خیلی دلم می خواد ازدواج کنم

[انتظارسبز]

سلام دوستان
من تازه به جمعتون اومدم.ی دختر 26 ساله ام.مشکلم اینه که به هیچ طریقی نمیتونم ازدواج کنم.واقعا بهش احتیاج دارم از همه نظر.خواستگارایی که منو می پسندن من اونا رو نمی پسندم و اونایی که من می پسندم برعکس نمی خوان منو.کلافه ام.اینقدر دعا کردم هر جور که بگید.به همه ی ائمه متوسل شدم.از خدا باگریه و زاری خواستم.نمیشه که نمیشه.واقعا نیاز دارم به ازدواجی که اصولی و منطقی باشه.چند وقت پیش خواستگاری داشتم که منو می خواست اما من همون جلسه ی اول ازش بدم اومد وجواب رد دادم.حالا همه به خصوص مادرم میگه اگر اینقدر احتیاج به ازدواج داری چرا بهش جواب رد دادی! به خدا از دیدنش چندشم می شد چه طوری بهش جواب می دادم؟ خیلی اعتماد به نفسم کم شده خیلی ناارومم افسرده و غمگینم دلم می خواد بمیرم.همه دوستام ازدواج کردن همه یاطرافیانم بهم تیکه می ندازن.شبا تاگریه نکنم خوابم نمیبره.بگید چه کار کنم

[صبوری]

سلام دوست عزيز

به همدردي خوش اومدي.

ميشه بيشتر از خودتون و معيارهاي ازدواجتون بگيد.

همينطور از خصوصيات خواستگارهايي كه شما رو ميپندند يا نميپسندند.

[meinoush]

من که یه دونه خواستگارم ندارم. دیگه ناامید شدم از ازدواج کردن.
یه کم حالم بهتر شه خودمو جمع و جور کنم
ولی تو که خواستگار داری. به نظرم معیاراتو بشین ببین چیان تعدیلشون کن. یا م یخوای یه تاپیک بزن راجع به معیارات دوستان بیان راهنمایی همفکری کنن شاید معیارات یه جوریه که خواستگاراتو رد می کنی. ضمنا نمیشه ادم با یکی ازدواج کنه که از دیدنش چندشش میشه. اونوقت به جای اینکه شبا فقط گریه کنی تمام شبانه روز اشک میریزی. پس ناراحت رد کردن اون ادمی که اصلا چندشت بوده ازش نباش. البته اون بنده خدا هم احترام داره. بهتره بگیم به دلت ننشسته. موفق باشی.

[khaleghezey]

به صحبتای بانو مینوش گوش ندی گول میخوری

هرچی قسمت باشه همان میشه قسمت من و خانومم بود توی 28سالگی یکی توی 18سالگی یکی هم تیو 30یا 35 سالگی ازدواج را هدف زندگیتان قرار ندید دنبال کسب مهارت و استفاده از توانایی های خودتان باشید
سعی کنید بیشتر توی اجتماع دیده بشید(منظورم آرایش غلیظ نیستا)کلاس های ورزشی هنری آشپزی خیاطی صنایع دستی و....... هنوزم خیلیها از طریق آشنا شدن خواهر و مادرشان اول بعد خودشان ازدواج میکنند توی مساجد و روضه ها هم خیلی تاثیر داره

مثلا واسه ما آشنایی توی روضه خوانی بوده

[Less Than Nothing]

من وقتی اومدم به این سایت با کلی سوال اومدم هنوز هم که هنوزه خیلی از اون سوال ها برام گنگ هستش.
مثلا این مقاله رو دیدم ولی برای شخص من کامل و جامع نبود : http://www.hamdardi.net/thread-8922.html#post331562

من از شخص شما سوال میکنم، چرا میخوای ازدواج کنی ؟ هدف از ازدواجت چی هست؟

[زن امیدوار]

دوست عزیز شما زیاد روی این موضوع زوم کردید.
منم دوست داشتم ازدواج کنم قبل از ازدواج شعر میگفتم و حسابی احساساتی بودم.
بعد از ازدواج حسرت روزهای مجردی رو میخورم که چرا از استقلالم درست استفاده نکردم.
وقتی میبینی کسی که دوستش داری و دوستت داره و به عنوان مرد زندگی انتخابش کردی به خاطر خوشحالی مادرش یا حرف خواهرش حاضره سر تو رو گوش تا گوش ببره میفهمی که ازدواج بهتر از مجردی نیست.
نمیگم بهش فکر نکن ولی تا پیش اومدنش مهارتهای لازم رو کسب کن. الان کنایه میزنن که ازدواج نکردی بعدا کنایه میزنن جهیزیه کمه ، شوهرت زشته، سنش زیاد میزنه ، مامانت سر عقد کم کادو داد. میبینی مشکل از بین نمیره بلکه از شکلی به شکل دیگه در میاد (قانون بقای مشکلات). پس سعی کن یاد بگیری چطور با این مسایل کنار بیای. و بدون که هر مردی که باهاش ازدواج کنی نقطه ضعفهایی هم داره. شهر آرمانی خودت رو توی ازدواج نبین که ضرر میکنی. فقط خودتو بساز. اگر پیشرفت کنی سرزنده باشی و خوش اخلاق و خوش برخورد خواستگار زیاد پیدا میکنی.
یه روز حسرت این روزهای آزادی که با اشک خرابشون کردی رو میخوری پس سعی کن زندگی کنی و شاد باشی

[انتظارسبز]

مرسی دوستان از نظراتتون.اقای خاله قزی مشکل از کمبود خواستگار نیست.من شاید بیشتر از 40-30مورد خواستگار داشتم.از اول دانشجویی که پدر مادرم اجازه نمیدادن حتی بیان خونه.با کلی صحبت با مامانم و زیر گوشش خوندن راضی شدن بعد لیسانسم بزارن بیان.من کارشناسی مهندسی کامپیوتر دارم و توی ی شرکت کار می کنم و حقوق و مزایام خوبه.خونواده ی ما ی خونواده فرهنگی هستن و از نظر اقتصادی متوسط رو به بالاهستیم.مذهبی و به شدت پدرم روی ازدواج من حساس.ازنظر قیافه معمولی هستم البته وقتی به خودم می رسم همه میگن خیلی خوشگلم ولی بیشتر مواقع ساده و بدون ارایش (اما تمیز ومرتب) هستم.فقط ی موردی هست اونم خیلی ظریفم و قدم کوتاهه 155 هستم. خواستگارایی که میومدن و نمی پسندیدن بیشتر به نظر مییومد به خاطر قدمه حتی چند موردشون به این موضوع اشاره کردن(لامپ 100 ا همشون قداشون بالای 180بود ) .چندتاشون به خاطر سخت گیری های پدرم منصرف شدن.اخه میگفت جلسه دوم پسر باید با مامان و باباش هر دو بیاد.اونا هم میگفتن این کار سنتیه.اخه من چه کار کنم.پدرم اصلا متوجه نیست من چه قدر احتیاج به ازدواج دارم.غیر از پدرم انگار که همه چی دست به دست هم میده که نزاره من ازدواج کنم. شرایط جور نمیشه و... من واقعا نمیدونم چه کار کنم
ضمنا ی چیز دیگه بگم میدونم همه میگید بده ولی خوب ی معیاره واسم.من خواستگارای دیپلممو همون پای تلفن رد می کنم.تحصیلات خیلی برام مهمه.مثلا همین چند روز پیش ی خواستگار زنگ زد راننده تاکسی بود. همون جا مامان ردش کردقبول کنید خیلی سخته قبول کردن این موضوع

[فرشته اردیبهشت]

سلام انتظار جان خوبی؟
قرص ازدواج که نداریم امپولشم ندارین شربت؟ اونم نه
پس چاره ای نیست نه ناامید نشو...
یراهی هست

باید خاستگاراتو بررسی کنی تا بلاخره اونی که میخای بیاد.
ماکه سه چهار ساله داریم بررسی میکنیم نتیجه ای نداشته فعلا. دیگه شدم ادم شناس مثلا... تابلو شدم

یعنی اگه بخایی سنتی ازدواج کنی فقط باید مهمون داری کنی مثل کاروانسرا واقعا وضع جالبی نیست این خیلی سخته ولی تو که انقدر دوس داری متاهل و متعهد بشی سختیشو بجون بخر
بخودت ارامش بده با صبرو حوصله بررسی کن انشالا با توجه خدا همسر خوبی پیدا میکنی مطمان باش.

مینوش! بداموزی داره داری اغفال میکنی دخترمونو ؟ میخایی جمع کنن تاپیک مردمو؟خوبه میشناسیمت حالا بنده خدا فکر میکنه ازون دخترایی!
اما بعد .... برو اسمتو بذار تو لیست دعای صبوری شاید فرجی شدمجربه

حالا اگه بخایی مدرن ازدواج کنی اره مدرن هی باید ماهی یبار شکست عشقی بخوری ..فک کنم مهمون داری و پذیرایی سنتی راحتتر از شکست عشقی باید باشه .
پس همون بهتر بری تو مراسم روضه و مسجد بشینی بقول خاله قزی ...

حالا تو این مدت برو درمورد اصول ازدواج درست بخون یا سخنرانی دکتر فرهنگ رو گوش کن هم سرگرم میشی هم اطلاعاتت انقدر میره بالا که دیگه با هیشکی به کل نمیتونی ازدواج کنی!!!!!!!


به جمعمونم خوش اومدی

[معاون کلانتر]

اینقدر دعا کردم هر جور که بگید.به همه ی ائمه متوسل شدم.از خدا باگریه و زاری خواستم.نمیشه که نمیشه.

من شاید بیشتر از 40-30مورد خواستگار داشتم !!!



به خدا از دیدنش چندشم می شد چه طوری بهش جواب می دادم؟ (باور کنید اگه این جمله از جانب یک مرد بیان شده بود دختر های عضو سایت همینجا اعدامش میکردند )

حق با شماست و نباید با کسی که به دل شما نمیشینه ازدواج کنید ، مرد و زن نداره

ولی کاملا مشخصه که خیلی سختگیرید
شما با 40 مرد متفاوت برخورد کردید و اگر 20 تای اونها رو شما رد کرده باشید و 20 نفر بغیه از شما بدشون اومده باشه میشه این نتیجه گیری رو کرد

اولا لطفا بفرمایید که خدا چه کار دیگه ای باید برای شما میکرده ، خیلی دختر توی همین سایت هست که 35 به بالا هستند و خیلی انگشت شمار خواستگار داشتند ولی شما دامنه وسیعی برای انتخاب داشتید اگر نگرانی از جانب خدا قرار بود باشه برای این افراد بود نه شما

ثانیا با این روند مشخصه که تا چند سال آینده بازم خواستگار خواهید داشت پس جای نگرانی نیست

ثالثا از این تعداد و آمار و اینکه شما هم بیمیل به ازدواج نیستید نشون میده که در معیارهاتون باید یه تجدید نظر اساسی بکنید و به نظرم تنها قسمت نوشته شما که نگرانی زیادی در بر داره همین مسئله است

[صبوری]

سلام دوست عزیز.
گفتید شاغل هستید پس جامعه و افراد رو میبینید.
این که خواستگار دیپلمه رو پای تلفن رو میکنید بعد راننده تاکسی رو هم قبول نمیکنید نمیدونم اونوقت چطور دعا میکنید و متوسل میشید؟
فقط این رو بدونید شغل و تحصیلات به یک فرد شخصیت نمیده این شخصیت خود فرد هست که مهمه و به شغلش اعتبار میبخشه.
الان دیگه دانشگاه رفتن کاری نداره.
هر چه زودتر معیاراتون رو به کمک دوستان با تجربه اینجا تا دیر نشده تنظیم کنید.