به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 14:27]
    تاریخ عضویت
    1390-8-21
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,861
    سطح
    25
    Points: 1,861, Level: 25
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 بر سر دو راهی برای بزرگترین تصمیم زندگیم موندم فرصتم خیلی کمه

    سلام

    من هم اکنون بر سر یه دوراهی خیلی سخت موندم من و همسرم هر دو ازدواج دوممون هست و هر کدام از ازدواج قبلی یه بچه داریم بچه من پسره 18 سالشه پیش مادرمه بچه اون دختره 5 سالشه پیش همسر سابقشه
    ما داریم مهاجرت میکنیم و از ایران میریم تو این سالها که منتظر بودیم کارمون درست شه همسرم هر روز یه تصمیمی میگرفت یه روز میگفت میام یه روز میگفت نمیام چون متقاضی اصلی این پرونده من بودم و قبل از ازدواجم این پرونده رو باز کرده بودم و قرار بود با پسرم با هم بریم حالا بگذریم که وقتی با این اقا ازدواج کردم با راهنمایی غلط و به عمد منو وادار کرد پسرمو از پروندم خارج کنم و من بعدش فهمیدم که کارش صرفا از روی حسادت بوده طبق حرفهای خودش و مدتها حس بدی بهش پیدا کردم خودشم که کلا ادم با ثباتی نیست و توی همه زمینه ها دچار تزلزله تو مسائل کاری تحصیل مدام تغیر عقیده میده و هر چند ماه یبار یه شغلی انتخاب میکنه و بعدش پشیمون میشه بگذریم میخواستم توضیح بدم که کلا استیبل نیست
    حالا قراره ظرف یکی دو ماه اینده از ایران بریم من به همسرم گفتم من به محض اینکه برسم اونجا کار پسرمو درست میکنم که بیاد پیشم میگه تو حق نداری اینکارو بکنی چون ارامش زندگی زناشویی ما بهم میریزه چون من نمیتونم دخترمو بیارم توام حق نداری پسرتو بیاری
    از طرفی خودشم یه روز میگه میام یه روز میگه نمیام و چون ادم پیچیده ای هست من هنوز نشناختمش که اومدن یا نیومدنش از روی مصلحته یا سیاسته بخدا خیلی درگیرم نمیدونم چکار کنم
    شرط اومدنش اینه که من هزینه های خودمو اونجا خودم پرداخت کنم اجاره خونه و ... و بچمو هم نبرم با خودم
    عقیدش اینه که اگه هزینه های منو بده یا چیزی به نام من بزنه تو زندگی در واقع اون پول به پسر من میرسه و میگه اصلا نمیخوام از پول من چیزی به پسرت برسه من هرچه دارم تو زندگی برای بچه خودمه
    خواهش میکنم منو راهنمایی کنید باید زودتر تصمیم بگیرم برای زندگیم هر شب با فکر و خیال و نگرانی میخوابم و مستاصل شدم وقتم کمه

  2. کاربر روبرو از پست مفید yasamaan تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 15 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سلام یاسمن جان به همدردی خوش اومدی . ارامشت رو حفظ کن و ارام باش . اینقدر که شما سریع و مختصر نوشتی دوستان نمیتونن نظر بدن . در مورد خودت و همسرت بیشتر توضیح بده . شما اختلافتون سره رفتنه یا کلا باهم مشکل دارید ؟ چرا اصلا میخواهید برید ؟ برنامه ای دارید ؟ پسرتون که 18 ساله ست و زیاد نمیتونه سربار شما باشه . نظر پسرتون در مورد رفتن با شما یا موندن چیه ؟ ایا ایشون از لحاظ مالی مستقله یا وابسته شماست ؟ شما خودتون در امدی دارید ؟

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 14:27]
    تاریخ عضویت
    1390-8-21
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,861
    سطح
    25
    Points: 1,861, Level: 25
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منو همسرم از قبل با هم اختلاف داشتیم مثل همه زندگیها البته مشکل اصلی من با همسرم سر اینه که تو این سالها نتونسته یه کار ثابت داشته باشه چوا میخواد همیشه مدیرعامل باشه چون زود خسته میشه چون نمیتونه مثل کارمند های دیگه 7-8 ساعت کار کنه چون هر جا میره اولش خیلی تعریف میکنه ولی بعد یه مدت دلشو میزنه و مدام ایراد میگیره اخرشم میاد بیرون و من همیشه استرس مخارج زندگیو دارم چون هر چندوقت یبار یه برنامه جدیدی برای کار و تحصیلش میریزه چند هفته با اون برنامه جلو میره ولی بعدش خسته میشه ول میکنه مشکل بعدیم اینه که خیلی لج بازه و سر لج بازی هر کار اشتباهیو میکنه

    من شاغل هستم و از نظر اجتماعی شغلم خوبه و درامدم خوبه پسرم تازه دیپلم گرفته و قراره بره دانشگاه در مورد رفتن از ایران هم اون هدفش پیشرفت کردنه ولی چیزی که مهمه اینه که اون فعلا تو سنی نیست خودش بتونه درست برای زندگیش تصمیم بگیره بهتره من کمکش کنم و چون پدرش فوت کرده من خودمو مسئول میدونم و نمیتونم اینجا بدون پدر و مادر رهاش کنم درسته مادرم هست ولی مسئول اون بچه من هستم و پسرم از نظر مالی به من وابسته هست مخارجشو من و مادرم میدیم

    - - - Updated - - -

    در مورد رفتن هم این یه برنامه بلند مدت بوده که من روش سرمایه گذاری کردم و الان در شرایطی نیستم که تصمیم به رفتنو عوض کنم شرایط زندگیم طوریه که به صلاحمه برم هم از نظر کاری و هم تحصیلی چون از دانشگاه هم پذیرش گرفتم و پاک کردن صورت مسئله مشکل منو حل نمیکنه
    در مورد همسرم هر روز یه چیزی میگفت و به من میگفت منو مجبور به رفتن نکن اگه با اجبار تو بیام اونجا نمیزارم اب خوش از گلوت پایین بره منم مدتهاست که تصمیم گیریو به عهده خودش گذاشتم حالا دیگه میگه میخوام بیام ولی میگه من نباید پسرمو ببرم یعنی من یا باید با همسرم برم و قید پسرمو بزنم که در اونصورت اصلا رو همسرم هم نمیتونم حساب کنم اونجا بتونه با اون جامعه کنار بیاد و کار کنه از نظر مالی هم برام توجیه اقتصادی نداره چون اونجا همه هزینه های زندگیمو خودم باید پرداخت کنم و اونجا باید وقت بزارم و کارای خونه رو به تنهایی انجام بدم که برای من کلا ضرره اگه هم با پسرم برم کلا باید قید زندگی مشترکمو بزنم با همه خوبیها و بدیهاش چون بهرحال از نظر عاطفی با همین ادم با همه مشکلاتش عادت کردم و تنهایی اونجا ازارم میده

  5. کاربر روبرو از پست مفید yasamaan تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 15 اردیبهشت 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yasamaan نمایش پست ها
    منو همسرم از قبل با هم اختلاف داشتیم مثل همه زندگیها البته مشکل اصلی من با همسرم سر اینه که تو این سالها نتونسته یه کار ثابت داشته باشه چوا میخواد همیشه مدیرعامل باشه چون زود خسته میشه چون نمیتونه مثل کارمند های دیگه 7-8 ساعت کار کنه چون هر جا میره اولش خیلی تعریف میکنه ولی بعد یه مدت دلشو میزنه و مدام ایراد میگیره اخرشم میاد بیرون و من همیشه استرس مخارج زندگیو دارم چون هر چندوقت یبار یه برنامه جدیدی برای کار و تحصیلش میریزه چند هفته با اون برنامه جلو میره ولی بعدش خسته میشه ول میکنه مشکل بعدیم اینه که خیلی لج بازه و سر لج بازی هر کار اشتباهیو میکنه

    من شاغل هستم و از نظر اجتماعی شغلم خوبه و درامدم خوبه پسرم تازه دیپلم گرفته و قراره بره دانشگاه در مورد رفتن از ایران هم اون هدفش پیشرفت کردنه ولی چیزی که مهمه اینه که اون فعلا تو سنی نیست خودش بتونه درست برای زندگیش تصمیم بگیره بهتره من کمکش کنم و چون پدرش فوت کرده من خودمو مسئول میدونم و نمیتونم اینجا بدون پدر و مادر رهاش کنم درسته مادرم هست ولی مسئول اون بچه من هستم و پسرم از نظر مالی به من وابسته هست مخارجشو من و مادرم میدیم

    - - - Updated - - -

    در مورد رفتن هم این یه برنامه بلند مدت بوده که من روش سرمایه گذاری کردم و الان در شرایطی نیستم که تصمیم به رفتنو عوض کنم شرایط زندگیم طوریه که به صلاحمه برم هم از نظر کاری و هم تحصیلی چون از دانشگاه هم پذیرش گرفتم و پاک کردن صورت مسئله مشکل منو حل نمیکنه
    در مورد همسرم هر روز یه چیزی میگفت و به من میگفت منو مجبور به رفتن نکن اگه با اجبار تو بیام اونجا نمیزارم اب خوش از گلوت پایین بره منم مدتهاست که تصمیم گیریو به عهده خودش گذاشتم حالا دیگه میگه میخوام بیام ولی میگه من نباید پسرمو ببرم یعنی من یا باید با همسرم برم و قید پسرمو بزنم که در اونصورت اصلا رو همسرم هم نمیتونم حساب کنم اونجا بتونه با اون جامعه کنار بیاد و کار کنه از نظر مالی هم برام توجیه اقتصادی نداره چون اونجا همه هزینه های زندگیمو خودم باید پرداخت کنم و اونجا باید وقت بزارم و کارای خونه رو به تنهایی انجام بدم که برای من کلا ضرره اگه هم با پسرم برم کلا باید قید زندگی مشترکمو بزنم با همه خوبیها و بدیهاش چون بهرحال از نظر عاطفی با همین ادم با همه مشکلاتش عادت کردم و تنهایی اونجا ازارم میده
    سلام. ببخشید که انقدر رک میگم. همسرتون که هزینه ای پرداخن نمیکنن، ثبات شخصیتی هم که ندارن پس عملا مرد قابل تکیه کردنی نیستند، به رابطه عاطفی شما و فرزندتون هم که حسادت میکنند، ازطریق شما امکان خارج رفتن دارن، ولی کلاس میگذارن.... شما دقیقا چرا اصرار دارید ایشون بیان؟ چه نقشی رو تمام کمال تو زندگیتون بازی میکنند؟؟! از نظر من اگر ضعف های شخصیتی این آقا هم نبود، شما درصورتی که مجبور میشدید بین فرزند و همسر یکی رو انتخاب میکردید، انتخاب فرزندتون بود.
    1. به این دلیل که فرزند شما به خواست و اراده شما پا تو این دنیا گذاشته پس شما درقبالش مسئولید.
    2. مهر مادر به فرزند غریزی هست ولی علاقه زن وشوهری کاملا اکتسابی! پس آدم غریزشو کنار نمیذاره بره و اصولا عشق مادری توجیه ناپذیر هست.
    3.با این همسری که شما دارید، در حال حاضر تنها سرمایه عاطفی قابل اطمینان برای آیندتون و زمان پیری، پسرتون هست نه همسرتون. سرمایه رو با دست خودتون از بین نبرید به خاطر 1 ادم حسود و بی ثبات.
    4. پسرتون سنش حساسه ولش نکنید به امید مادرتون.
    امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید.
    ویرایش توسط خانوم شین : دوشنبه 15 اردیبهشت 93 در ساعت 11:31

  7. 6 کاربر از پست مفید خانوم شین تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 15 اردیبهشت 93), mahasty (دوشنبه 15 اردیبهشت 93), گل شب بو (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), واحد (دوشنبه 15 اردیبهشت 93), افتابگردون (شنبه 20 اردیبهشت 93), بی نهایت (دوشنبه 15 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام به نظر من به هیچ عنوان پسرتون رو تنها نذارید
    آدمی که نه مخارج همسرش رو به عهده میگیره و نه به عواطف مادریه همسرش اهمیت میده ارزش فداکاری نداره ...
    به نظر من باهاشون صحبت کنید و بگید که پسرتون هم باید بیاد

  9. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 15 اردیبهشت 93), گل شب بو (یکشنبه 21 اردیبهشت 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 14:27]
    تاریخ عضویت
    1390-8-21
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,861
    سطح
    25
    Points: 1,861, Level: 25
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از دوستان خوبی که راهنماییم کردن راستش منم با شما هم عقیده هستم ولی با خودم میگم شاید اومدن همسرم باعث شه اونم پیشرفت کنه و اگه من بحال خودش رهاش کنم و برم وضعیتش از اینکه هست بدتر شه چون خیلی به من وابستس هم از نظر عاطفی هم از این نظر که تو امور کارو تحصیلش خیلی بهش مشاوره میدم و تو سختیهاش کنارش بودم گرچه اون منو قبول نداره ظاهرا ولی درهرصورت گاهی عذاب وجدان میگیرم که نکنه بعداز من شرایطش سخت شه و من خودمو نبخشم از طرفیم خودم هم تو این 5 سال زندگی مشترک بهش عادت کردم و تنهایی ازارم میده تو غربت
    از طرفیم به قول شماها بچم به خواست خودش به این دنیا نیومده که من بحال خودش رهاش کنم مسئولیتش با منه مخصوصا که پدرشم نیست
    تا من راجع به بچم صحبت میکنم و میگم به هر قیمتی میبرمش پیش خودم یا دعوامون میشه و همسرم میگه پس چرا با من ازدواج کردی منو بدبخت کردی از اول با بچت میرفتی یا اینکه میگه منم بچمو میارم میگم بچه تو حضانتش با مادر خودشه و مادرش هرگز یه دختر بچه 5-6 ساله رو نمیده تو بیاری تو یه مملکت دیگه با من زندگی کنه میگه مادرشم میارم که بچم احساس تنهایی نکنه من بخاطر بچم هرکاری میکنم یعنی اگه تو بچتو بیاری من نمیتونم تحمل کنم سر لجبازیم شده هرکاری میکنم که حالا اوردن همسر سابقم و بچش به اون کشور خودش از نظر قانونی یه پروسه پیچیدس
    گاهی هم بعد از اینکه میگم پسرمو میارم میره تو فاز دپریشن و عاشقانه باهام رفتار میکنه و منو تحت تاثیر قرار میده منم میشینم گریه میکنم چون من ادم احساسی هستم واقعا درمانده شدم نمیدونم چکار کنم کاش منو درک میکرد و حسادتو کنار میزاشت من به همسرم گفتم بخدا اگه بچه تو شرایط بچه منو داشت یعنی مادرش فوت شده بود و قرار بود با رفتن تو تنها بشه من بهت پیشنهاد میدادم بچتو با خودمون ببریم و من هرکاری از دستم میومد براش میکرد به چشم یه همدم به بچت نگاه میکردم و باهاش لذت میبردم چون اگه من کاری از دستم بیاد برای کسی انجام بدم قطعا بازتابش به زندگی من و بچم برمیگرده
    به نظرتون من چکار کنم

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    اینطور که به نظر میاد شما از قبل برنامه ریزی برای کار و تحصیل به همراه پسرتون در خارج از کشور رو داشتید و بدون اون هم میتونید برنامه تونو پیش ببرید با هاش با قاطعیت صحبت کنید و برنامه تونو توضیح بدید و برنامه ایشونو هم جویا بشید . و تصمیم قاطعی بگیرید . یه مادر نمیتونه بچه اش رو رها کنه . حداقل تا زمانی که پسرتون ازدواج کنه نمیتونید ایشونو رها کنید . وایشون رو به عنوان همسرتون نمی خواهید رها کنید . بهش بگید که شما حق دارید هر دوشونو بخواهید . بخصوص اینکه همسر قبلی تون فوت شده و شما تنها حامی اون هستید . همسرتون باید سعی کنه برای اون پدری کنه نه اینکه مادرش رو هم ازش بگیره .

  12. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    گل شب بو (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (دوشنبه 15 اردیبهشت 93)

  13. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    حرف دوستان کاملا درسته من خودم 30 سالمه اینو خوب میدونم پسر توی این سن و سال خیلی احتمال اینکه ضربه روحی بخوره و بطرف کارهای خلاف کشیده بشه بالاست اونم توی جامعه حال حاضر ما و بخصوص اینکه پدرش فوت کرده و شما هم بخواید تنهاش بگذارید این خلاء را هیچوقت و به هیچ طریقی دیگه نمیتوانید پر کنید..

    1.قضیه خدمت پسر شما پس این وسط چی میشه؟فکر کنم یا معاف باید باشه یا کارت پایان خدمت داشته باشه برای خروج

    2.تا اینجایی که شما نوشتید تا حالا ایشون تکیه گاه خوبی برای شما نبودن و خرج خانه تقریبا با شما بوده و معلوم هم نیست از این بعد بعد بجز این باشه.

    3.در صورت تصمیم 100% ایشون برای آمدن همراه با شما بشینید و کاملا منطقی شرایط را برایشان توضیح بدید شما با هم زن و شوهر هستید و قرار کنار هم زندگی کنید و مرد وظیفه مخارج زندگی را داره.درسته شما کمکش کردید ولی وظیفه اصلی بر عهده ایشونه.اشتباهی که از اول کردید این بود که شما وظیفه ای کع بر عهده شما نیست را بدوش کشیدید.حقوق زن برای خودشه مگه اینکه باهمدیگه تفاهم کرده باشن.بهتره کم کم حقوق خودتان را پس انداز کنید و به ایشونم بگید خرج منزل با مرد خانه هستش و طبق قانون و عرف و شرع وظیفه زن نیست

    در هر صورت هرکاری میخوای انجام بدی اینو مد نظر قرار بده پسرت را بهتره کنار خودت داشته باشی.اگه بدون پسرت بری ضربه شدید بهش وارد میکنی.
    البته باید ببینی پسر شما قادر به خروج هست همراه شما یا نه؟

    و موضوع آخر شما بنظرم بیشتر وابسته شدید و میترسید اونور بخواید برید تنها باشید.اینو یادت نره شما اونورم بری نیاز به فردی داری که بتوانی بهش تکیه کنی کسی که روی حرفایی که مینزه بشه حساب کرد
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    خانوم شین (دوشنبه 15 اردیبهشت 93)

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    شما به ایشون بگید من پسرم رو می یارم چون نسبت بهش احساس مسئولیت دارم و تو سن حساسی هست و آیندش در گرو این سالهاست
    شما هم اگر صلاح می بینی دخترت رو بیار
    که به احتمال قوی همسر اولشون قبول نمی کنه چون اگر با هم مشکلی نداشتن که اصلا جدا نمی شدن .
    همسرتون اگر به شما وابسته هست باید شرایط شما رو درک کنه و اذیتتون نکنه .
    و حتی اعتماد پسرتون رو جلب کنه که مادرش آرامش داره .
    شما هرگز تصمیمی رو که پایه اش صرفا دلسوزی هست نگیرید
    چون همین آآقایی که شما دلسوزیش رو میکنید اگر به جایی برسه و پیشرفتی کنه میگه خودم مستحق این پیشرفت بودم . میشه از ایراد هایی که از شما میگیره اینو فهمید با وجود اینکه می فرمایید الان هم راهنمایی اش می کنید .
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : دوشنبه 15 اردیبهشت 93 در ساعت 12:18

  16. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 15 اردیبهشت 93), mahasty (دوشنبه 15 اردیبهشت 93)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    اینطور که به نظر میاد شما از قبل برنامه ریزی برای کار و تحصیل به همراه پسرتون در خارج از کشور رو داشتید و بدون اون هم میتونید برنامه تونو پیش ببرید با هاش با قاطعیت صحبت کنید و برنامه تونو توضیح بدید و برنامه ایشونو هم جویا بشید . و تصمیم قاطعی بگیرید . یه مادر نمیتونه بچه اش رو رها کنه . حداقل تا زمانی که پسرتون ازدواج کنه نمیتونید ایشونو رها کنید . وایشون رو به عنوان همسرتون نمی خواهید رها کنید . بهش بگید که شما حق دارید هر دوشونو بخواهید . بخصوص اینکه همسر قبلی تون فوت شده و شما تنها حامی اون هستید . همسرتون باید سعی کنه برای اون پدری کنه نه اینکه مادرش رو هم ازش بگیره .
    عزیزم شما به جای اینکه نگران همسرتون باشید، نگران بچتون باشید که شما تکیه گاهشید! ایشون اگر عاشق شما هست باید عواطف مادرانه شما رو درک کنه. چطور به خودش اجازه میده با طفل معصومی که پدر بالا سرش نیست و مادر هم ازش دور زندگی میکنه لجبازی کنه و بخواد شانس یه زندگی بهتر رو ازش بگیره؟ ایشون واقعا پدر هست خودش؟؟ عزیزم شما قاطع بهش بگید که اگر تا اینجا برای بچم کم گذاشتم از اینجا به بعد میخوام مادری کنم. بچه من برای تو هزینه ای نداره من هزینشو میدم ولی خود من همسرت هستم باید با هم زندگیمونو پیش ببریم. تو هم اگر میخوای دخترتو بیاری من به خودم اجازه دخالت و تصمیم گیری در مورد عاطفه پدری تو رو نمیدم. هر چور صلاح میدونی عمل کن. چسارت نباشه قصدم فقط کمک هست. ولی ایشون اگر عرضه داره بچشو و مادر بچشو بیاره خوب بیاره! تامینشونم بکنه!...محکم وایستید. خدا رو خوش نمیاد.

  18. 3 کاربر از پست مفید خانوم شین تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 15 اردیبهشت 93), mahasty (دوشنبه 15 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (دوشنبه 15 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حسرت فرصتهای از دست رفته را میخورم.. عقده شده برام...
    توسط nazghol در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 اسفند 95, 14:31
  2. +میشه کمکم کنید ؟ نمی خوام فرصتها رو از دست بدم
    توسط setare_tk در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 فروردین 87, 22:22
  3. * میشه کمکم کنید ؟ نمی خوام فرصتها رو از دست بدم
    توسط setare_tk در انجمن تردید در ارتباط دختر و پسری
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 فروردین 87, 22:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.