از زندگی سیر شدم.... ( کتک کاری ، حبس در منزل و بدرفتارها توسط شوهرم در حق من )

[ستاره ف]

سلام.....28 سالمه ... 8 ساله که ازدواج کردم.. 2تا بچه دارم...الانم حامله ام... تو این 8 سال آب خوش از گلوم پایین نرفته . شوهرم منو تو خونه حبس میکنه اجازه نمیده تنها حتی خونه مامانم برم... تقریبا هر روز کتکم میزنه... کبدم مشکل پیدا کرده چند بار رفتم بیمارستان اما بازم دست از کتک زدنم برنمیداره...مثل برده ها بام رفتار میکنه ... خانواده اش هم همینطور .... حکم یه کلفتو تو خانواده اش دارم . اگه مهمون بخواد واسه مادرشوهرم بیاد ، شوهرم منو از صبح میبره اونجا... اگه مادر شوهر یا پدر شوهرم مریض شن من باید مثل پرستار همه اش اونجا باشم ... درباره هیچی نمذاره نظربدم ... تو همه چی حرف حرف خودشه .... از زندگی خسته شدم .... ولی بخاطر بچه ها و همینطور خانواده مذهبی و متعصبم جرات اسم طلاق آوردن رو ندارم..... لطفا راهنماییم کنین

[khaleghezey]

درود بانو

به همدردی خوش آمدید.



خیلی با عجله نوشتید دردی که کشیدید و داردی میکشید واقعا سنگینه و فشار زیادی بر روی شماست.
لطفا بیشتر توضیح بدید البته اول عنوان را عوض کنید من خودمم اطلاع میدم انشاالله که مدیر و مشاورین سایت هم یه لطفی کنن موقع سر زدن به تایپیک شما نظر بدن

لطفا صبور باشید انشاالله با کمک همدیگه مشکل شما هم حل میشه بانو

[ستاره ف]

سلام .... باشه ممنون .... اما چطور اسم موضوع رو عوض کنم ؟؟؟

[fariba s]

سلام دوستم روز بخیر

با اونکه مجرد هستم ولی کاملاً درکت می کنم چون دوست صمیمیم همچین مشکلی داشت البته شوهر اون فوق العاده بد دل هم بود

ایشون کاری انجام دادن که مشکلشون به کل حل شد کار ایشون زمان بر هست.

ببخشید من شاغلم و زمان کافی برای توضیح به شما ندارد و همچنین این مکان چون یه جای عمومی هست و من فوق العاده دختر ماخوذ به حیا هستم نمی تونم لطفاً راه ارتباطی دیگه ای بهم بدین مطمعنم با این روش مشکلتون حل میشه مطمعنم.

انشااله که به زودی مشکلتون حل بشه

[khaleghezey]

من خودم اطلاع دادم بانو شما هم لطف کنید اول آرام باشید در مرحله بعد سعی کنید بر طبق اولویت بندی مشکلات خودتان را دسته بندی کنید.شرایطی که دارید را توضیح بدید البته بصورت کامل و اینه خصوصیات مثبت و منفی خودتان و شوهرتان را بنویسید.

لطفا توجه داشته باشید شما فقط روزانه میتوانید 3عدد نوشته داشتهب اشید که دوتاش مصرف کردید پس صبور باشید.تا اون موقع مقالاتی که برای شما آدرسش را میزارم مطالعه کنید.

کارگاه خانواده موفق - مرد مقتدر / زن لطیف

این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

(:) نکته های کاربردی عمومی >>>

لطفا مطالعه کنید و فعلا چیزی ننویسید.

[فرهنگ 27]

فریبا اس،مگر بقیه که پست می ذارن بیکار یا بی حیان؟اگر تجربه داری همینجا بذار

همه استفاده کنیم.

[paria_22]

مرسي از جوابتون فرهنگ 27
بهتره كه همه رهاكارهاشون رو داخل سايت بزارن و ارتباط خارج از سايت ممنوعه.
چرا شوهر شما اين طوري هستن؟
از شما چيزي ديدن؟ آتويي دارن؟ كاري قبلا خلاف ميل شون انجام دادين؟ رابطه عاطفي شما چطوريه ؟
خونوادت در جريان هستن؟

[ستاره ف]

مقاله ها رو خوندم.... مرسی . راستش من تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم . اما منو آزاد میذاشتن. بهم اعتماد داشتن .. شوهرم فامیل دوستم بود .منو خونه دوستم دید من اون موقع 18 سالم یود . سعی کرد از طریق دوستم بان ارتباط برقرار کنه . اما من دلم نمیخواست وارد رابطه بشم . اونم اومد خواستگاریم . اون موقع 25 سالش بود . داشت درس بود دانشجوی پزشکی بود . الان هم متخصص اورولوژیه . خانواده ام اوایل قبول نمیکردن اما بخاطر اصرارهای شوهرم قبول کردن . منم که میدیدم شوهرم خیلی اصرار به ازدواج با من داره مایل بودم که باش ازدواج کنم.. 19 سالم بود که زنش شدم . از وقتی رفتم تو خونه اش شروع کرد به شرط و شروط گذاشتن. گفت بی اجازه من آب نمیخوری . تنها خونه مامانت نمیتونی بری . هرجا بخوای بری باید من باشم . خلاصه خیلی از این شرطا . منم قبول کردم . کا دختری بودم که همیشه دیگران واسم تصمیم میگرفتن . شوهرمم از این ضعفم سو استفاده کرد . اولین باری که کتکم زد دو هفته از ازدواجم گذشته بود . میخواس بره سر کار .من اون روز صبح یکم بی حال بودم . یکم دیر تر از همیشه پاشدم شوهرمم عصبی شد و منو با کمربند زد . بعدشم رفت . من خیلی ناراحت شدم میخواسم برم خونه مامانم ولی درو قفل کرده بود . بهش زنگ زدم گفتم چرا درو قفل کردی گفت الان میام ، اومد و دوباره منو گرفت به کتک . گفت چرا اعتراض کردی من زنی نمیخوام که رو حرف شوهرش حرف بزنه ... منم اشتباه کردم به خانواده ام نگفتم ... همون سال اول حامله شدم ... کتک زدنای شوهرم و حبس کردن تو خونه هنوز ادامه داشت . بعد از 4 سال یه بچه دیگه دنیا آوردم ... مامانم اینا میدونستن شوهرم سخت گیر و بددله اما فکر نمیکردن کتکم بزنه . مامانم همشه میگفت اشکال نداره که نمیذاره بیای اینجا میگفت هرکاری شوهرت میگه بکن . تا اینکه یه بار اینقدر که بم کتک زد حالم بد شد منو برد بیمارستان دکترا گفتن کبدم مشکل پیدا کرده . اما بازم دست بردار نبود .سر همین موضوع بیمارستان خانواده ام فهمیدن اومدن خونه ام با شوهرم حرف زدن اما اون مگفت زنمه اختیارشو دارم . مامان بابامم از ترس آبروشون بم گفتن باش بساز خوب مییشه .اما روز به روز بدتر میشه . خیلی زورگوهه خیلی اعتقاداتش قدیمیه . فکر میکنه زن باید فقط تو خونه باشه و خونه داری کنه و بچه بیاره . اگه یه روز غذا یکم دیر آماده شد منو میزنه میگه مگه چیکار داری به جز یه غذا درست کردن میگه عرضه اینم نداری ... راستش من اراده ام رو از دست دادم ... خیلی ازش میترسم ..همیشه استرس دارم که غذام خراب شه .. یا چمیدونم دیر حاضر شه ... یا مثلا هرکاری که شوهرم عصبانی شه .... ازش میترسم

[zendegiye movafagh]

سلام عزیزم
من یه سوال بپرسم
دقیقا قبل از کتک زدن چه اتفاقی می افته
بحثی پیش میاد؟ آیا با صدای بلند حرف میزنید یا جوابشونو می دید ؟
یا بدون هیچ دلیلی در خونه رو باز میکنن و بدون هیچ حرفی کتک می زنن ؟

[del]

شما خودت تحصیلکرده هستی؟
میشه از خصوصیات اخلاقی خودتون هم برامون بنویسید؟
هیچ وقت مهارتهایی برای روبرو شدن با آدم های عصبانی رو سعی کردید که یاد بگیرید؟
به نظرت آیا چیزی هست که با بودن اون، همسرت شاداب تر بشه و یا حتی نرم بشه؟
روابط اجتماعیه همسرت به چه شکله؟ اصلا شخصیت ایشون توی اجتماع، بیشتر خشکه یا شوخ طبع؟
از لحاظ جنسی چطور؟ آیا توی رابطه ی زناشوئی تون هم اجبار و زور وجود داره یا نه، پرده هایی از نرمش رو در ایشون، موقع ارتباط زناشوئی احساس میکنید؟
رفتار همسرتون با بچه ها، به چه شکله؟ ارتباطش با خانواده اش، پدر و مادرش یا خواهر و برادراش؟
هیچ وقت تونستی باهاش صحبت کنی؟
به نظرت موضوعی یا محیط کاری یا دیدن فیلم هایی، میتونه باعث بشه که سوءظن های ایشون بیشتر شده باشه؟