با سلام ودرود بر همگی.
من با وجود تمام مشکلاتی که در زندگیم ومخصوصا با خانواده شوهرم داشتم شوهرم رو خیلی دوست دارم.
در زندگی مشترکم 1مشکل دارم واون هم اینه که انقدر ما به هم علاقه داریم که وقتی اون خونه هست من نمیتونم 1کتاب یا جزوه دستم بگیرم .کارهای عقب مونده ام رو بکنم یا هر کاری که1کم پیشرفت یا پیشبرد بقیه امور زندگیم توشه.
همه ش میشینم پیشش وباهاش حرف میزنم.انقدر که حوصله ی خودم هم سر میره چه برسه به اون.وقتی خونه هست اگه زیادی لپ تابو دستش ببینم حسادت میکنم.وحسادتم رو یا با لوس کردن خودم واگه جواب نداد با تهدید ولج بازی خاموشش میکنم.
بعد از چند ساعت که دورش میگردم خسته میشم از این همه وقت تلف کردن اما انگار شده 1سرگرمی. همه ش به خودم قول میدم دیگه این کارو میکنم اون کارو نمیکنم اما وقتی میادیادم میره.وقتایی هم که چندروز بی کاره وخونه هست انقد دورش میگردم که هم اون وهم من حوصله مون سر میره وحساس میشیم
اما اون اینجور نیست.به همه ی کارهاش میرسه.
فقط منم که همه ی وقتم رو از دست میدم.
راهی داره درست بشم وارزش وقتم رو بیشتر بدونم؟البته هراز گاهی موفقم اما اکثرا نه
- - - Updated - - -
در نوشتن مشکلم 1کم تردید داشتم اما خوب این 1جورشه دیگه.
وقتایی به خودم میگم این دفعه دیگه براش کلاس میذارم جوابشو1کم دیر میدم.بعدسلامو احوال پرسی دور کارهای خودم رو میگیرم واز این حرفا.
وقتی میاد چند دقیقه ی اول خوب پیش میره تا میبینه خودمو براش میگیرم انقد سر به سرم میذاره که قولم رو که هیچ همه برنامه هام هم یادم میره و از اول...
بهم نخندید.خجالت میکشم از مشکلم.
فقط کاش میشدمن1کم هدفمند باشم
من به خواب بعد از ظهرش هم حسادت میکنم ودلگیر میشم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)