به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array

    >>> سینما همدردی <<<

    به نام خدا




    سلام

    نمیدونم برای شما هم پیش اومده یا نه ، مثلا یک روز با پرخاش و تندی با پدر یا مادر یا همسرتون رفتار میکنید ، خیلی گذرا از این ماجرا عبور میکنید ... تا اینکه چند روز بعد ، یکی از اشنایان یا نزدیکان خودتون رو میبینید که بخاطر موضوعی با پرخاش با پدر یا مادرش رفتار میکنه ... خیلی حال بدی به شما دست میده که چرا اون فرد با پدر و مادر خودش به این تندی رفتار کرده، در اون لحظه یک چیزی از درون به شما میگه ، هی فلانی !! خود تو هم که چند روز پیش همین رفتار رو با والدینت کردی.. توی اون لحظه وقتی زشتی این عمل رو به عنوان یک بیننده میبینید ، از رفتار خودتون شرمسار میشید و سعی در ترک این رفتار ناپسند میکنید...

    یا مثلا زمانیکه دارید رانندگی میکنید ، یک راننده بی احتیاط ناگهان جلوی شما میپیچه ، به خاطر این کار ، شما که به شدت عصبانی شدید، سرتون رو از شیشه ماشین بیرون میبرید و با عصبانیت هر چه تمام شروع به بد و بیراه گفتن به اون میکنید... فردای اون روز مجددا همین اتفاق میفته ، منتهی برای دو ماشین دیگه و شما صرفا ناظر اون صحنه هستید... وقتی از بیرون و به عنوان یک نفر سوم این صحنه رو میبینید و اون راننده رو میبینید که با عصبانیت هرچه تمام شروع به فحاشی به راننده دیگه کرده ... بعد با خودتون میگید! واقعا این همه ناراحتی و پرخاش لازمه؟ ایا نمیشه و ایا من نمیتونستم چند روز پیش زمانی که این اتفاق افتاد بدون اینکه ذره ای ناراحت بشم از کنار این صحنه عبور کنم و نه به اون طرف مقابلم پرخاش کنم و نه خودم بی جهت حرص و غصه بخورم!؟..

    معمولا اینطور هست... وقتایی که ما داخل یک سری اتفاقات و حوادثی توی زندگی قرار میگیریم ، نگاه یک ناظر به اون اتفاقات با نگاه ما که داخل اون گردابی که توی زندگی ایجاد شده، هستیم ، متفاوت هست ، برای همین معمولا نمیتونیم خوبی و بدی رفتارها و تصمیماتی که اتخاذ رو میکنیم رو بفهمیم ... و اگر بخوایم بهترین تصمیم رو بگیریم باید خودمون رو بعنوان یک بازیگر اون داستانی که درش قرار داریم فراموش کنیم و از دید یک بیننده برای حل اون رخداد تصمیم گیری کنیم... شاید یک دلیل اینکه مثلا توی همین انجمن خیلی از بچه ها هستن که برای مشکلات بقیه راه حلهای خوبی ارائه میدن ولی توی زندگی شخصی اگر به مشکلات کوچکتری بخورن نمیتونن به اون خوبی مشکلات دیگران ، تصمیم گیری کنن ، همین باشه...


    اما...
    من یکی از علاقه هام تماشای فیلم هست ، توی فرصت هایی که دارم سعی میکنم فیلم رو نه بعنوان سرگرمی ، بلکه بعنوان اینکه نکته و مطلبی ازش یاد بگیرم تماشا کنم... از زمانیکه توی این سایت عضو شدم ، بعضی فیلمهایی که میبینم ، انگار دارم مشکلات زندگی یکی از اعضای اینجا رو بصورت مصور تماشا میکنم .. بعضی از فیلمها قرابت زیادی با موضوعات مطرح شده در بعضی تاپیکها داره... با اون مقدمه ای که در بالا اوردم ، این موضوع به ذهنم رسید که همیشه مشکلات زندگی ما در دنیای واقعی در زندگی بقیه برامون تجلی پیدا نمیکنه تا بتونیم بعنوان یک ناظر اونها رو ببینیم ... گاهی شاید دیدن یک فیلم ، برای ما شباهتهایی با زندگی واقعیمون تداعی کنه و جاهایی از اون فیلم تلنگری به ما بزنه و با تغییر نگرش ما گره از مشکلات زندگی ما باز کنه ..

    تصمیم گرفتم تاپیکی ایجاد کنم تا فیلمهایی که دیدم و میبینم رو در فرصتهایی که دارم ، در این تاپیک معرفی کنم ، صرفا فیلمهایی با ژانر خانوادگی و اجتماعی که با محتوای این انجمن هم خوانی داشته باشه.. نگاه فنی قرار نیست به فیلمها داشته باشیم ، صرفا معرفی فیلم و نگاهی گذرا به داستان اون ، طوری که شاید داستان اون فیلم مشابه داستان زندگی دوست عزیز دیگه ای باشه و همونطور که بعضی از بچه ها از مطالب تاپیکهای با موضوع مشابه تاپیک خودشون، استفاده میکنن ، از اون فیلم معرفی شده هم بهره لازم رو ببرن...

    موفق باشید.

  2. 13 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    asal2013 (چهارشنبه 19 شهریور 93), Esssssi (جمعه 26 اردیبهشت 93), hanie_66 (شنبه 27 اردیبهشت 93), mahasty (جمعه 26 اردیبهشت 93), toojih (جمعه 26 اردیبهشت 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 27 اردیبهشت 93), کیت کت (یکشنبه 25 آبان 93), پونیو (شنبه 27 اردیبهشت 93), میشل (جمعه 02 خرداد 93), مصباح الهدی (شنبه 27 اردیبهشت 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93), شهراز (جمعه 26 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 مرداد 93 [ 00:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-22
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    308
    سطح
    6
    Points: 308, Level: 6
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 84 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    موافقت و حمایت خودم رو برای این تاپیک اعلام میکنم

  4. 4 کاربر از پست مفید Esssssi تشکرکرده اند .

    asal2013 (چهارشنبه 19 شهریور 93), محمد 93 (شنبه 27 اردیبهشت 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 مهر 93 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1393-2-20
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    82
    سطح
    1
    Points: 82, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 36 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم با این موضوع به شدت موافقت میکنم
    از گل وا شده در دورترین نقطه‌ی دشت

    به تو ای دوست :سلام

    حالت آیا خوب است؟...

    روزگارت آبیست؟....

    همه اینجا خوبند...نی لبک می‌خواند....قاصدک می‌رقصد..

    .........باد عاشق شده است........

    ....فکر من باش که من فکر توام............

  6. 6 کاربر از پست مفید Sadaf68 تشکرکرده اند .

    asal2013 (چهارشنبه 19 شهریور 93), Esssssi (جمعه 26 اردیبهشت 93), khaleghezey (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), محمد 93 (شنبه 27 اردیبهشت 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    در بـــند

    کارگردان :پرویز شهبازی







    شاید مهمترین دهه زندگی بیشترافراد ، دهه سوم زندگیشون باشه ، چرا که در این بازه ، مهمترین انتخابهای زندگی اتفاق میفته ، انتخاب رشته تحصیلی ، انتخاب شغل ، انتخاب همسر و… اما اتفاق دیگه ای که در این دهه از زندگی افراد میفته این هست که کم کم قرار هست طعم استقلال رو بچشن ، وقتی پسری از خانواده دور میشه برای خدمت سربازی ، یا دختر یا پسری برای ادامه تحصیل عازم شهر دیگه ای میشه ، و یا زمینه های دیگه ای که برای مستقل شدن افراد بوجود میاد ….اما این دوره استقلال یافتن در بازه ای از سن افراد رخ میده که هنوز انچنان تجربه کافی زندگی ندارن … توی این دوره از زندگی معمولا حوادثی برای افراد رخ میده که اگر فرد به خوبی نتونه اونها رو مدیریت کنه و یا اینکه بدون مشورت از افراد مجرب بخواد گامی برداره ، میتونه اون رخداد ، تا مدتها فرد رو درگیر کنه … گاها اثر یک تصمیم و حرکت اشتباه یا حضور یک فرد یا دوست ناخلف در این دوران حساس و بحرانی ، تا چندین سال میتونه زندگی فرد رو تحت الشعاع قرار بده واون رو گرفتار کنه و از مسیر اصلی دور کنه و حتی بعضی اتفاقات میتونه بخاطر بی تجربگی فرد تا اخر عمر اون رو اسیر خودش کنه….

    فیلم دربند داستان دختری به اسم نازنین هست که اسیر صداقت و اعتماد بیش از حدش به ادمهای عبوری زندگیش میشه، نازنین که با رتبه 15 تجربی در رشته پزشکی در یکی از دانشگاههای تهران پذیرفته میشه، بدلیل کم بودن ظرفیت خوابگاه ، مجبور میشه برای اقامت در شهر تهران منزلی موقتا اجاره کنه.. از طریق بنگاه املاک با دختری به اسم سحر اشنا میشه که دنبال یک هم خونه هست… بعد از همخونه شدن با سحر ، متوجه پارتی ها شبانه سحربا حضور دوستای دختر و پسرش در منزل محل اقامتش میشه… بعد از مدتی سحر گرفتار مشکلاتی حقوقی و قضایی میشه که در زمان گرفتاری تمام دوستانش اطرافش رو خالی میکنن و تنها فردی که کنارش میمونه نازنین هست… نازنین با نیتی صاف و پاک سعی در کمک به سحر میکنه که در نهایت گرفتاری های زیادی براش ایجاد میشه…..






















  8. 8 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    asal2013 (چهارشنبه 19 شهریور 93), Esssssi (شنبه 27 اردیبهشت 93), khaleghezey (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), SHahr-Zad (شنبه 22 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 27 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    بیتابی بیتا

    کارگردان :مهرداد فرید







    یکسری از موضوعات هست که تمام ما در طول زندگیمون در معرض امتحان مربوط به اون قرار میگیریم… به قول اندره متئوس ، هر امتحانی توی زندگی مثل یک پله هست ، تا زمانی که نتونیم اون پله رو با نمره قبولی طی کنیم ، درجا میزنیم و به پله های بالاتر راه پیدا نمکنیم …

    اما امتحان پیش قضاوتی نکردن یکی از امتحاناتی هست که قبولی توی اون خیلی سخت هست… خیلی موقعها شده در برخوردهامون با دیدن یا صحبت کردن با افراد ناخوداگاه قضاوتی درباره شخصیت یا رفتارهای اون در ذهنمون میکنیم این قضاوتها تا حدود زیادی در اختیار ما نیست مثلا وقتی کسی رو میبینم که لباس و پوشش مناسبی نداره …
    اما زمانی قضاوتهای نادرست بیشتر خطرناک میشن که بدون شناخت کافی و با تنها یکی دو برخورد و یا طرز حرف زدن یا ظاهر یا ....طرف مقابل بخواهیم برداشتی بکنیم و همونو در ذهن بال و پر بدیم و اون قضاوت رو مبنای تصمیم گیری مسائل قرار بدیم… مثلا با دوستی دلخوری داریم ، بهش تلفن میزنیم ، جواب تلفن رو نمیده و اینطور برداشت میکنیم که تعمدی در جواب ندادن داره و احتمال نمیدیم ممکنه در اون لحظه گرفتاری داشته باشه و قادر به پاسخگویی نباشه … و یا اینکه با دوستی بیرون شهر رفتیم ، در مدتی که با او هستیم نمیبینیم که نماز بخونه و انواع و اقسام تهمتها رو در ذهنمون بهش ربط میدیم و یا دختری با پسری رو در محیط دانشگاه یا کار میبینیم که در حال صحبت با هم دیگه هستن و بازهم با همین صحنه کوتاه ، فکرهای منفی بسیاری در مورد این دو نفر میکنیم و…. و یا حتی در مورد بسیاری از مسائل اجتماعی و شخصیتهای اجتماعی صرفا بر اساس شنیده ها و شایعات به ذهنیت خودمون جهت میدیم…. بفرموده حضرت علی ، فاصله حق و باطل 4 انگشت هست ، اون چیزی که با چشم ببینی ، حق و اون چیزی که با گوش بشنوی ، باطل هست … یعنی حدس و گمان نمیتونه ملاک قضاوت باشه و تازمانی که چیزی برای ما صددرصد مسجل نشه حق قضاوت نداریم.

    پررنگ ترین پیام فیلم بیتابی بیتا ، پیش قضاوتی نکردن هست… داستان طوری روایت میشه که نقش افرینان وهمچنین بیننده ، رو در موقعیتهای مختلف در معرض قضاوتهای عجولانه و طبعا اشتباه قرار میده… بیتا دختری که بدون پدر و به همراه مادرش زندگی میکنه، وقتی میفهمه مادرش با مردی در ارتباط هست که چندین بار اون مرد رو با یک دختر هرزه دیده ، بسیار عصبانی میشه و تصمیم به ترک منزل میگیره… بیتا در محل کارش متهم به دزدی میشه و در لابلای داستان فیلم ، شخصیت منفی دوست بیتا و مادردوستش ، پررنگ میشه… قضاوتهای اشتباه شخصیتهای داستان ، باعث رفتارها و تصمیمات اشتباهی میشه که گاها میتونه جبران ناپذیر و یا با خسارات فراوان باشه…






















  10. 8 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 18 مهر 93), asal2013 (چهارشنبه 19 شهریور 93), SHahr-Zad (شنبه 22 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), پونیو (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 مرداد 93 [ 00:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-22
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    308
    سطح
    6
    Points: 308, Level: 6
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 84 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فیلم دربند رو دیدم
    واقعا متاثر شدم
    چطور آدم میتونه اینقدر ساده و صادق باشه؟
    دلم برای دخترا میسوزه ( دخترای ساده دل و پاک )

    فیلم بعدی رو هم میبینم

    ممنون محمد آقا بابت تاپیک عالیت

  12. 5 کاربر از پست مفید Esssssi تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 18 مهر 93), asal2013 (چهارشنبه 19 شهریور 93), محمد 93 (جمعه 02 خرداد 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    در جستجوی خوشبختی (The Pursuit of Happyness)
    کارگردان :گابریل موچیانو







    همه ما اهداف و خواسته های کوچک و بزرگی توی زندگی داریم و داشتیم، ولی کمتر پیش اومده که به اهداف بزرگمون توی زندگی دست پیدا کنیم، اهدافی که هرچه سنمون بیشتر میشه کمرنگتر میشه و صرفا از اون اهداف بعنوان یک رویا یاد میکنیم ، چون…

    _ فقط به اندازه اهداف کوچکتر تلاش میکنیم …

    _ چون تحمل شکستهای بزرگ برای رسیدن به اهداف بزرگ رو نداریم ، و تصورمون ازمسیر موفقیت ، یک راه مستقیم و بدون درد سر هست و نگرش و بینش اشتباهی از شکست داریم و هنوز این فرمول برای ما جا نیفتاده که موفقیت بدون شکست غیر ممکنه و در نتیجه هر چه موفقیت و هدف بزرگتری مد نظر داشته باشیم ، باید منتظر شکستهای بزرگتر هم باشیم…

    _ چون ذهن انسان همیشه دنبال سکون و یکنواختی هست برای همین ، داشته ها و اسایشی در زندگی داریم که حاضر نیستیم برای رسیدن به اهداف بزرگتر ریسک کنیم و خودمون رو به زحمت و سختی بندازیم و به این حاشیه امنیت تجاوز کنیم. یادمه چند سال پیش دوست ارایشگری داشتم که هر وقت برای اصلاح میرفتم پیشش ، یکسره از شغل و شرایط زندگیش شاکی بود ، یک روز بهم همسایشون رو نشون داد و گفت فلانی رو میبینی ، این معتاده …. خیلی دوست دارم جای این میبودم ،با تعجب پرسیدم چرا؟! گفت اگه به جای این بودم چندین برابر الانم زحمت میکشیدم و هر راهی که فکر میکردم میرفتم ، چون اگه مثل اون بودم دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم ولی الان چون این شرایط فعلی رو دارم ، همیشه برای اقدام به کارهای مورد علاقم ترس دارم ...

    _چون انگیزه های کافی برای رسیدن اهدافمون نداریم و این اهداف ریشه در جایی ندارن ، فقط دوست داریم بریم دانشگاه ، فقط دوست داریم به فلان مقام اجتماعی برسیم ، فقط دوست داریم به فلان درامد برسیم ولی پشت این دوست داشتنها دلایل محکم برای دوست داشتن نیست که ما رو توی سختترین شرایط هم سرپا نگه داره برای همین با کوچکترین سختی ها جا میزنیم… یک دوست هندی داشتم خیلی فرد سختکوش و پرتلاشی بود ، میگفت توی زندگیم برای رسیدن به خواسته هام خیلی جاها زمین خوردم ، خیلی جاها سختی کشیدم ، خیلی جاها نتیجه مطلوبم رو به دست نیاوردم، میگفت ولی پدر و مادرم سوخت موتور حرکت من هستند وبرای شادی اونها هر سختی برای رسیدن به اهدافم تحمل میکنم، عکسشون رو به دیوار اتاقم زدم ، هر زمان کم میارم و هر روز صبح که از خواب بیدار میشم با دیدن این عکسها انرژی زیادی برای ادامه مسیر میگیرم….

    _چون همیشه به جای تکیه به داشته هامون برای حرکت، به نداشته هامون برای توقف توجه میکنیم و همیشه برای نرسیدن به اهداف لیست بلندبالایی از انواع و اقسام توجیهات داریم..

    فیلم درس جستجوی خوشبختی یا The pursuit of happynessکه تعمدا کلمه happiness در اون اشتباه نوشته شده ، داستان واقعی زندگی کریس گاردنر یک بیزینسمن ثروتمند هست که از صفر و نداری شروع میکنه تا به اهداف خودش برسه ولی در این مسیر هیچ وقت جلوی شکستها سر تسلیم فرود نمیاره… کریس که یک فروشنده تجهیزات پزشکی هست و خودش در فقر بزرگ شده به همراه همسر و فرزندش زندگی سختی رو میگذرونه، به دلایل مشکلات زیاد مالی ، صاحبخونه اون رو از خونه بیرون میکنه ، همسرش ترکش میکنه و در این سختی ها هر روز مشکلات بیشتری سر راهش ایجاد میشه… روزی با مرد ثروتمندی توی خیابون برخورد میکنه ، با مکالمه با اون مرد متوجه میشه در یک شرکت بورسی مشغول به فعالیت هست و این دارایی حاصل کار در اون شرکت هست… کریس یک انگیزه قوی برای داشتن یک زندگی خوب داره .. این انگیزه فرزند خردسالش هست که نمیخواد مثل پدرش در سختی بزرگ بشه…. بعد از ملاقات با اون فرد ، کریس یک هدف شفاف برای خودش ایجاد میکنه که بتونه روزی به درجه موفقیت مالی اون مرد ثروتمند با اون شان اجتماعی و اون موقعیت کاری برسه و اتفاقاتی که در ادامه براش رخ میده….

    یکی از قشنگترین دیالوگهای فیلم زمانی هست که کریس داره پسرش رو نصیحت میکنه و به پسرش میگه:
    If you want something, go get it.period.
    یعنی اگه چیزی میخوای برو و اون رو بگیر . نقطه … یعنی برای رسیدن به اهداف تمام تلاشت رو بکن ،و بهانه گیری نکن و اگر و اما و اگر شرایط فلان بود و.. نیار

    و یک سکانس جالبه فیلم جایی هست که پسر میخواد برای پدرش جوک تعریف کنه .. میگه: یک روز یک مردی داشته توی اب دریا غرق میشده… اون فرد ادم خوبی بوده و توی همون زمان توی دریا از خدا میخواد که نجاتش بده، یک ندا از بالا میاد که چون ادم خوبی بودی نجاتت میدیم.. بلافاصله یک کشتی از راه میرسه و براش طناب میندازه تا نجاتش بدن ولی اون مرد میگه نیاز به کمک شما ندارم خدا خودش نجاتم میده… اون کشتی میره و کشتی بعد میاد و همون داستان اتفاق میفته و دوباره اون مرد همین جمله رو میگه و در نهایت غرق میشه و میمیره . بعد مرگ توی اون دنیا به حالت شکایت میگه خدایا مگه تو نگفتی نجاتت میدم ، پس چرا کاری نکردی؟ ندا میاد میگه ابله ، تو انتظار داشتی خود خدا بیاد دستت رو بگیره و نجاتت بده؟!

    و این داستان ادمهایی هست که بدون حرکت و تلاش و صرفا با دعا ، انتظار یاری خدا و کمک رسانی خدا رو داریم. ودر نتیجه به اسباب و افراد و مسیرهایی که خدا برای ما ایجاد میکنه تا با ترکیب تلاش ما ، ما رو به موفقیت برسونه ، بی توجه هستیم.
















  14. 7 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 18 مهر 93), asal2013 (چهارشنبه 19 شهریور 93), Esssssi (جمعه 02 خرداد 93), SHahr-Zad (شنبه 22 شهریور 93), مصباح الهدی (جمعه 02 خرداد 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    تحلیل و بررسی فیلم
    "World War Z"







    یکی از ابزارهای اساسی جنگ نرم رسانه و هنری که در اختیار آن است میباشد ، صهیونیست که یکی از بازیگران اصلی اخرالزمان میباشد ، با تمام قوا سعی در اماده سازی ذهن جهانیان به شکل مطلوب خود برای وقایع اخرالزمان دارد.

    فیلم World War Z که از سری فیلمهای زامبی و مردگان متحرک میباشد ، تمام سعی خود رو میکند که مسلمانان را همچون بیماران زامبی نشان دهد که در اخرالزمان بایدبر انها غلبه کرد تا پیروز نبرد اخرالزمان بود. و از انسو، در دنیای واقعی حضور نیروهای تکفیری و سلفی در کشورهای مختلف درگیر جنگ ، و انجام اعمال وحشیانه به اسم اسلام ، برای افکار جهانی داستانهای این فیلم و فیلمهای مشابه را برای بییندگان باور پذیر میکند.


    دانلود تحلیل فیلم
    (آقای رائفی پور)


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  16. 5 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 18 مهر 93), SHahr-Zad (شنبه 22 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 19 شهریور 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    با سلام و عرض ادب خدمت صاحب این تاپیک محمد عزیز
    من هم چند تا فیلم زیبا و تاثیر گذار دیدم و از اونها درسهای خوبی گرفتم که سعی میکنم چند تایی از اونها رو بیان کنم

    درس اول: هیچوقت نباید ناامید شد
    به دوستانی که بشدت ناامید و مایوس هستند و در برابر مشکلات احساس درماندگی میکنند و بارها به خودکشی فکر کرده اند توصیه میکنم فیلم زیر رو ببینند
    فیلم مه(the mist)
    کارگردان : فرانک دارابونت
    محصول 2007 آمریکا
    موضوع : علمی تخیلی (ترسناک)



    این فیلم از اون نوع فیلم هاست که تمام معنی و مفهوم فیلم در پایان فیلم ابراز میشه
    در سبک فیلم های ژانر وحشت تولید شده اما نه مشابه سایر فیلم های این ژانر و حامل تفکرات مذهبی و انسانی زیادیه
    کارگردان این فیلم سازنده فیلم های رستگاری از شاوشنک و مسیر سبز است که پر فروش ترین و ماندگار ترین فیلم های زمان خود بودند


    داستان از این قراره که در یک شهر بصورت ناگهانی مه عظیمی تمام شهر رو فرا میگیره(یه چیزی تو مایه های طوفان گرد و غباری که چند وقت پیش ناگهانی تهران رو در بر گرفت)

    و عده ای از مردم به یک فروشگاه پناه میبرن
    و متوجه میشن همراه مه موجودات بسیار ترسناک و هیولا های وحشتناکی وارد شهر شدند و بواسطه روزنه هایی که داخل فروشگاه بوده چند تایی از اونها وارد فروشگاه میشندو نمیتونن به شکل کامل ببینند که هیولاها چه شکلی هستند اما موقعی که هر از گاهی یکی از افراد رو شکار میکنند با قسمت های بسیار وحشتناکی از بدن اون هیولا ها مواجه میشند



    موجودات شروع میکنند به شکار افرادی که داخل فروشگاه هستند و این رنج و مشکلاتی که بوجود میاد بسیار درناک و برای بعضی افراد غیر قابل مواجه هستش و خیلی ها مستاصل و ناامید میشن

    در این میان یک زن یهودی که تفکراتی افراطی دارد و ادعا میکند که با خدا در ارتباط است سعی میکند ذهن مردم را با حرفهای خود مسخ کند و مردم هم که امیدی به زنده موندن ندارند به ناچار تابع حرفهای ان زن میشوند و کم کم او را باور میکنند بجز عده ی معدود

    دیالوگی جالب از فیلم که میگوید مردم به سمت کسی میروند که راه حلی ارائه دهد(دقیقا کاری که یهود انجام میدهد ابتدا ایجاد ناامیدی میکنند و بعد راه چاره ارائه میدهند) او با حرفهای شیطانی خود سعی در بدست اوردن قدرت میکند و با نام خدا تفکرات زشت و پلید خودرا در میان افراد جا می اندازد و میگوید این خشم خداست که بر ما نازل شده و ما باید قربانی کنیم تا خداوند از ما راضی شود

    و اینگونه افراد را بجان یکدیگر می اندازد نکته ی جالب فیلم اینجاست که هیولاها کم کم از یاد میروند و دیگر این خود افراد هستند که با طمع و ترس و قدرت طلبی خود بجان هم می افتند و حاضرند دست به هرکاری بزنند تا از مخمصه نجات پیدا کنند و این هیولای درون آنهاست که موجب مرگ آنها می شود نه هیولای بیرون!

    حالا دیگر مه ترسناک و مرگ آور نیست، بلکه این خود آدمها هستند که به خاطر رهایی از مرگ، به موجوداتی پست و پیغام آوران مرگ تبدیل شده اند.

    در دیالوگی جالب دیوید شخصیت اول فیلم میگوید اگر امید را از مردم بگیری واونها رو در تاریکی قرار بدی خواهی دید که چقدر وحشی و شبیه انسانهای اولیه خواهند شد

    در واقع تاکید فیلم بر این است که درون انسانست که انها را شکست میدهد نه بیرون چرا که زنی در ابتدای فیلم بدنبال بچه ی خود از فروشگاه بیرون میرود و قدم در مه میگذارد در اخر فیلم میبینیم او تنها شخصی است که زنده مانده و سایر افراد درون فروشگاه بدلیل ترس طمع و ناامیدی یکی یکی هلاک شده اند.


    اما قهرمان داستان که بچه اش همراهشه همچنان مصمم و با امید به فکر رهایی و فرار از دست اونهاست

    برای همین یک عده ترجیح میدند که از فروشگاه فرار کنن و قهرمان اول فیلم هم جز آنهاست که با بچه اش و چند نفر دیگه فرار میکنه

    در حالی که با ماشین مشغول عبور از جاده هستند متوجه میشن که مه فقط در همون حوالی نبوده و کلی انسان توسط این حیوانات در خیابان دریده شدند و هر چی جلو تر میرند بیشتر با این صحنه ها مواجه میشند

    اما بعد از مدتی بنزین ماشین تموم میشه و اونها داخل ماشینی گیر می افتند که مه اطرافشو گرفته و باید آماده بشند تا یک هیولا بزودی ماشین رو خراب کنه و به سرنوشت دیگران دچار بشند


    بشدت امیدشون رو میبازند و دیگه حسابی مستاصل و درمانده میشن

    در نهایت قهرمان داستان تفنگشو از جیبش در میاره و افرادی که همراهش هستند رو میکشه منجمله پسرش رو تا کمتر رنج بکشند

    بعد تفنگ رو سمت خودش میگیره تا خودش رو هم بکشه

    مرد دستشو روی ماشه تفنگ میبره و شلیک میکنه اما گلوله ای داخل تفنگ نمونده که خودشو بکشه

    صداهایی از بیرون میاد برای همین چون چیزی برای از دست دادن نداره از ماشین خارج میشه و داد میزنه و از هیولا ها میخواد که بهش حمله کنند و اونو بکشند در همین حال منبع صدا ها به او نزدیک تر میشن

    اما صدا مربوط به کامیونه نه هیولا
    چند کامیونی نیرو های ارتش وارد فضای کادر میشن و اسپری هایی به محیط پخش میکنند که مه رو از بین میبره و فضا رو پاکسازی میکنند

    مشخص میشه اون موجودات و اون فضای وحشتناک حاصل یک آزمایش کنترل نشده ارتش آمریکا بوده و حالا با دارویی که ساختند تمام هیولا ها رو دارند از بین میبرند

    در همین حال اون مرد تفنگ رو میذاره کنار و بهت زده به همه چیز نگاه میکنه و به فاجعه ای که مرتکب شده بود و کشتن بچه اش و افراد دیگه ای که با خودش بودند و تصمیمی که برای خودش گرفته بود فکر میکنه



    .................................................. .............................
    نمیدونم یک کارگردان چطور باید نشون میداد که خودکشی پایان مشکلات و راه حل نیست حتی اگر مشکلاتی در زندگی ما باشه که یک لحظه هم نمیتونیم با اونها کنار بیاییم

    من بعد از دیدن اون فیلم درس بزرگی گرفتم که باید تا آخرین لحظه امید داشت حتی در بدترین و وحشتناک ترین شرایطی که خارج از توان ما و ظرفیت ما برای مقابله با اونهاست نباید ناامید بشیم

    دوست عزیزی که داری این متن رو میخونی، برای هر مشکلی قطعا یک راه حل وجود داره و حتی وقتی خودت و دیگران ازت قطع امید میکنند و دیگه راهی نداری نباید نا امید بشی چون خدا هست

    چون خدا از روح خودش در تو دمیده پس مشکلات و ناتوانی بی معنیه

    یآس به درگاه الهی و ناامیدی از رحمت او جزو گناهان نابخشودنی و کبیره است و بعد از شرک، خداوند این گناه بزرگ را نمی بخشد

    وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ
    و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می‏شوند!


    امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    هیچ گاه بنده ای به خداوند خوش گمان نبوده، مگر این که خداوند نیز همانگونه که گمان داشته با او رفتار نموده است و هیچ گاه به او بدگمان نبوده، مگر این که خداوند نیز با او همانطور رفتار نموده است.


    - - - Updated - - -

    با سلام و عرض ادب خدمت صاحب این تاپیک محمد عزیز
    من هم چند تا فیلم زیبا و تاثیر گذار دیدم و از اونها درسهای خوبی گرفتم که سعی میکنم چند تایی از اونها رو بیان کنم

    درس اول: هیچوقت نباید ناامید شد
    به دوستانی که بشدت ناامید و مایوس هستند و در برابر مشکلات احساس درماندگی میکنند و بارها به خودکشی فکر کرده اند توصیه میکنم فیلم زیر رو ببینند
    فیلم مه(the mist)
    کارگردان : فرانک دارابونت
    محصول 2007 آمریکا
    موضوع : علمی تخیلی (ترسناک)



    این فیلم از اون نوع فیلم هاست که تمام معنی و مفهوم فیلم در پایان فیلم ابراز میشه
    در سبک فیلم های ژانر وحشت تولید شده اما نه مشابه سایر فیلم های این ژانر و حامل تفکرات مذهبی و انسانی زیادیه
    کارگردان این فیلم سازنده فیلم های رستگاری از شاوشنک و مسیر سبز است که پر فروش ترین و ماندگار ترین فیلم های زمان خود بودند


    داستان از این قراره که در یک شهر بصورت ناگهانی مه عظیمی تمام شهر رو فرا میگیره(یه چیزی تو مایه های طوفان گرد و غباری که چند وقت پیش ناگهانی تهران رو در بر گرفت)

    و عده ای از مردم به یک فروشگاه پناه میبرن
    و متوجه میشن همراه مه موجودات بسیار ترسناک و هیولا های وحشتناکی وارد شهر شدند و بواسطه روزنه هایی که داخل فروشگاه بوده چند تایی از اونها وارد فروشگاه میشندو نمیتونن به شکل کامل ببینند که هیولاها چه شکلی هستند اما موقعی که هر از گاهی یکی از افراد رو شکار میکنند با قسمت های بسیار وحشتناکی از بدن اون هیولا ها مواجه میشند



    موجودات شروع میکنند به شکار افرادی که داخل فروشگاه هستند و این رنج و مشکلاتی که بوجود میاد بسیار درناک و برای بعضی افراد غیر قابل مواجه هستش و خیلی ها مستاصل و ناامید میشن

    در این میان یک زن یهودی که تفکراتی افراطی دارد و ادعا میکند که با خدا در ارتباط است سعی میکند ذهن مردم را با حرفهای خود مسخ کند و مردم هم که امیدی به زنده موندن ندارند به ناچار تابع حرفهای ان زن میشوند و کم کم او را باور میکنند بجز عده ی معدود

    دیالوگی جالب از فیلم که میگوید مردم به سمت کسی میروند که راه حلی ارائه دهد(دقیقا کاری که یهود انجام میدهد ابتدا ایجاد ناامیدی میکنند و بعد راه چاره ارائه میدهند) او با حرفهای شیطانی خود سعی در بدست اوردن قدرت میکند و با نام خدا تفکرات زشت و پلید خودرا در میان افراد جا می اندازد و میگوید این خشم خداست که بر ما نازل شده و ما باید قربانی کنیم تا خداوند از ما راضی شود

    و اینگونه افراد را بجان یکدیگر می اندازد نکته ی جالب فیلم اینجاست که هیولاها کم کم از یاد میروند و دیگر این خود افراد هستند که با طمع و ترس و قدرت طلبی خود بجان هم می افتند و حاضرند دست به هرکاری بزنند تا از مخمصه نجات پیدا کنند و این هیولای درون آنهاست که موجب مرگ آنها می شود نه هیولای بیرون!

    حالا دیگر مه ترسناک و مرگ آور نیست، بلکه این خود آدمها هستند که به خاطر رهایی از مرگ، به موجوداتی پست و پیغام آوران مرگ تبدیل شده اند.

    در دیالوگی جالب دیوید شخصیت اول فیلم میگوید اگر امید را از مردم بگیری واونها رو در تاریکی قرار بدی خواهی دید که چقدر وحشی و شبیه انسانهای اولیه خواهند شد

    در واقع تاکید فیلم بر این است که درون انسانست که انها را شکست میدهد نه بیرون چرا که زنی در ابتدای فیلم بدنبال بچه ی خود از فروشگاه بیرون میرود و قدم در مه میگذارد در اخر فیلم میبینیم او تنها شخصی است که زنده مانده و سایر افراد درون فروشگاه بدلیل ترس طمع و ناامیدی یکی یکی هلاک شده اند.


    اما قهرمان داستان که بچه اش همراهشه همچنان مصمم و با امید به فکر رهایی و فرار از دست اونهاست

    برای همین یک عده ترجیح میدند که از فروشگاه فرار کنن و قهرمان اول فیلم هم جز آنهاست که با بچه اش و چند نفر دیگه فرار میکنه

    در حالی که با ماشین مشغول عبور از جاده هستند متوجه میشن که مه فقط در همون حوالی نبوده و کلی انسان توسط این حیوانات در خیابان دریده شدند و هر چی جلو تر میرند بیشتر با این صحنه ها مواجه میشند

    اما بعد از مدتی بنزین ماشین تموم میشه و اونها داخل ماشینی گیر می افتند که مه اطرافشو گرفته و باید آماده بشند تا یک هیولا بزودی ماشین رو خراب کنه و به سرنوشت دیگران دچار بشند


    بشدت امیدشون رو میبازند و دیگه حسابی مستاصل و درمانده میشن

    در نهایت قهرمان داستان تفنگشو از جیبش در میاره و افرادی که همراهش هستند رو میکشه منجمله پسرش رو تا کمتر رنج بکشند

    بعد تفنگ رو سمت خودش میگیره تا خودش رو هم بکشه

    مرد دستشو روی ماشه تفنگ میبره و شلیک میکنه اما گلوله ای داخل تفنگ نمونده که خودشو بکشه

    صداهایی از بیرون میاد برای همین چون چیزی برای از دست دادن نداره از ماشین خارج میشه و داد میزنه و از هیولا ها میخواد که بهش حمله کنند و اونو بکشند در همین حال منبع صدا ها به او نزدیک تر میشن

    اما صدا مربوط به کامیونه نه هیولا
    چند کامیونی نیرو های ارتش وارد فضای کادر میشن و اسپری هایی به محیط پخش میکنند که مه رو از بین میبره و فضا رو پاکسازی میکنند

    مشخص میشه اون موجودات و اون فضای وحشتناک حاصل یک آزمایش کنترل نشده ارتش آمریکا بوده و حالا با دارویی که ساختند تمام هیولا ها رو دارند از بین میبرند

    در همین حال اون مرد تفنگ رو میذاره کنار و بهت زده به همه چیز نگاه میکنه و به فاجعه ای که مرتکب شده بود و کشتن بچه اش و افراد دیگه ای که با خودش بودند و تصمیمی که برای خودش گرفته بود فکر میکنه



    .................................................. .............................
    نمیدونم یک کارگردان چطور باید نشون میداد که خودکشی پایان مشکلات و راه حل نیست حتی اگر مشکلاتی در زندگی ما باشه که یک لحظه هم نمیتونیم با اونها کنار بیاییم

    من بعد از دیدن اون فیلم درس بزرگی گرفتم که باید تا آخرین لحظه امید داشت حتی در بدترین و وحشتناک ترین شرایطی که خارج از توان ما و ظرفیت ما برای مقابله با اونهاست نباید ناامید بشیم

    دوست عزیزی که داری این متن رو میخونی، برای هر مشکلی قطعا یک راه حل وجود داره و حتی وقتی خودت و دیگران ازت قطع امید میکنند و دیگه راهی نداری نباید نا امید بشی چون خدا هست

    چون خدا از روح خودش در تو دمیده پس مشکلات و ناتوانی بی معنیه

    یآس به درگاه الهی و ناامیدی از رحمت او جزو گناهان نابخشودنی و کبیره است و بعد از شرک، خداوند این گناه بزرگ را نمی بخشد

    وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ
    و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می‏شوند!


    امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    هیچ گاه بنده ای به خداوند خوش گمان نبوده، مگر این که خداوند نیز همانگونه که گمان داشته با او رفتار نموده است و هیچ گاه به او بدگمان نبوده، مگر این که خداوند نیز با او همانطور رفتار نموده است.


  18. 10 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 18 مهر 93), asal2013 (یکشنبه 23 شهریور 93), elham.e (شنبه 22 شهریور 93), Quality (شنبه 22 شهریور 93), SHahr-Zad (شنبه 22 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 21 مهر 93), یه تنهای خسته (جمعه 18 مهر 93), محمد 93 (جمعه 18 مهر 93), آرام دل (دوشنبه 24 شهریور 93), شیدا. (جمعه 21 شهریور 93)

  19. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام

    سریال شوق پرواز که بر اساس زندگی شهید عباس بابایی ساخته شده ، فکر میکنم چند باری از تلویزیون پخش شده که من متاسفانه تا بحال فرصت نکردم این سریال رو کامل ببینم ... اما چند شب پیش اخر شب ، یکی از شبکه های تلویزیونی ، دیدم داره این سریال رو پخش میکنه که قسمتی که داشت پخش میشد از شانس خوب من یک سکانس فوق العاده داشت که برای من خیلی لذت بخش بود...







    داستان اون سکانس از این قرار بود که شهید بابایی برای اموزش و دریافت مدرک پروازی ، به یکی از دانشگاههای امریکا میره... بعد از اینکه امتحانات پایان دوره رو میدن ، اون فرمانده امریکایی که در اصل رییس دانشگاه محل تحصیل شهید بابایی بود ، مدارک فارغ التحصیلی دانش اموختگان اون مرکز رو تایید و امضا میکنه اما زمانی که مدرک شهید بابایی میاد زیر دستش از امضای مدرک شهید بابایی امتناع میکنه ... وقتی شهید بابایی جریان رو میفهمه و متوجه میشه که در اصل موفق به اخذ مدرک نشده حضوری میره پیش اون رییس دانشگاه... وقتی میره دفتر رییس ، ازش میپرسه که چرا مدرک پایان دوره اش امضا نشده ، رییس براش توضیح میده که اقای بابایی ، طبق گزارشاتی که به مارسیده شما مشکلات روحی و روانی دارید .. به ما گزارش رسیده شما شبها گریه میکنید (منظورش نماز شب خوندن و مناجات شهید بابایی بود ) به ما گزارش رسیده شما با دخترهای دانشگاه ارتباطی ندارید و.. به همین دلیل گزارش شده شما دچار مشکلات روحی هستید و قادر به پرواز نیستید...

    وقتی شهید بابایی این توضیحات رو میشنوه ، یک لبخند ملیح میزنه و تا میخواد به رییس دانشگاه جریان رو توضیح بده ... یکدفعه برای رییس کاری پیش میاد و از اتاقش بیرون میره... در این حین زمان اذان ظهر میشه و شهید بابایی توی همون دفتر رییس دانشگاه چند برگه روزنامه میندازه و با ارامش مشغول به خوندن نماز میشه ... وقتی رییس دانشگاه کارش تموم میشه و به اتاقش برمیگرده منتظر میشه شهید بابایی نمازش تموم بشه... وقتی شهید بابایی نمازش تموم میشه بدون اینکه حرفی بزنه ،خود رییس دانشگاه شروع میکنه به حرف زدم و میگه که اقای بابایی ، گزارش مشکلات روحی روانی در مورد شما چیز کم اهمیتی نیست که من بتونم ازشون صرفنظر کنم با این وجود من مدرک پایان دوره شما رو امضا میکنم و شما مجوز پرواز رو دریافت میکنید...

    شهید بابایی برای مشکلی که براش پیش اومده بود هیچ کاری نکرد ... حتی یک کلمه هم توضیح نداد ... ولی خود به خود همه چیز حل شد.... او فقط در اون زمان یک کار انجام داد... موقع اذان به وظیفه خودش پرداخت و مشغول نماز شد...

    شاید چیزی که این سکانس رو برای من اینقدر جذاب کرده بود این بود که بارها خود من این تجربه رو در زندگی شخصی تجربه کردم... گاهی توی زندگی گره هایی داشتم ... گاهی گرفتاری داشتم و مثلا برای رفع و رجوع اون باید به یک مرکز یا اداره ای رجوع میکردم ولی در همون زمان صدای اذان رو میشنیدم و تداخل با وقت نماز میشده... مثلا با اینکه ضیق وقت داشتم و اگر نماز میخوندم دیگه اون روز به انجام اون کار در ساعت اداری نمیرسیدم با این وجود مشغول نماز میشدم ... تمام گرفتاریها و تمام مشکلات رو بی خیال میشدم و به وظیفه اصلی خودم میپرداختم... اما نکته جالب اینکه وقتی نماز من تموم میشده و برای ادامه پیگیری اون مشکلم اقدام میکردم ، اگر قبلش فکر میکردم ضیق وقت هست ، چنان برکتی در وقت من به وجود میومد که با ارامش و به راحتی موفق به انجام اون کار میشدم... اگر گره ای در کار بود که برای من حل اون خیلی دشوار و پیچیده بود ، بعد نماز خیلی خیلی ساده تر از اون چیزی که فکر میکردم حل میشد ... خیلی خیلی ساده تر از اون چیزی که فکر میکردم... به همون سادگی که مشکل شهید بابایی حل شد...


    دوست داشتم این پست رو بزنم و این تجربه خودم که برام ثابت شده هست رو با شما به اشتراک بزارم... به چیزی که برای خدا مهم هست بها بدیم تا اون هم به ما و مشکلات ما بها بده... همیشه توی کارها و گرفتاریهامون بیایم با خدای بزرگ تقسیم کار انجام بدیم..زمانی که زمان نماز بود همه سختی و گرفتاریها رو بندازیم گردن خدا و فقط ما اون کار اسونه که همون نماز خوندن هست رو با توجه انجام بدیم.... ما اشرف مخلوقات هستیم... هیچ ذره ای حتی در کف اعماق اقیانوسها نیست که حیات و ممات و رشد و حرکت اون خارج از اراده خدا باشه پس چطور ممکنه حتی کمترین اتفاقات زندگی ما که اشرف مخلوقات هستیم خارج از اراده خداوند باشه... ما به وظیفه خودمون به اون چیزی که برای خدا مهمه توجه کنیم ، بعد خدایی که مسبب الاسباب هست ببینیم چطور توی فکر یک نفر که در حل مشکل ما موثر هست فکر میکاره... چطور موانع و ادمهای مزاحم رو از مسیر حل مشکل ما دفع میکنه و چطور نیروها و انسانهای مثبت رو برای حل مشکل ما بسیج میکنه....


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  20. 7 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 18 مهر 93), asal2013 (یکشنبه 25 آبان 93), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 21 مهر 93), مصباح الهدی (جمعه 18 مهر 93), آرام دل (جمعه 18 مهر 93), رزا (جمعه 18 مهر 93), عطر بهار (سه شنبه 05 بهمن 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 08 بهمن 00, 23:20
  2. سیگار...
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مهر 99, 22:21
  3. در خواستگاری چی بپرسیم؟ چی نپرسیم؟
    توسط samir65 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 28 تیر 93, 23:25
  4. چطور به ترک سیگار همسرم کمک کنم؟
    توسط ابر بهاری در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 فروردین 91, 10:40
  5. برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 فروردین 91, 17:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.