سلام. ازتون راهنمائی میخوام..سال 87 با یه آقائی آشنا شدم زمانی که 21 سالم بود، ایشون 8 سال از من بزرگتر بودند و اولین شخصی بود که وارد زندگیم شده بود. ما با هم ارتباط خاصی نداشتیم فقط میخواستم بدون این رابطه ها چه مدلیه..فقط کنجکاوی..اصلا نه من قصد ازدواج داشتم نه ایشون حرفی میزد و مشکلی هم نبود تا اینکه کم کم ارتباطمون بیشتر شد و به هم علاقه مند شدیم درسم تموم شده بود و جایی مشغول بکار بودم قرار شد بیان خواستگاری..ولی یکسالی بود کارش جنوب بود و احساس میکردم خانواده ام رضایت ندن بعد که مادرشون زنگ زد مادرم خیلی بد برخورد کرد چون ازم توقع نداشت دوست پسر داشته باشم اون هم همچین کسی. مادرم گفت من راه دور نمیدم و پسرتون تو این سن چیزی از خودش نداره و ...بهم خورد یکسال خبرشو نداشتم منم درس میخوندم و کار میکردم تا اینکه دوباره برگشت و گفت یه کار بهتر پیدا کرده و خونه میخره و کارشو منتقل میکنه بیا دوباره باهم باشیم..منم چون بهش علاقه داشتم قبول کردم خیلی سخت کار میکرد صبح تا شب جنوب سرکار بود و هر ماهی یه هفته میومد شمال (شهر خودمون) بعضی موقع سه ماه یکسره اونجا بود تا اینکه خونه خرید و کارش جنوب گرفت پول بیشتری جمع کرد و میخواست مغازه بخره.. منم که یه کار خیلی خوب استخدام شده بودم و همه چی خوب بود...بگذریم..قرار خواستگاری گذاشتیم واسه عید...ده روز مونده بود به عید، یه روز اتفاقی رفتم فیس بوک و دیدم ایشون رو عکس دخترایی با لباسهای ناجور و تاپیکهای ناجورتر لایک زده و شماره موبایلشو گذاشته (چون یه سری برای سکس پیام گذاشته بودند) داشتم دیوونه میشدم این همه روزهایی که با هم داشتیم این همه برنامه هایی که ریخته بودیم الان من 27 سالمه و اون 35 سالش...باورم نمیشد اینکارو کرده باشه از طریق یکی از دوستان بهش اس ام اس دادم (خودشو جای اون خانومای فیس بوکی گذاشت) و ایشون جواب دادند و با هم قرار گذاشتند و...تموم کاخ آرزوهام باهم فرو ریخت اینو هم بگم که بهشون خیلی اعتماد داشتم و اصلا دروغ نمیگفت من هم هیچ وقت امتحانش نکرده بودم یا گوشیشو چک نکردم تو اون مدت و...وقتی بهش گفتم این داستان و اول حاشا کرد ولی بعدش که گفتم با خانوم فلانی حرف زدی و اس دادی اون هم دروغه دیگه یک کلمه هم حرف نزد ولی بعدش اس ام اس داد که داشتم میمردم خیلی داغ بودم حالم خوب نبودو ...ولی من نمیتونم بفهمم کسی که ده روز دیگه میخواد بیاد خواستگاریم چطور اینکارو میکنه..رابطه مون تموم شد...ولی هنوز یکمی دودلم میگم شاید تو زندگی اینکارو نمیکرد..من روزهای زیادی باهاش داشتم کنارش واقعا آروم بودم همونطور که اون آروم بود و من میفهمیدم به نطرتون کارم درست بود یا اشتباه؟ مدت زیادی نیست که از این داستان میگذره
لطفا کمکم کنید.خواهش میکنم..اون همه زندگیم بود اینم بگم چون زیاد فیس بوک نمیومد اطلاع نداشت که اگه لایک کنه یا کامنت بذاره تو صفحه دوستاش نشون داده میشه..
ممنونم ازتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)