به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 تیر 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1389-10-16
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    4,680
    سطح
    43
    Points: 4,680, Level: 43
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranOverdriveTagger First Class
    تشکرها
    117

    تشکرشده 94 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطور دختری که ترکم کرد رو فراموش کنم ؟

    سلام
    راستش نمیخواستم تاپیک بزنم. چند روزه میخوام این مشکل رو یجوری با خودم حل و فصل کنم نمیشه.
    پارسال دقیقا تو همچین روزهایی رابطم با دختری که تو یکی از انجمن هایی که فعالیت میکردم شدید شد.
    البته اون یه شهر دیگه ای بود ( 1000 کیلومتر با ما فاصله داشت )
    اول چت کردن و بعدشم اس ام اس دادن و حرف زدن. یه سری از عکساشو دیده بودم اونم از منو دیده بود.
    دختر باحیایی بود هیچوقت نمیدیدم از اون خط قرمزی که بین دختر و پسر هست خارج بشه.
    منم بعنوان یه پسر واقعا از اینکارش لذت میبردم.
    حتی خودمم هیچوقت پا از گلیمم درازتر نذاشتم چون اونجور روابطی رو دوس نداشتم.
    خلاصه عرض کنم که من در ابتدای کار سنم رو یک سال بزرگتر جلوه دادم چون قکرشو نمیکردم رابطه ما انقد شدید بشه.
    شرایط من به نحوی بود که میخواستم از رشته ای که میخونم انصراف بدم چون علاقه ای نداشتم.
    بعد از مخالفت های شدید خونواده بالاخره انصراف دادم. حالا مسئله مهم مسئله سربازیم بود. بعد از کلی پیگیری نتونستم معاف بشم و قسمت شد برم سربازی.
    به اون دختره هم گفتم که میخوام برم سربازی اولش چند روزی ناراحت بود که دیگه نمیتونیم صحبت کنیم ولی گفت باشه برو زود برگرد من منتظرتم
    سربازی ما هم داستانهایی داشت.
    آموزشی افتادم 05 کرمان
    دوره کد پادگان مرکز پیاده شیراز
    و در نهایت یگان هم افتادم تیپ 288 خاش ( سیستان بلوچستان )
    روزی که برگ های امریه مارو میدادن تمام هم خدمتی هام یه حس ترحمی به من داشتن
    همه میگفتن وای افتاده خاش
    خلاصه من اون روزا برام هیچی مهم نبود
    میگفتم تموم میشه زود
    روزهام میگذشت فقط به امید اون دختر. حتی نگهبانی های طاقت فرسا برام معنی نداشت
    شبا تو سرمای استخون سوز خاش نگهبانی میدادم نمیفهمیدم شب چطوری صبح شد!
    انقد اون منطقه بد بود که آمار سربازهای فراریش خیلی بالا بود ولی من هیچی نمیفهمیدم! تمام فکر و ذکرم معطوف به اون دختر بود
    بالاخره من بعد از 95 روز خدمت تو خاش 12 روز اومدم مرخصی. 12 روزی که اون دختر برام کم نذاشت. انقد از نظر روحی و عاطفی منو تعذیه کرد که تمام خستگیم ریخت.
    باتوجه به اینکه پدرم سابقه خدمت داوطلبانه تو جبهه داشت من 3 اسفند 92 خدمتم رو تموم کردم ( کسری خدمت داشتم )
    منتظر بودم تا کارت پایان خدمتم بیاد
    بهش گفتم بخاطرت میشینم درس میخونم که سال 93 دوباره کنکور بدم بیام همون شهر شما
    خیلی برنامه ها داشتم
    خیلی تصمیم ها داشتم
    فقط بخاطره اثبات کردن خودم به اون دختر

    همه چیز عالی پیش رفت تا فروردین امسال
    تصمیم گرفتم بهش بگم یک سال سنمو زیادی گفتم
    تصمیم گرفتم این مورد رو هم بهش بگم که من قبلا حدود 10 ماه با یه دختر دوست بودم ( چون بهش نگفته بودم )
    تا اینکه چند شب پیش بهش این دو مورد رو گفتم
    وقتی شنید 180 درجه عوض شد
    نه جواب sms میداد نه زنگ میزدم جواب میداد
    به هزار بدبختی ازش خواهش کردم باهام صحبت کنه
    هرچی خواهش و تمنا کردم که بخاطر این یک سالی که دروغ گفتم سرزنشم نکن ولی قبول نکرد
    اون متولد خرداد 71 بود منم بهمن 72 هستم
    دوستان چیکار کنم ؟
    من 2 هفتس که دارم از درون میسوزم
    شبا خواب نمیرم
    میلی به غذا ندارم
    اگه بگم تو 4 روز اخیر کلا 8-9 ساعت خوابیدم دروغ نگفتم
    صبح یه لیوان شیر میخورم دیگه تا شب میل به هیچی ندارم
    به حدی که مامانمم فهمیده یه چیزی هست که من اون ادم قبلی نیستم
    هرچی sms میدم دیگه جوابمو نمیده
    جواب زنگ هم نمیده
    نمیدونم چرا با احساس من اینکارو کرد
    فقط به امید اون درس میخوندم
    همه ی زندگیم اون شده بود
    کسی بود که من 6 ماه تو یکی از بدترین نقاط ایران خدمت کردم ولی هیچی نمیفهمیدم چون میگفتم تموم میشه و برمیگردم
    نمیدونم چرا باهام اینکارو کرد
    حالم خیلی خرابه بخدا
    چیکار کنم ؟
    2 هفتس که من از درون دارم اتیش میگیرم

    - - - Updated - - -

    اصلا نمیتونم اون خاطرات قشنگی که باهاش دارم رو فراموش کنم
    بخدا اشکم درمیاد به اون خاطرات فک میکنم
    ادم زود احساسی نیستم که زود بخوام گریه کنم ولی این مسئله بدجور بهم ضربه زد
    من قشنگترین خاطراتم رو با اون داشتم
    اینا منو میسوزونه
    تو صف طولانی تلفن کارتی پادگان وایمیستادم فقط به امید حرف زدن با اون
    ولی چقد زود این رابطه تبدیل به خاطره شد...

  2. کاربر روبرو از پست مفید AMIN 1994 تشکرکرده است .

    امیرحسین (شنبه 16 فروردین 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 فروردین 97 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1392-6-14
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    3,965
    سطح
    40
    Points: 3,965, Level: 40
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    28

    تشکرشده 23 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز . سال نو بر تو مبارک . اقا ببخشید . این همون دختری نبود که قرار بود باهاش بهم بزنی . چی شد که دوباره باهاش شروع کردی ؟؟ .. تو مگه نمی گفتی که شهرستانیه و.......

  4. کاربر روبرو از پست مفید امیرحسین تشکرکرده است .

    AMIN 1994 (شنبه 16 فروردین 93)

  5. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    معمولا وابستگی های حاصل بین دختر و پسر بسیار عمیق و شدید هست.
    خدا قسمت هیچکس نکند!!!!


    بعضی مراجعان خودم، متاسفانه چندین بار گرفتار این رنج جدایی شده اند.
    البته خودشان می گویند بار اول سنگین تر هست. و بعد کم کم طبیعی تر می شود!!!!!
    ترک این اعتیاد احساسی بسیار بسیار رنج آور و سخت هست. چیزی در حد از دست دادن عزیزانمان. و فوت نزدیکانمان.

    و راه کاهش رنج چنین فشاری تنها گذشت زمان هست. برای کاهش بیشتر رنج طی زمان باید از تمرکز زدایی و بستر زدایی استفاده شود.

    یعنی مکانها یا اشیاء یا چیزهای که شما را یاد ایشون می اندازد را از دسترس خارج کنید.
    و هر چیزی که به او مربوط می شود از خود دور سازید.
    خود را در محیط های عمومی ، دوستان و شرایط بهتر قرار دهید.
    به هیچ وجه از طریق تخیل و خیالبافی یا یادآوری خاطرات با او ، موجب عفونتی شدن این جراحت خود نشوید.
    هیچ کس دلسوزتر به حال شما نیست.
    اکنون تنها شما هستید که برای سلامت جسمی و روانی خود باید مطالبی را که می گویم به کار گیرید.
    در غیر اینصورت اگر بخواهید طبق احساسات آسیب دیده خود عمل کنید و با آهنگ غمگین و انزوا و خیالبافی و فکر به گذشته جلو بروید زندگی خود را تباه می کنید.



    مقاله ذیل در این مورد هست مطالعه فرمایید.
    ترمیم و التیام شکست عاطفی

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  6. 12 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    .saber. (شنبه 16 فروردین 93), AMIN 1994 (شنبه 16 فروردین 93), asemaneabi222 (شنبه 16 فروردین 93), Dimona (پنجشنبه 11 اردیبهشت 93), mahasty (یکشنبه 17 فروردین 93), mis-marjan (شنبه 16 فروردین 93), omid65 (سه شنبه 19 فروردین 93), فرهنگ 27 (شنبه 16 فروردین 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 30 فروردین 93), پونیو (شنبه 16 فروردین 93), مصباح الهدی (شنبه 16 فروردین 93), عشق آفرین (یکشنبه 14 شهریور 95)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    معمولا وابستگی های حاصل بین دختر و پسر بسیار عمیق و شدید هست.
    خدا قسمت هیچکس نکند!!!!


    من خودم بعضی مراجعانم متاسفانه چندین بار گرفتار این رنج جدایی شده اند.
    البته خودشان می گویند بار اول سنگین تر هست. و بعد کم کم طبیعی تر می شود!!!!!

    درود مدیر جان دست گلت درد نکنه بخدا کلی خندیدم ترکیدم از خنده دلمو شاد کردی که خدا دلتو شاد کنه

    ولی در کل یه جمله که خیلی دوسش دارم را مینومیسم.

    خدایا از تو سپاسگزارم بخاطر نعمت فراموشی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    AMIN 1994 (شنبه 16 فروردین 93)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    آقا امین شما که تو تاپیک قبلیتون که بحث حساسیت به قد بود که دختری در شما ایجاد کرده بود گفتین که اهل دوستی نیستین که؟
    من پرسیدم: اگه اون دختر را از راه دوستی باهاش آشنا شدی یکم براتون نگرانم.یه سرچی تو این تالار بکنید در مورد دوستی دختر و پسر
    شما جواب دادین: نه والا رابطه ما درحد یه دوستی ساده بود که البته چون اون بنده خدا دیگه درسش تموم شد برگشت شهر خودش ( کرج ).....(پست 13)
    الان تو صحبت هاتون دچار تناقض شدم.
    لطفا یکم توضیح بدین. این کدوم دختره؟
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  10. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    AMIN 1994 (شنبه 16 فروردین 93), asemaneabi222 (شنبه 16 فروردین 93), مدیرهمدردی (شنبه 16 فروردین 93)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 تیر 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1389-10-16
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    4,680
    سطح
    43
    Points: 4,680, Level: 43
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranOverdriveTagger First Class
    تشکرها
    117

    تشکرشده 94 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    آقا امین شما که تو تاپیک قبلیتون که بحث حساسیت به قد بود که دختری در شما ایجاد کرده بود گفتین که اهل دوستی نیستین که؟
    من پرسیدم: اگه اون دختر را از راه دوستی باهاش آشنا شدی یکم براتون نگرانم.یه سرچی تو این تالار بکنید در مورد دوستی دختر و پسر
    شما جواب دادین: نه والا رابطه ما درحد یه دوستی ساده بود که البته چون اون بنده خدا دیگه درسش تموم شد برگشت شهر خودش ( کرج ).....(پست 13)
    الان تو صحبت هاتون دچار تناقض شدم.
    لطفا یکم توضیح بدین. این کدوم دختره؟
    من همه چیزو تو در تو گفتم تناقض ایجاد شد.
    ببینین این قضیه مال زمان دانشجوییمه. یعنی سال 91 که با اون دختره یه چند ماهی دوست بودم. همون کرجی که شما میگین.
    ولی اینی من میگم یکی دیگه اس.
    بین من و اون دختری که باهاش دوست بودم هیچ احساسی نبود.
    درحد سلامی علیکی چارکلام حرف زدن همین.
    همون شخص بود که من روی مسئله قدم حساس کرد.
    میگم که من نمیخواستم در این مورد تاپیکی بزنم.
    احساس میکردم با خودم حل و فصلش کنم بهتره ولی نشد





    ===========================
    ویرایش مدیر همدردی:
    نحوه پاسخدهی شفاف، بدون ابهام، بدون حاشیه و ساده amin 1994 نمونه تحسین برانگیزی از یک تعامل سازنده و با کنترل احساس هست. یعنی ایشون سئوال مصباح الهدی گرامی را بد برداشت نکرد و دقیقا پاسخی داد که به قانع سازی ایشون کمک کرد.
    معمولا اینگونه کنترل احساسات و منطقی پاسخ دادن ها منجر به ارتباطات بهتری بین ما آدمها می شود. احسنت

  12. 4 کاربر از پست مفید AMIN 1994 تشکرکرده اند .

    .saber. (شنبه 16 فروردین 93), khaleghezey (یکشنبه 17 فروردین 93), مدیرهمدردی (شنبه 16 فروردین 93), مصباح الهدی (یکشنبه 17 فروردین 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 تیر 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1389-10-16
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    4,680
    سطح
    43
    Points: 4,680, Level: 43
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranOverdriveTagger First Class
    تشکرها
    117

    تشکرشده 94 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ازش خواهش کردم که برگرده.
    نمیدونم چرا انقد سنگدل شده بود. نمیدونم چرا همون دختری که یه روزی با حرفاش خستگی سربازی رو از وجود من خارج میکرد حالا اینجوری تنهام گذاشت
    بخدا من تو بدترین شرایط روحیم
    نمیتونم واسه هیچکسی حرف بزنم
    از سربازیم هیچی نفهمیدم فقط به عشق اون دختر
    مگه من چه خیانتی کردم که اینجوری جوابمو داد
    هرچی sms میدم هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
    بخدا ادم با دشمنشم اینجوری رفتار نمیکنه
    هزار بار بهش گفتم تو بد شرایطی هستم تنهام نذار کمکم کن ولی هیچ کاری برام انجام نداد
    میخوام به هیچی فک نکنم ولی نمیشه
    خاطرات قشنگم با اون فراموشم نمیشه
    مطمئنم این حرفای منو حتی یه سرباز وظیفه هم درک نمیکنه
    یه سربازی درک میکنه که تو سربازیش به عشق و هدفش فک میکرد
    خیلی سختمه الان
    به خودم میگم مرد باش
    قوی باش
    از شرایط سربازی که دیگه برات سخت تر نیست
    ولی نمیتونم
    من ضربه دیده روحی روانی هستم
    نمیتونم خاطراتم با اونو فراموش کنم
    خاطراتی که بخاطرش تو خدمتم هرکاری میکردم
    مطمئنم هیشکی نمیتونه منو درک کنه چی میگم
    ویرایش توسط AMIN 1994 : شنبه 16 فروردین 93 در ساعت 22:12

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 93 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1391-7-27
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    1,865
    سطح
    25
    Points: 1,865, Level: 25
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    117

    تشکرشده 155 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سال نوتون مبارک
    من درکت میکنم من هم مثه شما به عشق یه دختر رفتم خدمت ، چند روزه که خدمتم تموم شده ولی وقتی برگشتم فهمیدم که توی چند روز آینده عقدشه و الان هم اون ازدواج کرده
    ***با عشق همه ی سختی ها برا آدم آسون میشه***
    از من میشنوی اگر واقعا دوسش داری و همه چیزو در نظر گرفتی و واقعا مطمئنی که با هم هم کفو هستین بیخیال نشو، نباید به این زودی جا بزنی
    پیشنهاد من به شما اول اینکه رو خودت کار کن، اطلاعاتت رو بالا ببر عاقلانه رفتار کن احساسی نباش کم نیار ناسلامتی از خدمت برگشتی
    به این زودی نباید بی خیال بشی به خاطر اینکه جواب پیاماتو نمیده، ببین داداش تو نباید یه طرفه به قاضی بری وقتی یه طرفه به قاضی میری راضی هم برمیگردی شما هم بلاخره باید اینو در نظر بگیری که بهش سنت رو دروغ گفتی یاد اون حرف عمو پورنگ افتادم که تو برنامش گفت دروغ بدی میاره دوستی رو بر میداره همینه دیگه، و دوم غیر از دروغ الان دودل هم شده که با یکی که از خودش کوچیکتره میتونه ازدواج کنه یا نه، شما هم همینطور باید در نظر بگیری بلاخره اون دختر از شما بزرگتره میتونی به عنوان همسر قبولش کنی یا نه؟، همه ی جوانبش رو در نظر گرفتی یا نه؟، به نظر من احتمالا ایشون زمانی نظرش راجبه شما عوض میشه که شما رفتارات پخته تر باشه باید جوری باشه که بتونه بهت اعتماد کنه.

    بهت پیشنهاد میدم کتاب وضعیت آخر از تامس هریس رو مطالعه کنی برای اینکه بتونی رفتارای خودت و دیگرون رو بهتر تحلیل کنی تا بالغانه رفتار کنی و دلیل رفتارهای دیگرون هم بیشتر بشناسی

    من الان خودم پشیمونم که با اینکه خیلی هم تلاش کردم ولی باز میگم کاش بیشتر تلاش میکردم کاش بیشتر مشورت میگرفتم، شما هم ببین واقعا چی میخوای اگر اومدی که فراموش کنی و فراموش کردن برات مهمتره که دوستان راهنماییت کردند اگر هم میخوای به امید اینکه بهش برسی میتونی راه دیگه ای رو بری

  15. 3 کاربر از پست مفید newfolder تشکرکرده اند .

    AMIN 1994 (یکشنبه 17 فروردین 93), پونیو (یکشنبه 17 فروردین 93), دختر بیخیال (یکشنبه 17 فروردین 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 تیر 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1389-10-16
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    4,680
    سطح
    43
    Points: 4,680, Level: 43
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranOverdriveTagger First Class
    تشکرها
    117

    تشکرشده 94 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط newfolder نمایش پست ها
    سلام سال نوتون مبارک
    من درکت میکنم من هم مثه شما به عشق یه دختر رفتم خدمت ، چند روزه که خدمتم تموم شده ولی وقتی برگشتم فهمیدم که توی چند روز آینده عقدشه و الان هم اون ازدواج کرده
    ***با عشق همه ی سختی ها برا آدم آسون میشه***
    از من میشنوی اگر واقعا دوسش داری و همه چیزو در نظر گرفتی و واقعا مطمئنی که با هم هم کفو هستین بیخیال نشو، نباید به این زودی جا بزنی
    پیشنهاد من به شما اول اینکه رو خودت کار کن، اطلاعاتت رو بالا ببر عاقلانه رفتار کن احساسی نباش کم نیار ناسلامتی از خدمت برگشتی
    به این زودی نباید بی خیال بشی به خاطر اینکه جواب پیاماتو نمیده، ببین داداش تو نباید یه طرفه به قاضی بری وقتی یه طرفه به قاضی میری راضی هم برمیگردی شما هم بلاخره باید اینو در نظر بگیری که بهش سنت رو دروغ گفتی یاد اون حرف عمو پورنگ افتادم که تو برنامش گفت دروغ بدی میاره دوستی رو بر میداره همینه دیگه، و دوم غیر از دروغ الان دودل هم شده که با یکی که از خودش کوچیکتره میتونه ازدواج کنه یا نه، شما هم همینطور باید در نظر بگیری بلاخره اون دختر از شما بزرگتره میتونی به عنوان همسر قبولش کنی یا نه؟، همه ی جوانبش رو در نظر گرفتی یا نه؟، به نظر من احتمالا ایشون زمانی نظرش راجبه شما عوض میشه که شما رفتارات پخته تر باشه باید جوری باشه که بتونه بهت اعتماد کنه.

    بهت پیشنهاد میدم کتاب وضعیت آخر از تامس هریس رو مطالعه کنی برای اینکه بتونی رفتارای خودت و دیگرون رو بهتر تحلیل کنی تا بالغانه رفتار کنی و دلیل رفتارهای دیگرون هم بیشتر بشناسی

    من الان خودم پشیمونم که با اینکه خیلی هم تلاش کردم ولی باز میگم کاش بیشتر تلاش میکردم کاش بیشتر مشورت میگرفتم، شما هم ببین واقعا چی میخوای اگر اومدی که فراموش کنی و فراموش کردن برات مهمتره که دوستان راهنماییت کردند اگر هم میخوای به امید اینکه بهش برسی میتونی راه دیگه ای رو بری
    ممنون داداش
    پس شما هم یجورایی مثه من شدی
    والا من دوسش دارم اصن بحث شور و شوق جوونی و این حرفام نیست
    با من بد کرد ولی من هنوزم میخوامش بهشم گفتم بحث این اختلاف سن یک سال و خورده ای نیست مهم اینه دوطرف همدیگه رو بخوان
    تو فامیل ما کم نیستن اون افرادی که خانوم 3-4 سال از اقا بزرگتره ولی زندگیشون از همه بهتره
    میخوام فراموش کنم ولی فراموشی برام اسون نیست
    گیج شدم نمیدونم چیکار کنم
    با هرکی صبحت میکنم میگه بهرحال اون دختره، فعلا نیاز به زمان داره بهش فرصت بده خودش برمیگرده
    ولی متاسفانه اون شخصی که من میشناسم با همه دخترا فرق داره فک نکنم دیگه برگرده
    دیگه کاری نبوده که من انجام ندادم
    نمیدونم باید چیکار کنم
    بخاطرش تصمیم گرفتم از همه چیزم بگذرم
    تمام خواسته های مادیم رو تصمیم گرفتم بخاطرش بیخیال بشم
    دیگه جدا عقلم به جایی قد نمیده

    من از دخترخانومای انجمن یه سوالی دارم:
    شما بعنوان یه دختر اگه تو چنین موقعیتی قرار بگیرین نیاز به زمان دارین تا هضمش کنین ؟
    مثلا من اگر کلا زنگ زدن و sms دادن رو بیخیال بشم بهتره یا بدتر ؟ تو این حالت فک نمیکنه مسئله نبودنش برام عادی شده ؟
    گیر کردم تو این وضعیت

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 تیر 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1389-10-16
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    4,680
    سطح
    43
    Points: 4,680, Level: 43
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranOverdriveTagger First Class
    تشکرها
    117

    تشکرشده 94 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم
    تنها راهی که دارم بیام اینجا صحبت کنم
    خوبی دنیای مجازی اینه که نه کسی رو میبینی نه کسی تورو میبینه پس راحت میتونی همه چیو بهش بگی و باهاش مشورت کنی
    من الان خودمو سرزنش میکنم
    میگم کاش نگفته بودم با یه دختر 10 ماه دوست بودم
    تو حرفاش اینو دقیقا فهمیدم که بیش از اون چیزی که روی سنم حساس و دلخور بشه رو دوستیم با اون دختر دلخور شد
    بهش گفتم بخدا بین ما چیزی نبوده
    بینمون احساسی نبوده
    هیچی نبوده که تو الان درموردم اینجوری فکر بد میکنی
    ولی همش به من میگفت داری دروغ میگی این حرفاتم همشون دروغه
    الان به خودم فحش میدم میگم کاش فقط مسئله سن رو گفته بودم جریان این دوستیمون رو نگفته بودم
    بابا بخدا بهش دروغ نمیگم من رابطه شدیدی با اون دختر نداشتم
    الان نمیدونم چیکار کنم که برگرده
    دیگه کلا جواب منو نمیده
    ینی اگه سنگ هم بود با این همه خواهش من دلش آب میشد چه برسه به یه دختر !
    نمیتونم با کسی صحبت کنم بعضی چیزا رو حتی به دوست هم نمیتونی بگی


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.