شوهرم از زجر کشیدنه من لذت میبره و حاضر به جدایی هم نیست

[شارلوت]

سلام دوستان
امسال اصلا سال خوبی نیست واسم
از همون روز اول درگیری داریم و من آرزوی مرگ میکنم
دیگه بداخلاقی ها و بهانه گیری های شوهرم به حد اعلا رسیده
هرروز یک بهانه ای جور میکنه و اشکمو درمیاره و وقتی میبینه گریه میکنم واقعا ذوق میکنه و بیشتر ادامه میده تا قهر کنم و برم از پیشش و باز وقتی میرم هم به نوعی دیگه آزارم میده
مثال و نمونه زیاده واسه گفتن ازش تو همین چند روز
نمیاد جدا شیم
منم نمیخام تنها برم دادگاه و اقدام کنم
تصمیم دارم دیگه سکوت و بشکنم و به خانواده ها بگم بیان و تکلیفمون رو روشن کنن.یعنی راضیش کنن به طلاق
خیلی خیلی خودمو تغییر دادم اما بازم میگه خودتو عوض کن تا منم خوب رفتار کنم باهات
بخدالحظه ای آرامش ندارم
از خودکشی ترسی ندارم اما از گناهش میترسم.شب و روز از خدا میخام منو خلاص کنه
اما خدا هم قربونش برم منو فراموش کرده
دوستان برام دعا کنید تا مرگم زودتر برسه
نابودشدم دیگه

[zendegiye movafagh]

سلام
امیدوارم ازین به بعد سال نو برات بهتر باشه.
حالا چرا جدلیی ؟ همه تلاششونو می کنن هر طور شده جدا نشن و زندگیشون بهتر شه بعد شما می خواین اصرار کنید برای جدایی ؟
پس حتما دوستتون داره که نمی خواد جدا شین . یه کم بیشتر توضیح میدین اختلافتون یر چه مسائلی هست ؟ مشکل اصلی چیه ؟ چند تا مثال می زنید ؟

[negad]

کمی توضیح بده ببینیم مشکلتون چیه ؟ چند سالته ؟ همسرت چند سالشه؟ چند ساله ازدواج کردین؟ بچه دارین ندارین؟

توضیح بده شاید کمکی کردیم.

[paiize]

شارلوت جان سلام
آروم باش چرادوباره ناامید شدی.یعنی دیگه نمیخوای تلاش کنی.تونستی خودت روتغییربدی.منظورشوهرت ازاینکه تغییر کنی چیه میخوادچطورباشی.؟؟؟
واسمون بیشتربنویس البته اگه میخوای تلاش کنی.
همسرت درسته تلاش نکرده اما حاضربه جدایی هم نیست پس معلومه که شما وزندگیش رودوست داره. اون هم احتیاج به کمکت داره.اینو مطمئن باش فقط به خاطر غرورش اینو نشون نمیده.
چرامیخوای هم خودت وهم همسرت روتنها بزاری؟
سعی کن آرامشت روبه دست بیاری

[شارلوت]

سلام
باز هم بعد از چندروز بهانه گیری اومد و اونقدر حرف زدتا فراموشم بشه کارایی که کرده اما خب منکه یادم نمیره
از دیروز هم کلی قربون صدقم میره
تعادل روانی نداره
این چندروز اگه میرفتیم جایی دعوا داشت اگه نمیرفتیم دعوا داشت.خودشو زده بقود به مریضی اما تموم روز جمعه من تنها بودم و اون با خاهرش اینا رفته بود بالا پشت بوم اونا کار داشتن و این کمک میکرد و همش من تنها بودم.
شنبه هم بعد از اینکه بدون هیچ دلیلی شبش هرچی دلش خاسته بود بارم کرده بود نرفت سرکار و تقریبا ظهراومد و گفت من اونروز دلم گرفته بوده به تو گفتم بریم خونه داداشت گفتی نه حوصله ندارم منم اونقدر لجبازی کردم تا تلافی کارتو بکنم(این چندروز واقعا به حد مرگ اعصابمو بهم ریخته بود با کاراش.میگفت بریم بیرون.حاضر میشدم لباساشودر میاورد میگفت من نمیام یا تو برو یا من میرم با هم جایی نمیریم!!!!!!!!!!!!!)و چقدر من غصه میخوردم.آخر سر هم خودش میرفت بیرون و من میموندم و اشک و بغض
اما دیروز اعتراف کرد ولی بازم میگفت تو مقصری که نیومدی بریم خونه داداشت.جالبه که ازش پرسیدم فکر میکنی چرا گفتم نه؟خودش گفت واسه اینکه هم من مریض بودم و هم اینکه زن داداشت باهات مشکل داره دوست نداری بری
میگم خب تو که میدونی چرا لج میکنی؟میگه خب باید وقتی من گفتم بریم تو میگفتی چشم شوهرم و میرفتیم!
کاش کمیدرکم میکرد
دیگه از این بهانه ها و دلیلای واهی و قهر و آشتی های بیخود خسته شدم

[ardeshirk]

سلام دوست گرامی سال نو مبارک !
چی شده ! چرا اینقدرپریشونی ؟ خودکشی چرا ، مردن چرا ، طلاق چرا ...................! مدتی ازتون خبری نبود آرزو داشتیم همچی مرتب وخوب باشه ، دوست گرامی باوربفرمایید تنش وناراحتی وسوتفاهم ولجبازی و.... همش بخشی اززندگی ما ایرانی ها شده جایی نیست که شما بری ومشکلاتی رو درخانواده ها نبینی ! بنابراین نگران وآشفته نباشید البته ببخشیدما همگی بیرون گود هستیم وقطعا ناراحتی وآزارشمارو نمیبینیم وقضاوت میکنیم ولی همیشه امکان اصلاح وجبران وجودداره وازاوجایی که مهم ترین دارایی ا زندگی وخانواده ماست پس برای بقای اون ودورکردن خطرازآن میبایست هرزحمتی رو به جوت بخریم .... امیدوارم این اختلافات آزاردهنده وغیرمنطقی واین فضای غیرصمیمی بزودی ازمیان زندگی شما دوربشه وتفاهم وعشق وصمیمت بین تون جاری بشه البته تلاش ودرایت وپرهیزاز خودخواهی ولجبازی هردو رو نیازمنده ......... موفق باشید

- - - Updated - - -

سلام دوست گرامی سال نو مبارک !
چی شده ! چرا اینقدرپریشونی ؟ خودکشی چرا ، مردن چرا ، طلاق چرا ...................! مدتی ازتون خبری نبود آرزو داشتیم همچی مرتب وخوب باشه ، دوست گرامی باوربفرمایید تنش وناراحتی وسوتفاهم ولجبازی و.... همش بخشی اززندگی ما ایرانی ها شده جایی نیست که شما بری ومشکلاتی رو درخانواده ها نبینی ! بنابراین نگران وآشفته نباشید البته ببخشیدما همگی بیرون گود هستیم وقطعا ناراحتی وآزارشمارو نمیبینیم وقضاوت میکنیم ولی همیشه امکان اصلاح وجبران وجودداره وازاوجایی که مهم ترین دارایی ا زندگی وخانواده ماست پس برای بقای اون ودورکردن خطرازآن میبایست هرزحمتی رو به جوت بخریم .... امیدوارم این اختلافات آزاردهنده وغیرمنطقی واین فضای غیرصمیمی بزودی ازمیان زندگی شما دوربشه وتفاهم وعشق وصمیمت بین تون جاری بشه البته تلاش ودرایت وپرهیزاز خودخواهی ولجبازی هردو رو نیازمنده ......... موفق باشید

[quercus]

عزیزم فعلا به خانواده ها چیزی نگو چون کارو بدتر می کنند از شوهرت بخواه 2 نفری برید مشاوره ٰان شاالله کار شما هم درست بشه . به طلاق فقط بعنوان آخخخخخخرین راه نگاه کن و زود تصمیم نگیر

[Esssssi]

سلام شارلوت خانم
امیدوارم اوضاعت رو براه بشه
برای مشاوره اقدامی کردین؟
تا حالا از یه جهت دیگه به موضوع فکر کردین؟ تونستین این اختلال های روانیشون رو ( بقول خودتون) ریشه یابی کنین؟
اصلا تنهایی مشاوره رفتین؟ بخدا مشاوره رفتن عیب نیست، اینجوری زجر کشیدن و هیچ اقدامی نکردن عیبه!!!

امیدوارم اعضا قدیمی سایت همدردی و مشاورین سایت، تاپیک شمارو ببینن و بتونن بهتر راهنماییتون کنن

[zendegiye movafagh]

چقدر این مسئله ای کوچیک رو بزرگ می کنید خب فوقش شما کوتاه میومدی باهاش میرفتی مهمونی . تازه خونه داداش شما بود نه اون
می رفتی و این همه درسر نمی کشیدی . خب وقتی یه روز قربون صدقت میره یه روز حرف بارت میکنه دنبال علت باش نه اینکه وصله بچسبونی تعادل روانی نداره !!!
خب کل دعواهایی که نوشتی سر مهمونی رفتن یا نرفتن بوده که تو اصل زندگی نیست بلکه تو فرعش هست و شما می تونستی با همسرت رته بیای
فکر کنم الان شما سر ناسازگاری رو شروع کردی که بریم جدا شیم ایشون هم که می گه نه
امیدوارم نشه روزی که بیای بگی شوهرم میگه جدا شیم من پشیمون شدم
زندگیت مشکل حادی نداره . باور کن با یه کم صبر و حوصله و مهربونی و گذشت درست میشه
البته بدون توقع این کارا رو انجام بدهه مطمئن باش درست میشه

[شارلوت]

واااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااای خدایا
باز الان با اون دختره حرف میزنه
اشتباهی شماره منو گرفت و شروع کرد به حرف زدن تا صدای منو شنید قطع کرد اما بعد گفت با همکارم حرف میزدم
خدایا این چه زندگیه که من دارم
پس با بهونه گیریا و بی اعصاب بودنا باز واسه همین بود