سلام و درود بر همه
بازم که مزاحم شدم منو ببخشید جدا جز اینجا به کس دیگه ای اعتماد ندارم ببخشید دیگه

اون مسئله ی برادرم که دفعه پیش اومدم اینجا رو کاملا بستیم و تموم شد ولی الان یه مشکلی ایجاد شده که واقعا ترس ورم داشته نمی دونم چیکار کنم امیدوارم کمکم کنید

من با خانومی جهت اشنایی بیشتر در امر ازدواج اشنا میشم با این حالت که هر دوی ما هیچ گونه ارتباط قبلی با جنس مخالف برقرار نکردیم
از این اشناییمون تا به امروز عمه بنده و خاله ایشون در جریانند پس تا به اینجا نیت بنده رو ارزیابی هم قرار بدید چیزی جز ازدواج نمی تونید پیدا کنید
ولی یه مسئله ای پیش اومده که منو واقعا دو به شک کرده

خوب من پسری بودم که خیلی زود به بلوغ فکری رسیدم یعنی خیلی از مسائل رو بهتر درک می کنم دیدم بهتر شده همه چیز رو از نظر عقلی مورد بررسی قرار می دم و تسلیم نفس و احساسم نمی شم
ببینید تا جایی گفتم که من با این خانوم جهت اشنایی ازدواج اشنا میشم علاقه هم دو طرفه بوده و ایشون از قصد و نیت بنده در جریان می شن
من قبل از اینکه با ایشون در ارتباط باشم چه درسی و چه خارج درسی یه جورایی فکر می کردم به بلوغ فکری رسیده و یه مسائلی براش واقعا اهمییت پیدا کرده
مسائلی همچون ارتباط محدود تو دانشگاه ( در حد سلام علیک و خدا حافظی) و ارتباط خاص خودش تو دوران شناخت در چارچوب خانواده

ولی چندی پیش یه حرکاتی از ایشون دیدم که شاید یه بچه ی 7 ساله این اعمال رو انجام نده چه تو دانشگاه چه بیرون

سریع قهر می کنه
تو دانشگاه دم به دقیقه زل میزنه به من خصوصا تو کلاس درس
انتظار داره تو دانشگاه ور دلش باشم و جلو همه ی دوستانش نمایان کنه منو
انتظار داره سلام گرمی باهاش کنم و حتما حتما تو دانشگاه از حالش به طور گرم و حضوری جویا شم


ولی رفتار من کاملا 180 درجه با این فرق می کنه
جز ادمای با شخصییت دانشگاهم
رفتارام رو حساب و کتابه
با افرادی که واقعا با شخصییتن در ارتباطم
ادم مذهبی زیاد نیسم
کلا تیپ شخصییتیم مثل بردپیته
ادم خون گرمی هستم ولی لودگی در نمیارم جایی که امکان خندیدن و شاد بودن باشه پایه ام در غیر این صورت نمی خندم
تو دانشگاه دوستان زیادی دارم و بازم میگم همه مثل خودمن و با ادمای بی شخصییت نمی چرخم


ولی این خانوم رفیقاش همه بچه تر از خودشونن در حدی که یه جا بشینن خاله بازی کنن و دست همو بگیرن و همه بوس کنن
به بلوغ فکری نرسیدن
تو ارتباط تلفنی خیلی با بنده خوب بر خورد می کنن ولی حضوری خیر دلیل این رفتارم خودشون میگن شما جوری برخورد می کنید که اینجوری برخورد می کنم با اینکه رفتار من عادیه !!!!!!!!


خوب کلا اگه بگم همشیه جورایی بچه بازی در میاره من واقعا این حرکاتش رو از یه بچه انتظار دارم

حالا همه ی اینا انتظاراتی هست که خودش داره ولی وقتی من میام باهاش تو دانشگاه سلام علیک می کنم یکم خودشو جمع می کنه و بام سرد برخورد می کنه اخه چه دلیلی داره که انتظارش با خواسته اش در عمل فرق کنه


واقعا درگیر این مسائل پیش پا افتادم از یه طرفی بهش علاقه دارم می دونمم که اون خانومم داره ولی نمی دونم این علاقه رو سرکوب کنم و همه چی رو نادیده بگیرم و دلشو بشکنم و یا نه بسوزم و بسازم
یه راهی جلو روم بزارید
رفتارمم تو دانشگاه باید چگونه باشه اینم بگیدا

تو دانشگاه سرد بر خورد کنم تا بدونه که از کاراش ناراحتم؟؟؟؟


بازم میگم قصدم ازدواجه نگید خانواده رو هم در جریان بزارید که الان نمی تونم فقط می خوام الان یه راهی جلوم بزارید همین
وابسته ایشون ام نشدم که بگم نه یه دنیا دوسش دارم . فقط یه علاقه ساده