سلام
انگار نمیشه دست از سر تالار بردارم !!
هرچی داره میگذره روابطمون داره خراب تر میشه .نمیدونم چیکار کنم یعنی دیگه اشتیاق و انگیزه ای هم برام نمونده
بعد 1 سال هنوز بیکاره ! بیکاری یه طرف بهانه گیری هاش بد اخلاقی هاش اخلاقای افتضاحش و جدیدا" هم پسورد گذاشتن رو فایل هاش تا موبایل و کیفش هم یه طرف! دارم دیوونه میشم هیچوقت ادم بدبینی نبودم یعنی اصلا" تو این فازا نبودم ولی نمیدونم چرا چندوقت این احساسات مثل خوره تو وجودم . نه اینکه بترسم عشقم رو کسی بدزده نه !!! اصلا" عشقی این بین نیست .می ترسم من تنهایی این جهنم رو تحمل کنم و دست از پا خطا نکنم و اون لذت روزهاش رو ببره
عین دیوونه ها هرروز دخترم و بر میدارم سوار ماشین میشم همینجور تو اتوبان و خیابون میگردم بعد میام خونه. حوصله درس خوندن ندارم
تنها چیزی که نگهم داشته تو این خونه دخترمه می ترسم جدا شم زندگی این بچه رو هم خراب کنم
قبلا" وقتی راجع به جدایی فکر میکردم از خودم و پشیمونی می ترسیدم حالا غیر یه عالمه نفرت و انزجار برام هیچی نمونده جز ترس دخترم
خیلی احساس خلا میکنم احساس میکنم به یه رابطه رمانتیک خیلی نیاز دارم قدیما به این چیزا میخندیدم ولی حالا خودم محتاج عشقم
خستم کلافم ذهنم بهم ریخته روزی چندبار فکر میکنم ول کنم برم خونه پدرم باز جلوی خودم میگیرم
میشه کمکم کنید حالم خیلی خیلی خیلی بده
نمیخوام زندگیرو درست کنم چون درست نمیشه 7 ساله هرروز بدتر از روز قبل
فقط میخوام حال خودم خوب شه دارم مریض میشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)