سلام دوستان عزیز
من 27 سالمه و شوهرم 28 سالشه
من لیسانسم و شوهرم دیپلم
من کارمند و شوهرم شغلش آزاده
عقدیم .
توی تابستون شوهرم به شوهر خواهرم گفته بود که به ساناز خیانت می کنم و من به اون پایبند نیستم و 2 تا دختر اوردم خونه باباش و کلید ر و از ماشین برداشتم و ....
بعدش که حال من خیل ی بد شد گفت که دروغ گفتم و الکی گفتم لاف زدم و ...
خلاصه من که اعتمادم رو کامل از دست داده بودم فقط به خاطر اینکه قسم جون دو تا خواهرزاده و برادر زاده اش رو خورد ه بود گفتم راست می گه
و تا چند ماه بهش گیر می دادم و تا اینکه دیگه برام هضم شده بود و گاهی توی خلوتم می گفتم حالا اگه کرده باشه هم اشکالی نداره من دوستش دارم و می بخشمش مهم اینه که تکرار نکنه
چند وقت بعدش شوهر دختر عمه ام به دختر عمه ام گفته بود که X یه دختر صندلی جلوی ماشینش نشسته بود و شوهرم دو روز بعدش اومد و گفت من ممکنه کارگرام رو تو خیابون ببینم و سوارشون کنم و ...
چند وقت پیش بحثمون شد سر اینکه می خواست برای ازدواجمون خونه توی روستاشون اجاره کنه و من به شدت مخالفت کردم و بحثمون بالا گرفت و شبش زنگ زدم به پدرش که اون هم طرف پسرش رو گرفت و کلی منو ضایع کرد
همون شب شوهرم پشیمون شد و اومد پیش من و تقریبا دلخوری بینمون تموم شد و شوهرم تا 5 روز نرفت خونه خودشون و همون روزی که رفته بود اونجا پدرش حسابی توی گوشش خونده بود و حتی چیز هایی رو هم که من نگفته بودم معلوم بود تزریق کرده بود توی مخ شوهر من ( از جمله اینکه زنت سوادشو به رخ تو می کشه و...) و من زنگ زدم احوالشون رو بپرسم که پدر شوهرم با لحن خیلی سرد جواب من رو داد و بلافاصله بعدش شوهرم به من زنگ زد و گفت خونه عموم رو که بغل خونه بابام اینهاست حرفش رو زدم که بیایم اونجا زندگی کنیم و من مخالفت کردم و گفت همینه که هست می خوای بخواه نمی خوای تکلیفت رو روشن کن و گوشی رو روی من قطع کزد و من چند بار زنگ زدم و جوابم رو نداد
دو روز بعدش تولد من بود و اومد و برام دو تا مرغ عشق خریده بود و من خیلی خوشحال شدم ولی خب بازم سرو سنگین بودیم با هم
تا اینکه چند روز بعدش یکی از همکارهام گفت که شوهرت دو تا از خواهر هاتو آورده بود بیمارستان و من خیلی نگران شدم و وقتی پیگیری کردم فهمیدم خواهرهای من نبودن و خواهر خودش هم نبوده وقتی بهش گفتم جبهه گرفت و سرو صدا کرد و گفت که زن کارگرم بود و اونها یک خانواده بودن و ...
من ازش معذرت خواهی کردم و گذشت تا پنج شنبه قبل از عید و مامانم حالش خوب نبود و شوهرم گیر داد که بریم خونه بابام من هم گفتم مامانم حالش خوب نیست و دارم اشپزی میکنم صبر کن تا نیم ساعت دیگه غذام اماده شه بعد با هم می ریم و اون لج باز ی کرد و وسط دعوا منو پری خطاب کرد بهش گفتم من سانازم پری کیه ؟؟؟
و قهر کرد و تا یک هفته خبری ازش نبود منم گذاشتم خودش بیاد و نرفتم دنبالش همیشه پیش قدم می شدم ولی این دفعه پاپیش نگذاشتم و وقتی بعد از یک هفته اومد گفت که رفته بوده تفریح و منم اصلا به روی خودم نیاوردم که قهر بوده و صمیمی باهاش برخورد کردم
روز عید قرار بود بیاد دنبالم بریم خونه پدرش سال تحویل توی زیارتگاه روستاشون و من اماده شدم و لباس نو پوشیدم و ارایش کردم و هر چی خانواده ام گفتم که بمون پیش ما گفتم که نه می رم پیش خانواده شوهرم و فردا میام و کل خانوادهمون از پدربزرگ و مادربزرگ و خاله و دایی و خواهر و.... خونمون جمع بودن
شوهرم اومد دنبالم و بهش گفتم بیا با پدر بزرگم اینها احوالپرسی کن گفت نه چند نفر تو ماشینم هستن و علاف می شن و چند دقیقه دیگه سال تحویله و ... گفتم زشته عزیزم بیا سرپایی یه احوالپرسی بکن و زود می ریم که دوستات علاف نشن
خلاصه اومد و زود خداحافظی کردیم وقتی رفتم دم در دیدم هیچکس تو ماشینش نیست گفتم پس چرا گفتی دوستام باهامن گفت نمی خواستم بیام احوال پرسی کنم
منم اهمیت ندادم و سرخوش از سال جدید و اتفاقات جدید
خلاصه سال نو شد و اومدیم خونه پدر شوهرم
گوش شوهرم رو برداشتم چون جدید خریده بود دیدم همش چشمش به گوشیشه که من کجا می رم
رفتم توی whatsapp دیدم سه تا دختر رو ادد کرده یکیشون مهرنوش بود و یکه لباس نیمه برهنه پوشیده بود بهش گفتم این کیه گفت نمی دونم دیروز پیام داد منم اددش کردم خیلی ناراحت شدم
مامانش گفت که بریم خونه اقاجون یه سر بزنیم و بیایم و یه ده دقیق رفتیم خونه اقا جونش که فوت کرده بود و من برگشتم که زنگ بزنم و عید رو به مامانم تبریک بگم چون گوشیم رو با خودم نبرده بودم گوشی شوهرم رو گرفتم و همینکه خواستم زنگ بزنم یه پیام براش اومد که : سلام یه زنگ بهم بزن . بیتا
و با نام هوار توی گوشیش ذخیره کرده بود ریختم به هم و اشک هام قبل از حرف زدم شروع کرد به ریختن
گوشیش رو از دستم قاپید و قایم کرد بهش گفتم این کیه ؟
جواب نداد
بهش گفتم گوشیتو بده به من نداد و قایم کرد و من زار می زدم بعد گفت بهت ثابت می کنم کسی نیست و پیام داد بهش " شما چه نسبتی با من دارید ؟ "
و بازم گوشیشو قایم کرد
غیر از اینکه بهش می گفتم " گوشیتو بهم بده " هیچی به ذهنم خطور نمی کرد تکرار و تکرار و تکرار
بهش گفتم تو رو خدا اگه چیزی نیست گوشیتو بهم بده گفت : اره چیزی هست
بعد هم محکم پشت گردن منو گرفت و منو پرت کرد تو دیوار که کاملا پخش زمین شدم و گریه امونم رو بریده بود و پدرش هم فقط نظاره گر بود و هیچی بهش نگفت و سر دری وری رو کشید به من که تو شکاک و بد بینی یه ساعته هی داری تو گوش پسرم چرت و پرت می گی کی بهت گفت پاتو بذاری در خونه من بیخود کردی اومدی اینجا
منم که از طرفی حرکت شوهرم و از طرفی رفتار پدر شوهرم گیج شده بودم اصلا به ذهنم نمی رسید که چی بگم فقط می خواست م بی احترامی نکنم از بس احمقم
بهش گفتم اقا مگه من تا حالا چه بی احترامی به شما کردم مگه من چی کار به کار شما دارم و از روز اول شما از من خوشتون نمی یومد و چشم دیدن منو نداشتین و این موقع بود که مادر شوهرم و برادر شوهرم و جاریم سر رسیدن و پدر شوهرم هم گفت من از روز اول که چشم دیدنت رو نداشتم همین الانش هم ندارم
منم کفشم رو پوشیدم و رفتم دم در مادر شوهرم جاریم رو فرستاد که توی راه من و شوهرم دعوامون نشه و شوهرم اومد منو گذاشت خونه بابام و رفت و تا الان که 5 فروردینه نه زنگی بهم زد و نه معذزت خواهی کرد و نه هیچی
خانواده شوهرم هم فقط برادر شوهرم تماس گرفت
برادر شوهرم گفت که X می گه ساناز خیلی شکاکه و این بیتا کارگر باغم بود
آخه کارگر باغ چی کاری داره که بخواد ساعت 11 شب بگه بهم زنگ بزن
من هم به برادر شوهرم گفتم اگه من شکاک وبدبینم برادرتون باعثش شده و من به برادر شما ایمان داشتم و حتی وقتی آزمایش عرم اعتیادش مثبت در اومد یک ذره بهش شک نکردم خودش باعث شد که مت اعتمادم رو از دست بدم .
خلاصه اینجوری شد
این چند روز خونمو ن هم 40 تا مهمون داریم و من یه چشمم اشکه و یکیش خونه
خانواده خودم متوجه شدن و کل ماجرا رو مامان و بابا م می دونن ولی خواهرام نه
اینقد گریه کردم که داغون شدم توی جمع باید بخندم و تو خلوت خودم گریه و زاری کنم
متوجه شده بودم جدیدا شوهرم هر پیامی براش میاد سریع می خونه و پاک می کنه ولی می گفتم نه اینقد منو دوست داره که این کارو نمی کنه
نمی دونستم بعد از اینکه دست روم بلند کرد دیگه حتی یه معذرت خواهی خشک خشک رو هم نکرد
- - - Updated - - -
من احمق رو بگو که برای هدیه عیدش یه ریش تراش خریده بودم
علاقه مندی ها (Bookmarks)