سلام به همه ی دوستان
سال نوتون مبارک
بچه ها من سه سال به دختری علاقه داشتم به خاطرش به امید اینکه زودتر بتونم ازدواج کنم رفتم خدمت
توی خدمت همه ی امیدم این بود وقتی که اومدم بیرون وقتی که کارم جور شد با خانوادم رسمی اقدام کنم چند روزه که خدمتم تازه تموم شده ولی چند روز پیش فهمیدم که امروز عقدشه. شوکه شدم
روحیم داغونه، تو زندگیم اولین کسی بود که واقعا دوسش داشتم نه اینکه بهش وابسته باشم با خیلیها به خاطرش مشورت کردم مشاوره رفتم،مطالعه کردم ،خودمو برای زندگی متاهلی آماده میکردم و... این خانم اون اوایل به من داشت علاقه مند میشد ولی بچه بازی های من باعث شد که از من سرد بشه، من کلی تلاش کردم تا چند ماهه بعدش ولی شیش ماهه پیش مشاور گفت که دیگه بهش پیام نده، من هم ندادم. اشتباه کردم باید خیلی بیشتر از اینا تلاش میکردم، نباید بیخیال میشدم خودمو سرزنش میکنم بابات کارهایی که کردم و نکردم واقعا نمیدونم چه کار کنم، بعید میدونم دیگه به کسی اینجوری علاقه مند بشم.نسبت به ازدواج سرد شدم هر روز به خودم تلقین میکنم که مبادا ازدواج کنم، هر روز به خودم تلقین می کنم که من دیگه کسی رو دوست ندارم، انگیزه ای برای رفتن به سر کار ندارم حوصله ندارم برم دنبال کار بگردم
همین چند وقت پیش اینجا یه تایپیک باز کردم برای اینکه چطور ناراحتی های که پیش اومده رو از بین ببرم و چطور برای خواستگاری اقدام کنم حالا آینده من شد این.
خودم میومدم اینجا دیگرون رو دلداری میدادم راه حل میدادم حالا ....
نیومدم اینجا که بهم بگید چکار کنم تا با این قضیه کنار بیام چون تو این مورد مطلب زیاده تایپیک هم تو این زمینه ها زیاد مطالعه داشتم، اینا رو میدونم که مثلا بیکار نباشم، خاطراتش رو فراموش کنم ورزش کنم و...
ولی اومدم اینجا تا فقط باتون درددل کنم چون کسی رو نداشتم که بهش بگم
کاش دوباره بتونم عاشق بشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)