قبل از هرچیز بهتره ابتدا درباره خودم مختصری توضیح بدم
پسری هستم 28 ساله مهندس و متخصص، مدیرعامل یک شرکت تازه تاسیس، تنها پسرخانواده. سطح فرهنگی و اجتماعی خانواده ای متوسط به بالا و از نظر اقتصادی متوسط به پایین.
تفکرات بسیار به روزی دارم و تقریبا از نظر اجتماعی کامل و در حد یک شهروند اروپایی سعی کرده ام که رفتار کنم.
ایده و پروژه های خوبی در حال برنامه ریزی و انجام دارم و به جهت تفکرات و تخصصی که دارم از نظر شغلی مشکلی ندارم.
روحیاتم طوری است که اگر با جایی کار کنم ولی طبق تفکرات نباشه حتی اگر درآمد خوبی هم داشته باشه خارج میشم.
اطرافیانم که با روحیات و توانمندی هایم آشنا هستند بسیار قبولم دارن ولی همیشه از اینکه برخوردهای قاطعی در مورد مسائل مختلف کاری و شغلی دارم نگرانند.
به پاکی و سلامت فکری از من یاد میشه و هرکس که شناختی نسبت به من داره آرزو کرده که همسری خوب و لایق نصیبم بشه.
باوجود اینکه خودم خیلی از لحاظ تکنولوژی و رفتاری بسیار به روز هستم ولی همیشه دوست داشتم بخاطر عدم تجربه و تصمیم گیری سختی که در زمنیه ازدواج هست به صورت سنتی برم جلو و از کانال خانواده اقدام کنم.
بعداز خدمت سربازی دو بار خواستگاری رسمی رفتم. یکی اش تقریبا 1 سال و نیم قبل بود و دیگری همین 8 ماه قبل.
الان از نظر مالی در شرایط ایده الی نیستم و تمامی فکرم روی یکی از پروژه هام هست که انشااله سال آینده به بار خواهد نشست.
پدرم با یکی از آشنایان خونه ای داره که نصفش متعلق به ماست و الان در رهن است. بعده ازدواج میرم اونجا. دفتر شرکتم اجاره ای است و یک ماشین هم دارم.
حقیقتا من همیشه دوست داشتم که همسرم از یک خانواده مودب، کم جمعیت(هرچند خودمون پرجمعیت هستیم)، بی حاشیه و از لحاظ فرهنگی متوسط به بالا و چارچوب محکمی داشته باشه. خودش هم از نظر زیبایی متوسط به بالا و به دل بنشینه، از خودم سن و تحصیلاتش پایین تر و مثل خودم هیچگاه تا قبل از ازدواج باکسی ارتباط نداشته باشه.
حالا موردی برام پیش آمده که شرایط خاص خودش رو داره و یکبار هم به واسطه یک رابط مطمئن و با اطلاع خانواده هامون باهم صحبت کردیم.
این خانم یکسال از من کوچیکتر و 27 سال سن داره
رشته تحصیلی لیسانس تربیت بدنی و معلم به صورت پیمانی
تعداد اعضای خانواده اش مثل خانواده ما 7 نفر است
همشهری نیستم ولی یکسالی هست که به شهر ما مهاجرت کردن (به دلیل اینکه دوست نداشتن در اون شهر به دلیل فرهنگ و اجتماعی که الان داره زندگی کنن)
از یک قومیت هستیم ولی تاحدی از لحاظ لهجه باهم تفاوت داریم
قد متوسطی داره و از نظر قیافه و اندام مشکلی باهاش ندارم
من فررند دوم و اون فرزند چهارم است.
پدرش بازنشسته فرهنگی و مادرش سیکله.
اهل جهیزیه آوردن و مهریه سنگین نیستن و از داماد هم سخت نمیگیرن(کلا ازدواج رو آسون میگیرن)
برخلاف تیپ شخصیتی خودم، آدم سرزنده و پرانرژی به نظر میاد که فکرکنم بخاطر رشته و شغلش هست.
حالا 6موردی هست که بسیار من رو نگران کرده:
1- باتوجه به شناختی که یکی از خواهرام از فرهنگ و رفتار اجتماعی منطقه اونا داره. میگه که هرچند از یک قومیت هستیم ولی تفاوت فرهنگی داریم که ممکنه بعدا واست قابل قبول نباشه. به همین دلیل بشدت مخالف این وصلت هم هست.
هرچند خانواده وی به گفته خودش خاطر شرایط فرهنگی و اجتماعی شهرشون مهاجرت کردن و الان یکسالی هست که شهرما هستند ولی قطعا یکسری آداب و رسوم و رفتارهای خاص خودشون رو دارند و ایشون 25 سال در اون شهر زندگی کرده. البته منظورم از این نگرانی خدای ناکرده برتری فرهنگی یا اجتماعی نیست فقط تفاوت فرهنگی است.
شهرما مرکز استان است و شهر این خانم از شهرهای کوچک استان همجوار است.
2- در صحبت های که داشتیم از وابستگی به خانواده خودش گفت و اینکه تمایل داره هرجا خونه پدری اش باشه اونجا زندگی کنه و اینکه احتمال داره از شهر ما هم مهاجرت کنن یا برمیگردن شهرشون یا میرن یه شهر دیگه.
هرچند این برای خانوم های که در شرف ازدواج هستن یه بهانه طبیعی است که وابسته به خانواده خود هستند ولی برای من نگران کننده است.
اینکه من از نظر روحیه به هیچ عنوان نمیتونم در شهری که از نظر امکانات کمتر و از نظر فرهنگ متفاوت باشه زندگی کنم و همون موقع هم بهش گفتم که این مورد برام پذیرفتنی نیست و همسرم باید تابع محل کار من باشه. حالا این ممکنه شهر خودم یا مثلا حتی تهران باشه.
حقیقتا وقتی گفت که ممکن از شهر شما هم بریم نسبت به تفاهم باهمدیگه بیشتر ناامید شدم. از این نظر که فکر میکردم تصمیم به اقامت دائم گرفتن و از سوی دیگه نگران از این تصمیمات و مهاجرت های سریع خانواده اش.
3- من با شاغل بودنش مشکلی ندارم ولی باتوجه به شغلش که ممکنه براساس نیاز به شهرهای دیگه استان بفرستن یکی دیگه از نگرانی های من است. حقیقتا من بهش هم گفتم که به هیچ وجه دوست ندارم که همسرم در طول روز یا هفته دورتر از خودم کار یا زندگی کنه و دوست دارم وقتی از سرکار برمیگردم حتما باهم خونه باشیم نه اینکه نگران اینکه الان ماشین گیرش اومده. در گرما و سرما الان مشکل خاصی براش پیش اومده یا نه. ایشون گفتند به کارشون علاقه دارند ولی نمیتون الان جواب این سوال رو بدم که آیا در صورت انتقال شغلم رو رها میکنم یا نه؟
4- بهشون گفتم بخاطر شرایط اقتصادی ممکنه تا دو سال در خونه پدری که در طبقه مجاز و عبور کاملا جدا و حتی عبور در خیابان دیگه، زندگی کنیم که خیلی موافق این موضوع نبود ولی با توضیح من که خودم هم تمایل به استقلال کامل در زندگی ام دارم به محض بهتر شدن وضع اقتصادی ام در یک محل و مکان دیگه زندگی خواهیم کرد.
5- خانواده ما براساس فرهنگ غالب شهرمون برای دوخواهرام که ازدواج کردند جهیزیه فرستادن و نیاوردن جهیزیه از طرف دخترخانم رو کسر شان می دانند البته خدارو شکر خانواده ما در این مسئله زیاد حساس نیست. ولی باتوجه به شرایط و فشار اقتصادی خانواده ام میگن که اگر جهیزیه داشت بهتر بود. هرچند که خانواده این خانم اصلا اهل ریخت و پاش و هزینه تراشیدن برای داماد نیستند.
6- به این رابط ما گفته بود که در صحبت هایم خیلی آدم جدی و منطقی به نظر میرسم و گویا این باعث نگرانی وی شده بود. هرچند حدس ایشان تا حدی درست است چراکه من تیپ شخصیتی ایده آل گرای دارم و معمولا تمایل دارم همه چی درست و منظم پیش بره ولی همیشه به شخص برای اعتدال در زندگی ام هیچگاه دوست نداشتم با هم تیپ خودم ازدواج کنم و بیشتر از خانم های سرزنده، شوخ و خوش اخلاق علاقه داشته ام.
حال که این رابط ما که تصور میکنه که براساس تجربه دهها ازدواجی که بانی آن بوده ما در حد 60 تا 70 درصد به هم میخوریم وقتی نظرم رو جویا شد این موارد را به وی منتقل کردم و گویا ایشان هم نظرشون تا الان مخالف نیست و بحث ماندن در شهرما رو قبول کرده و قراره چند روزه آینده بازم هم باهم صحبت کنیم
حالا از دوستان خواهش میکنم راهنمای کنند که اولا آیا مورد خوبی برای هم هستیم؟ دوما به 6 مورد نگرانی من جواب بدید و سوما در جلسه دوم چطور صحبت کنم که به جواب سوالاتم بخصوص از لحاظ تفاوت فرهنگی شناخت پیدا کنم. چه سوالاتی در جلسه دوم پرسیده میشه
ببخشید متن من یه کم طولانی بود و وقت گرانبهای خود را برای بنده حقیر گذاشتید
امیدوارم که هرچی از خدای متعال میخواید بهتون اعطا فرماید
علاقه مندی ها (Bookmarks)