سلام
حدوده یک سالی هست که از طریق خواستگاری با آقایی آشنا شدم که همدیگر رو پسندیدیم
هم موقعیت من برای ایشون و هم موقعیت ایشون برای من خیلی خوب هست
ایشون خانواده سرد و خیلی مادی گرایی داره
مادرشون تو کار همه خیلی دخالت میکنن
در جریان آشناییمون بعد از این همه وقت خانوادشون فقط چند بار اومدن خونمون وهمیشه خودشون تنها میومدن
خودشون مهریه ما رو قبول کردن اما خانوادشون با مهریه ای که ما تعیین کردیم خیلی مخالفت و اذیتمون کردن و هر دفعه بهانه جدیدی میاوردن (حتی با گرفتن عروسی هم موافق نیستن و ...)
مادرشون خودشون رو کاملا کنار کشیدن و پسرشون برای چونه زدن سره مهریه با پدر و مادر و دایی من میومدن و بحث مبکردن
چندین بار بهشون جواب رد دادیم اما دوباره شروع شد
ایشون وقتی عصبانی میشن هیچ حرف منطقی رو قبول نمیکنن و شروع به دروغ پردازی و وارونه نشون دادن واقعیتها میکنن
مشاوره ازدواج هم که رفتیم گفتن اخلاقهاتون کاملا مچ نیست و احتمالا مشکل خواهید داشت
تو چند ماهه اخیر اکثرا در مورد خانواده هامون بحث داشتیم یعنی من از خانواده ایشون گلایه میکردم و ایشون از خانواده من که این موضوع واقعا برای من عذاب آور هست
چون هیچوقت دوست نداشتم این بحثهارو داشته باشم
با چیزهایی که گفتم ایشون مورد مناسبی نیستن
اما خب تو این مدت من به ایشون علاقه پیدا کردم و ایشون هم ظاهرا همینطور
و اشتباه بزرگتری که من مرتکب شدم رابطه صمیمی با ایشون بود
قبل از پیش اومدن اون بحثا و زمانی که ایشون موافق مهریه بودن و هنوز خانوادشون مخالفتشون رو آشکار نکرده بودند ما رابطه خیلی تنگاتنگی داشتیم و با هم خیلی صمیمی بودیم
(در حده آغوش و بوسه و معاشقه تلفنی)
من خیلی داغ هستم و این مساله رابطه جنسی برای من خیلی مهم هست
ایشون کاملا من رو راضی میکنن و خودشون میگن که من هم همینطور میتونم کاملا ایشون رو راضی کنم
دوست ندارم با مردی ازدواج کنم که نتونه من رو راضی کنه و من مدام حسرت زندگی که میتونستم با این آقا داشته باشم رو بخورم
و میترسم اگر با کس دیگری ازدواج کنم نتونم علاقه ایشون رو از ذهنم پاک کنم و اون فرد دیگر رو هم بدبخت کنم
به همین خاطر فکر میکنم مساله خانواده ایشون احتمالا قابل حل هست و شاید با کمی تحمل حل بشه چون خانوادشون اهل رفت امد نیستند
از طرف دیگه از مادرشون و این که تلافی کنند میترسم ...
چه کنم ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)