به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array

    Bow برای حل مشکل همدیگر این دعا را بخوانیم

    دوستان همدردی سلام . از اینکه به تایپک من سر زدید ممنونم برای حل مشکل خودتان و تمام دوستان همدردی و من این دعا را بخوانید . من نیز به نیت دوستی که وقت گذاشته این دعا را میخوانم . یعنی هر کس به هر تعداد که به تایپک سر بزند و دعا را بخواند . در حق خودش دعا به همان تعداد خوانده میشود . التماس دعا و دعاهایتان مستجاب حق
    دعای فرج

    سوّم:شيخ كفعمى در كتاب«بلد الامين»دعايى نقل كرده به روايت از حضرت امير المؤمنين كه هر سوخته‏ دل و مصيبت‏زده و غمناك و گرفتار آن را بخواند حق تعالى به او گشايش و فرج كرامت فرمايد.و آن دعا اين است:
    يا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ وَ يا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ وَيا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ ويا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ وَيا غِياثَ مَنْ لا غِياثَ لَهُ وَيا كَنْزَ مَنْ لا كَنْزَ لَهُ وَيا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ يا كَريمَ الْعَفْوِ يا حَسَنَ التَّجاوُزِ يا عَوْنَ الضُّعَفاَّءِ يا كَنْزَ الْفُقَراَّءِ يا عَظيمَ الرِّجاَّءِ يا مُنْقِذَ الْغَرْقى يا مُنْجِىَ الْهَلْكى يا مُحْسِنُ ،
    اى تكيه‏گاه آن‏كه تكيه‏گاهى ندارد،اى اندوخته آن‏كه اندوختاى ندارد،اى پشتيبان آن‏كه پشتيبانى ندارد،اى نگاهدار آن‏كه نگاهدارى‏ ندارد،اى فريادرس آن‏كه فريادرسى ندارد،اى گنج آن‏كه گنجى ندارد،اى عزّت آن‏كه عزّتى ندارد،اى كريمانه درگذرنده، اى نيكو گذشت،اى پشتيبان ناتوانان،اى غناى تهيدستان،اى بزرگ‏مايه اميد،اى نجات‏دهنده غريقان،اى رهايى‏بخش‏ هلاك‏شدگان،اى احسان كنده،
    يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ اَنْتَ الَّذى سَجَدَ لَكَ سَوادُ اللّيْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ الشَّمْسِ وَحَفيفُ الشَّجَرِ وَدَوِىُّ الْماَّءِ يا اَللّهُ يا اَللّهُ يا اَللّهُ لا اِلهَ إ لاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ يا رَبّاهُ يا اَللّهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بِنا ما اَنْتَ اَهْلُهُ.
    اى زيبايى‏بخش،اى نعمت‏ده،اى عطابخش،تويى آن‏كه سياهى شب و روشنى روز و پرتو ماه و شعاع خورشيد و وزش باد در درخت و صداى آب باريت سجده كرد،اى خدا،اى خدا،اى‏ خدا،معبودى جز تو نيست،يگانه و بى‏شريكى اى پروردگار،اى خدا،بر محمّد درود فرست‏ و با ما آنچه شايسته آنى انجام ده.
    پس از دعا هرچه حاجت دارى درخواست كن.
    مؤلف گويد:و نيز براى گشايش مشكلات و رفع گرفتارى،و برطرف‏شدن غم و اندوه،تداوم بر اين ذكر كه حضرت‏ جواد عليه السّلام تعليم فرموده بسيار سودمند است:
    يَا مَنْ يَكْفى مِنْ كُلِّشَى ءٍ وَلا يَكْفى مِنْهُ شَى ءٌ اِكْفِنى ما اَهَمَّنى
    اى آن‏كه از هرچيز كفايت كند و از او چيزى كفايت نكند كارهاى مهمّ مرا كفايت فرما.


    - - - Updated - - -

    از همه دوستانی که وقت با ارزش خویش را صرف این تایپک میکنند ممنونم و ارزوی قبولی دعاهایشان و حل مشکلاتشان را دارم.
    ویرایش توسط واحد : دوشنبه 25 فروردین 93 در ساعت 09:22

  2. 13 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    asal2013 (سه شنبه 20 آبان 93), asemaneabi222 (دوشنبه 25 فروردین 93), fariba s (دوشنبه 25 فروردین 93), m_eros (دوشنبه 25 فروردین 93), rayehe (سه شنبه 20 آبان 93), sama_t (دوشنبه 19 خرداد 93), sara503 (دوشنبه 19 آبان 93), پونیو (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 27 فروردین 93), دختر بیخیال (دوشنبه 25 فروردین 93), ذمانح (یکشنبه 14 اردیبهشت 93), سوده 82 (سه شنبه 20 آبان 93), صبوری (دوشنبه 25 فروردین 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    1,443
    سطح
    21
    Points: 1,443, Level: 21
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 105 در 70 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چقد آروم شدم بعد از خوندنش
    ممنونم

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    واحد عزیز شما قبلا این دعارو گذتشته بودین

    درجریان هستین منتقل شده به یه تاپیک دیگه حتی کل کامنتای دوستان هم ک برات گذاشتن منتقل شده.
    تاپیک موجوده هنوز.

    - - - Updated - - -

    تاپیک شما به اینجا منتقل شده

    دعا برای مضطرین
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  5. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    دوستان خیلی ممنونم از لطفتون قبلا هم این دعا رو گذاشته بودم که منتقل شده بود و من نمیدونستم از دختر بیخیال عزیز ممنونم . در هر حال من به قول خودم پایبندم و دوستان از هر کدام از تایپکها که مراجعه کنند من دعا رو براشون خواهم خواند . به امید حل مشکلات تمام دوستان .

  6. 6 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    asal2013 (سه شنبه 20 آبان 93), khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93), sara503 (دوشنبه 19 آبان 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 27 فروردین 93), دختر بیخیال (سه شنبه 26 فروردین 93), سوده 82 (سه شنبه 20 آبان 93)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    خیلی خوب بود
    ممنون
    ایشالا خدا هرچی رو دلت میخاد بهت بده

  8. کاربر روبرو از پست مفید baitollah-abbaspour تشکرکرده است .

    asal2013 (سه شنبه 20 آبان 93)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. دوست خوبم!
    تو تایپیک کیت کت جوابی که برام گذاشته بودی و خوندم.
    نمیدونم چرا اجازه پست کردن و اونجا ندارم. برای همینم گفتم اینجا بنویسم
    نوشته بودی اون آقا اگه مهربون بود به زن و پچه ش خیانت نمیکرد.
    دوست عزیزم برای همه ی ما آدم ها امکان اشتباه و کج روی وجود داره.
    خیلیا فکر میکنن یه مرد خوب و مهربون امکان اینکه با وجود تاهل درگیر یه رابطه
    ی دیگه بشه براش وجود نداره یا کمتر از دیگرانه. در حالی که از نظر من میتونه
    کاملا برعکس باشه. چون هر چی آدم عاطفی تر باشه در مورد دیگران و
    احساساتشون واکنش عاطفی تری از خودش نشون میده. من اینقدر در مورد
    این آقا میدونم که با اطمینان از این خصوصیتش (مهربانیش) صحبت کنم.
    نمیدونم جنسیت شما چیه اما این آقا اینقدر مثبت و مهربونه با همه که حتی
    دوستان مذکرشون هم شیفته ی شخصیت ایشون هستن. باور کنید از روی
    مبالغه و احساسی که بهش دارم این حرف و نمیزنم.
    اینکه من جذب این آقا شدم همین ویژگی خوش برخورد بودن ، مثبت بودن و
    مهربانی این آقا بود. وگرنه چه دلیلی داشت که به ایشون وابسته بشم ، اونم
    در حالی که فرسنگ ها باهاشون فاصله دارم و اوایل که شناختی از ایشون
    نداشتم نه تنها کششی در خودم نسبت به ایشون احساس نمیکردم بلکه
    هر وقتم پیام میدادن به نوعی مایل به صحبت باهاشون نبودم (البته من با همه
    اینطوری برخورد میکردم ، اما خب با این آقا به دلایلی رودروایسی داشتم و
    نمیتونستم برخورد بدی داشته باشم باهاشون)
    در مورد سوء استفاده راستش نمیدونم منظورتون از این حرف چیه ؟ چون من و
    ایشون امکان ارتباط نزدیک و با هم نداشتیم و احتمالا تا چند سال آینده هم این
    امکان و نخواهیم داشت. چون ایشون متاهلن و تا حالا بدون خانواده نشده
    مسافرت برن که مثلا برای دیدن من بخوان به شهرمون بیان ، از طرفی برای
    منم در حال حاضر این امکان وجود نداره که تنها به شهر دیگه ای سفر کنم.
    ایشون حتی تو این مدت از من عکسی (با پوشش غیر متعارف منظورم هست)
    نخواستن که مثلا بگم با دید جنسی به رابطه مون نگاه میکنن. البته به مرور
    زمان طبق گفته ی خودشون این تمایل به رابطه در ایشون به وجود اومده ولی
    ارتباطی در میون نبوده و نیست و درخواستی هم در این مورد نداشتن.
    آخرین باری هم که به درخواست من جداشدیم هم ایشون دیگه واقعا مایل
    بودن که ارتباطمون تموم شه ، چون هیچ آینده ای برای ارتباطمون نمی دیدند
    و دیگه هم برای بازگشت من یا خودشون به رابطه اقدامی نکردن ، میگفتن
    دلم تنگ میشد میخواستم حالت و بپرسم ولی میترسیدم دوباره ارتباطمون
    شروع بشه.
    اما وقتی من نتونستم دوری شون و تحمل کنم و به رابطه برگشتم با وجود
    اینکه خودشون با جدایی کنار اومده بودن و منم رفتار بدی داشتم بازم برخورد
    بدی با من نداشتن و پذیرفتنم. ( در حالیکه از نظر من میتونستن رابطمون و
    تموم شده بدونن و دیگه به هیچ وجه نخوان که صحبتی داشته باشیم ).
    شاید همون عاطفی بودن ایشون باعث شد که برخورد قاطعی تو این زمینه
    نتونن بکنن و الان هم خیلی نگران این هستن که این رابطه زندگی
    خانوادگیشون و دچار مشکل نکنه. و من کاملا حساسیت های ایشون و درک
    میکنم. میدونم که عاشق همسر و خانواده شون هستن و خب در مقطعی
    در ارتباط با من و ایجاد
    علاقه و وابستگی میونمون دچار اشتباه شدند.
    میدونم زندگی خانوادگیشون برای ایشون با ارزشتر و مهمتر از ارتباطیه که با
    مندارن و میدونم در صورتی که ارتباطمون ادامه داشته باشه آسیب های این
    رابطه بیشتر متوجه شخص خود من هست. اینو به عینه تو مدتی که از ایشون
    جدا شده بودم درک کردم که ارتباطمون درواقع کم اهمیت تر از اون چیزی
    بوده که تصورش و میکردم. میخوام بگم که اونقدرها هم درگیر احساسات
    نیستم که نتونم آینده ی این ارتباط و ببینم و تمام جوانبش رو در نظر دارم.
    ایشون اشتباهی که کردن این بود که وقتی متوجه شدن در من نسبت بهشون
    احساسی به وجود اومده ، به جای اینکه ارتباط و رفتارشون و با من تعدیل کنن
    کاملا رویه ای مخالف با این عمل در پیش گرفتن که البته دلیلی که براش عنوان
    میکنن اینه که خودشونم نسبت به من درگیری عاطفی پیدا کرده بودن و
    نتونستن برخوردی منطقی و عاقلانه با ماجرا داشته باشن.
    اگه ایشون قصدش سو استفاده بود یا میخواستن منو در رابطه نگه دارن بهم
    نمیگفتن که با آدم های دیگه در ارتباط باش ، یا با کسی آشنا شو که برات
    مناسبه. البته شنیدن این حرف ها برای من خیلی سخت بود ولی متاسفانه
    حقیقت همینه و این حرف ها به من میفهمونن که نباید بیش از حد به این
    رابطه دل بدم. اگه هم با این وجود هم چنان در ارتباطم با ایشون ( هرچند اندک)
    فقط به این خاطره که خودم و آزمودم و میدونم توان قطع ناگهانی ارتباط و ندارم.
    این حق منه که از خودم مواظبت کنم و جوری جلو برم که تموم شدن این رابطه
    برام کمترین آسیب و روحی و داشته باشه. چیزی که تو مدتی که از ایشون جدا
    شدم تجربه کردم و اونقدر دچار افسردگی و جنون شده بودم که حتی نزدیک
    بود زندگی ایشونم به مخاطره بندازم.

  10. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    مریم عزیزم همونطور که مستحضرید این پایپک برای منظور دیگه ای بود و من این دعا رو برای حل مشکلات شما خواندم . ولی خواهرخوبم بی ادبیست اگه جواب شما رو ندم . این اقای به قول شما مهربان اگر اینقدر خانواده اش رو دوست داره . چرا این ارتباط رو شروع کرده و چرا ادامه اش داده ؟ مگه نمیدونه که این موضوع ممکنه باعث فرو پاشی خانواده اش بشه ؟ مگه نمیدونه که ممکنه باعث بدبخت شدن بچه های بیگناهش بشه ؟ اگه این اقا به شما علاقه داشته مگه نمیدونه که داره اینده شما رو خراب میکنه ؟ مگه نمیدونه که اگر ایشون در زندگی شما نبود چه بسا شما الان ازدواج کرده بودید ؟ مگه نمیدونه که این ارتباط سر انجامی نداره و داره عمر شما رو تلف میکنه ؟ این اگه سو استفاده نیست پس چیه ؟ این درسته که یه مرد متاهل که به گفته خودش خانواده اش رو خیلی هم دوست داره با روح و روان یه دختر که جای دخترشه بازی کنه ؟ اگر فرد مهربان دیگری پیدا بشه و این کار رو با دختر و همسر خودش بکنه میتونه قبول کنه ؟ و این سوال برای من مطرح شد که اگر ایشون توی یه شهر دیگه ان و شما ارتباطتتون اینقدر کمه از کجا میدونید که ایشون خیلی مهربونن و همه هم ایشون رو به عنوان مرد خوب و مهربون میشناسند ؟

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست من . من و ایشون هیچ قصدی برای ارتباط داشتن نداشتیم. ارتباط ما بنا به
    دلایل کاری بود که بیشتر از این نمیتونم در موردش توضیح بدم. نه ایشون ، نه من
    هیچ قصدی از از ارتباطی که داشتیم دنبال نمیکردیم و احساسی که بین ماست
    کاملا ناخواسته و به مرور زمان ایجاد شد. منم یه زمانی خیلی دنبال جواب این
    سوال ها بودم ولی فهمیدم همونطور که من هیچوقت فکر نمیکردم و حتی بیزار
    بودم از اینکه وارد زندگی زن دیگه ای بشم و یا برعکس کسی که دوستش دارم
    توی قلبش زن دیگه ای باشه و از مردها و زن های خیانت کار بیزار بودم ،
    اما ناخواسته خودم هم در شرایط مشابه قرار گرفتم. عیب ما آدم ها اینه که
    همیشه آدم ها و شرایطشون و از دور قضاوت میکنیم و فکر میکنیم به هیچ وجه
    امکان نداره خودمون در اون شرایط قرار بگیریم یا هرگز اشتباه نمی کنیم.

    خود من همیشه وقتی با داستان های این چنینی مواجه میشدم سریع شروع
    میکردم به محکوم کردن که مثلا اون دختر یا خانوم (عذر میخوام) عجب زن هرزه_
    ای بوده که با یه مرد متاهل ارتباط داشته یا اون آقا حتما آدم بدی بوده که به
    زنش خیانت کرده و من اگه بودم هیچوقت چنین کاری نمیکردم و فلان.....

    اینقدر با قطعیت در مورد آدم ها ، رفتارها و اشتباهاتشون حرف میزنیم و به
    قضاوت مینشینم و محکومشون میکنیم که انگار هیچوقت قرار نیست برای
    خودمون هم اتفاق بیفته یا اینکه خودمون هیچوقت اشتباه نکردیم و نمیکنیم
    اما دوست خوبم زندگی به من یاد داد که در مقابل ارتکاب به هیچ اشتباهی
    مصونیتی ندارم و هر لحظه ممکنه تو شرایط کسی قرار بگیرم که امروز
    ناعادلانه قضاوتش کردم و بهش انگ بد بودن و هرزه بودن می زدم.

    هر کسی که منو میشناسه اصلا نمیتونه تصورشم بکنه که با یه مرد متاهل
    ارتباط داشته باشم و درگیر چنین روابطی شده باشم.
    من دختری بودم که حتی از حرف زدن و دوستی با پسران مجرد هم همیشه
    فراری بودم و دوری میکردم.
    نمیخواستم درگیر روابط این چنینی بشم و این روابط و همیشه تو ذهنم
    محکوم میکردم. میخواستم همه ی احساسات ، هیجانات و عشق و محبتم
    و فقط و فقط برای همسر آینده م بذارم و تو زندگی مشترکم خرج کنم.
    ولی چی شد ؟ درگیر رابطه ای شدم که هیچوقت فکرشم به ذهنم خطور
    نمیکرد.
    من دختر بدی نبودم ، اون آقا هم بد نیست. هردومون ناخواسته درگیر شدیم
    ، اشتباه کردیم.پس خواهش میکنم که نخواهید به من ثابت کنید که ایشون
    آدم پلیدی بوده و هست . چون نیست و من حتی به این خاطر که منو درگیر
    این رابطه کردن و خدا میدونه که چقدر هم اذیت شدم به خاطرش ، ایشون
    و آدم پلیدی نمیدونم.
    در مورد اینکه چطور ایشون و میشناسم در حالی که باهاشون در ارتباط
    رو در رو قرار نگرفتم باید بگم که اولا وقتی که سه سال با کسی حرف میزنید
    اونم روزی چند ساعت و هر روز. هر چقدر اندک اما تا حدی دور نمایی از
    شخصیت اون آدم و این رابطه بهتون میده. اینکه میگن این رابطه ها چیزی و
    مشخص نمیکنه و آدم ها شخصیت خودشون و به راحتی بروز نمیدن
    حرف درستیه اما خیلی وقتا شما تو همین ارتباطم در مورد شخصیت مقابل
    چیزهایی رو میفهمی و به نکاتی دست پیدا میکنی که میتونی با اون ها
    چگونگی شخصیت فرد مقابل و برای خودت برآورد کنی.
    خیلی از ادم هایی که تو یه ارتباط فریب میخورن و به قولی میگن فکر
    نمی کردیم طرف مقابلمون همچین آدمی باشه. اگه پای حرف هاشون بشینی
    و در مورد ارتباطشون سوال کنی ، متوجه میشی که قبل از اینکه رابطه شون
    شکست بخوره ، ویژگی ها و رفتارهایی و از اون شخص دیده بودن که به عنوان
    زنگ خطری بوده درواقع که سرنوشت اون رابطه چی میشه یا اون شخص چه
    هدفی و از ارتباط دنبال میکنه. خود فرد هم حتی متوجه اون نکات میشه و
    احساس خطرم میکنه اما درواقع خودش رو به ندانستن و نفهمیدن میزنه.
    درواقع قبل از اینکه فریب بخوره خود فریبی میکنه.

    دوما من و این آقا دوستان مشترک زیادی داریم که به خاطر کارمون در ارتباط
    با هم قرار داریم و من با اون آدم ها که صحبت کردم هر جا صحبت از ایشون
    شده و حرفی پیش اومده از شخصیت و اخلاق بسیار خوبشون تعریف کردن
    و ایشون طوری هستن و برخورد میکنن با آدم ها که خود شما اگه یک بار
    با ایشون صحبت کنید یا ملاقات داشته باشین بازم دوست دارید موقعیتی
    پیش بیاد که دوباره ایشون و ببینید یا باهاشون حرف بزنید.
    چون فوق العاده خوش برخورد ، صمیمی و مهربان با آدم ها رفتار میکنن.
    به همه احترام میذارن و واقعا از این جهت شخصیت خیلی مثبت و ویژه ای
    دارند.
    تو همون فیسبوک من شاهد تعاملات ایشون با دوستان و همکارهاشون
    هستم و میبینم که چقدر برای ایشون و شخصیتشون احترام قائلند و
    دوستشون دارن.

    می بینم که دوستان و همکارانشون چطور زیر پست هایی که ایشون از
    خودشون میذارن بهشون ادای احترام میکنن و از شخصیت فوق العاده ش
    تعریف میکنن. فکر نمیکنم این ها بی دلیل باشه چون رفتار ایشون با همه
    واقعا بی نظیره.
    خود من تو این سه سالی که با ایشون حرف میزدم هیچوقت عصبانیت
    ایشون و ندیدم. هیچوقت ندیدم که حتی وقتی با کسی از همکارانشون
    مشکلی پیدا میکنند (منظورم مشکلات کاری و....) ازشون بدگویی کنند ،
    حتی خود من چندباری با ایشون به خاطر رابطه مون بحث و درگیری داشتیم
    و نتونستم خودم و کنترل کنم و حرف بدی زدم ، بی احترامی
    کردم بهشون اما ایشون هیچوقت متقابلا این رفتارو با من نداشتند و همیشه
    با رفتار خوبشون منو شرمنده ی برخوردشون کردن.

    کلا آدم مثبتی هستن ، از تنش دوری میکنند ، آروم ، صبور ، مهربون و خوش
    اخلاقند. من با اطمینان از این ویژگی هاشون صحبت میکنم و اصلا علت گرایش
    من به ایشون همین ویژگی های خوبشون بود.

    اما در مقابل نکات دیگه ای هم از ایشون فهمیدم که نشون میده ارتباطم با
    ایشون در آینده برام مشکل ساز خواهد بود و به خاطر خودمم که شده باید
    به ارتباطم با ایشون خاتمه بدم.
    مثلا اینکه خوانواده شون در درجه ی اولویت براشون قرار دارن و اگه خانومشون
    متوجه ارتباطمون بشن یا شک کنن به راحتی منو از رابطه کنار میذارن.
    و اونقدر که من به ایشون دلبستگی و علاقه دارم ایشون این احساس و
    نسبت به من ندارن.(چون اوایل خیلی بهم ابراز علاقه میکردن ، منو هم که تا
    قبل ایشون به هیچ مردی ابراز علاقه نکرده بودم به نوعی وادار و تشویق به
    ابراز احساسات میکردن و این ها باعث شده بود تصور کنم که ارتباطمون
    براشون اهمیت ویژه ای داره و همونقدر که ابراز میکنن عاشقم هستن ،
    اما با جدایی آخرمون و اینکه تلاشی واسه برگشتن من به رابطه نکردن و
    حتی خیلی کم سراغی ازم گرفتن متوجه شدم که رابطه مون برای ایشون
    اهمیت چندانی نداره و ادامه ی این ارتباط و جدی تر شدنش برای من
    قطعا با آسیب روحی و مشکل همراه خواهد بود.
    در کل فهمیدم برخلاف ادعاهای عاشقانه ای که در ابتدای رابطه مون
    داشتن بود و نبود من اهمیت چندانی براشون نداره و خیلی راحت با نبودنم
    کنار میان. هیچی هم از این نمیتونه بدتر باشه برای یه دختر که عاشقانه
    مردی و دوست داره و برای همینم هست که با وجود همه ی خصوصیات
    خوبی که دارن نمیخوام و نباید باهاشون ادامه بدم. اما به یکباره هم نمیتونم
    ازشون جدا بشم و به همین خاطر هنوز در رابطه هستیم.

    ایشون همون اول منو درگیر کردن ولی حالا براشون هیچ فرقی نداره باشم
    یا نباشم. اگه باشم باهام مهربون و خوش رفتارن اما اگه هم نباشم هیچ
    اهمیتی نداره واسه شون. برای همینم بهم میگن سعی کن با کسی آشنا
    بشی ، چون ارتباط ما هیچ سر انجامی نداره.

    اشتباه ایشون همون درگیر و وابسته کردن من و به قولی بازی با احساسات
    من بود که دلیلشو فقط این عنوان یکنن که خودشونم منو دوست داشتن
    و قبول دارن که در موردم عاقلانه رفتار نکردن و مرتکب اشتباه شدن. به همین
    خاطرم نسبت بهم احساس مسئولیت میکنن و نمیخوان با جدایی ناگهانی
    تحت فشار قرار بگیرم.

    - - - Updated - - -

    دوست من . من و ایشون هیچ قصدی برای ارتباط داشتن نداشتیم. ارتباط ما بنا به
    دلایل کاری بود که بیشتر از این نمیتونم در موردش توضیح بدم. نه ایشون ، نه من
    هیچ قصدی از از ارتباطی که داشتیم دنبال نمیکردیم و احساسی که بین ماست
    کاملا ناخواسته و به مرور زمان ایجاد شد. منم یه زمانی خیلی دنبال جواب این
    سوال ها بودم ولی فهمیدم همونطور که من هیچوقت فکر نمیکردم و حتی بیزار
    بودم از اینکه وارد زندگی زن دیگه ای بشم و یا برعکس کسی که دوستش دارم
    توی قلبش زن دیگه ای باشه و از مردها و زن های خیانت کار بیزار بودم ،
    اما ناخواسته خودم هم در شرایط مشابه قرار گرفتم. عیب ما آدم ها اینه که
    همیشه آدم ها و شرایطشون و از دور قضاوت میکنیم و فکر میکنیم به هیچ وجه
    امکان نداره خودمون در اون شرایط قرار بگیریم یا هرگز اشتباه نمی کنیم.

    خود من همیشه وقتی با داستان های این چنینی مواجه میشدم سریع شروع
    میکردم به محکوم کردن که مثلا اون دختر یا خانوم (عذر میخوام) عجب زن هرزه_
    ای بوده که با یه مرد متاهل ارتباط داشته یا اون آقا حتما آدم بدی بوده که به
    زنش خیانت کرده و من اگه بودم هیچوقت چنین کاری نمیکردم و فلان.....

    اینقدر با قطعیت در مورد آدم ها ، رفتارها و اشتباهاتشون حرف میزنیم و به
    قضاوت مینشینم و محکومشون میکنیم که انگار هیچوقت قرار نیست برای
    خودمون هم اتفاق بیفته یا اینکه خودمون هیچوقت اشتباه نکردیم و نمیکنیم
    اما دوست خوبم زندگی به من یاد داد که در مقابل ارتکاب به هیچ اشتباهی
    مصونیتی ندارم و هر لحظه ممکنه تو شرایط کسی قرار بگیرم که امروز
    ناعادلانه قضاوتش کردم و بهش انگ بد بودن و هرزه بودن می زدم.

    هر کسی که منو میشناسه اصلا نمیتونه تصورشم بکنه که با یه مرد متاهل
    ارتباط داشته باشم و درگیر چنین روابطی شده باشم.
    من دختری بودم که حتی از حرف زدن و دوستی با پسران مجرد هم همیشه
    فراری بودم و دوری میکردم.
    نمیخواستم درگیر روابط این چنینی بشم و این روابط و همیشه تو ذهنم
    محکوم میکردم. میخواستم همه ی احساسات ، هیجانات و عشق و محبتم
    و فقط و فقط برای همسر آینده م بذارم و تو زندگی مشترکم خرج کنم.
    ولی چی شد ؟ درگیر رابطه ای شدم که هیچوقت فکرشم به ذهنم خطور
    نمیکرد.
    من دختر بدی نبودم ، اون آقا هم بد نیست. هردومون ناخواسته درگیر شدیم
    ، اشتباه کردیم.پس خواهش میکنم که نخواهید به من ثابت کنید که ایشون
    آدم پلیدی بوده و هست . چون نیست و من حتی به این خاطر که منو درگیر
    این رابطه کردن و خدا میدونه که چقدر هم اذیت شدم به خاطرش ، ایشون
    و آدم پلیدی نمیدونم.
    در مورد اینکه چطور ایشون و میشناسم در حالی که باهاشون در ارتباط
    رو در رو قرار نگرفتم باید بگم که اولا وقتی که سه سال با کسی حرف میزنید
    اونم روزی چند ساعت و هر روز. هر چقدر اندک اما تا حدی دور نمایی از
    شخصیت اون آدم و این رابطه بهتون میده. اینکه میگن این رابطه ها چیزی و
    مشخص نمیکنه و آدم ها شخصیت خودشون و به راحتی بروز نمیدن
    حرف درستیه اما خیلی وقتا شما تو همین ارتباطم در مورد شخصیت مقابل
    چیزهایی رو میفهمی و به نکاتی دست پیدا میکنی که میتونی با اون ها
    چگونگی شخصیت فرد مقابل و برای خودت برآورد کنی.
    خیلی از ادم هایی که تو یه ارتباط فریب میخورن و به قولی میگن فکر
    نمی کردیم طرف مقابلمون همچین آدمی باشه. اگه پای حرف هاشون بشینی
    و در مورد ارتباطشون سوال کنی ، متوجه میشی که قبل از اینکه رابطه شون
    شکست بخوره ، ویژگی ها و رفتارهایی و از اون شخص دیده بودن که به عنوان
    زنگ خطری بوده درواقع که سرنوشت اون رابطه چی میشه یا اون شخص چه
    هدفی و از ارتباط دنبال میکنه. خود فرد هم حتی متوجه اون نکات میشه و
    احساس خطرم میکنه اما درواقع خودش رو به ندانستن و نفهمیدن میزنه.
    درواقع قبل از اینکه فریب بخوره خود فریبی میکنه.

    دوما من و این آقا دوستان مشترک زیادی داریم که به خاطر کارمون در ارتباط
    با هم قرار داریم و من با اون آدم ها که صحبت کردم هر جا صحبت از ایشون
    شده و حرفی پیش اومده از شخصیت و اخلاق بسیار خوبشون تعریف کردن
    و ایشون طوری هستن و برخورد میکنن با آدم ها که خود شما اگه یک بار
    با ایشون صحبت کنید یا ملاقات داشته باشین بازم دوست دارید موقعیتی
    پیش بیاد که دوباره ایشون و ببینید یا باهاشون حرف بزنید.
    چون فوق العاده خوش برخورد ، صمیمی و مهربان با آدم ها رفتار میکنن.
    به همه احترام میذارن و واقعا از این جهت شخصیت خیلی مثبت و ویژه ای
    دارند.
    تو همون فیسبوک من شاهد تعاملات ایشون با دوستان و همکارهاشون
    هستم و میبینم که چقدر برای ایشون و شخصیتشون احترام قائلند و
    دوستشون دارن.

    می بینم که دوستان و همکارانشون چطور زیر پست هایی که ایشون از
    خودشون میذارن بهشون ادای احترام میکنن و از شخصیت فوق العاده ش
    تعریف میکنن. فکر نمیکنم این ها بی دلیل باشه چون رفتار ایشون با همه
    واقعا بی نظیره.
    خود من تو این سه سالی که با ایشون حرف میزدم هیچوقت عصبانیت
    ایشون و ندیدم. هیچوقت ندیدم که حتی وقتی با کسی از همکارانشون
    مشکلی پیدا میکنند (منظورم مشکلات کاری و....) ازشون بدگویی کنند ،
    حتی خود من چندباری با ایشون به خاطر رابطه مون بحث و درگیری داشتیم
    و نتونستم خودم و کنترل کنم و حرف بدی زدم ، بی احترامی
    کردم بهشون اما ایشون هیچوقت متقابلا این رفتارو با من نداشتند و همیشه
    با رفتار خوبشون منو شرمنده ی برخوردشون کردن.

    کلا آدم مثبتی هستن ، از تنش دوری میکنند ، آروم ، صبور ، مهربون و خوش
    اخلاقند. من با اطمینان از این ویژگی هاشون صحبت میکنم و اصلا علت گرایش
    من به ایشون همین ویژگی های خوبشون بود.

    اما در مقابل نکات دیگه ای هم از ایشون فهمیدم که نشون میده ارتباطم با
    ایشون در آینده برام مشکل ساز خواهد بود و به خاطر خودمم که شده باید
    به ارتباطم با ایشون خاتمه بدم.
    مثلا اینکه خوانواده شون در درجه ی اولویت براشون قرار دارن و اگه خانومشون
    متوجه ارتباطمون بشن یا شک کنن به راحتی منو از رابطه کنار میذارن.
    و اونقدر که من به ایشون دلبستگی و علاقه دارم ایشون این احساس و
    نسبت به من ندارن.(چون اوایل خیلی بهم ابراز علاقه میکردن ، منو هم که تا
    قبل ایشون به هیچ مردی ابراز علاقه نکرده بودم به نوعی وادار و تشویق به
    ابراز احساسات میکردن و این ها باعث شده بود تصور کنم که ارتباطمون
    براشون اهمیت ویژه ای داره و همونقدر که ابراز میکنن عاشقم هستن ،
    اما با جدایی آخرمون و اینکه تلاشی واسه برگشتن من به رابطه نکردن و
    حتی خیلی کم سراغی ازم گرفتن متوجه شدم که رابطه مون برای ایشون
    اهمیت چندانی نداره و ادامه ی این ارتباط و جدی تر شدنش برای من
    قطعا با آسیب روحی و مشکل همراه خواهد بود.
    در کل فهمیدم برخلاف ادعاهای عاشقانه ای که در ابتدای رابطه مون
    داشتن بود و نبود من اهمیت چندانی براشون نداره و خیلی راحت با نبودنم
    کنار میان. هیچی هم از این نمیتونه بدتر باشه برای یه دختر که عاشقانه
    مردی و دوست داره و برای همینم هست که با وجود همه ی خصوصیات
    خوبی که دارن نمیخوام و نباید باهاشون ادامه بدم. اما به یکباره هم نمیتونم
    ازشون جدا بشم و به همین خاطر هنوز در رابطه هستیم.

    ایشون همون اول منو درگیر کردن ولی حالا براشون هیچ فرقی نداره باشم
    یا نباشم. اگه باشم باهام مهربون و خوش رفتارن اما اگه هم نباشم هیچ
    اهمیتی نداره واسه شون. برای همینم بهم میگن سعی کن با کسی آشنا
    بشی ، چون ارتباط ما هیچ سر انجامی نداره.

    اشتباه ایشون همون درگیر و وابسته کردن من و به قولی بازی با احساسات
    من بود که دلیلشو فقط این عنوان یکنن که خودشونم منو دوست داشتن
    و قبول دارن که در موردم عاقلانه رفتار نکردن و مرتکب اشتباه شدن. به همین
    خاطرم نسبت بهم احساس مسئولیت میکنن و نمیخوان با جدایی ناگهانی
    تحت فشار قرار بگیرم.

  12. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    دوست خوبم مریم جان سلام . من اصلا و ابدا در مورد شما فکر بد نکردم و نمیکنم . بلکه به نظرم شما خیلی هم دختر خوب و مهربان و خیلی عاطفی هستید . به خاطر همین سادگی این اقا رو هم مثل خودتان پاک و بی ریا میبینید . ولی حتی اگر ناراحت هم بشید من این حرف رو به شما مجبورم بگم چون دارید زندگیتون رو نابود میکنید . این اقا مهربان و دوست داشتنی نیست بلکه ریا کار و زبان بازه . و دیگران هم تحت تاثیر زبان بازیهای ایشونه که فکر میکنند ادم خوبیه . حدس میزنم نه تنها در مورد شما بلکه در مورد کارهای دیگه هم ایشون به شدت ریا کاره .چون اعمالش چیز دیگری نشان میدهد . اون برخلاف ادعایش به همسر و خانواده اش هم علاقه ای نداره . اگر داشت پا در این راه قرار نمیداد . مریم عزیزم من نمیگم همه ما عاری از خطا و اشتباهیم . نه نیستیم چون معصوم نیستیم . ولی همه ما در معرض اینگونه آسیبها قرار داریم . همه ما در روابط کاری و خانوادگی و فامیلی و... با افراد مختلف از جمله جنس مخالف در ارتباطیم . و همیشه هم با وجود شیطان در کمینمان ممکنه مورد وسوسه قرار بگیریم و دچار لغزش بشیم . ولی مهم اینه که متوجه این لغزش بشویم . و از وقوع ان پیشگیری بکنیم . که این اقا نکردند . نه تنها نکردند بلکه با ابراز احساسات شما رو هم روز به روز بیشتر درگیر احساسات کردند . دوست خوبم در اینگونه دوستیها از اونجا که تعهدی در میان نیست و فرد فقط با زبان بازی و مهربانی شما رو به خودش علاقمند میکنه ودر رابطه نگه میداره . ایشون این رو خوب میدونه که اگر با شما خوب برخورد نکنه و مهربان نباشه شما رو از دست میده . تا حالا شنیدید کسی دوست دخترش رو بزنه یا باهاش بد برخورد کنه . لااقل تا زمانی که ایشون رو وابسته خودش کنه اینکار رو نمیکنه . من اصراری ندارم که این اقا رو در نظر شما بد جلوه بدم . ولی مطمئن باشید همه اون دوستان و همکارانی که ایشون رو میشناسند اگر پی به این موضوع ببرند . فکر دیگه ای در مورد ایشون خواهند کرد . با اینکه اینده و زندگی سرنوشت هیچ کدام از ما در معرض خطر نیست . این زندگی و اینده شماست . این اقا خودخواهانه داره باهاش بازی میکنه . و شما هنوز هم متوجه نیستید . گذشته خودتون رو مرور کنید . چه مدته شما با ایشون در ارتباطید ؟ عمری که ازتون رفته ایا سودی براتون داشته ؟ یا اونو هدر شده میدونید ؟ اینده خودتون رو تصور کنید . مثلا ده سال بعد از این قراره چه اتفاقی بیافته ؟ این اقا زندگی خودش رو داره حتی زمانی هم که به سن پیری برسه مشکلی براش نیست . همسر و فرزندانش براش تعهد دارند حتی در حالت فهمیدن این موضوع هم ممکنه ترکش نکنند و بعد از مدتی ببخشندش . ولی شما چی ؟ در سن میانسالی یا پیری از اینکه بازیچه دست یک ادم هوسران بودید احساس خیلی بدی به شما دست خواهد داد . یا ازدواجی در کار نخواهد بود یا اگر هم ازدواج بکنید ازدواج موفقی نخواهد بود . تا ایشون رو از قلب و روح و زندگیتون بیرون نکنید نمیشه اینده خوبی رو براتون متصور شد . دوست خوبم شیطان در مورد هرکس یک جور وارد عمل میشه . مثلا در مورد یک فرد مذهبی به شکل ادم مذهبی و یا در مورد ادم عاطفی به شکل عاطفی در مورد یک فرد هوسران به شکل ادم هوسران . وگرنه که نمیتونه گولش بزنه . ایشون تشخیص داده که شما یک دختر مهربان هستید وبا همین ترفند وارد شده . اگر ایشون خودش رو یک فرد هوسران نشون میداد شما به طرفش میرفتید ؟ دعا میکنم خداوند چهره کریه شیطان را به شما نشان دهد تا گول ماسک فریبنده ای که به چهره دارد را نخورید .

    - - - Updated - - -

    دوست خوبم مریم جان سلام . من اصلا و ابدا در مورد شما فکر بد نکردم و نمیکنم . بلکه به نظرم شما خیلی هم دختر خوب و مهربان و خیلی عاطفی هستید . به خاطر همین سادگی این اقا رو هم مثل خودتان پاک و بی ریا میبینید . ولی حتی اگر ناراحت هم بشید من این حرف رو به شما مجبورم بگم چون دارید زندگیتون رو نابود میکنید . این اقا مهربان و دوست داشتنی نیست بلکه ریا کار و زبان بازه . و دیگران هم تحت تاثیر زبان بازیهای ایشونه که فکر میکنند ادم خوبیه . حدس میزنم نه تنها در مورد شما بلکه در مورد کارهای دیگه هم ایشون به شدت ریا کاره .چون اعمالش چیز دیگری نشان میدهد . اون برخلاف ادعایش به همسر و خانواده اش هم علاقه ای نداره . اگر داشت پا در این راه قرار نمیداد . مریم عزیزم من نمیگم همه ما عاری از خطا و اشتباهیم . نه نیستیم چون معصوم نیستیم . ولی همه ما در معرض اینگونه آسیبها قرار داریم . همه ما در روابط کاری و خانوادگی و فامیلی و... با افراد مختلف از جمله جنس مخالف در ارتباطیم . و همیشه هم با وجود شیطان در کمینمان ممکنه مورد وسوسه قرار بگیریم و دچار لغزش بشیم . ولی مهم اینه که متوجه این لغزش بشویم . و از وقوع ان پیشگیری بکنیم . که این اقا نکردند . نه تنها نکردند بلکه با ابراز احساسات شما رو هم روز به روز بیشتر درگیر احساسات کردند . دوست خوبم در اینگونه دوستیها از اونجا که تعهدی در میان نیست و فرد فقط با زبان بازی و مهربانی شما رو به خودش علاقمند میکنه ودر رابطه نگه میداره . ایشون این رو خوب میدونه که اگر با شما خوب برخورد نکنه و مهربان نباشه شما رو از دست میده . تا حالا شنیدید کسی دوست دخترش رو بزنه یا باهاش بد برخورد کنه . لااقل تا زمانی که ایشون رو وابسته خودش کنه اینکار رو نمیکنه . من اصراری ندارم که این اقا رو در نظر شما بد جلوه بدم . ولی مطمئن باشید همه اون دوستان و همکارانی که ایشون رو میشناسند اگر پی به این موضوع ببرند . فکر دیگه ای در مورد ایشون خواهند کرد . با اینکه اینده و زندگی سرنوشت هیچ کدام از ما در معرض خطر نیست . این زندگی و اینده شماست . این اقا خودخواهانه داره باهاش بازی میکنه . و شما هنوز هم متوجه نیستید . گذشته خودتون رو مرور کنید . چه مدته شما با ایشون در ارتباطید ؟ عمری که ازتون رفته ایا سودی براتون داشته ؟ یا اونو هدر شده میدونید ؟ اینده خودتون رو تصور کنید . مثلا ده سال بعد از این قراره چه اتفاقی بیافته ؟ این اقا زندگی خودش رو داره حتی زمانی هم که به سن پیری برسه مشکلی براش نیست . همسر و فرزندانش براش تعهد دارند حتی در حالت فهمیدن این موضوع هم ممکنه ترکش نکنند و بعد از مدتی ببخشندش . ولی شما چی ؟ در سن میانسالی یا پیری از اینکه بازیچه دست یک ادم هوسران بودید احساس خیلی بدی به شما دست خواهد داد . یا ازدواجی در کار نخواهد بود یا اگر هم ازدواج بکنید ازدواج موفقی نخواهد بود . تا ایشون رو از قلب و روح و زندگیتون بیرون نکنید نمیشه اینده خوبی رو براتون متصور شد . دوست خوبم شیطان در مورد هرکس یک جور وارد عمل میشه . مثلا در مورد یک فرد مذهبی به شکل ادم مذهبی و یا در مورد ادم عاطفی به شکل عاطفی در مورد یک فرد هوسران به شکل ادم هوسران . وگرنه که نمیتونه گولش بزنه . ایشون تشخیص داده که شما یک دختر مهربان هستید وبا همین ترفند وارد شده . اگر ایشون خودش رو یک فرد هوسران نشون میداد شما به طرفش میرفتید ؟ دعا میکنم خداوند چهره کریه شیطان را به شما نشان دهد تا گول ماسک فریبنده ای که به چهره دارد را نخورید .

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام در مورد صحبت هاتون فکر کردم. خودمم گاهی وقتا پیش خودم فکر میکنم که محبت ایشون واقعی نیست و بیشتر از روی زبون بازیه. چون اگه اینطور بود و من واقعا براشون مهم بودم ، جدا شدنم قطعا باید ناراحتشون میکرد ولی خیلی راحت باهاش کنار اومدن.
    خودشون میگن هیچ چیز این دنیا اونقدر جدی نیست که آدما خودشون و به خاطرش اذیت کنن.
    میگن جهان خیلی بزرگه و ما توی این جهان بزرگ خیلی حقیر و کوچکیم. اگه به این دید به زندگی نگاه کنی هیچی ناراحتت نمیکنه. همه رو دوست داری و به همه محبت میکنی
    حتی یادمه آشنایی من و ایشونم با این جمله از ایشون شروع شد : من یه پست غمگین گذاشته
    بودم یه بیت از یکی از آهنگ های خواجه امیری که این بود....

    اگه این زندگی باشه
    اگه این سهمم از دنیاس
    من از مردن هراسم نیست
    یه حسی دارم این روزا
    که گاهی با خودم میگم
    شاید مردم ولی حواسم نیست

    که ایشون برای اولین بار بهم پیام دادن که خدا نکنه آبجی ، گفتم چی؟
    گفت همین که گذاشتین. منم نوشتم مرگ چیز بدی نیست. گاهی وقتا خیلی هم خوبه
    بعد بهم گفتن نجوم بخون. تعحب کردم ، حتی خنده م گرفت...
    گفتم برای چی ؟ توضیح دادن که اگه نجوم بخونی و در مورد سیاره ها و کهکشان ها و....
    مطالعه کنی دیدت به جهان خیلی تغییر میکنه و دیگه از هیچی افسرده یا غمگین نمیشی.

    بعدم چند وقت پیشم که با ایشون بحثم شد. بهشون گفتم که منو درک نمیکنن و وقتی
    نیاز به حرف زدن یا درد و دل کردن دارم فقط قلب میفرستن یا شوخی میکنن و حرفای عاشقانه یا خنده دار میزنن که بحث و عوض کنن.
    خلاصه بحثمون شد و ایشون برای اینکه بحث نکنیم از یاهو رفتن.
    فرداش که دوباره اومدن پیام دادن و صحبت کردیم گفتن بهتره با کسی آشنا بشی چون
    من متاهلم و رابطه مون سرانجامی نداره ، منم گفتم یعنی اینقدر دوست داری من از
    زندگیت برم.
    که دیدم خیلی جدی نوشتن که ازت خسته شدم. گفتم چرا ما که خیلی ارتباطمون و
    کمتر کردیم. یعنی همینقدرم برات سخته که با همیم؟ گفتن آره واقعا اذیت میشم چون
    مدام میخوای جر و بحث کنی. من به عنوان یه مرد از تنش و آه و ناله و غر زدن استقبال
    نمیکنم. خانومم همین مشکل و داشت. برای همینم من جذب تو شدم. گفتم منم که
    خودت میگی همون طوریم. گفت نه تو اوایل خیلی خوب و معصوم بودی. حرفات و رفتارت
    خیلی مثبت بود و آرامش میدادی. آدم عاشقت میشد. تو رابطه های آینده ت سعی کن
    این رفتارهارو نداشته باشی ، چون هیچ مردی صبر منو نداره. نمیتونه تحمل کنه ، زود
    خسته میشه و ترکت میکنه. خود منم همین طورم. هیچکس ازم بداخلاقی و غر زدن و
    آه و ناله کردن ندیده. برای همینم بود که تو از من خوشت اومد. سعی کن همیشه
    شادی هاتو با دیگران قسمت کنی و ناراحتی هاتو برای خودت نگه داری.

    حرف هاشون در مورد خودشون درسته. ایشون همینطوری با آدم ها برخورد میکنن.
    نمی تونم بگم همه ش از روی زبون بازی و ریا کاریه. طرز فکر ایشون جوریه که
    دوست دارن شاد باشن و این شادی به دیگران هم منتقل کنن و .....
    ولی در مورد احساساتشون نسبت به من ، من تقریبا مطمئن شدم که اهمیتی تو
    زندگیشون ندارم. و چون از طرز فکر ایشون آگاهم و میدونم که سعی میکنن به
    مسائل زیاد فکر نکنن و اتفاقات زندگی رو جدی نگیرن تصورم بر اینه که حتی در صورت
    مطلع شدن خانومشون از ارتباطمون و به هم خوردن زندگیشونم اونطور که باید ناراحت نمیشن.

    اینو از خودشونم پرسیدم. گفتم که اینکه شما میگی نباید هیچی رو جدی گرفت ، یه
    جور بی خیالی نیست نسبت به دیگران و اتفاقات پیرامونمون. گفتن نه اصلا اینطور نیست
    منظور من بی خیالی نیست. من خانواده م برام مهمن و برای همینم هست که همه ش
    به تو میگم مواظب باش و بذار خودم همیشه بهت پیام بدم. اگه مهم نبودن ولشون
    میکردم میومدم پیش تو.
    خلاصه نمیدونم. ایشون توی رابطه خیلی آدم با ملاحظه ایه. از یه طرف رفتار خیلی خوب ،
    عاشقانه و با محبتی دارن ، از طرف دیگه هم اگه نباشم هیچ تفاوتی به حالشون نمیکنه.

    در هر صورت فکر میکنم حق با شما باشه. من واقعا خسته شدم. دلم میخواد به آرامش
    قبل از این رابطه برگردم. از وابستگی و درگیری های عاطفی و احساسیم تو این رابطه
    خسته م. ولی نمیخوام این دفعه اشتباه کنم. برم و دوباره چند روز دیگه برگردم به
    ایشون . اینجوری عزت نفسمم بیشتر خدشه دار میشه.
    میخوام قبلش از طرف یه نفر حمایت عاطفی بشم که جدایی مون اذیتم نکنه.حتی با
    یه روانشناس که صحبت کردم بهم پیشنهاد دادن که کسی و به عنوان جایگزین ایشون
    وارد زندگیم کنم و وقتی از انتخابم مطمئن شدم ارتباطم و با این آقا قطع کنم.
    خود این آقا هم به من میگن همین کارو بکن و برام تعریف کردن که تو نوجوانی شون همینطوری از یه رابطه ی جنون آمیز روحشون و بیرون کشیدن.
    من اول این کارو درست نمیدونستم ولی دیگه کم کم دارم به این نتیجه میرسم که این
    بهترین راه حله. چون روانشناسی هم که باهاش حرف زدم همین و پیشنهاد دادن.

    - - - Updated - - -

    سلام در مورد صحبت هاتون فکر کردم. خودمم گاهی وقتا پیش خودم فکر میکنم که محبت ایشون واقعی نیست و بیشتر از روی زبون بازیه. چون اگه اینطور بود و من واقعا براشون مهم بودم ، جدا شدنم قطعا باید ناراحتشون میکرد ولی خیلی راحت باهاش کنار اومدن.
    خودشون میگن هیچ چیز این دنیا اونقدر جدی نیست که آدما خودشون و به خاطرش اذیت کنن.
    میگن جهان خیلی بزرگه و ما توی این جهان بزرگ خیلی حقیر و کوچکیم. اگه به این دید به زندگی نگاه کنی هیچی ناراحتت نمیکنه. همه رو دوست داری و به همه محبت میکنی
    حتی یادمه آشنایی من و ایشونم با این جمله از ایشون شروع شد : من یه پست غمگین گذاشته
    بودم یه بیت از یکی از آهنگ های خواجه امیری که این بود....

    اگه این زندگی باشه
    اگه این سهمم از دنیاس
    من از مردن هراسم نیست
    یه حسی دارم این روزا
    که گاهی با خودم میگم
    شاید مردم ولی حواسم نیست

    که ایشون برای اولین بار بهم پیام دادن که خدا نکنه آبجی ، گفتم چی؟
    گفت همین که گذاشتین. منم نوشتم مرگ چیز بدی نیست. گاهی وقتا خیلی هم خوبه
    بعد بهم گفتن نجوم بخون. تعحب کردم ، حتی خنده م گرفت...
    گفتم برای چی ؟ توضیح دادن که اگه نجوم بخونی و در مورد سیاره ها و کهکشان ها و....
    مطالعه کنی دیدت به جهان خیلی تغییر میکنه و دیگه از هیچی افسرده یا غمگین نمیشی.

    بعدم چند وقت پیشم که با ایشون بحثم شد. بهشون گفتم که منو درک نمیکنن و وقتی
    نیاز به حرف زدن یا درد و دل کردن دارم فقط قلب میفرستن یا شوخی میکنن و حرفای عاشقانه یا خنده دار میزنن که بحث و عوض کنن.
    خلاصه بحثمون شد و ایشون برای اینکه بحث نکنیم از یاهو رفتن.
    فرداش که دوباره اومدن پیام دادن و صحبت کردیم گفتن بهتره با کسی آشنا بشی چون
    من متاهلم و رابطه مون سرانجامی نداره ، منم گفتم یعنی اینقدر دوست داری من از
    زندگیت برم.
    که دیدم خیلی جدی نوشتن که ازت خسته شدم. گفتم چرا ما که خیلی ارتباطمون و
    کمتر کردیم. یعنی همینقدرم برات سخته که با همیم؟ گفتن آره واقعا اذیت میشم چون
    مدام میخوای جر و بحث کنی. من به عنوان یه مرد از تنش و آه و ناله و غر زدن استقبال
    نمیکنم. خانومم همین مشکل و داشت. برای همینم من جذب تو شدم. گفتم منم که
    خودت میگی همون طوریم. گفت نه تو اوایل خیلی خوب و معصوم بودی. حرفات و رفتارت
    خیلی مثبت بود و آرامش میدادی. آدم عاشقت میشد. تو رابطه های آینده ت سعی کن
    این رفتارهارو نداشته باشی ، چون هیچ مردی صبر منو نداره. نمیتونه تحمل کنه ، زود
    خسته میشه و ترکت میکنه. خود منم همین طورم. هیچکس ازم بداخلاقی و غر زدن و
    آه و ناله کردن ندیده. برای همینم بود که تو از من خوشت اومد. سعی کن همیشه
    شادی هاتو با دیگران قسمت کنی و ناراحتی هاتو برای خودت نگه داری.

    حرف هاشون در مورد خودشون درسته. ایشون همینطوری با آدم ها برخورد میکنن.
    نمی تونم بگم همه ش از روی زبون بازی و ریا کاریه. طرز فکر ایشون جوریه که
    دوست دارن شاد باشن و این شادی به دیگران هم منتقل کنن و .....
    ولی در مورد احساساتشون نسبت به من ، من تقریبا مطمئن شدم که اهمیتی تو
    زندگیشون ندارم. و چون از طرز فکر ایشون آگاهم و میدونم که سعی میکنن به
    مسائل زیاد فکر نکنن و اتفاقات زندگی رو جدی نگیرن تصورم بر اینه که حتی در صورت
    مطلع شدن خانومشون از ارتباطمون و به هم خوردن زندگیشونم اونطور که باید ناراحت نمیشن.

    اینو از خودشونم پرسیدم. گفتم که اینکه شما میگی نباید هیچی رو جدی گرفت ، یه
    جور بی خیالی نیست نسبت به دیگران و اتفاقات پیرامونمون. گفتن نه اصلا اینطور نیست
    منظور من بی خیالی نیست. من خانواده م برام مهمن و برای همینم هست که همه ش
    به تو میگم مواظب باش و بذار خودم همیشه بهت پیام بدم. اگه مهم نبودن ولشون
    میکردم میومدم پیش تو.
    خلاصه نمیدونم. ایشون توی رابطه خیلی آدم با ملاحظه ایه. از یه طرف رفتار خیلی خوب ،
    عاشقانه و با محبتی دارن ، از طرف دیگه هم اگه نباشم هیچ تفاوتی به حالشون نمیکنه.

    در هر صورت فکر میکنم حق با شما باشه. من واقعا خسته شدم. دلم میخواد به آرامش
    قبل از این رابطه برگردم. از وابستگی و درگیری های عاطفی و احساسیم تو این رابطه
    خسته م. ولی نمیخوام این دفعه اشتباه کنم. برم و دوباره چند روز دیگه برگردم به
    ایشون . اینجوری عزت نفسمم بیشتر خدشه دار میشه.
    میخوام قبلش از طرف یه نفر حمایت عاطفی بشم که جدایی مون اذیتم نکنه.حتی با
    یه روانشناس که صحبت کردم بهم پیشنهاد دادن که کسی و به عنوان جایگزین ایشون
    وارد زندگیم کنم و وقتی از انتخابم مطمئن شدم ارتباطم و با این آقا قطع کنم.
    خود این آقا هم به من میگن همین کارو بکن و برام تعریف کردن که تو نوجوانی شون همینطوری از یه رابطه ی جنون آمیز روحشون و بیرون کشیدن.
    من اول این کارو درست نمیدونستم ولی دیگه کم کم دارم به این نتیجه میرسم که این
    بهترین راه حله. چون روانشناسی هم که باهاش حرف زدم همین و پیشنهاد دادن.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.