به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array

    در برابر تقعات طرف مقابل چطور باید رفتار کرد؟؟؟؟؟

    سلام
    راستش من یه رابطه ناموفق رو حدود 6ماه پیش تموم کردم... بماند چی کشیدم ولی خدارو شکر الان خوبم...
    یه سری مسایل بود که اذیت میکنه، رفتارایی که به نظرم درست بود انجامش ولی ایشون دلیل جدایی قلمداد کرد...
    میشه لطفا راهنمایی کنید که من چه باید میکردم که حداقل بعدها تکرار نشه تو زندگیم...؟؟
    اولیش اینکه من همه چیو از گذشتم گفته بودم اینکه عاشق کسی بودم چندسال و بنا به دلایلی ازش گذشتم و دیگه با کسی نبودم و همه ماجرا رو... همیشه بهم میگفت یه روحانی که ه یکی از امامان نسبت میداد میاد تو خوابش و میگه این دختر خوب نیست و ازم میخواست قسم بخورم با کسی نبودم و کلی چیزا که کلا من از گفتن حقیقت پشیمون شدم....
    حالا: به نظرتون باید تمام گذشتمو از هرکسی اومد تو زندگیم خصوصا همسرم پنهان کنم؟؟؟؟؟
    بعد،یکی از دوستای من عمل بینی کرده بود و من 3 هفته بجاش رفتم سرکار...محیط کاملا مردانه ولی من قبل عمل به دوستم قول دادم کمکش کنم و رفتم خصوصا که همه از اشنایان و حتی پدر دوستم بودن.. البته شرکت تک کارمنده بود و اونا واسه کاری میومدن...4-5 روز مونده بود کارم تموم شه یکی از مسئولین اومدو باید کارای چک و مدارک رو انجام میداد من تنها بودم شروع کرد به تعریف از من که خیلی دختر خوب و قابل اعتمادیم( البته بگم سنش بالای 50بود و دختر کوچیکش همسن منه،منم 28 سالمه)خلاصه کلی تعریف و شروع کرد به معرفی پسرای دوستاشو خصوصیاتشونو گفتن و اینکه یه همسر خوب واسم پیدا کنه که من گفتم اصلا قصدشو ندارم و کارام میکردم..موقع رفتن دستشو اورد جلوو گفت میدونم نماز خونی ولی خشک نیستی که به من دست بدی به عنوان همکاری 3 هفتهایو عیره منم با تردید کامل و ماتم برد و دیدم دستشو عقب نبرد منم دست دادم( اعتراف میکنم اشتباه کردم) بعد داشت میرفت بهم گفت میری کلاس؟( من بعد کار کلاس مسرفتم و واقعا دیرم شده بود)چونخونشون نزدیک کلاسم بود گفت منو میرسونه منم خدا شاهده نه چیزبدی از لحنش گرفته بودم نه جز کلاسم فکرم جایی کار میکرد) گفتم باشه و تو راه بهم گفت قابل اعتمادم تا حدی که چک هاو کلید شرکت دستمه و رفتارم ارامش بخشو محترمانه هستو و دوست داره باهام همیشه بحرفه و منم فهمیدم اوضاع پسه زدم به کوچه علی چپ و فقط میگفتم ادم باید با خانواده از نظر من صحبت کنه و خلی سنگین با هر حرفش برخورد کردم طوری که اخرش خودش گفت شما واقعا دختر خوبی هستی..
    به دوس پسرم چیزی نگفتم ولی به دوستم گفتم و از فرداش اومد شرکت البته اون آقا دیگه تا روز اخرم نیومد... ولی نمیتونست کاری کنه فقط پیشم بود که تنها نباشم...بعدازینکه اومدم بیرون از شرکت ، به دوس پسرم گفتم قضیه چی بودو یک روز کامل دعوا کردیم که چرا من جیغ و داد نکردم سر مرده و پیاده نشدمو ابروشو نبردم...
    حالا: یعنی من باید در این مواقع جیغ و داد کنمو ابروریزی کنم؟ اصلا این موضوعو لازم بود بههش بگم ؟باید مخفیش میکردم؟
    دیگه اینکه تو خانواده مومنی بودو منو ز روز اول همینطور یده بودو قبول داشت ولی بعد گیر میداد...منم گفته بودم خانوادم نمیپذیرن که چادری بشم ولی بعد ازدواج فقط به همسرم توجه میکنم و اگه لازم باشه نقاب میزنم ولی گفت اگه منو دوس داشتی حداقل چادرو میذاشتی تو کیفتو از سر کوچه سر میکردی هرچی هم توضیح میدادم که شهر من کوچیکه همیشه فامیلارو تو خیابون میبینم و غیره قبول نمیکردو میگفت حداقل شالتو سفتتر میذاشتی و....
    حالا یعنی من باید چادری میشدم یا هرچی البته من فکر نمیکردم تااین حد واسش مهم باشه وگرنه حتما این کارو میکردم همونطور که الان مقنعه میذارم.....
    بعد میگفت اب خوردنم باید به من خبر بدی اگه حتی با 5مین اختلا زمانی بهش میگفتم حتب یه بار تو 2ماه، دعوایی میشد اساسی...
    بعد میگفت با دوستات بیرون نرو وحتی با مامانم هم نمیرفتم که باهاش صحبت کنم و اگه اینکارو نمیکردم چیزی نمیگفت ولی سرسنگین میشد و ...
    چه رفتاری درسته خوب؟؟؟؟؟



  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو این نوشتید یعنی چی بعدا تکرار نشه؟

    میشه لطفا راهنمایی کنید که من چه باید میکردم که حداقل بعدها تکرار نشه تو زندگیم...؟؟
    یعنی شما از این رابطه غلط درس نگرفتید باز میخواهید رابطه های اینچنینی برقرار کنید؟

    لطفا دفعات بعدی فونت بزرگ ننویسد بخدا کوچیکم بنویسید ما میبینیم و توجه میکنیم.
    یه سوال قصد شما از این آشنایی چی بوده دوستی یا ازدواج؟اگه ازدواج بوده که مسیرتان غلط بوده
    اگرم دوستی بوده که بازم مسیری که میرفتی غلط بوده

    دفعات بعدی خواهشا کسی دستشو دراز کرد به اینکه چند سالشه و متاهل یا مجرد یا اینکه بچش چند سال داره و نماز اول وقت میخونه و ریش داره و مسجدیه و صلوات میفرسته توجه نکن.تجربه بشه برای بعدها

    اگه خواستگار اومد لازم نیست خیلی در مورد گذشتت حرف بزنی فقط مواردی که حس میکنی واجبه بگید
    در مورد دست دادن توضیح دادم

    در مورد حجاب: چادری بشید که خیلی عالیه(خودم از خانم های واقعا محجبه و چادری خیلی بیشتر خوشم میاد) البته بنده متاهلم و دیدگاهم اجتماعیه سوتفاهم نشه لطفا.دلیلی نداره اعتقاداتی که داریم به دیگران تحمیل کنیم هر فردی خودش باید به این نتیجه برسه چه حجابی را انتخاب کنه

    در مورد آب خوردن:از شما خواهش می کنم تمنا دارم لطفا دیگه سراغ دوستی های اینگونه نرید نرید نرید که نتیجه ای نداره.الان احساس میکنی بهت حس غیرت و مسئولیت داره؟میدونم لذت داره ولی سرابه لطفا دیگه تکرار نشه با اینگونه دوستی ها فقط میوفتی توی بازی های احساسی که نتیجه ای نداره برای شما.

    بله شناخت خوبه ولی تا حدودی بعدش زیر نظر خانواده اون شناخت هم بهتر خانواده اطلاع داشته باشن و کوتاه و مختصر باشه و کلی بشناسید همدیگر را بقیش میوفته توی جلسات خواستگاری

    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 01 اردیبهشت 93 در ساعت 19:09

  3. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    meinoush (دوشنبه 01 اردیبهشت 93)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    ستاره سربی
    نه معلومه که نباید همه چی رو به مرد گفت. بعدا که ازدواج کردی هم یادت باشه هر چیزی رو نگو فقط چیزایی که لازمه رو بگو. یه دوست خوب دختر یا خواهر یا یه مشاور خانم برو هر وقت می خواستی حرف بزنی. مشاور خوب تره اگه مجرب باشه می تونه راهنماییت کنه بعدش. هر حرفی رو که ادم به هر کسی نمی زنه. هر حرفی رو هم به شوهرش نمی زنه.
    می تونی م وقتی رد می کنی دست دادن کسی رو یه ببخشید بگی. دیگه هر کی باشه می فهمه که مراعات حریم می کنی. ضمنا مرد باید منتظر شه تا زن دستشو دراز کنه واسه دست دادن. نه اینکه خودش یه هویی بپره وسط. حداقل در مورد ادمایی که اشنا نیستن اینطوریه.

    وقتی ازدواج کن که واقعا بخوای ازدواج کنی و قضایا واست تموم شده باشه.یعنی وقتی که می خوای واقعا زندگی مشترک کنی. باید همه ی این خورده پاشای گذشته رو بریزی دور. اگه سخت شده واست از مشاور کمک بخواه. خیلی چیزا رو لازم نیست اصلا مطرح کنی. اگه هم نیاز دیدی یه چیزایی رو توضیح سربسته و خلاصه در حد یه اطلاع رسانی کلی. جزییات بگی خوب هر کی باشه اعصابش خورد میشه دیگه مثلا قراره طرف شوهرت باشه. جزییات که نیاز نیست رو نگو. حرف اگه می خوای بزنی سبک شی برو پیش یه مشاور یا یه دوست دختر درست حسابی پیدا کن.

    هیچوقت استقلال فردی خودتو به عنوان یک انسان ازاد زیر سوال نبر. چادر وقتی بذار که به این عقیده رسیده باشی که باید بذاری. با هیچکسی نجنگ ولی یه حد و حدودایی بالاخره برای خودت داری که تا وقتی که به این نتیجه نرسیدی که باید تغییرشون بدی محترمانه سر عقایدت می مونی. محترمانه و در ارامش. بی اینکه بحث کنی با کس دیگه ای. اگه اینو در نظر نگیری هر کی از راه می رسه گردن ادمو می گیره به هر سمتی می کشونه خوب. مام ادمیم مثلا. دختر هستیم که هستیم. یه حدی از ازادی انسانی و استقلال رای واسه خودمون باید بذاریم. اما در اسایش و محترمانه.

    ببین ادم خیلی هم رو بده یا حد و حدودش نامشخص باشه طرف مقابل فکر کنه ادم خودش با خودش تکلیفش روشن نیست هر کی از راه برسه یه تیکه از تن ادمو اعصاب ادمو میبره با خودش. به قول یکی وقتی نصمیم نگیری دیگران واست تصمیم می گیرن. پس درست و غلطاتو دیگه در این حد نمی خواد به ساز کسی تغییر بدی.
    مثلا تو خیابون گدا می گه پول بده می دی به همه اشون؟ مرد پررو ممکنه ازت چیز دیگه ای بخواد می دی بهش همینطوری؟ داری می ری بیرون همسایه ات می گه سر راهت برای من فلان چیزو بخر می خری واسش؟ یکی دیگه می گه ماشینتو غرض بده برم سفر می دی؟ ... هر کدوم اینا حد دارن دیگه. به کسی که برات ارزشمنده و قابل اعتماد اره ماشین غرض می دی ولی مطمن باش همچین ادمی نمیاد ماشین واسه سفر غرض بگیره. واسه یه مشکل ضروری ممکنه. همسایه ات اگه واقعا مشکلی داره که نمی تونه بره بیرون اون بار خاص واسش خرید می کنی. اگه همسایه ات دوستته اره واسش خرید می کنی اونم یه جای دیگه برات جبران می کنه. ولی دیگه به هر غریبه ای که رو نمی دی که.
    یه مواضعی واسه خودت مشخص داری. با غریبه ها طبق همونا رفتار کن. وگرنه هر کی یرسه بسته به لطف و کرمش یه تیکه از وجودتو می کنه می بره. رو بدی همه پر روان چه زن چه مرد. خودت باید از خودت مراقبت کنی.

    یه مشکلیم هست ماها که عاشق می شیم نمی دونم چطوریه دیگه هر غلطی رو توی طرف مقابلمون می بینیم می گیم عیب نداره این عیب نداره باشه می پذیرم اون مشکلی نیست این یکی هم مشکلی نیست هی زیر سبیلی همه چی رو که می بینیم رد می کنیم. اینم در نظر بگیر. خصلت ما دختراست تو عاشقی.

    خودتم الاف دوستیای بی سر و ته نکن دیگه سطح رابطه رو مشخص کن واسه ازدواج می خوای. دوستی به قصد ازدواجم شناختش تو دو ماه سه ماه کافیه. دیگه تو این مدت حداقل می فهمین م یخواین با هم ازدواج کنین یا نه بعدش دیگه می رین سر شناخت خونواده. نه 6 ماه یه سال. اگه از اولش هم بتونی ببریش توی زمینه خانواده و روال عادی خواستگاری که همین دو سه ماه هم درست طی شه عالیه.

    امیدوارم ازدواج خیلی خوب و موفقی بکنی اونم زود تا از این فکرا هم خلاص شی.

    موفق باشی

    ویرایش توسط meinoush : دوشنبه 01 اردیبهشت 93 در ساعت 20:07

  5. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    صبوری (دوشنبه 01 اردیبهشت 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    جناب خاله قزی و مینوش جان ممنون از جواباتون...
    در جواب خاله زی باید بگم نه، هرگز و هرگز و هرگز دیگه وارد این روابط نخواهم شد ف منظورم مسئله ازدواج و این چیزا بود.. فونت بزرگ واسه اینه که اینا واقعا و واقعا سوالات بزرگ ذهن منه که موندم هاج و واج که من اینهمه صادقانه و با محبت و رک مسائل رو بیان میکردم واسش چرا اینطور برخورد شد باهام... دست دادن هم تو شهر ما عادیه و رد کردنش بی ادبی میشه و من سعی میکنم تا میتونم موقع صحبت با کسی دور باشم که تو این موقعیت قرار نگیرم تا حالا هم نشده بود اولین بار بود و اونقدر خودم بدم اومده بود که بعد کلاس رفتم خونه کاما دوش گرفتم و تمام لباساموشستم و حتی قاب گوشیمم عوض کردم و کلا با الکل تمییزش کردم... اینارو میگم که بدونی وقتی قصد اون فرد فهمیدم چقدر از خودم بدم اومد و یه تئبه شد واسم...احساس نمیکردم بهم غیرت داره حس میکردم بهم شک داره و همیشه در عذاب بودم و اصلا قانع نمیشد... حتما و چشم و چشم... من اگه بمیرم از تنهایی هم سراغ کسی نمیرم.
    مینوش جان...
    من کلا تین جوریم یعنی صادق صادق، موندم چطوری خودمو عوض کنمبنظرم اون موقع صداقت و علاقمو میرسوندم ولی بعد با مشاور و شما هم صحبت کردم همه گفتن نباید همه چیو بگم و سعی میکنم روش کار کنم ولی سخته...فعلا هم تا این مسایل حل نشده واسم گفتم نمیخوام ازدواج کنمو کتاب گذاشتم جلوم که دارم درس میخونم ولی دنبال دلایلم، رابطش واسم مهم بود و قصد من کی حداقل ازدواج بود و تموم شدنش واسم شوک بود...همهخانواده منم میدونستن ولی خانواده اون هیچ کدوم...
    من حجاب و دوس دارم ولی جو خانواده این اجازه رو نمیده در واقع من تحت تاثیر خانوادم هستم و همیشه در عذابم ازین موضوع... ولی تا همین مقنعه پیش رفتم کلی پیشرفته هرچند همیشه مسخره میشم و کنایه میشنوم....
    سوال زیاد دارم....
    ببینید اون ادعا میکرد انواع تست های روانشناسیو میدونه و پیش یه مشاور خانواده دوره دیده و هزار تا چیز... همیشه در حال تست دادن بودم البته بدون اینکه خودم بدونم یعنی یه چی میگفت و جواب من بهش میشد جواب تست... حتی از سلام کردن بهشم میترسیدم....
    فکر میکنم خیلی حیلی حیلی راه دارم که مشکاتو هضم کنم و دلیل همشو بفهمم....

  7. 2 کاربر از پست مفید setare sorbi تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), meinoush (سه شنبه 02 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    ستاره همون بهتر که رفت فکر نمی کنم این ادم واست یه شوهر مناسب میشد. خودش اعصاب نداشته به شما هم انتقال داده اعصاب خوردیشو. هی تست بده و هر حرکت شما رو به معنی بگیره که یعنی مشکل از خودشه. واسه یه موضوع انقدر همه چی رو بزرگ کنه که کلا رابطه اتونو به هم بزنه مشکل از خودشه. فکر کن حتی اگه باهاش ازدواج هم کمی کردی همین بود. بهتر نمیشد که. هر بار سر هر موضوعی یا صاحب نظر تستا می شد یا از همه چیه شما ایراد می گرفت. ولش کن. دلیلی نداره فکرتو سر این ادم بذاری.
    خواستگار هم اگه خوب داری بهش فکر کن.
    در کل می تونی سرچ کنی راجع به تفاوت زنا و مردا و بخونی. این چیزا خوبه دونستنش که بعدا ازدواج کنی بتونی موفق باشی.
    در کل مردا ادمایی نیستن که بخوایم صبح تا شب هی باهاشون حرف بزنیم. معمولا البته. بعدم ادم کلا هر حرفی رو به هر کسی نمی زنه. اون حرفایی که به پدر مادر بگه به دوست نمی گه یه حرفایی که به دوست خیلی صمیمی می گه به پدر مادر نمی گه یه چیزایی رو که به شوهر می گه به هیچکدوم اینا نمی گه و یه چیزایی هم اصلا نمیشه به اینا گفت باید اگه نیازه ادم بره پیش مشاور. اینو در نظر بگیر توی گفته هات. این اصلا به اینکه صادقی تداخلی ایجاد نمی کنه. فقط به هر کی اطلاعاتی که نیاز نداره رو نده. مثلا توی اینترنت کلی چیزای مختلف هست. شما می تونی همه اشونو پیدا کنی سرچ کنی بخونی؟ نه. چون به دردت نمی خوره. به ادما هم همینطوری اطلاعات بده. چیزایی رو بده که یا به دردشون می خوره بدونن یا اینکه نیاز می بینی بدونن. این چیزی نیست که تعجب کنی و بخوای براش وقت و عمر بذاری. با صادق بودنت هم تداخلی نداره.
    کلا زیاد حرف می زنی؟ اگه زیاد حرف می زنی می تونی یه تعداد تمرینای خیلی ساده ی مراقبه و مدیتیشنو انتخاب کنی در روز یه بار یا دو باره دو تا 15 دقیقه در سکوت به این تمرینای ساده مشغول شی. اینطوری کنترلت بالاتر میره.
    کلا بابات برادرت مردا رو ببین. ادمایی هستن که بخوان حرف بشنون؟ نیستن به خدا. سرچ کن راجع به تفاوت مرد و زن کتاب و مقاله هست دانلود کن بخون.
    این ادمی هم که می گی به درد زندگی مشترک نمی خورده. فکرتو سرش نذار.
    در کل هم در نظر بگیر مردا بالاخره چیزی به اسم غیرت و غرور دارن. اینو و تفاوتا رو سرچ می کنی می خونی اشناتر می شی که چطوری رفتار کنی.
    موفق باشی.
    ویرایش توسط meinoush : سه شنبه 02 اردیبهشت 93 در ساعت 09:56

  9. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 02 اردیبهشت 93)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو ستاره سربی

    منم موافقم با بانو مینوش اگه اینجوریه که همه حرکاتتان را زیر نظر میگرفته ایشون و این احساس را داشتید که حتی سلام کردن به ایشونم میتونه تست باشه یه جاری کار مورد داره.فکر کنم خیلی توی جو مشاوره قرار گرفتن و تست زدن هستن درسته گفتن دقت کن و تست بزن و پیش مشاورم برید ولی هرچیزی حدی داره.فکر نکنم حتی روانشناس واقعی هم باشه بخواد اینجوری آشنایی پیدا کنه

    در مورد صداقت هم داشتن خیلی خوبه آدم صادق باشه ولی بزار یه جمله خوب بهت یاد بدم بدردت میخوره توی زندگیت.

    اینو عمه خدا بیامرزم میگفتش:
    رو راستی اگه خوب بود روده این همه پیچ و خم نداشت
    هرچیزی حدی داره سعی کنید تعادل داشته باشید.همه مثل شما نیستن و فکر نمیکنن

    راستی این گل تقدیم به شما بخاطر افکار زیبایی که دارید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  11. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    meinoush (سه شنبه 02 اردیبهشت 93)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    سلام

    یه رفتار اشتباه دختر خانمها اینه که در چار چوبی غیر از خانوادشون ارتباط با پسرا برقرار می کنند
    مطمئن هستم که رابطه دوستی اولی و دومی که اینجا نوشتید دور از چشم پدر و مادرتون بوده


    دخترا
    اگه کسی شما را واقعا بخواد میدونه که باید بیاد خاستگاری
    اگه عاشق شما باشه از خانواده اش هم می گذره و میاد خاستگاری
    هنوز اون دست به کار نشده به کسی در مورد شما چیزی نگفته شما دیگه کلا عقلتون را می بازید و همه چی را بهش می گید !!!!!!!!!!!!!!!

    پیشنهاد من به شما (کاملا خواهرانه و بدون هیچ سوئ نیتی )
    به خاستگارهای بعدیتون از این روابط چیزی نگید
    کلا این رابطه دوست دختر پسری را تعطیل کن مطمئن باش که اصلا به نفع یه دختر نیست که تو این روابط وارد شه
    به هیچ مردی اعتماد نکن حتی اگه همسن پدر بزرگ بابات باشه
    چرا در مقابل تعریف یه مرد اینقدر خودتو باختی ؟
    مسلمانی ؟اگه هستی چه راحت دستور اسلام را زیر پا گذاشتی !!!!!!! و به مرد غریبه دست دادی

    چون بهت گفت برات شوهر پیدا میکنه حاظر شدی هم به دوست پسرت خیانت کنی

    و دستت را در دست یه مرد غریبه بزاری تو حتی در رابطه دوستی ات هم وفادار نبودی !!!!!!!!! از اون پسره چه توقعی داری که چشمش را رو همه کارات ببنده ؟ اون بیچاره هم برا انتخاب یه معیارهایی را برا خودش داره نمی تونه دختری را که هیچ کدام را کاراش را قبول نداره را انتخاب کننه



    نکته قابل توجه برا همه

    از اداب معاشرت اینه که
    برا دست دادن اول خانم دستش را میاره جلو و اصلا رسم نیست یه مرد اول دستش را بیاره جلو
    تو همه فرهنگها این طوریه هم فرهنگ شرق و هم غرب
    فیلمهای خارجی راببینید و پرس و جو کنید
    انوقت مطمئن میشید که حرف من درسته

  13. کاربر روبرو از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده است .

    meinoush (سه شنبه 02 اردیبهشت 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    واقعا ممنون از وقتی که میذارید و جواب میدید...
    ممنون جناب خاله قزی از گل و تعریفتون...
    مینوش جان من اصلا کسیو ندارم باهاش حرف بزنم... مامانم معمولا ادم شنونده ای نیست یعنی اونقدر بد درباره همه چی قضاوت میکنه که ترجیح میدی سکوت کنی...دوستامم همه به جز 2تا ازدواج کردن و سرگرم زندگین فهفته ای 1بار یا شاید حتی ماهی یه بار تلفنی باهاشون صحبت کنم... تو فامیل هم همسن ندارم بعدم چون خیلی رفتار سنجیده و سنگینی تو فامیل دارم اجازه هر حرف و شوخیو نمیدم وزیاد اهل شوخی و خنده الکی نیستم کسی باهام هم صحبت نمیشه... سرکارم تنهام، اینجا هم تک کارمندم و کارارو میرسم یا کتاب میونم یا میخوابم ولی مصاحبت با ادمارو دوس دارم... برعکس از تنهایی بیزارم ولی همیشه هستم.. اون خوب گوش میداد و تشویقم میکرد به حرف زدن، غافل ازینکه همشو جمع میکنه و از هرکدوم طبق میل خودش برداشت میکنه وقضاوت میکنه و در اخرم حرفایی زد که مونده بودم چطور این فکرو درباره من کرد تازه من ادمیم که اگه چیزیو بخوام قائم کنم اونقد سوتی میدم که دیگه طرف نگفته خودش میفهمه....ولی سعی میکنم به راهنمایی همه گوش کنم و نگم
    درکل منم الان به این نتیجه رسیدم که ، اره...زندگی همیشه با استرس و ترس ناراحت شدن طرفو ترس جواب بد تست و ... بدرد نمیخورد، الانم که با رفتنش نور علی نور شد....
    کاش ادما هرگز اشتباه نکنن، کاش هرگز بی مورد کسیو قضاوت نکنیم.... من اشتباهاتمو کامل متوجه شدم و سعی میکنم تو زندگی هرگز تکرار نکنم... کتابای مردای مریخی و زنان ونوسی هم خوندم، زیاد اشکالی تو رفتارم از لحاظ اون کتاب نبود کتاب ایا تو ان گمشده ام هستی هم خوندم و تفاوتا اونجا هم بود... بتونم بیشتر هم میخونم و ازین تالار و صحبتای شما هم استفاده میکنم.... امیدوارم یه روزی منم ادم با سیاستی بشم نه اینقد ساده و ....

  15. کاربر روبرو از پست مفید setare sorbi تشکرکرده است .

    meinoush (سه شنبه 02 اردیبهشت 93)

  16. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    یا باید یه جایی رو پیدا کنی مثله کلاس زبان یا خیریه ها یا تدریس که بتونی نیاز به حرف زدنتو رفع کنی. یا اینکه از جیب خرج کنی و بری مشاوره پیش یه خانم. یه مشاور خوب پیدا کن که وقتی مشکلی هم داری راهنماییت کنه.
    مرد به درد دردل نمی خوره. اصلا هیچ مردی اعصاب نداره که بیاد به نق نق یا درد دل یا ناراحتی ما گوش بده. خیلی دوسمون داشته باشه یه بار دو بار ده بار نمی تونه اصلا اینکارش نیست. باید یه دوست خوب دختر پیدا کنی. تازه هر دردلی هم نمی تونی بازم بکنی با دوست خوب دخترت. فقط این حس و نیاز به حرف زدنو می تونی برطرف کنی. مشکل پیش بیاد یا بیا اینجا تاپیک بزن یا مشاوره حضوری یا اینکه همینجا انجمن ازاد مشاوره بگیر.
    مرد کسی نیست که مثه یه دوست دختر بیاد با من و تو بشینه حرف بزنه. حرف هم گوش بده دنبال راه حلی می گرده یا نتونه راهی پیدا کنه اعصابش خورد می شه اعصاب خوردیشو درجا به ادم انتقال میده. کلا ازدواج هم کردی یادت باشه هر چیزی رو به هر کسی نمی گی. دقت می کنی هر چیزی رو به مادر شوهر پدر شوهر و خواهر شوهر و خود شوهر نمی گی. نیازت به حرف زدن طبیعیه منم اینطوریم اما مرد معاشقه می خواد نه نق و نوق و ناراحتی و دل پری های ما رو. دوسمون داشته باشه در ازای دوست داشتن و احساسای خوبی که ازمون و کنارمون می گیره می تونه بهمون توجه کنه و باهامون حرف و گفت و شنود مثبت داشته باشه بازم نه حرفایی که ما می زنیم حالت ناراحتی که دلمون از همه پره یا نق میزنیم و اینا. یه گفتگوی مثبت. چیزی که حسش مثبت باشه و بازم در راستای حس خوب کنار هم بودن و همفکری قرار بگیره. کنار همسرت باید به همفکری و همدلی و هم حسی و شادی برسی. نه اینکه باهاش از این چیزایی که لازم نیست صحبت کنی. این به دردش نمی خوره. به درد تو هم نمی خوره. می تونی بری مشاوره و از یه ادم متخصص راهنمایی بگیری و باهاش حرف بزنی. اینطوری بهتر هم هست.
    البته گاهی و در صورت ضرورت می تونی با شوهرت دردل و نق و ناراحتی صحبت کنی اما در کل نباید این رویه ات باشه. در صورت نیاز اگه دیدی لازمه و دلت پره گاهی. فکر کنم در حد نهایت سالی 4 بار واسش کافیه :)
    مرد هم که می گم منظورم واسه تو همون شوهره. دیگه خودتو الاف این دوستی ها نکن.
    مقالات این سایتو بخون. سرچ کن کتاب بخون. کارایی که دوست داری رو انجام بده. خودتو هم شروع کن خیلی دوست داشته باش. باور کن از لحظه ای که شروع کنی به توجه به خودت می بینی حالت داره بهتر میشه. هیچکسی زودتر از خودت به تو لبخند نمی زنه. راجع به خویشتن دوستی هم سرچ کن. مثلا من که هی مثله اواره ها دنبال عشق بودم اخرش دیدم خوب اصلا مشکلم اینه که خودم عاشق خودم نیستم. باید اول من خودمو خیلی دوست داشته باشم تا این دوست داشتنو بتونم به ادمایی که می بینم به طبیعت و به هر چیزی که در اطرافمه انتقال بدم. اینطوری خودمم در راه شادی قدم برمی دارم. سختمه ولی راه خوبیه حداقل. شاید تو هم خوب باشه روی دوست داشتن خودت هم تمرکز کنی. ارامشت هم بیشتر میشه و نیازت هم به صحبت کردن از نوع دردلی که حتی شاید دخترا هم نخوان کمتر میشه.
    بازم می گم هر چیزی رو دلیلی نداره به هر کسی بگی. چیزی رو که نیازه بگو.
    خانم نازنین هم راهنمایی های خوبی کردن.
    موفق باشی.
    ویرایش توسط meinoush : سه شنبه 02 اردیبهشت 93 در ساعت 18:23

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    نازنین جان، ممنون از وقتی که گذاشتی...
    نه عزیزم،رابطه اولم کاملا با اطلاع خانواده بود و هردو خانواده موافق بودن وبا وجود 7بار خواستگاری اومدن خب جور نشد که نشد... تقصیر هردومونم بود من فوق العاده مغرور بودم حتی خانوادش بهم میگفتن که از ازدواج دوستاش ترسوندنش و بهش بگو من هیچی نمیخوام ازت و بیا عروسی کنیمو ازین حرفا و لی من حاضر نشدم این کارو کنم بعد چندسال کشمکش هم رفت.. 6ماه پیش هم بعد از 4سال بیخبری یهو تماس گرفتن واسه خواستگاری که ما همه گفتیم نه....
    این اقا هم من از همون اول که پیام میدادو کلی شعر میخوندو میرستاد( گیتاریست و خواننده هم بود) واسه مامان میذاشتم، ولی وقتی دوس شدیم مامان واسه راه دور بودنش فوق العاده جبهه گرفت،منم با خالم که همسنو سال مامان و مامان بزرگم و یکی دیگه از خاله هام و دوستم که مشاوره خونده در موردش صحبت میکردم که کسی اوایل مخالف نبود ولی بعد که همین کاراشو شک و تست و... رو تعریف کردم همه موضع گرفتن که خلاصه گذشت تا تموم شد...
    منم میدونم عزیزم که هرکس حق انتخاب داره و اون تا 3روز قبل تموم شدن رابطمون قسم میخورد که از من فهمیده تر و بهتر و مهربون تر تا حالا تو عمرش ندیده و منو از پاکی به شکوفه های بهاری تشبیه میکرد... ولی بخاطر اینکه وقتی از کلاس رسیدم خونه فقط اس ام اس دادم مامان خونه نیست بیا چت.... و ننوشته بودم که من رسیدم خونه... دعوا و ناراحتی راه انداخت و گفت به من اهمیت نمیدی که رسیدنتو خبر نمیدی.... در مورد دست دادن هم باید بگم اعتراف میکنم که اشتباه کردم ولی میدونم واسه تعریفاش نبود چون من به تعریف عادت دارم...برعکس تصورم از خودم،بقیه منو واقعا قبول دارن... اشتباه کردم و باید بگم من از دست دادنم چیزی بهش نگفته بودم و خیلی جلو خودمو گرفتم تا نگم... این یکیو موفق شدمولی مطمئن بودم یه روز بهش میگم چون بشدت در عذاب وجدان بودم و همچنین حرفم تو دلم نمیمونه البته در مورد خودم... ,ولی توقع داشتم بگم هم وقتی ببینه چقدر خودم ناراحت و پشیمونم ببخشهولی الان میفهمم خیال خام بود.... تا همون حدو میدونست اونطور واکنش نشون داد... میدونی رفتنش بد بود برام ،با کلی توهینو تهمت و بدو بیراه و کوچیک کردن و فقطم میگفت من خوب بودم و همه چی از طرف تو بود....و همش عذاب وجدان درست میکرد...
    میدونی تا چند وقت عذاب میکشیدم که چرا اونی نبودم که بخواد انتخاب کنه ولی همه اطرافیانم بهم اطمینان میدن من نهایت خوبی واسش بودم و قدرمو ندونست
    مینوش عزیز...
    کلاس زبان میرم... کلاس اتوکدم تازه تموم شده، الانم میخوام واسه ارشد بخونم... مشاورم فقط پول میگیره پیش بهترینشم رفم و فایده نداشت و فقط پول خرج کردن بود...
    اصلا هم الان امادگی دوس داشتن کسیو ندارم... البته از بعضیا خوشم میاد ولی فقط همین و اصلا نمیخوام کسی پیشم باشه...
    فقط میخواستم بدونم اشتباهاتم اینقدر بزرگ بود که قابل بخشش نبود....قابل بازگشت نبود؟؟؟؟
    تا 13بدر هم اس ام اس میدادم ولی جوابمو نداد پیام سال نو هم جواب نداد.....

  18. کاربر روبرو از پست مفید setare sorbi تشکرکرده است .

    meinoush (سه شنبه 02 اردیبهشت 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیدونم میخاد طلاقم بده یا نه؟؟؟؟؟
    توسط maryam 020 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 19 آبان 93, 12:14
  2. ایا حالا که برگشته بگم برای همیشه بره؟؟؟؟؟
    توسط setare sorbi در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 23 اردیبهشت 93, 23:08
  3. نمی دونم قصدش از این حرفها و رفتارها چیه ؟؟؟؟؟
    توسط ilm در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 آذر 90, 13:26
  4. +واقعا ارزش داره؟؟؟؟؟
    توسط majroh در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 اردیبهشت 87, 09:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.