به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 95 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-30
    محل سکونت
    زیر آسمان خدا
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    4,750
    سطح
    43
    Points: 4,750, Level: 43
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 916 در 198 پست

    Rep Power
    34
    Array

    تنهای تنهام.راهنماییم کنین.

    سلام دوستای عزیز.
    تقریبا 2 سال از عقدم میگذره. از روز اول سعی کردم همونی باشم که واقعا هستم. به مادرشوهر و خواهرشوهرم احترام بیش از حد گذاشتم. حتی به شوهرم اجازه نمیدادم که جلوی اونا بهم محبت کنه. چون نمیخواستم ناراحتشون کنم. من و خواهر همسرم از دو سال قبل از خواستگاری اونا هم اتاقی بودیم. حالا بگذره که چقد اون هم اتاقیم یا بقیه هم خوابگاهی ها به خاطر غرور تکبرش باهاش بد بودن و باهاش حرف نمیزدن. و روزی که جریان خواستگاری اون برای برادرش از من رو فهمیدن خیلی تعجب کردن. و خیلی ها گفتن خدا بهت صبر بده. جالب این بود که خانوادم فوق العاده با این ازدواج مخالف بودن. چون نظرشون این بود که دوستت داره گولت میزنه و ما اونا ربطی به هم نداریمو از این حرفا. راستش بنا به گفته اطرافیانم ظاهر خوبی دارم. خودم از تعریف از خودم بیزارم ولی دوست دارم همیشه تعریف بشنوم. توی خوابگاه همیشه بقیه جلوی خواهرشوهرم ازم تعریف میکردن. از خصوصیات خوب اخلاقیم که با همه جور آدمی کنار میام تا معصوم بودن و ساکت بودن و مهربونی و داشتن قیافه خیلی خوب.
    حالا یک کم از ویژگی های خواهرشوهرم:تک دختر و ته تغاری. قیافه فوق العاده معمولی. اجزای صورت خیلی خیلی عادی (ایرادهای زیادی در ظاهرش داره که تا قبل از مراسم عروسیم اصلا بهشون توجه نمیکردم ولی با حرفایی که بهم زد کم کم داره نظرم به همشون جلب میشه) به اضافه پوست وحشتناک سفید و بدن چاق.
    تو اتاق هر وقت کسی ازم تعریف میکرد (من اگه بمیرم از خودم تعریف نمیکنم چون با خودم میگم شاید کسی باشه که از قیافه من حتی بدش بیاد. چرا خودمو کوچیک کنم!! تازه انقدر توی این زمونه همه خوشگلن که دیگه زشتی وجود نداره) فوری میگفت فلانی گفته چقدر تو ناز و قشنگی. بعد ازدواجم هم یه اشتباه بزرگ مرتکب شدم. چون فکر میکردم از شنیدن این حرفا خوشش میاد مدام تو اسمس هام ازش تعریف میکردم و با عناوین خوشگل خانم و ناز خانوم و این حماقت ها خطابش میکردم. یه جور چاپلوسی که خدا گذاشتش تو کاسم.
    روز عقدمون موقه رقص دست جمعی مادرشوهرم برای اولین بار ازم تعریف کرد که چقدر ناز شدی منم برگشتم گفتم به پای ...جون (خواهرشوهرم) که نمیرسم. که همون موقه خواهرم که داشت از عصبانیت میترکید گفت اصلا خودتو تو آینه دیدی؟؟ دخترخالم هم گفت نگو اینطوری که اونا هم تو دلشون بهت می خندنا!!!! یا یک بار برای چاپلوسی گفتم ایشالا نی نیم شکل عمش بشه. اومد بهم گفت مادرشوهرم گفته نی نی خودت شکل خودت بشه ماشالا انقدر که سفیدی. چرا برادرزادت شکل تو بشه (حالا جابه که پوست من هم خیلی روشنه. به خدا یه مدت تو کار برنز کردن و آفتاب گرفتن و خریدن کرم پودر برنزه بودم که دیدم اصلا پوست یه کوچولو سبزه هم حتی بهم نمیاد)
    شهر ما و مادرشوهرم اینا سه ساعت فاصله است. کار شوهرم عسلویه است و من مجبورم تو شهر مادرشوهرم اینا بدوم خانواده خودم زندگی کنم. شوهرم از اول این شرایطو بهم نگفته بود. از تابستون سال 92 پدرشوهرم تو شهرشون برام یه کار پیدا کرد که وقتی شوهرم نیست حوصلم سر نره. 2 ماه بعد هم رفتیم سر خونه زندگیمون.
    حوصلتونو سر نبرم. از روز اول عین کزت برای مادرشوهرم کار کردم. بعضی وقتا که مینشستم خواهرشوهرم که تازه باردار شده بود و یک جا مینشست و از جاش تکون نمیخورد شروع می کرد به داد و بیداد که مادر جان تو که هلاک شدی بس که کار کردی بذار من خودم بهت کمک میکنم. بهتون بگم که کلا ظرف شدن وظیفه بی چون و چرای منه. حالا میخواد برای صد نفر باشه. میخاد برای یک نفر باشه. حتی شده از سر کار میومدم میدیدم ظرفای ناهارشون توی ظرف شوره من وایسمیستادم میشستم. اونا هم نمیگفتن چه کار میکنی؟ بچه ها بلد نیستم ناراحتیمو نشون بدم. تا قبلش فکر میکردم فقط خواهرشوهرمه. تا اینکه 2 هفته پیش که شوهرم نبود و رفتم خونشون چون از ساعت 5 صبح بیدار میشم یک سره تا برگردم ساعت میشه 6 غروب، اون روز هم خیلی خسته بودم. نشسته بودم و با خواهر همسر حرف میزدیم. مادرشوهرمم داشت یک عدد سیب زمینی و پیاز رنده میکرد تا کوکو سبزی بدرسته. بعدش من رفتم آشپزخونه گفتم بذارید من کمک کنم. گفت نه من میریزم تو ماهی تابه میرم حموم تو پشت و روش کن. منم دیدم اینطوری گفت رفتم نشستم و دوباره مشغول حرف زدن شدیم. بعد چند دیقه رفتم دستشویی که یهو شنیدم مادرشوهرم داره میگه گپ دونتون باز شده. دو ساعت میخام برم حموم نمیتونم. بعدش خواهرشوهرم با صدای بلندتر گفتش من با این شکمم بیام کمک؟ اون که بهت گفتش کمک نمیخوای تو گفتی نه نمیخوام. منم تو دستشویی خشکم زده بود دوست داشتم از ناراحتی بمیرم. اصلا نمیترسیدن مبادا صداشونو بشنوم. سر شام هم مهمون اومد براشون. که من براشون چای ریختم و ازشون پذیرایی کردم و ظرفا و استکانا رو جمع کردم و با ظرفای شام با هم شستم. خواهرشوهره هم رفته رو تخت دراز کشید. تازه پدرشوهرم میگه موقه ظرف شستن از ظرفا صدا در نیاد. به خدا از کمر درد میمیرم موقه ظرف شستن خونه اونا.
    همون شب به شوهرم گفتم. و حق رو داد به مادرش. گفت وظیفه عروسه به مادرشوهرش کمک کنه. گفتم پس چرا خواهر تو این کارو واسه مادرشوهرش نمیکنه؟ گفت من کار خواهرمو قبول ندارم!!!
    بعدشم اصرار کرد که باید بری و به مادرم سر بزنی و تو خونه نمونی.
    منم دو هفته است که اونجا نرفتم حتی یک زنگ هم نزدن بهم. تا سه روز پیش، خودم به مادرشوهر زنگیدم. حالا امشب برای روز مادر باید بریم خونشون. نمیدونم چیکار کنم. من خونه مامانم دست به هیچکاری نمیزنم. مامانم انقد مهربونه که اصلا از من هیچ انتظاری نداره همش میگه تو خسته ای بشین عزیزم. کاش مادرم پیشم بود لااقل. بچه ها من خیلی تنهام. تنهای تنهای تنها...
    جدای اینکه همش میخوان بگن من هیچم قشنگ نیستم و از نظرشون چون پوستم عین یخ سفید نیست پس زشتم. و کلی تیکه و کنایه دیگه.
    شما اگه جای من بودین چیکار میکردین تا بفهمن اگه کمک میکنین یعنی لطف نه وظیفه؟یا نمیدونم هر چی که به نظرتون به دردم میخوره.

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو
    به سایت همدردی خوش آمدید.

    یه نظر کوچیک بگم لطفا اینو خارج از محیط سایت همدردی و نظراتم حساب کنید.اگه امکانش هست یکمقدار بیشتر با ظرافت تر بنویسید.کلماتی مثل کوکو سبزی بدرسته یا کلمه به مادرشوهر زنگیدم . فکر نکنم خیلی استفاده نکنید بهتره.البته این نظر شخصی منه ببخشید اگه با حرفم ناراحتتون کردم.

    فکر کنم شما بیش از اندازه به خانواده شوهرتان نزدیک شدید و خودتان سطح توقعشان را بالا بردید.لطف متن زیر را با دقت بخوانید.

    (( درست است که پدر و مادر همسرتان از این به بعد حکم پدر و مادر شما را خواهند داشت و شما آنها را مامان و بابا صدا می کنید اما آنها هیچ وقت واقعا پدر و مادر شما نمی شوند. پس مرزهای ارتباطی را با آنها حفظ کنید و در نزدیک شدن به آنها زیاده روی نکنید. چون مطمئنا اگر مشکلی پیش بیاید در انتها والدین حق را به فرزند خودشان می‌دهند نه شما. احترام و فاصله‌ را حفظ کنید و مراقب باشید زیاد به آنها نزدیک نشده، زیاده از حد رفت و آمد نکنید و شوخی و راز گویی را با آنها محدود کنید. ))

    یکسر مقاله هست آدرسش راب رای شما مینویسم لطفا مطالعه کنید.فکر کنم شما دارید منفعلانه برخورد میکنید.و اینکه بهتر شخصیت ما مردها و تفاوت هامون با شخصیت بانوان را بدانید.


    کارگاه خانواده موفق - مرد مقتدر / زن لطیف

    این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

    (:) نکته های کاربردی عمومی >>>



    بنظر من بشخصه اگه وقت بزارید و مقالات سایت را مطالعه کنید زودتر به نتیجه میرسید.شما مشکل خاصی ندارید فقط یکم تندروی کردید در نزدیکی به خانواده ایشون.الان هم بهتره زودتر این قهر کردن را کنار بگذارید.خیلی کار درستی نیست.با اجازه چنتا نکته کلدی در مورد رفتار با خانوده شوهر را برای شما مینویسم دانستنش خیلی به شما کمک میکند در آینده برای ارتباط برقرار کردن صحیح و مناسب با خانواده شوهرتان.
    اینم بگم خداروشکر یمشکل شما کوچیکه و خیلی راحت با کسب مهارت های لازم میتوانید این سوء تفاهمات را کنترل کنید.


    خلاصه:
    1 - صبوري و استفاده از بستر زمان
    2 - حفظ آرامش و گسترده کردن ديدت نسبت با ساير زمينه هاي مثبت زندگيت
    3 - بي توجهي ( نه قهر، چون قهر خودش يک توجه منفي هست) به رفتار و گفتاري از مادرشوهرت که نابهنجارانه و مداخله جويانه هست.
    4 - ارتباط غني و احساسي با شوهرت و انرژي گذاشتن روي او بجای تمرکز بر روی مادرشوهر و خواهر شوهر
    مطمئن باش هر مرد ديگه اي هم بود همين آش و كاسه بود اينو با قاطعيت ميگم.چون اصولا تمام مردا ذاتا اينجور وقتا طرف خانوادشونن.هيچ وقت نبايد شوهرتو سر دوراهي قضاوت با خانوادش بذاري يا بگي مادرت اينو گفت و خواهر و پدرت اینو گفت

    خلاصه منظورم اینه که نذار کسی آرامشت رو ازت بگیره، یه فیلتر باید بذاری روی گوشت، فقط بعضی حرف ها رو بشنوی! داری بهترین روزهای زندگیت رو با بها دادن به این حرفها خراب می کنی! (خودتو بزن به نشنیدن کم کم تمرین کنی متوجه یمشی بعضی چیزا را اصلا اهمیت نده)

    به هیچ عنوان غر نزن پیش شوهرت از خانوادش بد نگو اصلا و ابدا کارساز نیست بجاش خودت را بزن به مظلومی .(اینو به تجربه یاد گرفتم مادر شوهرا همش خودشونو میزنن به مریضی و آه و ناله و ضعیف بودن) این تجربه را به آسانی بدست نیاوردن این تجربه چندین و چندساله گران قیمتیه.
    زن باید ظریف باشه و نرم از سیاست های زنانه استفاده کن بعضی وقتا خودتو ضعیف نشون بده و مثل سریال پژمان بود (نامزدش میومیو میکرد و خودشو لوس میکرد)البته نه تا اون حد ولی کارسازه.

    سعی کن خوبی هاشونو دوبرابر ببینی و بدیهاشونم با یکچشم بهش نگاه کن بعضی وقتا هم خودتو بزن به کر و لال بودن نابینا بودن مثل مجسمه نه چیزی میشنوه نه چیزی میبینه.

    شرمنده دیگه بعنوان مرد فقط همین ها را بلد بودم.اینو بدون خواهر من این موضوع کلیه همه زنا باهاش دست به گریبان هستن بخوای جنگ و دعوا راه بندازی و کی و بگی ننت مقصره و اون خواهر ذلیل مرده ات اینجوریه فقط خودت اذیت میشی و زندگیت داغون میشه.ولی با سیاست زنانه بری جلو هرکاری را میتوانی انجام بدی و احترامشان را هم نگهداری ولی حقتم بگیری.

    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه


    مهارتهای ارتباطی

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    - - - Updated - - -

    اول اينکه به هيچ عنوان کار رو نبايد به بحث باهاش بکشوني

    دوم اينکه تا مي توني احترام بذاري تا بهت احترام بذارند

    سوم اينکه از پسرش تا مي توني جلوش تعريف کني و بديهاي پسرشو به هيچ وجه جلوش نگي

    تا مي توني تاييدش کني حالا شده الکي

    حتما روز تولدش يادت باشه و شده يه کادوي کوچيک براش بخري

    - - - Updated - - -


    وقتي از حرفا و شوخيايي که ناراحت ميشن ديگه نگو. ديگه باهاشون شوخي نکن.
    اگه خيلي اذيت ميشي خب باهاشون کمتر حرف بزن بيشتر شنونده باش.
    سعي کن از حرفايي که ممکنه برداشت بد بشه استفاده نکني.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 30 فروردین 93 در ساعت 11:15

  3. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Kamelia-94 (شنبه 30 فروردین 93), meinoush (شنبه 30 فروردین 93), roseflower (شنبه 30 فروردین 93), فرهنگ 27 (شنبه 30 فروردین 93), شیدا. (شنبه 30 فروردین 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 شهریور 93 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    530
    سطح
    10
    Points: 530, Level: 10
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز....بنظرم بروبرگردتوی همین سایت.....مشکلات بقیه روبخون.............بروخداروشکرک .....توباشوهرت ازدواج کردی نه بااونا.........برات مهم نباشه......ب زندگیت بچسب.......

  5. 3 کاربر از پست مفید مهمان93 تشکرکرده اند .

    Kamelia-94 (شنبه 30 فروردین 93), khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), شیدا. (شنبه 30 فروردین 93)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    توی متنتون دو تا مطلب کلی دیدم

    1- شما چاپلوسی کردی و اهل تعریف کردن دروغ از دیگران هستی. تقصیر بقیه چیه؟

    2- مادر شوهر شما داشت سیب زمینی و پیاز رنده می کرد که کوکو سبزی درست کنه ( چطوری با سیب زمینی کوکو سبزی درست می کنید ؟) شما تعارف کردید و قبول نکردند. بعد که شما نبودید به دخترش گفته چرا اینقد حرف می زنی و کمک نمی کنی. دخترش هم گفته کاملیا که گفت کمک کنه، چرا رد کردی؟

    من هر چی به این مکالمه نگاه می کنم که نکته منفی و بدجنسی مادرشوهر خواهرشوهر توش ببینم، نمی فهمم کجاشه؟؟؟

    مادرشوهر به خاطر خستگی شما، تعارفی که باهات داشته، نگه داشتن احترامت و ... تعارفت را رد کرده،
    اما از دخترش انتظار درک بیشتری را داشته و وقتی تو نبودی بهش گفته چرا کمک نمی کنی و اینقد حرف می زنی
    کجاش بی احترامی به شماست؟؟؟؟؟

    فکر می کنم چون تنها هستی و همسرت نیست و کسی نیست لوست کنه (مخصوصا که می گی خونه بابا هم خیلی نازت را می کشیدن) حساس شدی.
    رفتار اونها کاملا طبیعی و عادی هست (چیزی که اینجا گفتی ) و حتی فراتر از عادی ( هر مادرشوهری به عروسش نمی گه چه خوشگل شدی. به نظرم واقعا خانم خوبی هستن)
    پدر من هم همیشه می گفتن ظرف می شورید بی صدا باشه
    حرف پدرشوهرت را اینقدر سخت نگیر. باور کن کاملا معمولی و به چشم دختر خودش این حرف را بهت زده.
    حتی اگر خانمش یا دخترش هم ظرف می شست حتما این تذکر را می داد.

    کاملیا جان،
    بهتره یه کم وقتت را صرف مطالعه در مورد مهارتهای ارتباطی و برخورد با افراد، انتظاراتی که می تونی داشته باشی و ... کنی.
    در مورد ازدواج و زندگی مشترک بخون.
    سعی کن یاد بگیری چطور یه خانم قوی و مهربون باشی. نه چاپلوس و پرتوقع.
    کجا کمک کنی و در چه حد. برای عزیز شدن از اولین قاشق تا آخرین لیوان را می شوری و بعدش غر می زنی؟!
    به نظر نمی رسه خانواده همسرت بد آدمهایی باشند، فکر می کنم شما یه کم حساس و بی مهارتی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 30 فروردین 93 در ساعت 12:57

  7. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), meinoush (شنبه 30 فروردین 93), roseflower (شنبه 30 فروردین 93), فرهنگ 27 (شنبه 30 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 30 فروردین 93), ساحل75 (دوشنبه 01 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 بهمن 95 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-30
    محل سکونت
    زیر آسمان خدا
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    4,750
    سطح
    43
    Points: 4,750, Level: 43
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 916 در 198 پست

    Rep Power
    34
    Array
    اول اينکه به هيچ عنوان کار رو نبايد به بحث باهاش بکشوني

    دوم اينکه تا مي توني احترام بذاري تا بهت احترام بذارند

    سوم اينکه از پسرش تا مي توني جلوش تعريف کني و بديهاي پسرشو به هيچ وجه جلوش نگي

    تا مي توني تاييدش کني حالا شده الکي

    حتما روز تولدش يادت باشه و شده يه کادوي کوچيک براش بخري

    - - - Updated - - -


    وقتي از حرفا و شوخيايي که ناراحت ميشن ديگه نگو. ديگه باهاشون شوخي نکن.
    اگه خيلي اذيت ميشي خب باهاشون کمتر حرف بزن بيشتر شنونده باش.
    سعي کن از حرفايي که ممکنه برداشت بد بشه استفاده نکني.[/QUOTE]





    سلام دوست عزیز. از این به بعد به املای کلماتم بیشتر دقت میکنم. به خاطر لینکهای مفیدتون ممنونم.

    یک سوال: وقتی من به خاطر شغل شوهرم و درخواست های مکرر ایشون مجبورم که زیاد و بدون حضور اون به منزل مادرشوهرم برم. و صد البته اونها هم در حد یک کارگر بی جیر و مواجب از من انتظار دارند، بهترین راهکار چیست؟
    وقتی علنا از من این همه کار میخواهند آنوقت چه کار کنم؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    توی متنتون دو تا مطلب کلی دیدم

    1- شما چاپلوسی کردی و اهل تعریف کردن دروغ از دیگران هستی. تقصیر بقیه چیه؟

    2- مادر شوهر شما داشت سیب زمینی و پیاز رنده می کرد که کوکو سبزی درست کنه ( چطوری با سیب زمینی کوکو سبزی درست می کنید ؟) شما تعارف کردید و قبول نکردند. بعد که شما نبودید به دخترش گفته چرا اینقد حرف می زنی و کمک نمی کنی. دخترش هم گفته کاملیا که گفت کمک کنه، چرا رد کردی؟

    من هر چی به این مکالمه نگاه می کنم که نکته منفی و بدجنسی مادرشوهر خواهرشوهر توش ببینم، نمی فهمم کجاشه؟؟؟

    مادرشوهر به خاطر خستگی شما، تعارفی که باهات داشته، نگه داشتن احترامت و ... تعارفت را رد کرده،
    اما از دخترش انتظار درک بیشتری را داشته و وقتی تو نبودی بهش گفته چرا کمک نمی کنی و اینقد حرف می زنی
    کجاش بی احترامی به شماست؟؟؟؟؟

    فکر می کنم چون تنها هستی و همسرت نیست و کسی نیست لوست کنه (مخصوصا که می گی خونه بابا هم خیلی نازت را می کشیدن) حساس شدی.
    رفتار اونها کاملا طبیعی و عادی هست (چیزی که اینجا گفتی ) و حتی فراتر از عادی ( هر مادرشوهری به عروسش نمی گه چه خوشگل شدی. به نظرم واقعا خانم خوبی هستن)
    پدر من هم همیشه می گفتن ظرف می شورید بی صدا باشه
    حرف پدرشوهرت را اینقدر سخت نگیر. باور کن کاملا معمولی و به چشم دختر خودش این حرف را بهت زده.
    حتی اگر خانمش یا دخترش هم ظرف می شست حتما این تذکر را می داد.

    کاملیا جان،
    بهتره یه کم وقتت را صرف مطالعه در مورد مهارتهای ارتباطی و برخورد با افراد، انتظاراتی که می تونی داشته باشی و ... کنی.
    در مورد ازدواج و زندگی مشترک بخون.
    سعی کن یاد بگیری چطور یه خانم قوی و مهربون باشی. نه چاپلوس و پرتوقع.
    کجا کمک کنی و در چه حد. برای عزیز شدن از اولین قاشق تا آخرین لیوان را می شوری و بعدش غر می زنی؟!
    به نظر نمی رسه خانواده همسرت بد آدمهایی باشند، فکر می کنم شما یه کم حساس و بی مهارتی.



    سلام
    راستش از جوابی که بهم دادید شوکه شدم. شاید اگه جای من بودید هیچوقت بهم انقدر رک نمیگفتید این حرفو.
    از کسایی که مدام میشینن و میگن همه جام درد میکنه.
    من دیگه چاپلوسی تعریف کردن رو نمیکنم. هزار بار بعد از اون قضیه گفتن که ما خیلی زیباییم اما من فقط ساکت نگاه کردم. چون واقعا به عواقب کارم پی بردم.
    اما در مورد کمکم کردن:
    من به مادرشوهرم کمک میکردم چون واقعا دوست داشتم مثل مادرم باهاش برخورد کنم. تا قبل از این قضیه فکر میکردم خواهرشوهر بنده ایشون رو تحریک میکنه. اما 2 هفته پیش فهمیدم ایراد از مادرشوهرمه که تا حالا پنهانی لبخند میزده. اتفاقا زمانی که فهمیدم اینطوری شده کاملا تو رفتارم نشون دادم. وقتی مادرشوهرم به من گفته اینا رو بشور من بگم نمیشورم. وقتی میگه چایی دم کن بیار. من چی بگم؟
    شما اگه جای من بودی چی میگفتی؟
    این غذا وقتی داخلش یک سیب زمینی رنده بشه از هم وا نمیره. امتحان کنید.
    بنده از شما به عنوان یک عضو و کاربر فعال انتظار راهنمایی بهتری داشتم. شما فقط گفتید من چاپلوس و حساس هستم. اما ارائه یک راهکار، یک همدلی از طرف شما خیلی انتظار میرفت.
    با توجه به اینکه ظرف شستن بنده تا ساعت یک شب طول کشید و بنده باید 5 صبح بیدار شوم، و من باید ظرف بشورم. با توجه به اینکه بر عکس من خیلی رک هستند و حرفی در دلشان نمی ماند، آیا من میتوانستم ظرف شستن را رها کنم؟
    مادرشوهرم که همیشه میگوید از اینکه ظرف از شب تا صبح بماند در ظرفشویی چندشش می شود، نمی تونستن بیان و به بنده بگن برو بخواب؟
    بیاد آشپزخانه و یک دستمال بگیرد و به من بگوید کابینتم ورم میکند. سعی کن آب پخش نشه؟؟؟؟؟؟؟
    بگه من دارم میرم بخوابم؟ اگر هم ناراحتم چون رها کردن کار کردن باز هم باعث محکوم شدن من میشود نه آنها.
    من که در شهری بدون همسر و پدر و مادر زندگی میکنم انتظار داشتم حداقل مثل دخترشان با من رفتار کنند.
    پس چرا خواهرشوهر بنده هیچوقت کمک نمیکند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من تا قبل از اینکه حرف مادرشوهرم را بدونم به خودم میگفتم اشکال داره اونم جای مادرم. ولی متأسفانه هیچکس درکم نمیکند.

  9. 3 کاربر از پست مفید Kamelia-94 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), meinoush (شنبه 30 فروردین 93), شیدا. (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  10. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 فروردین 03 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    لطفا عنوان گویا و مناسبی برای تاپیک خود انتخاب کنید و ارسال کنید. تا تاپیک شما گشوده شود.
    با تشکر

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  11. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.