سلام الان سه روز با همسرم حرف نميزنم و كاملا حس ميكنم ديگه انگيزه زندگي باهش ندارم چند روز بود آروم بودم ولي وسواس و فس فس واقعا كلافه ام كرده از اينكه اينقدر ژرو هستش و هر چيزي رو گردن من ميندازه خسته شدم
از اينكه همش بايد اجازه بگيرم كاري توي خونه انجام بدم خسته شدم.... خسته شدم كه همش بايد ازش اجازه بگيرم مهمون دعوت كنم.. خسته شدم از اينكه همش بايد اجازه بگيرم ميوه و يا چيزي كه ميخرم بايد از اون اجازه بگيرم .. جالبه اجازه هم ميگرم بازم غر ميزنه .... اول ميگه باشه و بعد از چند روز ميگه نه . چرا خريدي .. چرا كردي .... از اين همه چرا خسته شدم
خسته شدم همش توهين شدم.
چه كار كنم راه برگشت هم بسته شده خانواده ام هم شرايطي روحي خوبي ندارن مريضي صعب العلاج پدرم ... اذيتهاي برادرم كه مادرمو از پا درآورده خدا چه كنم ... بچه ها كمك كنيد .. حداقل با حرف آرومم كنيد .....
علاقه مندی ها (Bookmarks)