سلام دوستان
دوسال پیش با دختری از طریق اینترنت آشنا شدم بار اول که همو دیدیم آنچنان ازش خوشم نیومد چون چهره و اندامش در نگاه اول چندان به دلم نشست بعد چند ماه چند باری تماس گرفت اهمیتی ندادم تا بعد باهاش قرار گذاشتم هردو یک نقطه مشترک داشتیم از دست دادن یک عشق...با هم یک دوستی ساده آغاز کردیم این دختر بسیار پرانرژی-ساده-مهربون-بامعرفت و عاشق بچه هاست.
فهمیدم قبلا رابطه داشته با چند نفر ودختر نیست و از این موضوع رنج میبره و طبق گفته خودش این رفتار جنسی نامتعارف رو بعد از ترکش توسط کسی که 6 سال دوسش داشته شروع کرده
بعد از مدتی چن تا دروغ بهم گفت و من تصمیم به پایان رابطه گرفتم این قدر گریه و عذرخاهی شرط کردم دوستیم به دو شرط دروغ نباشه و حسابی برای ازدواج نکنه بامن
گذشت بیشتر از زن و شوهرها باهم بودیم سفر خرید باهم سکس هم داشتیم 3 ساعت یک بارتماس تلفنی میگفت دو سال بود نمیتونست شبا بخابه الان راحت میخابه
برعکس هرچه میگذشت خاب به من حروم میشد هرچی بیشتر صمیمی میشدیم کابوس واشکهای شبانه من بیشتر به دو علت یکی ترس از جدایی بعد از وابستگی دومی کابوس و یاداوری ارتباط جنسیش
حالا من 31 سالمه تصمیم به ازدواج دارم باهاش 2 ماهی هست متارکه کردم هفته یک بار تماس میگیره یک سری لوازمش پیش منه بهونه میکنه به تموم دوستام گفته وساطت کنن
هم اون زجرمیکشه هم من
منطق میگفت هرچه زودتر تموم کنم نمیشد تااینکه اینکارو کردم ولی فراموشی خاطرات و خوبیاش داغونم میکنه
از طریق خانواده با دختری باتفاوت سنی زیاد آشنا شدم تموم شرایطش تقریبا عالیه
بلاتکلیفم چه کنم؟؟؟؟چطور کامل رهاش کنم ضربه خورده نابود نشه؟چطور اون همه فداکاری و مهربونیشو فراموش کنم؟
چطور بمونم و گذشتش منو در اینده دچار مشکل نکنه باتموم علاقه که بهم داره چطور بفهمم مجبوره یا ازته دلش دوسم داره؟کارهای گذشتشو نمیکنه؟من میتونم کنار بیام؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)