به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array

    Bow روش برخورد با انسان های خود دانا پندار

    سلام؛
    راستش من خیلی وقت هست که با این قضیه مشکل دارم و تو زندگی خیلی رنج دیدم از این گروه ادم ها
    البته فکر میکنم این خصوصیت در خیلی از ما ها هست ولی شدت و ضعف داره
    منظورم خصلت خود دانا پنداری هست.
    انسانی که این خصلت رو داره نصیحت نمی پذیره,حرف دیگران براش اهمیت نداره و خلاصه این که هر چقدر هم با چنین ادمی صحبت کنی باز هم فکر میکنه خودش درست میگه و تو اشتباه میکنی
    البته شدت و ضعف داره همونطور که گفتم.من با ادمی که تقریبا به طور مطلق دارای این صفت هست سر و کار دارم و واقعا بعضی وقت ها کلافه میشم.از طرفی نمیشه که بحث نکرد چون خیلی وقت ها لازم میشه.
    اگه ممکنه یه راه حلی در برخورد با این جور ادم ها بدین؟


  2. کاربر روبرو از پست مفید کیارش۲ تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,421
    امتیاز
    287,175
    سطح
    100
    Points: 287,175, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,081 در 7,003 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    مولانا یک حکایتی در مثنوی نقل می کنه
    عطاری یک شاگرد داشت که چشمهایش دوبینی داشت.
    یک روز بهش گفت برو آن شیشه روغن را بیاور
    شاگرد رفت و گفت کدامیک بیاورم
    عطار گفت تنهای یک شیشه بیشتر نیست
    اما شاگرد اصرار داشت 2 شیشه هست و به هیچ وجه قبول نمی کرد.
    ناچار عطار گفت برو، یکی از شیشه ها را بشکن و دیگری را بیاور
    شاگرد یک شیشه را شکست ، و متوجه شد دیگر شیشه ای نیست.
    گفت استاد: احولی را، کاندرآ
    رو برون آر از وثاق آن شیشه را


    گفت احول: ز آن دو شیشه من کدام
    پیش تو آرم؟ بکن شرح تمام


    گفت استاد: آن دو شیشه نیست، رو
    احولی بگذار و افزون بین مشو


    گفت: ای استاد مرا طعنه مزن
    گفت استا: زان دو، یک را درشکن


    شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
    چون شکست او، شیشه را دیگر نبود

    مولانا ضمن این حکایت می گوید که افراد از اغراض و امیال شخصی که برخاسته از خشم و شهوت هست، نمی توانند دقیقا واقعیت را ببینند و دچار خطا می شوند و جالب اینکه باورشان می شود.
    یعنی همیشه اینطور نیست که با بحث و استدلال بتوان کسی را متوجه واقعیت کرد.(البته اگر واقعیت را خودمان به درستی دریافت کرده باشیم و مشکل از خود ما نباشد.)
    در بسیاری موارد باید فرد خودش به خاطر خطایش آسیب ببیند و تجربه کند و درس بگیرد.

    یک نکته ظریفی هم بیاد داشته باشید و آن اینکه گاهی چنین افرادی در مجادله و مباحثه روی حرف خود اصرار می کنند، اما در دل واقعیت را متوجه می
    شوند و به خاطر مکانیسم دفاعی در برابر شما کوتاه نمی آیند. اما ممکن است در جایی دیگر حرف شما را از قول خود مطرح کنند.







    ================================================== ======================
    این مفهوم را می توانید با توضیحات کامل در ذیل مطالعه فرمایید:



    حکایت پادشاه متعصب یهودی به نقل از سایت تبیان
    --------------------------------------------------------------------------------
    یکی از داستان های زیبا و تامل بر انگیز "مثنوی معنوی"، حکایت پادشاه یهودی است که به دلیل تعصب بیش از اندازه به دینش، مسیحیان را از بین می برد. اما به واسطه وزیری زیرک و باهوشی که داشت توانست به راحتی در میان مسیحیان تفرقه بیندازد و آنها را به دست خودشان نابود سازد.
    -------------
    بود شاهی در جهودان ظلم ساز
    دشمن عیسی و نصرانی گداز
    عهد عیسی بود و نوبت، آنِ او
    جان موسی او و موسی، جان او
    شاه احول کرد در راه خدا
    آن دو دوساز خدایی را جدا


    یک پادشاه یهودی بود که با مسیحیان و دین حضرت عیسی به شدت مشکل داشت. او در زمانی پادشاهی می کرد که مسیحیت رواج داشت و در واقع دوران حضرت عیسی بود. در حقیقت جان موسی و عیسی یکی بود و این دو پیامبر از هم جدا نبودند اما آن شاه کژبین و دوبین آنها را ازیکدیگر جدا می دانست.


    مولانا داستان را با سه بیت شروع می کند و بعد از توضیحی کوتاه درباره داستان، بلافاصله با بیان یک حکایت کوتاه کاملا مرتبط، موضوع را برای مخاطب تفهیم می کند.

    گفت استاد: احولی را، کاندرآ
    رو برون آر از وثاق آن شیشه را
    گفت احول: ز آن دو شیشه من کدام
    پیش تو آرم؟ بکن شرح تمام
    گفت استاد: آن دو شیشه نیست، رو
    احولی بگذار و افزون بین مشو
    گفت: ای استاد مرا طعنه مزن
    گفت استا: زان دو، یک را درشکن
    شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
    چون شکست او، شیشه را دیگر نبود
    چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم
    مرد، احول گردد از میلان و خشم





    مولانا داستان را اینگونه تعریف می کند که: استادی یک شاگرد احول (لوچ) داشت، به او می گوید برو و آن شیشه را از اتاق بیاور، شاگرد چون لوچ بود به استاد می گوید از بین این دو شیشه من کدام را بیاورم؟ استاد می گوید که دوبینی را کنار بگذار آنجا یک شیشه وجود دارد. شاگرد با ناراحتی از استاد می خواهد که به او طعنه نزند و استاد هم عنوان می کند که از آن دو شیشه یکی را بشکن. چون شیشه را شکست، شیشه دیگری نبود و همان یکی به چشم او دوتا می آمد.

    آنگاه با زیبایی تمام عنوان می کند:
    خشم و شهوت، مرد را احول کند
    زاستقامت، روح را مبدل کند

    چون غرض آمد، هنر پوشیده شد
    صد حجاب از دل به سوی دیده شد

    چون دهد قاضی به دل رُشوَت قرار
    کی شناسد طالم از مظلومِ زار؟



    خشم و شهوت، چشم دل انسان را لوچ و دوبین کرده و در نهایت روح را از حالت تعادل خارج می کند و همینکه انسان گرفتار امیال نفسانی شود دیگر نمی تواند هنرها را ببیند چرا که دلش دچار حجاب می گردد. به طور مثال وقتی یک قاضی انتظار رشوه داشته باشه، دیگر چگونه می تواند حق مظلوم را از ظالم بگیرد؟
    شاه از حِقدِ جهودانه چنان
    گشت احول، کالامان یا ربّ امان
    صد هزاران مومن مظلوم کشت
    که پناهم دین موسی را و پشت




    پادشاه یهودی این داستان هم به دلیل اینکه چشم دلش لوچ و دوگانه بین شده بود، درک نمی کرد که دین موسی و عیسی در حقیقت یکی است و به این بهانه که نگهدار دین موسی است، صد هزار مسیحی بیگناه را به کام مرگ فرستاد.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  4. 5 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 16 فروردین 93), کیارش۲ (شنبه 16 فروردین 93), آویژه (شنبه 16 فروردین 93), آزرم (شنبه 16 فروردین 93), عشق آفرین (یکشنبه 14 شهریور 95)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    البته درست هست
    مثلا وقتی یک پدری عواقب کاری رو به فرزندش گوشزد میکنه و فرزند نمی پذیره اونوقت پدر چاره ای نداره فرزندش رو رها کنه تا خودش سرش بخوره به سنگ و باهاش روبرو بشه.
    اما گاهی فرزندی می بینه که پدرش داره اشتباه میکنه
    نمیتونه بشینه تا پدر به اشتباه خودش پی ببره چون پای زندگی خودش در میان هست.
    یک دوستی برای من تعریف میکرد که پدرش فلان هست و اینا ولی وقتی بهش میگن حتی حاضر نیست بیاد پیش روانشناس.حتی تفکر خودش رو برتر از یک روانشناسی که سال ها مطالعه کرده,تحقیق کرده,با ادم های مختلف روبرو شده میدونه.در این موارد چه جور باید رفتار کرد؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.