سلام بجه ها
خیلی حالم گرفته است بخدا
تازه با مادرشوهرم اینا خوب شده بودیم 5روز عید خوب بودیم رفتیم تهران خونه عمه های شوهرم وفامیلاشون شبش خونه خاله شوهرم بودیم دختر خاله شوهرم گفت عروسی تون کیه منم گفتم با اردیبهشت یا خرداد خواهرشوهر کوچیکم2سال از من بزرگتره مجرده 22سالشه منم20 سالمه.گفتش خرداد ابجی امتحان داره منظورش خواهرشوهر بزرگم بود شوهر داره با یه بجه4ساله درس میخونه منم گفتم نمیتونم عقب بندازم که..تا فردا شد و رفتیم خونه مادرشوهرم ..مادرشوهرم بهم محل نزاشت زیاد مهمان هم داشتن باز دوباره دختر عموی شوهرم گفت عروسی کیه گفتم اردیبهشت یا خرداد بعد مادرشوهرم گفت امتحان دارن بچه های ما منم گفتم من نمیتونم واسه مردم عروسی مو عقب بندازم گفت مردم نیستن خواهرشوهراتن منم گفتم منظورم به دختر خاله ها بود گفتم منم خودم کلی کار دارم خودم امتحان دارم خواهرشوهرم گفت تو میتونی خودتو بندازی ولی من کنکورم ابجی هم مهمه درساش.بعد شوهرم اومد گفت بسته یکی از بابا ها میرن اگه تالار وقت بود اردیبهشت نشد خرداد.منم ناراحت شدم خدافظی کردیم اومدیم شوهرم کارش یه شهره دیگست اونجا خونه داره منم قرار بود برم پیشش بمونم تو راه کلید جا گذاشتیم برگشتیم شوهرم گفت برو یجوری از دلش در بیار حل شه بره منم رفتم گفتم مامان هر جی شما بگید اردیبهشت میگیریم ولی اگه نشد خرداد یه موقعی میگیریم تو فرجه ها باشه..خیلی عصبی گفت نه تو ادم لج بازی هستی نباید خرداد بگیری گفت اره دیروز جرا تهران قیافه گرفته بودی ما هممون فهمیدیم کفتم جرا شوهرم هیچی نگفت گفت نمیخواست ناراحتت کنه منم گفتم نه از این اخلاق ها نداره.بهم گفت منم خواهر زاده هام غریبه نیستن مثل فامیل های شما به درد نخور نیستن گفت ما بجه هامون به درس اهمیت میدن مثل تو تنبل نیستن..منم جرم در اومد گفتم خرداد نمیگیریم جیگره شما خنک بشه شروع کرد داد و بیداد خواهر شوهرمم گفت بست کنین دیگ هی صداتون و میبرین بالا پدرشوهرم اومد به مادرشوهرم گفت خوب داره میکه اردیبهشت میگیرم دیک زنیکه هم گفت نه نباید خرداد بگیری شوهرم اومد دید من دارم گریه میکنم با مادرش دعواش شد به خواهرش گفت تو دهنتو ببند گوه خوریش به تو نیومده میخواست بره خواهرش بزنه مادرش با مشت زد پشت شوهرم..مادرش به من گفت گفت هر جی حرف پشتت زدن راست گفتن منم کفتم فکر کردی پشت سره دخترای تو حرف نیست حمله کرد به من مثل وحشی ها موهای منو انقد کشید تا شوهرم دستشو گاز گرفت پدرشوهرمم زنشو میزد تا منو زنه سلیته اش ول کنه بعد خواهرشوهرم داد زد گفت جن...یعنی خراب بیخود کردی واسه خواهرم اینجوری گفتی لیوان پرت کرد طرف من منم زورم نمیرسه به هیجکدومشون.مادرشوهرم باز پرید چنگ انداخت به صورتم جای ناخنش افتاد بهم گفت طوله سگ خفه شو منم بهش کفتم خودتی به خواهرشوهرمم گفتم جن..خودتی جندبار دیگ هم مادرشوهرم میخواست بیاد سمتم بزنه شوهرم جلوشو گرفت شوهرم گفت عروسی نمیگیرم بعد به مامانش گفت زنه من هر جی باشه از دختر تو پاک تره بعد بیرونمون کردن..منم با شوهرم الان اومدم همونجایی که کار میکنه خونه داره انقد حالم بد بود سرم وصل کردم حالا شوهرم از اون موقع بهشون زنگ نزده دیشبم خواهر بزریگیش تو دعوا نبود دیشب اس ام اس داد به شوهرم گفت دستت درد نکنه داداشم.این حق من که انقد هواتو دارم نیست مغزم داره سوت میکشه .شوهرم هم جوابشو نداد.حالا شوهرم میکه عروسی نگیریم داغش رو دل مامانم بمونه بریم مکه.میگه هر کی هم ازت پرسید بگو مادرشوهرم نزاشت.به شوهرم گفتم من دیگ پامو اونجا نمیزارم تو میخوای برو ولی من نمیام دیگ.حالا نمیدونم برم مکه یا عروسی بگیرم .شوهرم میگه لباس عروس بپوش ارایشگاه برو برو عکسم بگیر ولی بزار عروسی نگیریم بخاطر اینکه سر عروسی زدنت و...ار یک طرف دوستدارم روش کم بشه عروسی نگیرم عابروش بره از یه طرف میترسم حسرت عروسی بگیرم..تروخدا کمکم کنید.خیلی ازشون بدم اومده و عصبی ام
علاقه مندی ها (Bookmarks)