به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطور امید رو در خودم بکشم و واقعیت رو بپذیرم؟

    سلام به همه. میخوام کمکم کنید و بهم راهکار بدید. نمیخوام زیاد به گذشته برگردم ولی‌ اگر سوالی بود در خدمتم. من یک شکست عاطفی داشتم و الان مشکلی دارم، که باعث شده من در افسردگی دست و پا بزنم، به طوری که هییییچ تمایلی به هیچ فعالیتی ندارم، دلم می‌خواد دائم خواب باشم، کلا تو اتاقم هستم و روی تختم، بی‌ انگیزه بی‌ انرژی،بی‌ حوصله‌‌. حرفی‌ ندارم با هیچکس بزنم، فقط وقتی‌ معده‌ام سوزش میگیره چیزی در حد رفع گرسنگی میخورم، نمازمو میخونم و بهداشت فردی رو رعایت می‌کنم. این همه کاری هست که می‌کنم و لا غیر. موبایلمو جواب نمیدم، حرف ندارم بزنم، حوصله‌‌ هیچکسو ندارم، خواهرم بعد از ۲سال اومده ایران حوصلشو ندارم، در کّل از زندگی‌ خسته شدم. آرزویی ندارم. انرژی‌ام ته کشیده کمکم کنید.مشکلمو میگم حضور دوستان:
    مشکل من: من هنوز تو حالات بیم و امید به سر می‌برم، این خیلی‌ اذیتم میکنه. منظورم این هست که یک چیزی ته دلم من میگه که "گذشت زمان به بهبود شرایط کمک میکنه و من و اون کسی‌ که دوسش دارم حتما در موقعیت مناسب تری باز هم سر راه هم قرار خواهیم گرفت." این تفکر باعث میشه که من همیشه زمان حال رو به انتظار آینده سپری کنم. و این خیلی‌ آزار دهنده هست. من می‌خوام برگردم به زندگی‌ حالا که دارم زندگی‌ می‌کنم. نمیخوام شیفته و شیدا باشم نمی‌خوام مجنون باشم، میخوام فراموش کنم .از این رنج عاطفی خسته شدم. من تا قبل از این که عاشق بشم هر پسری سر راهم قرار گرفت، هیچ کششی نسبت بهش نداشتم همیشه دعا می‌کردم که خدایا عاشقم کن. حالا که این اتفاق افتاد و خوب بنا به دلایلی ما از هم جدا شدیم، راستش کاسه‌ صبرم لبریز شده و زندگی‌ بهم سخت شده، باید بجنگم برای فراموش کردن بهترین حس زندگیم و فراموش کردن آدمی‌ که شاید هیچوقت دیگه مثل اون سر راه من قرار نگیره. کمکم کنید و بهم راهکار بدید. چطور فراموش کنم؟چطور ناامید بشم و بپذیرم که دیگه گذشته و تموم شده؟ چطور این امید رو توی خودم بکشم؟
    میخوام دلیل امید واری خودم رو بهتون بگم حتی اگر به نظر دوستان مسخره بیاد، می‌خوام سرزنش بشم :
    ۱. طی‌ آخرین صحبتی‌ که ما بعد از ۵ماه در روز اول سال نو با هم داشتیم،ایشون به من گفتند که خیلی‌ منتظر یک خبری از من بودند، گفتند که اون ۲-۳ ماه اول جدایی‌، ایشون برای پایان نامه به‌‌ دانشگاه میومدن، قرار‌هاشون رو با استاد راهنماشون عصر‌ها تنظیم میکردن که احتمال دیدن من توی دانشگاه براشون کمتر باشه که مبادا پاشون بلغزه و تصمیم دیگه‌ای اتخاذ کنند و همچنین گفتند که کّل اسفند ماه رو هر روز اسفند رو،روزی نبوده که به من و اسفند پارسال که رابطه ما شکل گرفت فکر نکنند، و همچنین من وقتی‌ داشتم باهاشون صحبت می‌کردم، صدام می‌لرزید، بهشون گفتم متاسفم که در روز اول سال من با این حال و شرایط با شما صحبت می‌کنم و ایشونم گفتند که من در هر شرایطی با تو حرف بزنم خوشحالم. با توجه به شناختی‌ که من از ایشون دارم معمولا حرفی‌ رو مثل یک تعارف رمانتیک نمی‌زنن. من حتی چند بار از ایشون خداحافظی کردم چوم میخواستم که از زبون ایشون بشنوم خداحافظ! چوم برای نا امید شدن و پذیرش واقعیت احتیاج دارم به خداحافظی از طرف ایشون که خب خداحافظی نکردن با من.
    ۲. دلیل دوم این هست که ما یک دوست مشترک داریم که یک آقایی هستند دانشجوی دکتری که هم دوست درسی‌ و پروژه‌ای من بودند و هم صمیمی‌‌ترین دوست ایشون هستند. این آقا خودشون در دوره لیسانس یک شکست عاطفی سنگین داشتند به مدت ۵ سال و اون کسی‌ که دوسش داشتند در کامل نا مردی رفت و با یکی‌ دیگه ازدواج کرد و الان هم در دانشگاه خودمون دکتری می‌خونه ولی‌ این دوست ما هنوز نتونسته به کسی‌ علاقه مند بشه هرچند که تلاششو میکنه حتی قبل از این که من با کسی‌ که بهش علاقه مندم شنا بشم، این دوست ما یک مقدار تلاش کرد که با من ارتباط بگیره ولی‌ من خوب نتونستم و نخواستم. این دوست ما سر سال نو که ما با هم حرف زدیم و صحبت به این اتفاق عاطفی کشید، من یه سری گلایه مطرح کردم ایشون گفت که اگر فکر میکنی‌ که تورو دوست نداشته باید بگم که اصلا نشناختیش ۱۰۰۰ بار به من گفته که به خاطر دوست داشتنش مجبور شده که تنهات بذاره و حتی ۲هفته پیش هم که ما با هم بیرون بودیم هنوز ناراحته و هنوز حالش بد هست.( این دوست ما تنها کسی‌ بود که رابطه ما رو فهمید و توی این مدت نقش یک ساپورتر رو برای اون آقا داشته بیرون میبردتش و باهاش حرف میزده که حالش بهتر بشه).
    ۳. دلیل سوم که شاید برای شما مسخره به نظر بیاد چون اینجا همهٔ دوستان از دریچهٔ چشم عقل به مسائل نگاه میکنند و نه از منظر احساس این هست که من اون زمانی‌ که به طور باور نکردنی داشتم به این آقا علاقه مند میشدم و یک نیرویی منو میکشوند سمت ایشون و من دائم دوری می‌کردم و سعی‌ می‌کردم احساسمو بپیچونم، خیلی‌ با خدا حرف میزدم که کمکم کنه و حفظم کنه از آسیب و اگر من نباید چنین احساسی‌ داشته باشم نگذاره که داشته باشم، و استخاره‌ای کردم که جوابش این بود که" این کار اولش سخت هست ولی‌ عاقبتش خوش فرجام و عالی‌" و همچنین تفال زدم به حضرت حافظ که بسیار اعتقاد دارم و همیشه در دو راهی‌‌های زندگیم ازش کمک گرفتم و جواب گرفتم که اون هم گفت که " دلا در عاشقی ثابت قدم باش/ که در این ر‌ه نباشد کار بی‌ اجر"
    من نمی‌خوام حال رو به امید آینده از دست بدم، نمی‌خوام خراب کسی‌ باشم و به خاطر نبودنش زندگیم فلج بشه، می‌خوام شخصیت مستقلی داشته باشم، از این که الان دارم از موضع ضعف و ناتوانی برخورد می‌کنم متنفرم، کمکم کنید و بهم راه کار بدید. میخوام فراموش کنم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید خانوم شین تشکرکرده است .

    1234567 (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  3. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم شین
    شما زنگ زدید بهش یا براش sms فرستادید ؟
    یکم بیشتر در خصوص صحبتی که با هم داشتید صحبت کنید
    و نتیجه گیری شما از حرفهایی که رد و بدل شد چی بود ؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید 1234567 تشکرکرده است .

    veis (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    سلام خانم. سال نو مبارک.
    حال و هواتو درک می کنم. بدتر اینکه خبرهای امیدوارکننده و منتاقض از گوشه و کنار بشنوی اما عکس العمل آقا با اونا نخونه.
    اول بهت میگم که به فال و استخاره و این چیزها اصلا توجه نکن. خیلی از این فالها به حال و هوای خودت بستگی داره. از لحاظ احساسی خودتو گمراه نکن.
    اینکه امیدتو قطع کنی یا نکنی اصولا چیزی نیست که الان در توانایی تو باشه. برای کنار اومدن با قضیه دو تا مورد به کمکت میاد. یکی گذشت زمان و دوم سرگرم کردن خودت به زندگی.
    می دونی؟‌وقتی یک رابطه ای رو تموم میکنی یه غمی یه بیمزگی ای کل زندگیتو می گیره که نمیتونی کاریش بکنی. باید باهاش بسازی. تنها جیزی که خودم به شخصه در زندگیم بهش رسیدم اینه که خیلی وقتها زندگی خودشو با تو تنظیم نمی کنه و تویی که مجبوری باهاش بسازی.
    سعی کن زندگی کنی. اگر کسی می خنده باهاش بخند. شاید توی دلت خیلی غصه باشه اما بهش اهمیت نده. یاد بگیر در اوج درد و ناکامی هنوز هم زنده بمونی. تنها حقیقیت زندگی من و شما همینه. درحال حاضر زندگی به کام ما نیست.
    فکر نکن تو اگه جور خاصی رفتار کنی یا کار خاصی بکنی می تونی شرایط رو عوض کنی! اون آقا پسر خودش باید اینکار رو بکنه و دخالت تو کار رو بدتر می کنه. پس زندگی کن و فکر نکن که با این حالتها عشقتو ثابت می کنی! اگر به زندگی عادی ات برسی احتمال موفقیتت صدچندان میشه. کسی چه می دونه!‌شاید از لابلای صدها کار و مشغولیت یهو سرو کله اش پیدا شد و دست پر برگشت. شایدم نه! ولی نکته اینجاست که در این صورت تو چیزی از دست ندادی. بیخیال باش. زمان بده. همین!

  6. 7 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (جمعه 15 فروردین 93), meinoush (جمعه 15 فروردین 93), sanjab (پنجشنبه 14 فروردین 93), veis (جمعه 15 فروردین 93), خانوم شین (پنجشنبه 14 فروردین 93), شیدا. (جمعه 15 فروردین 93), شایسته89 (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط 1234567 نمایش پست ها
    سلام خانم شین
    شما زنگ زدید بهش یا براش sms فرستادید ؟
    یکم بیشتر در خصوص صحبتی که با هم داشتید صحبت کنید
    و نتیجه گیری شما از حرفهایی که رد و بدل شد چی بود ؟
    سلام آقای ۱۲۳۴۵۶۷: بله چون خیلی‌ طولانی‌ هستش، من خلاصه میگم و شما هر جاش مبهم بود بپرسید. من نزدیک سال تحویل ۱اسمس تبریک بسیار رسمی‌ فرستادم تا ۲ساعت بعدش هیچ جوابی‌ نیومد و باعث شد من کّل زمان رو گریه کنم احساس کردم ایشون با وجود تماس‌هایی‌ که قبلا گرفتند ولی‌ الان جواب نمیدن با من بازی کردن. خلاصه یه اس‌ اما اس‌ دیگه فرستادم که : چرا من مستحق این رفتار هستم و چرا با من بازی می‌کنید و من که به تصمیم شما احترام گذاشتم ایشون بلافاصله زنگ زد ( و تا زنگ زد ۵ تا اسمس تبریک ایشون در جواب اس‌ اما اس‌ من رسید که گویا به دلیل ترافیک شبکه همون موقع نرسیده بود) و طی‌ صحبت‌هایی‌ که ما اون شب و فردا صبحش با هم داشتیم،
    ۱. در مورد تماس‌ها گفتش که من انقدر آدم مریضی نیستم که بعد از اون همه سختی که من و خودت برای اتمام کشیدیم و داریم می‌کشیم با تو بازی کنم. ( گویی که همه چیز اتفاق بوده!)
    ۲. در کّل به من ابراز علاقه کلامی کردند و گفتند که هنوز دارند سختی میکشند و هنوز به من فکر میکنند( ایشون در طول مدت رابطه ماه هیچوقت به من کلامی ابراز علاقه نمیکرد)
    ۳. ازشون پرسیدم چرا رابطه ما تموم شد آیا دلیلش من و اخلاقیاتم بود؟ گفت دلیلش خودم بودم و نارضایتی که از خودم داشتم و این که نمی‌تونستم مدیریت کنم شرایط خانواد‌گی و رابطه با تو رو و همچنین شرایط مالیش که به استقلال و بهره برداری مالی‌ نرسیده بود کار پیدا نمیکرد، و درضمن به یک زندگی‌ ساده هم رضایت نداشت بلند پروازی مالی‌ داشت. گرچه خانوادش بهش گفته بودند که ساپورتش میکنند ولی‌ میگفت اونا روز مبادای من هستند من باید روی پای خودم باشم.
    ۴. برآیند فکر من این هست که ایشون در حال حاضر که یک مقدار زندگیش روی غلتک افتاده ولی‌ هنوز فاصله داره از شرایط مناسب نسبی‌ هم نمیخواد به من تعهدی بده برای آینده چون خیلی‌ محافظه کار هست و هم نمیخواد منو رو از خودش برونه چون شاید در آینده دری باز شد!

  8. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بعضی مواقع وقتی پسر به ازدواج با دختری تمایل نداره از رک گفتن این مسئله میترسه و شرایط خاص رو بهانه میکنه
    مثلا اینطوری رابطه رو تموم میکنه که تو خیلی خوبی و من آدم خیلی بدی هستم یا من یه مشکلاتی دارم که نمیتونم ازدواج کنم و از این مسائل

    در حالی که اگر واقعا دختر رو بخواد حاضره بخاطر اون دختر دست به هر کاری بزنه

    نمیدونم چرا با شرح حالی که نوشتید حس میکنم اون آقا داره شرایطش رو بهانه ای برای جدایی از شما قرار میده و جرات این رو نداشته که رک و راست بگه که به شما علاقه نداره یا تمایلی به ازدواج با شما نداره

    به نظر من تمامی این ماجراهای بوجود آمده برای این بوده که ایشون حس کرده که شما وابسته اش شدی نمیخواستن بخاطر این جدایی تصویر منفی از خودش در ذهن شما ایجاد بشه و میخواسته مثل یک قهرمان ماجرا رو تمام کنه و طوری که بعنوان مقصر یا عامل اصلی قطع ارتباط شناخته نشه

    از نوشته هاتون معلومه شما هم به این آقا وابسته شدید

    به نفعتونه این مورد رو کلا فراموش کنید (بقول خودتون واقعیت رو باید بپذیرید)

    یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایانه

  9. 4 کاربر از پست مفید 1234567 تشکرکرده اند .

    sanjab (جمعه 15 فروردین 93), ژینا (جمعه 15 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 15 فروردین 93), شیدا. (جمعه 15 فروردین 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط 1234567 نمایش پست ها
    سلام
    بعضی مواقع وقتی پسر به ازدواج با دختری تمایل نداره از رک گفتن این مسئله میترسه و شرایط خاص رو بهانه میکنه
    مثلا اینطوری رابطه رو تموم میکنه که تو خیلی خوبی و من آدم خیلی بدی هستم یا من یه مشکلاتی دارم که نمیتونم ازدواج کنم و از این مسائل

    در حالی که اگه یه پسر دختری رو بخواد حاضره بخاطر اون دختر دست به هر کاری بزنه

    نمیدونم چرا با شرح حالی که نوشتید حس میکنم اون آقا داره شرایطش رو بهانه ای برای جدایی از شما قرار میده و جرات این رو نداشته که رک و راست بگه که به شما علاقه نداره یا تمایلی به ازدواج با شما نداره

    به نظر من تمامی این ماجراهای بوجود آمده برای این بوده که ایشون حس کرده که شما وابسته اش شدی نمیخواستن بخاطر این جدایی تصویر منفی از خودش در ذهن شما ایجاد بشه و میخواسته مثل یک قهرمان ماجرا رو تمام کنه و طوری که بعنوان مقصر یا عامل اصلی قطع ارتباط شناخته نشه

    از نوشته هاتون معلومه شما هم به این آقا وابسته شدید

    به نفعتونه این مورد رو کلا فراموش کنید (بقول خودتون واقعیت رو باید بپذیرید)

    یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایانه
    سلام. مرسی از پاسختون. منم میخوام فراموش کنم. بسه هر چی غرورم جریحه دار شد و زجر کشیدم. فقط برام مهمه که بدونم ایا ایشون منو گول زد از لحاظ احساسی؟ آیا حرفای خودش و دوست مشترک در مورد احساسش به من دروغ بود؟ البته من چیزی نپرسیدم ایشون خودش ابتدا به ساکن این حرفا رو زد. و منم در جواب گفتم که دروغه. گفتم که دوست داشتن و خواستن یه تعریفی داره که رفتار شما شامل اون تعریف نبود. لطفا جوابمو بدید.

  11. کاربر روبرو از پست مفید خانوم شین تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (جمعه 15 فروردین 93)

  12. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها
    سلام. مرسی از پاسختون. منم میخوام فراموش کنم. بسه هر چی غرورم جریحه دار شد و زجر کشیدم. فقط برام مهمه که بدونم ایا ایشون منو گول زد از لحاظ احساسی؟ آیا حرفای خودش و دوست مشترک در مورد احساسش به من دروغ بود؟ البته من چیزی نپرسیدم ایشون خودش ابتدا به ساکن این حرفا رو زد. و منم در جواب گفتم که دروغه. گفتم که دوست داشتن و خواستن یه تعریفی داره که رفتار شما شامل اون تعریف نبود. لطفا جوابمو بدید.
    من اسم این کارش رو گول زدن نمیذارم ولی یه چیزی توی همین اوصافه
    به نظرم توانشو نداشته که حقیقت رو بگه و از اینکه شما وابسته شده بودید ناراحت بوده
    به نظر منم گفتار هر شخص باید با رفتارش بخونه و حق رو به شما میدم

    من نظر قطعی در این مورد ندارم شاید هم واقعا بخاطر اینکه میخواسته شما درگیر مشکلاتش نشید جدایی پیشه کرده (که کمتر کسی پیدا میشه به این شکل خالصانه و قلبی عاشق کسی باشه و اکثرا این اتفاقات موضوع فیلم های رومانتیکه تا واقعیت زندگی ما)

    من در مورد اون آقا حرفی ندارم اما در مورد خودتون توصیه میکنم که دیگه بهش فکر نکنید و این ماجرا رو تموم شده بدونید
    اینکه شما بفهمید گولتون زده یا راست گفته دردی از شما دوا نمیکنه
    با فکر کردن به این مسائل فقط دارید خودتون رو عذاب میدید

    تجربه من در حالت های مشابه (معلق موندن) این بوده که هر وقت خیلی به مسئله ای فکر کردم و تمام ذهنمو درگیر اون مسئله کردم هیچوقت به خواسته خودم نرسیدم
    اما هر وقت اون مسئله رو تمام شده در نظر گرفتم و دیگه بهش فکر نکردم خودبخود در زمانی که فکرش رو نمیکردم و در حالتی که تصورش رو نداشتم مشکل من حل شده

    حالا شما هم ممکنه اون پسر رو دوست داشته باشید ولی توصیه من اینه که دیگه اصلا و ابدا بهش فکر نکنید و همه چیز رو تموم شده بدونید و اگر قسمت باشه و اون پسر شما رو واقعا بخواد باید خودش اقدام کنه نه شما و شما با پیگیری که کردی (sms هایی که فرستادی) دیگه مسئولیتی در این خصوص نداری ودیگه لزومی نداره شما پیگیر باشی یا به این مسائل فکر کنی و نباید موقعیت های ازدواجت رو بخاطر یک حالت نامشخص از دست بدی

  13. 3 کاربر از پست مفید 1234567 تشکرکرده اند .

    sanjab (جمعه 15 فروردین 93), دختر مهربون (شنبه 16 فروردین 93), شیدا. (جمعه 15 فروردین 93)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام خواهر خوبم. من نمیخوام بهت بگم چطوری امیدت رو از دست بدی. منم مثل تو به حضرت حافظ ارادت دارم. شنیدی حافظ هیچوقت هیچ کس رو ناامید نمیکنه؟!
    حتما حیلی شنیدی که میگن باید زمان بگذره؛ زمان مسائل رو حل میکنه، زمان مثل داروی بعضی از دردهاست...
    اما میدونی زمان چیه؟ توی فیزیک اصلا کمیتی به اسم زمان وجود نداره. زمان، فقط سلسله اتفاقاتیه که پشت سر هم میفتن. اگه اتفاقی نیفته زمانی هم نگذشته. از وقتی به هم زدین چقدر گذشته؟ با تقویم و ساعت نه. چی کار کردی؟ چه اتفاقاتی افتاده؟ همش رو تختت بودی؟! پس اصلا زمانی نگذشته! چطور میخوای کسی رو که تازه دیدیش فراموش کنی؟ چطور میخوای زمانی که قراره مرهم درد باشه بگذره بدون اینکه کاری برای گذشتنش بکنی؟
    من با "زیر هفت" موافقم. اون رفته. چه بخوای، چه نخوای. قرار نیست تو توی لحظه رفتنش گیر کنی. تو شاید تو اون لحظه بمونی، اما دنیا نمیمونه. یه روز سرتو بلند میکنی میبینی همه رفتن و تو جاموندی، ار خودت هم جا موندی. پس بلند شو. بزار بگذره. بزار همه چی بگذره. به زمان اجازه بده که بگذره.
    ویرایش توسط mahasty : جمعه 15 فروردین 93 در ساعت 14:34

  15. 3 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    roseflower (جمعه 15 فروردین 93), ژینا (جمعه 15 فروردین 93), شیدا. (جمعه 15 فروردین 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahasty نمایش پست ها
    سلام خواهر خوبم. من نمیخوام بهت بگم چطوری امیدت رو از دست بدی. منم مثل تو به حضرت حافظ ارادت دارم. شنیدی حافظ هیچوقت هیچ کس رو ناامید نمیکنه؟!
    حتما حیلی شنیدی که میگن باید زمان بگذره؛ زمان مسائل رو حل میکنه، زمان مثل داروی بعضی از دردهاست...
    اما میدونی زمان چیه؟ توی فیزیک اصلا کمیتی به اسم زمان وجود نداره. زمان، فقط سلسله اتفاقاتیه که پشت سر هم میفتن. اگه اتفاقی نیفته زمانی هم نگذشته. از وقتی به هم زدین چقدر گذشته؟ با تقویم و ساعت نه. چی کار کردی؟ چه اتفاقاتی افتاده؟ همش رو تختت بودی؟! پس اصلا زمانی نگذشته! چطور میخوای کسی رو که تازه دیدیش فراموش کنی؟ چطور میخوای زمانی که قراره مرهم درد باشه بگذره بدون اینکه کاری برای گذشتنش بکنی؟
    من با "زیر هفت" موافقم. اون رفته. چه بخوای، چه نخوای. قرار نیست تو توی لحظه رفتنش گیر کنی. تو شاید تو اون لحظه بمونی، اما دنیا نمیمونه. یه روز سرتو بلند میکنی میبینی همه رفتن و تو جاموندی، ار خودت هم جا موندی. پس بلند شو. بزار بگذره. بزار همه چی بگذره. به زمان اجازه بده که بگذره.
    بهم راهکار بدید. به خدا من یه آدم پر از امید و انگیزه بودم الان این شدم. من میخوام برگردم به زندگی. چطوری؟

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    هیچ کاری نداری که بکنی؟ چیزی نیست که بخوای یاد بگیری؟ دوستی نیست که بخوای باهاش وقت بگذرونی؟ سفری نیست که بخوای بری؟ شغلی نیست که بخوای خودت شروع کنی؟ نیازی نیست همین الان با انرژی و اراده ناپلئون دست به کار بشی ولی کم کم علاقه و هدف پیدا میکنی، روحیه ات عوض میشه.

  18. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 15 فروردین 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با این وضعیت من چیکار کنم با خانواده شوهرم
    توسط روزنه ی امید در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 دی 93, 23:52
  2. مخالفت فقط بخاطر موقعیت مکان زندگی اون دختر
    توسط رضابکرانی در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 تیر 92, 18:48
  3. چطور معیارام رو بهینه کنم از وضعیت سطحی به وضعیت عمقی
    توسط poorhashem در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 00:18
  4. برای موقعیت بهتر صبر کنم؟
    توسط nargol در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 03:24
  5. 15 واقعیت درباره ازدواج
    توسط جوانه؟؟؟ در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 اردیبهشت 91, 21:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.