به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 فروردین 93 [ 14:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    24
    سطح
    1
    Points: 24, Level: 1
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    همسرم با کوچکترین مشکلی بحث طلاق رو پیش میکشه

    با سلام به دوستان
    بنده دختری 28 ساله هستم . 2 سال ازدواج کردم و در دوران عقد هستیم و قبل از اون 2 سال نامزد بودیم.
    میشه گفت خعیلی هم رو دوست داریم اما از همون 4 سال پیش سر هر چیز کوچیکی باهم جرو بحث میکردیم و همسرم از همون روزهای بعد از هر بحثی، میگفت از من متنفره! کلا از هرکسی ناراحت میشه به سرعت ازش متنفر میشه، اون اوایل بعد از هر بحثی که حرفهای بدی بهم میزد از من عذرخواهی میکرد، من هم تقریبا خیلی زود عذرخواهیش رو قبول میکردم. اما باز چند روز بعد تکرار میشد.
    من قبل از همسرم با یک نفر دیگه دوست بودم -که آشنایی با همسرم داشت-همون روزهای اول من همه چیزو صادقانه بهش گفتم! گرچه همه چیزو پذیرفت و حتی خودش اصرار به ایجاد رابطه عاشقانه داشت. اما تقریبا تا 3 سال علت عمده دعواهای ما همون رابطه قبلم بود! چون من ماه اولی که با همسرم آشنا شده بودم مرتکب اشتباهاتی شده بودم، مثلا یک بار که از من خواست به فردی که قبلا باهاش دوست بودم فحش بدم ، من اینکارو نکردم چون به خاطر رابطه قبلم به اقایون بدبین بودم، نمیخواستم بهش اجازه بدم که بهم سخت بگیره و منو مجبور به کاری بکنه که نمیخوام،اما اون برداشتش این بود که من هنوز به رابطه قبلم پایبندم( البته صداقتم بر همسرم پوشیده نبود و همسرم خودش میگه کاملا به من اعتماد داشت). من قبول دارم که اشتباه کردم و شاید اگر کاری رو که گفت انجام میدادم الان همه چیز فرق میکرد، اما بعدش ازش عذرخواهی کردم و هزار بار حتی ازش خواستم که بگه چطور میتونم اون اشتباهاتم رو جبران کنم، خودش همیشه میگه که اشتباهات من رو بخشیده اما از حرفهاش توی بحث ها متوجه میشم که اینطور نیست!
    همسرم خیلی تعادل احساسی نداره! یک روز انقدر عاشقانه رفتار میکرد که حد نداشت ، و روز دیگه خیلی بداخلاق و بهانه گیر بود! الان هم همینطوره اما این روزها دیگه به خاطر اشتباهاتش عذرخواهی نمیکنه و حدود 3 سالی هست که مدام من رو به خاطر مشکلات بینمون سرزنش میکنه!البته گاهی که حالش خیلی خوب هست میگه قبول داره نمیتونه اعصابش رو کنترل کنه،
    الان در شرایط بد اقتصادی هم هست و متاسفانه بیکاره، من هم هرطور که تونستم حمایتش میکنم چون بینهایت عاشقش هستم! فکری و مالی و جانی!
    اما با کوچکترین بحث و ناراحتی که پیش میاد میگه طلاق میخوام. وقتی ارومتر میشه تا میخوام در مورد حل مشکلمون یکبار اساسی صحبت کنیم باز ناراحت میشه و یه جوری بحث رو تموم میکنه!
    نمیدونم شاید ریشه مشکلات ما همون اشتباهات من در روزهای اول آشنایی ماست.
    ایشون فوق العاده انسان حساس و شکننده ای است، رابطش با خانواده من و حتی خانواده خودش هم چندان خوب نیست، یکروز دست پدرو مادرم رو میبوسه و یه روز دیگه زنگ میزنه بهشون و چیزهایی میگه که در شانش نیست و از طلاق صحبت میکنه، مثلا با کوچکترین ناراحتی که از یکی از اعضای خانواده من داشته باشه به حدی عصبی و ناراحت میشه که هم خودش و هم من رو داغون میکنه و میگه طلاق!من همیشه بهش میگم نه من طلاق نمیخوام! حتی گاهی انقدر از دستش عصبی میشم که حاضر به جدایی میشم اما بهش نمیگم، چون یکبار که سر ناراحتی گفتم باشه جدایی، کلی بهم ریخت که تو عاشق من نیستی! و بی حد و اندازه عصبی شد!
    خیلی مستآصل شدم، واقعا نمیدونم چیکار کنم! این دفعه هم خعیلی جدی میگه جدایی! من بینهایت دوستش دارم و زندگیم رو دوست دارم اما نمیدونم چه کنم که حداقل راضی بشه بریم مشاوره شاید بتونیم مشکلمون رو حل کنیم! نمیدونم منم باید مثل همیشه وقتی میگه طلاق التماسش کنم که این حرفو نزن؟ یا باید بهش نشون بدم که واقعا عشق من هم بعد اینهمه جنگیدن تحت تاثیر قرار گرفته و چقدر بعضی کارهاش منو آزار میده ؟نمیدونم وقتی ناراحت میشه مثل همیشه من باید منتش رو بکشم تا اون ناراحتتر نشه؟ یا باید انقدر دندون رو جیگر بذارم که شاید اون به سمت من بیاد!

    از همه دوستان و خصوصا مشاوران و مدیران تقاضا دارم بنده رو راهنمایی کنن واقعا مستاصل شدم.
    سپاسگزارم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید درخت اقاقیا تشکرکرده است .

    Aram_577 (یکشنبه 31 فروردین 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    43
    Array
    به نام خدا
    سلام
    به همدردی خوش آمدید.

    با توجه به توضیحاتتون ، ظاهرا همسر شما مهارتهای کنترل احساس و افکار رو خوب بلد نیستند.

    کاملا شما رو درک میکنم ، چرا که تجربه مشابه شما رو داشتم. به نظر میاد که رفتار همراه با ثبات فکری و عملی شما ، میتونه لنگر خوبی برای امواج رفتاری همسرتون باشه!

    و اما چند توصیه به شما دوست گرامی:
    1- تلاش کنید با تلاطم امواج همسرتون ، دچار اضطراب و تشویش نشوید، چرا که در آن مواقع همسر شما دنبال ساحل آرامشی از جانب شماست. خیلی روی حرفهاش در اون شرایط حساب باز نکنید و کار خودتون رو همراه با آرامش و علاقه به خود و حریم خانواده ، انجام دهید. در اون مواقع فقط شنونده باشید و هرگز توصیه و یا راه حل ندهید، بلکه فقط همدردی! نیاز همسرتان هست.

    2- پس از کمی فروکش هیجانات همسر، با خونسری و متانت (این دو باید کاملا در چهره و صدای شما بارز باشد تا اثر کند) بگویید که : چنانچه تصمیمی بر جدایی داری من به تصمیمت احترام میزارم هرچند هیچ علاقه ای به اینکار ندارم ، اما هرکاری که فکر میکنی به صلاحه انجام بده!
    (نکته : افرادی که کنترل خشم ندارند قطعا در انجام فرآیند جدی طلاق ناتوان و بی اراده خواهند بود ، لذا با این کار به میزان توانمندی خود در عالم واقعیت بهتر پی میبرند و متوجه ضعف کنترلی خود میشوند. ما آدمها گاهی باید شوکی از درون ببینیم تا واقع بین بشیم!)

    3- شما نیز باید تعادل در رفتار و احساس را تمرین کنید. نه بروز رفتارهای شدید عاشقانه! و نه بروز رفتارهای همراه ترس و دلهره! تعادل کلید کار هر دوی شماست!

    4- به شما تبریک میگم برای درک خوب شرایط همسرتون. تبعات بیکاری برای مردان شاید بدتر از ناتوانی در مادر شدن برای زنان باشد. مردان در این شرایط با دیدن ترحم آسیب جدی میبینند. اما نیاز به همدردی و همراهی دارند. این دو مرز ظریفی دارند که عاقله زنان با ظرافت قادر به رعایت این مرز خواهند بود.
    بسیاری از مثالهای رفتاری همسرتان را که ذکر کردید ، دقیقا ریشه در همین بیکاری دارد.

    5- مقالاتی در مورد چگونگی رفتار با یک همسر عصبانی ، در این سایت قابل جستجوست که میتواند کمک شایانی به شما نماید.

    در پایان امیدوارم که نقش ساحل امن و آرامش زندگی مشترکتان را به خوبی اجرا نمایید. و به نظرم شما توانایی بالایی در این هنرمندی دارید.
    .
    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا
    ویرایش توسط Aram_577 : یکشنبه 31 فروردین 93 در ساعت 07:28

  4. 4 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    هم آوا (یکشنبه 31 فروردین 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 31 فروردین 93), بی نهایت (دوشنبه 01 اردیبهشت 93), درخت اقاقیا (یکشنبه 31 فروردین 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 فروردین 93 [ 14:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    24
    سطح
    1
    Points: 24, Level: 1
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    بینهایت خوشحال شدم و سپاسگزارم از راهنماییهایتون. مقالاتی که فرمودید رو حتما مطالعه میکنم. دقیقا همینطوره ایشون ابدا مهارتهای کنترل احساس و رفتار رو بلد نیستند.
    البته بنده هم تا اندازه ای متاسفانه بعد از ناراحتیهایی که ایشون ایجاد میکنن گاها از کوره در میرم. شما درست میفرمایید باید تلاش کنم دچار استرس و تشویش نشم.
    حدود 2 سالی هست که دارم روی کنترل خشم و استرس خودم کار میکنم. از مقالات خوبی که در رابطه با مهارت گوش کردن هست استفاده کردم و سعی دارم هرچه بیشتر اجراشون کنم !چون اتفاقا همسرم یکبار گفت که شنونده خوبی نیستم.
    خیلی تلاش میکنم تا فقط شنونده خوبی باشم، و همدردی کنم و خیلی اوقات این کارو خوب انجام میدم، اما گویا یه خط قرمزی دارم، وقتی همسرم شروع میکنه به بدو بیراه گفتن به من که تا اندازه زیادی همراه با تحقیر منه، کنترلم رو از دست میدم_ البته گاهی اوقات که عصبی نیست من رو تحقیر میکنه و انتظار داره که من اونها رو انتقاد بگیرم و ابدا ناراحت نشم! اما من عصبی میشم . میدونم باید روی این نقاط ضعفم خیلی کار کنم!

    یک نکته ای که من رو رنج میده و باعث عذاب وجدانم شده اینه که همسرم توی این سالهایی که باهم بودیم روز به روز به شدت عصبیتش افزوده شده، و خودش میگه من مقصرم، من گاها بیکاری و مشکلات اقتصادی و اهداف تحصیلمون رو گوش زد میکنم که شاید این موارد باعث فشارهای بیشتر عصبیش شده ، اما ایشون به زندگی با من خیلی بدبینه و مدام به من میگه که همه مشکلاتش از زمانی آغاز شده که من وارد زندگیش شدم، میگه من باعث شدم از تحصیل و علم عقب بمونه، نمیدونم اون داره زیاده روی میکنه یا اینکه واقعا درست میگه!
    انقدر تحصیل و علمش برای من اهمیت داره که حتی 2 سال پیش که کار میکرد و از همه مطالعاتش باز مونده بود، منم که دیدم آورده مالی چندانی نداره و فقط داره عصبیتش روز به روز بیشتر میشه و مهم تر از همه از اهداف علمیش دور شده، بهش گفتم نرو، اون هم از خداش بود اما نمیخواست جلو خانواده من سرافکنده باشه، منم بهش اطمینان دادم که تا زمانی که خودت نخوای کسی خبر دار نمیشه! حتی همه جوره حمایتش کردم! و کارهایی که خودش از عهدش بر نمیاد براش انجام دادم. مثلا خودش همیشه میگه خیلی اهل گشتن دنبال کار نیست و من باید کمکش کنم. منم همین کارو کردم و حتی انقدر جستجو کردم و بلاخره چند ساعت تدریس از یه دانشگاهی براش پیدا کردم و در نهایت خودش هماهنگیهاشو انجام داد و شروع به تدریس کرد.
    توی این چهارسالی که باهم بودیم به نظر من چیزهایی بدست آورده که 4سال قبل از ورد من به زندگیش نداشته!
    من نقاط ضعف زیادی دارم از جمله همین که زود عصبی میشم( البته کلا با ایشون خیلی مدارا میکنم و فقط برخی از مواردی که روی خط قرمزم پا میذاره عصبی میشم)
    همسرم میگه من زن قوی میخوام، اما جدا فکر میکنم که به اندازه کافی قوی هستم. میگه باید اونقدر قوی باشی که وقتی میبینی که من در خطرم حتی اگر من قبول نمیکنم مجبورم کنی که قبول کنم. من خیلی اوقات این کارو میکنم اما از اونجایی که همسرم تقریبا حرف هیچکش جز خودش رو قبول نداره از هر راهی وارد میشم نمیتونم مجبورش کنم، در واقع زورم به ایشون نمیرسه!
    یه نمونه اینکه از بچگی تنگی نفس داره، اما هیچوقت براش دکتر نرفته ، من به زور براش وقت از یک متخصص ریه گرفتم ، چند بار که گفت کنسلش کنم میگفت گرونه یا موارد دیگه، در نهایت از دکتری وقت گرفتم که همه چیزش مناسب باشه،اون روز هم یک بهونه دیگه اورد و من خیلی ناراحت و عصبی بودم و مستاصل شده بودم میخواستم به هر طریقی مجبورش کنم، بهش گفتم من میرم دکتر اگر شما نیای دیگه هیچوقت به خونه برنمیگردم و یه بلایی سر خودم میارم. خلاصه گلی با بحث و دعوا و ناراحتی و کشمکش و استرس رفتیم . وقتی رفتیم دکتر اتفاقا دکتر گفت باید از خانومتون تشکر کنین که به زور شمارو آورده، چون به احتمال خیلی زیاد شما از بچگی آسم داشتید و نمیدونستین. دکتربرای اطمینان چندتا آزمایش برای همسرم نوشت ، اما متاسفانه هرکار میکنم قبول نمیکنه که آزمایشها رو انجام بده! حتی در ارامش وقتی میخوام راجع بهش صحبت کنم، میگله لطفا الان در این مورد حرف نزنیم چون عصبی میشم. منم سکوت میکنم.
    درواقع خودش همیشه میگه باید با صحبت قانعش کنم، اما متاسفانه وقتی میام در مورد یک موضوع مهم با ایشون صحبت کنم که دوست نداره ، اجازه حرف زدن رو از من میگیره! زمان عصبانیتش این من هستم که باید شنونده خوبی باشم و حتی تحقیرهاش رو به جون بخرم! زمان خوبی و ارامشش هم تا موضوعی آزارش بده بحث رو قط میکنه یا به شیوه کاملا ماهرانه ای بحث رو عوض میکنه( البته من متوجه میشم و گاها بهش یادآوری می کنم که داره بحث رو عوض میکنه اما میذارم بحث رو عوض کنه).
    ناگفته نماند که همسرم نقاط مثبت زیادی هم داره، اینکه پسر خیلی پاکی بوده و هست- ضمنا من اولین زن زندگیش هستم و هرگز با هیچ دختری حتی دوست نبوده-
    اهل هیچ نوع خلافی نیست و درکل انسان مهربونیه، به تحصیل و علم هردومون خیلی اهمیت میده . تلاش میکنه هردومون باهم در مورد موارد مختلف تصمیم بگیریم. و ما هردو اعتماد فوق العاده ای بهم داریم. همه این خوبی ها هست اما خدای ناکرده اگر از چیزی عصبی بشه یه رفتارهایی میکنه که اصلا با شخصیت و مرامش جور نیست.
    مثلا یه هو بعد از 4 سال بعد از آخرین دعوا و بحثمون رمز ایمیلش رو تغییر داد. این برای من که همچین چیزی بینمون نبود خیلی ناراحت کننده بود. البته من اصلا به این موضوع حساس نیستم چون به همسرم ایمان دارم. اما اینکارش ضربه بدی به من زد! نمیدونم باید بهش بگم که چقدر از این کارش ناراحت شدم یا نه؟ ایا منم باید تلافی کنم و رمز ایمیلم رو تغییر بدم یا نه؟ البته فکر نمیکنم این کار درست باشه! و مقابله به مثل ابدا کار خوبی نیست. فکر میکنم باید بدونه که چقدر کارش منو ناراحت کرده، ممنون میشم در این مورد راهنماییم کنید!

    ضمنا ایشون از من توجه و حمایت فوق العاده ای رو انتظار داره، و هرچقدر من بهش توجه میکنم میگه کمه، هر طوری که توجهم رو نشون میدم میگه الان باید اونطور میکردی! گاهی مستاصل میشم و در ارامش بهش میگم جدا نمیدونم باید هر زمان چه جور واکنشی داشته باشم خودش میگه اخه من با همه فرق دارم. اما آگاهیش نسبت به این موضوع باعث نمیشه که من رو درک کنه که واقعا نمیدونم این لحظه باید در جوابش چی بگم یا چطور عمل کنم. نمیفهمم چرا اینقدر از من و زندگی با من ناراضی است! به هر اب و آتیشی میزنم تا رضایتشو جلب کنم اما نمیدونم چرا با گذشت زمان همه چیز بدترو بدتر شده!
    واقعا موندم علت این همه نارضایتی چیه - گاها خودش میگه ما بد شروع کردیم.

    بازم از توصیه های صمیمانه و بسیار ارزشمندتون سپاسگزارم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.