به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-6-09
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,000
    سطح
    16
    Points: 1,000, Level: 16
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    291

    تشکرشده 34 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    میخوام یکی رو به زندگی برگردونم.اما چطوری ؟

    سلام به همه دوستان گرامی تالار همدردی.میشه بهم کمک کنید تا یه بنده خدا رو نجات بدیم.

    دختر خاله من تو یه رابطه 5 ساله شکست خورده و حال و روزش یه چیزی بدتر از داغونه.تا حالا دهها بار تو این 4 ماهی که نامزدش ترکش کرده(با تحقیر شدید دختر) حالش بهم خورده و رفته زیر سرم.من چون خودم این دوره رو به تازگی گذروندم خواستم کمکش کنم.اون هم قبول کرده.همش بهم اس ام اس میده و درد و دل می کنه.میگه فقط میخوام با یکی حرف بزنم.حتی اگه اس ام اس هام رو نخونی و پاکش کنی من ناراحت نمیشم.دلم خوش میشه که یکی داره میفهمه چی به سرم اومده.

    میگه سه ماه به هیچکس نتونسته حتی کلمه ای بگه.سکوت شده بود کارش.تو ماه چهارم من متوجه ماجرا شدم و تو این یک ماه شب و روز اس ام اس میده و فقط گریه می کنه.هر کاری کردم بره مشاوره نمیره.مجبور شدم خودم کاری کنم.اول ازش خواستم اهنگ ها غمگین رو به کل بذاره کنار.قبول کرد.به نظر من یه خرده بهتر شده بعد چند روز.اما باز شب و روز اس میده و از مرگ و نا امیدی و بلایی که سرش اورده حرف میزنه.
    راضیش کردم از خونه بزنه بیرون.از بستر زدایی و تمرکز زدایی بهش گفتم.می گه داره سعیش رو می کنه.اما باز بعد یه روز دوباره بر می گرده به اون حال.البته به نظر من داره بهتر میشه.ولی خیلی خفیف.

    ازش خواستم دیگه درد و دلهاش رو به مرور کم کنه و به صفر برسونه.گفتم کم کم بیارشون رو کاغذ و پاره کن.تا به صفر برسه.اما می گه من فقط میخوام با یکی حرف بزنم.

    حالا از شما خواهش می کنم بهم بگید باید چیکار کنم؟ بذارم درد و دل کنه همچنان ؟ واقعا درد و دل براش خوبه ؟اگه اره تا کی ؟

    الان یک ماهه کارش همینه.می گه سه ماه بعد رفتن اون مرد نتونسته با کسی حرف بزنه نیاز داره که حرف بزنه تا سبک شه.
    کم کم دارم می کشمش از محیط خونه به بیرون.اینقدر اعتماد به نفسش پایین اومده که از ادما هم میترسه دیگه.لطفا بگید من چی کار کنم.حالش خیلی بده.الانم داره اس میده و همون حرفا رو میزنه.اما حس می کنم یه خرده تلخی نوشته هاش کم شده.دیشب هم دوباره بردنش دکتر و سرم زدن.
    کارشناسان هم اگه لطف کنن جواب بدن ممنونم.
    راستی ایشون تو یه شهر دیگه درس میخونن و من نمیتونم باهاشون برم بیرون.متاسفانه خانواده و
    دوستان خوبی هم نداره.اصلا کسی سال و ماه خبری ازشون نمی گیره.حتی پدر و مادرش.
    منتظرم عزیزان.سوالی بود جوابگو هستم.ممنون

    نمیدونم مهمه یا نه ولی من پسرم 30 ساله.ایشون یه دختر 25 ساله

    - - - Updated - - -

    الان اس داد و می گه امشب بعد 4 ماه احساس خوبی دارم.اصرار داره که این به خاطر درد و دلی که دیشب کرده.حدود سه ساعت با اس ام اس از سختی های رابطشون و تحقیری که شد گفت.اینقدر گفت که کارش به دکتر کشید..می گه سبک میشم.حق با اونه واقعا ؟
    ویرایش توسط خوشبختی : پنجشنبه 04 اردیبهشت 93 در ساعت 21:46

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خوشبختی نمایش پست ها
    نمیدونم مهمه یا نه ولی من پسرم 30 ساله.ایشون یه دختر 25 ساله
    دوست عزیز

    نکته ای که گفتی به نظر من نه تنها مهمه حتی حیاتی هم هست

    لطفا از نقش یک پسر خاله مهربون و فداکار - یک مشاور یا روا نشناس و یا یک سنگ صبور بیا بیرون....

    ادامه این کار برای هردو شما وابستگی میاره و اگر نیت وابستگی و ازدواج با ایشون را نداری باعث نشو که ایشون دوباره

    طمع تلخ شکست رو بچشه و اینبار خدای ناکرده به همه بی اعتماد بشه و پشت به همه چیز و همه کس بکنه....

    به نظر من راههای کمکی که میتونی در پیش بگیری برای ایشون :

    1- تشویق و ترغیبش کنی به رفتن به پیش یک مشاور یا رونشناس مجرب خانم

    2- این سایت رو بهش معرفی کنی و ازش بخواهی حرفاش و اینجا بنویسه و از دوستان و مشاوران اینجا راهنمایی بخواد

    3- از مادر یا خواهرخودت یا ایشون بخواهی نقش سنگ صبور رو بجای شما براش داشته باشند.

    حتی روانشناس و مشاور مرد هم در این شرایط به نظر من به صلاح ایشون نیست.

    موفق باشی

  3. 4 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    del (شنبه 06 اردیبهشت 93), Mahtab.khanoom (شنبه 06 اردیبهشت 93), خوشبختی (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), شیدا. (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-6-09
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,000
    سطح
    16
    Points: 1,000, Level: 16
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    291

    تشکرشده 34 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.ممنون سنجاب عزیز.من هم از این سنگ صبور بودن نا راضیم.روی اعصابم اثرات منفی گذاشته.امروز رفتم خونه خالم.به بهونه ای بهشون بگم که اوضاع از چه قراره.خالم میگه این دختر رو نمیدونم ما میخواستیم چیکار اخه.کاش حالا حالا ها درسش تموم نشه و همونجا بمونه.من میدونستم پدر و مادرش ادمای بسیار بی احساسی هستن.اما نه دیگه در این حد.گفتم از ... خبر دارین ؟ گفت دو ماه خبرش رو نداریم.گفتم یعنی عیدم نیومد؟ گفت ما عید نبودیم رفتیم اصفهان.شاید اومده باشه و رفته باشه!!!!!!

    حالا نمیدونم دلیل این رفتارها چیه.اما تا جایی که من دختر خالم رو میشناسم مومن و با شخصیت.گرچه دلیل نمیشه پدر و مادری اینهمه بچشون رو از خودشون طرد کنن.

    اما وضعیت امروز بدتر هم شد.اینقدر به دختر خالم قسم دادم که برو پیش روانشناس که بهم گفت : دیگه فایده نداره.گفتم چرا.گفت من دارم میمیرم؟! گفتم یعنی چی ؟ گفت سرطان دارم.الان چند ماهه.تو تنها کسی هستی که میدونی.واقعا نمیدونم داره راست می گه یا داره جلب توجه می کنه.اما سابقه خون دماغ و بی حالی ، زیاد داره.هر چی می گم بیا اینجا دوا درمون رو شروع کن.میگه انگیزه ای ندارم.عشقم که گذاشت و رفت.جون رو میخوام چیکار؟!

    امشب زنگ زدم به خالم و گفتم دخترت حالش بده.یه سر برو ببین داره چی میکشه.در جواب بهم گفت من دختر ندارم اصلا.گفتم مگه چیکار کرده این بنده خدا ؟ اصلا هر کاری هم کرده باشه باید تو شهر غریب تنهاش بذارین ؟ گوشی رو قطع کرد !!!!

    از اونورم دختر خالم چپ و راست اس ام اس میده و بی قراری میکنه.حال منم داره بد میشه.از اینکه کاری از دستم بر نمیاد دارم دیوونه میشم.

    تو رو خدا بگید چیکار کنم ؟ کارشناسای گرامی لطفا کمکم کنید.الان که دارم مینویسم مدام داره اس میده و بیقراری می کنه.

    - - - Updated - - -

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 19:33]
    تاریخ عضویت
    1391-6-28
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,358
    سطح
    20
    Points: 1,358, Level: 20
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 30 در 16 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    حتما به دخترخالت بگو بیاد به این سایت و خودش مستقیما مشکلش رو مطرح کنه
    هرچقدر که دلش بخواد اینجا میتونه درد دل کنه و کارشناسان و سایر دوستان که تجربه دارن میتونن راهنماییش کنن

  6. 2 کاربر از پست مفید mohsen66 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (شنبه 06 اردیبهشت 93), خوشبختی (شنبه 06 اردیبهشت 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-6-09
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,000
    سطح
    16
    Points: 1,000, Level: 16
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    291

    تشکرشده 34 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقا محسن.تقریبا مطمین شدم مریضیش حقیقت داره.دیگه چه فرقی می کنه بیاد و درد و دل کنه.من ازش خواستم اهنگ گوش نده.درد و دل زیاد نکنه.امروز بهم اس داد و گفت من خیلی تنهام.هر روز دارم درد می کشم و کسی رو تدارم که خبری ازم بگیره.میدونم همین گوشه غربت میمیرم و هیچ اشنایی هم کنارم نیست.خواهش می کنم تا اخرین لحظه کنارم باش.مثل یه برادر.من از مردن می ترسم.

    اولش هزار بار ازش خواستم بره دنبال معالجه.خواهش کردم.اما می گه نه میخواد و نه دیگه فایده داره.گفتم به خونوادت بگو.هر کاری بلد بودم کردم اما نشد که نشد.در نهایت من هم گفتم باشه.هر کاری دلت میخواد بکن.اگه میخوای اهنگ گوش کن.میخوای درد و دل کن.من هم تا اخرین لحظه باهاتم.این چند روز برام مثل چند سال گذشت.ولی تصمیم گرفتم باهاش بمونم.چند ماه تحمل این همه غم و غصه یه کسی که میشناسیش و نمیتونی براش کاری بکنی عذاب اوره.خدا خودش بهم تحمل بده.به اون بنده خدا هم سلامتی.

    اگه حال جسمیش خوب بود حتما راضیش میکردم بره پیش یه مشاور.الان مشکل سرطانش مشکل روحیش رو تحت الشعاع قرار داده.ولی الان بره پیش مشاور که چی بشه؟ دوباره قصه تلخش رو از اول تا اخر بازگو کنه و عذاب بکشه؟ من دیگه مغزم کار نمی کنه.واقعا نمیتونم بی تفاوت بگذرم.با اینکه میتونم اس هاش رو نخونده پاک کنم اما این کار رو نمی کنم.

    خدا نصیب هیچکی نکنه.حالا نمیدونم چی کنم که هم به اون و هم به من این دوره کمتر سخت بگذره.ممنون میشم کمکم کنین.

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام جناب خوشبختی

    فرمودید پسر خاله دختر خاله هستید. به نظر من بهتر این موضوع را با مادرتون در میان بگزارید تا ایشون با خواهرشون در این زمینه صحبت کنند. اینکه خانواده ایشون اینگونه رفتار می کنند واقعا خیلی خیلی عجیبه. باید سعی کنید رابطه ایشون را با خانواده شون بهبود ببخشید. همچنین مراجعه ایشون به یک روانشناس واقعا لازمه. هم برای فراموشی رابطه شون با ان اقا و هم برای حل مشکلات خانوادگی و هم برای تقویت روحیه شون جهت مبارزه با بیماری. مشاوران در زمینه چگونگی رویارویی بیمار با بیماری شان نقش بسیار مهمی را می توانند ایفا کنند.
    و دیگر اینکه در حال حاضر در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم و علم هر روز در حال پیشرفت. و دیگه به سرطان به چشم بیماری لاعلاج نگاه نمی کنند. بسیاری از سرطانها درمان می شوند و بسیاری هم حداقل متوقف.
    و همچنین از همه مهمتر نا امیدی گناه و عمر دست خدا است.
    و بهتر که ایشون بیشتر به اموزه های دینی توجه کنند و ایمان و توکلشون را بیشتر کنند تا بهتر بتوانند با بیماری شون مبارزه کنند. و بهتر که ایشون به اخرت هم بیشتر توجه کنند و از فرصت باقی مانده که دست خدا است و هیچ کس نمی داند چه قدر است بیشتر استفاده کنند و اگر خدای نکرده کوتاهی کرده اند جبران کنند.
    افراد بیمار بسیاری بودند که با تقویت روحیه شان درمان پیدا کردند.
    و هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست.
    انشالله شما به جای احساسی برخورد کردن منطقی رفتار کنید و منطق ایشان را هم بیدار کنید.

    با ارزوی شفای ایشان و تمام بیماران


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : شنبه 06 اردیبهشت 93 در ساعت 19:58

  9. 4 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    negaran (شنبه 06 اردیبهشت 93), sanjab (شنبه 06 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 06 اردیبهشت 93), خوشبختی (سه شنبه 06 خرداد 93)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    خب جناب پسر خاله ی فداکار چرا حضوری نمیری ببینیش که هم روحیش وا شه و هم ببریش دکتر واسه بیماریش؟
    یکی از شرایط لازم درمان سرطان روحیه خیلی خوبه
    باریکلا پسر بر ببینم چکار میکنی

  11. 2 کاربر از پست مفید baitollah-abbaspour تشکرکرده اند .

    خوشبختی (سه شنبه 06 خرداد 93), دختر عاقل (دوشنبه 08 اردیبهشت 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.