به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 شهریور 87 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-16
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    4,061
    سطح
    40
    Points: 4,061, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!خواهشا

    با سلام خدمت دوستان خوبم !!امیدوارم نماز روزهاتون قبول باشه!
    بارها از راهنمایی شما عزیزان بهره مند شده بوده بودم و تاثیر فوق العاده ای در حل مشکلم داشتم اما این بار احساس خوبی ندارم از نظر خودم یه بی تجربه ای و خامی کودکانه باعث شده که نسبت به همه چی بی میل و بد بین و در کل فکر می کنم که واسه ادامه ی راه رمق ندارم و از پا افتادم بیشتر چیزا رو نادیده گرفتم که این وضیعت در من حاکم شده و بی اختیار منو به طرف خودش میکشه!به طرف نا امیدی!
    باورتون می شه که دفعه ی سومه که دارم اینا رو تایپ می کنم همه شو دارم به زبون خودم می نویسم و واسه این که کم و کسری نداشته باشه چند بار پاک نویس کردمشون فقط به امید این که از تجربیات و نظرات شما بهره مند بشم !
    داستان من از اون جایی شروع شد که واسه فع خستگی امتحانات اخر سال خواستم یه سری به روم های چت بزنم و مثل همیشه یه سلامی بدمو از اوضاع مطلع بشم سریع برم زیاد حوصله چت رو نداشتم که با پسری به نام علی که یک سال از خودم بزرگ تر بود اشنا شدم بهش می خورد که پسر ساده ای باشه و از من خیلی دور بود و توی یه شهر دور از ما با خونوادش زندگی می کردند یه مدت که با هاش چت کردم با این که اصلا حاله چت رو نداشتم اما بد جور منو به طرف خودش کشوند !!من تا اون زمان اولین بر خوردم با یک پسر بود که این همه باهاش احساس راحتی می کردم و تا اون مدت اصلا با کسی ارتباط نداشتم و دوست نبودم و یه جورایی از دوستی های خیابونی و بی مورد متنفر بودم اینو باور کنین راست میگم...!بازم می گم خیلی بی تجربه بودم علی هم همین طور اما اون قبل از این که با من اشنا بشه به دختری در همسایگی خودشون علاقه داشته و متاسفانه عشقشم یک طرفه بوده و همش هوس های بچگانه بوده !!
    من هم به پسر یکی از اقوام نزدکمون علاقه ی شدیدی داشتم در حده جنون اما هیچ وقت نخواستم که باهاش رابطه داشته باشم و خوب می فهمیدم که همه ی اینا عشق های دوران بلوغه و زود گذر هم هست پس بهتر بود باهاش دست و پنجه نرم می کردم و احسان (پسر اقواممون) رو با ید فراموش می کردم و نیاید به هیچ چیز جز درسم و ایندم فکر می کردم!!
    این موضوع اشنایی منو علی بر می گرده به یک ساله پیش و علاقه ی من به احسان سه سال بود که ادامه داشت و تمومی نداشت و لطمه ای هم به درسام وارد نمیکرد!!
    چند هفته ای رو با علی در حد چت رابطه داشتیم هنوز اون از من نه عکس و نه تلفن نخواست منم از این که زیاد به مسائل دوستی های پوچ بی اهمیته یلی خوشحال بودم و سعی می کردم خودمو بهش نزدیک تر کنم و بعد یه مدت که اون به من علاقه مند شده و منم همین طور قراره ازدواج گذاشتیم و به هم قول دادیم که رابطهمون رو با دوستی اشتباه نگیریم بلکه هم دیگرو به عنوان یه عاشق و همراه بشناسیم!!من هنوزم نمی دونستم دارم چی کار می کنم علی با حرفایی که می زد منو بد جور جذب خودش می کرد به طور کلی حرفاش کاراش طوری بود که هر کس با گفتگو با هاش احساس می کرد به یک فرد 30 ساله که سرشار از تجربه و پختگی بود مشغول حرف زدنه!!اهل تجمل و این حرفا نبود و خونواده ی خوب و ساده ای داشت که من این خصوصیاتشو قبول کردم !!
    اما...!!این همه چت کردن های بی مورد که اواخر فقط شوخی و خنده بود منو حسابی از درس زده بود اخه تا قبلش من دانش امور با هوشی بودم و توی اقوام و فامیل حرفه اول رو از نظر باهوشی و نجابت می زدم اما افسوس....!!چه قدر زود گذشت!! افت تحصیلی زیادی کردم طوری که همه ی دبیر ها متعجب بودند و پیگیر علت بودند اما به نتیجه نرسیدند!!اوایل هم پدر مادرم هم دبیران سعی کردند که منو از دوستان اطرافم که زیاد دختران نرمالی نبودند و نقش زیادی هم در افت تحصیلی من داشتند دور کنند اما بازم نتیجه ی خوبی نداد و من دست بردار اونا نبودم و یا مشغول چت و این برنامه ها بودم یه دنبال خوش گذرونی با دوستام!!اما بهتره بگم خیلی از وقتمو چت کردن می گرفت !!
    پدر مادرم که تازه متوجه افت تحصیلی من شده بودند سعی کردند ریشه ی این فاجعه رو بگیرند و از اون جایی که خو نواده ی من به تحصیلات خیلی اهمیت می دن این موضوع شده بود واسشون یه دغدغه!!!!!
    کم کم متوجه شده بودند که علت از اینترنت و چته و بر خورد شدیدی باهام داشتند!!باورتون میشه دقیقا از همون موقع دیگه انگار احساس پوچی می کردم احساس ذلیلی و خیلی نسبت به درس و ایندم بی میل شده بودم !!اختیارم دست خودم نبود کاملا بی اراده شده بودم !!پدرم موبایل و کامپیوترم رو ازم گرفت تا درس بخونم و حتی منو چندین بار منو تو اتاق زندونی کرده بود !واسه چی اخه؟!همش به خاطر یه افت سنگین؟!اون جا واسم همه ی اینا یه کابوس شده بود طوری تصمیم گرفتم ترک تحصیل کنم و جلوی بابام مقاومت کنم و بایستم!!دیگه انگار یه مرده شده بودم یک مرده ای که روح نداشت یک مرده ای باخته بود از نظر خودش!!(الان فکر اون زمان منو ازار می ده)سعی کردم برنامه بریزم و هم به درسم برسم هم به نیازم که فکر می کردم همش علی بود و بس...!!!اما نشد توانایی شو ندشتم !!!علی تصمیم رفت واسه خواستگاری و ازدواج اقدام کنه و از وضیت من رنج می برد و این تنها کاری بود که می تونست منو از این وضیت نجات بده!!!اما من در اوج خامی فکر فرار از خونه باعلی رو در سر پرورش می دادم اما اون قبول نمیکرد و عاقلانه تصمیم گرفت که به مادرم صحبت کنه و بهش اطلاع بده که هدف ما غیر از ازدواج چیزه دیگه ای نیست و نخواهد بود و رابطمون رو به مسائل جنسی کشیده نمیشه!!یک مدتی که اوضاع اروم شد احسان مثله این که در کمینم بوده و اون دوستایی که اطرافم بودن رو به سراغم فرستاده و از موقیعتم استفاده کرده (افت تحصیلی)و سعی می کرد که با هام به هر نحوی دوست بشه!!احسان اصلا پسر نرمالی نبود با این که ظاهر خیلی ساده و درس خونی داشت اما تا به حال با خیلی ها رابطه داشته و حتی هم بار ها سکس داشته و مشروب و سیگار هم واسش طبیی شده بود!!!
    تا قبلش اینا رو نمی دونستم و همشو توسط یکی از دوستانم فهمیدم کم کم داشت حالم ازش بهم می خورد فکر نمی کردم این همه ادام مزخرفی باشه !!
    خوب می دونستم که هدفش از خواستن رابطه با من چی بوده!!یک مدت دست بردار نبودند مدام یکی از دوستام تو گوشم می خوند که باهاش دوست شم و بلاخره تصمیم گرفتم به احسان زنگ بزنم و بگم من شرایط دوستی با تو رو ندارم و اونی که می خوای نیستم اما انگار دباره همون حسه و عواطفی که 3 سال پیش نسبت بهش داشتم سراغمو گرفت و مقصر اصلی خودم بودم !
    حرفای احسان بد جور منو گرفتار کرده بود و واسه دومین بار تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم و ازش گدایی محبت کنم!من در خونوادم از نظر محبت کمبودی نداشتم اما دوست داشتم محبت رو از کسه دیگه بخوام و بخاطر اوردن اون همه گدایی از علی و احسان الان بد جور عذاب وجدان دارم!!طوری شد که رابطه ی منو احسان شده بود مثله دوستی های خیابونی!!!به احسان عادت کرده بودم و کم کم داشتم از اوضاع خودم خسته می شدم دیگه اون یگانه اول مرده بود از خودم بدم امده بود روزم شده بود احسان شبم احسان و....!!طفلی علی تصور می کرد دلیل این همه کم محلی من اوضاع خونوادست .جواب تلفن هاشو نمی دادم اصلا شده بودم اسباب دست احسان !!
    از دوستی من با احسان فقط خواهرم اطلاع داشت که اونم کم لطفی نکرد و به پدر مادرم اطلاع داد و دوباره همون اش و کاسه!!از وضعیت درسم نپرسید دیگه تعطیل شده بود یه به بهانه های مختلف مدرسه نمی رفتم یا درس بی درس!!!
    پدرم که از قبل می دونست احسان پسره درست درمونی نیست به پدرش خبر داد که به پسرش اطلاع بده دست از سر من بر داره !!اونم از ترس بابام و این که می دونست من چند بار به در خواست سکسش جواب رد دادم تصمیم گرفت ازم جدا شه!!
    بعده 5 ماه اون همه خاطرات رو اگه یک روزه فراموش میکردم دیوونه می شدم چند بار تصمیم به خود کشی گرفتم و یک بارم مرگ رو واقعا دیدم !!علی هم که تو این مدت از هیچی خبر نداشت توسط خاله خودم از دوستی منو احسان خبر دار شد و کلی ازم ناراحت و دل گیر شد اما بهم یه فرصت دیگه داد وکلی معذرت خواهی کردم !!
    علی واقعا بزرگی خودشو نشونم داد درست موقعی احساس می کردم هیچ حامی ندارم منو بخشید !!از اون موقع به بعد شرایطم از هر لحاظ بهتر می شد و علی محکم پشتم ایستاده بود!!
    من از دابطه با علی خیلی خسارت دادم حدود 1 تومان پول تلفن و هزینه ی مو بایلم شد که مجبور شدم تا وسعم بدم اما واقعا واسه ی دختر 17 تهیه این پواقعا مشکل بود !!بگذریم!هنوزم نمی دونستم علی دوستم داره یه به کسه دیگه ای علاقه داره اخه رفتارش خیلی عوض شده بود و مثله همیشه بهم اهمیت نمی داد !!حالا موندم با این همه خرابی که خودم واسه خودم ساختم!!احساس می کردم علی با این که منو واسه اولین بار دیده بود خیلی مشتاق دیدارم باشه اما این طور نبود رفتارش خیلی با هم سرد بود و کلی نسبت بهم بی اعتماد شده بود !!!

    حالا می خوام بپرسم من باید چی کار کنم؟!از کجا بدونم ک علی دوستم داره و می تونه کمکم کنه روحیه خودمو بدست بیارم؟!!باید چی کار کنم که پدر مادرم دوباره بهم اعتماد کنند؟؟!!من علی رو دوست دارم اما اون می خواد کم کم ازم جدا بشه و اینو خوب می فهمم !!ممکنه که اگه قوله ازدواج داده بهم همش بهونه ای واسه سرگرمی با من بودن باشه؟؟!!ایا واقعا منو واسه ازدواج ی خواد؟؟؟!!

    نمی دونم کمکم کنین؟؟/!!گیج شدم دیگه!!

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مهر 87 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1387-6-02
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    3,488
    سطح
    36
    Points: 3,488, Level: 36
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!خواهش

    اینی که شما تعریف کردی یه تجربه تلخ بود اگر جای تو بودم همه چیز رو فراموش می کردم هم احسان و هم علی همه ذهنمو روی درس متمرکز می کردم و دوباره محکم تر از قبل روی پاهام می ایستادم دنیا که به اخر نرسیده بلاخره اینم یه تجربه بود زندگی هنوز ادامه داره هر دوشونو یه گوشه از ذهنت توی یه صندوقچه نگهدار ی کن و از اتفاقات واسه اینده استفاده کن به ازدواج هم اصلا فک نکن!

  3. کاربر روبرو از پست مفید tanha_999 تشکرکرده است .

    tanha_999 (چهارشنبه 13 شهریور 87)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 شهریور 87 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-16
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    4,061
    سطح
    40
    Points: 4,061, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!خواهش

    از راهنمایی شما دوست عزیزم ممنونم !!اما واقعا نمی دونم چرا سر در گم شدم و هنوزم نسبت به ایندم و درسم بی میل و بی رمق هستم و تمام فکرم اینه که علی منو تنا بذاره!!اون موقع است که دیگه از هر چه جنس مخالفه بدم می اید!!اما نمی خوام اونم از دست بدم چون واقعا احساس می کنم بهش نیاز دارم!!اما چه جوری؟!!

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آبان 88 [ 12:54]
    تاریخ عضویت
    1387-6-07
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,197
    سطح
    41
    Points: 4,197, Level: 41
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 33 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!خواهش

    سلام مهسا جان
    میدونی خیلی خوبه که ادم به اشتباهات گذشتش بتونه اعتراف کنه
    تو چون از احسان محبت ندیدی طرف علی رفتی و بعد که دوباره با احسا ن دوست شدی علی رو فراموش کردی
    به نظرم ناراحت نشی اما تو علاقه و عشقی به علی نداری بهتره اونو فراموش کنی
    و خدا رو شکر کنی که یه خواهر خوب داری ویه خانواده خوب تر
    که تو رو از چیزی که ممکن بود خدای نکرده اتفاق بیافته نجات دادن
    تو بهترین خانوادرو داری باور کن
    قدرشونو بدون
    امسال احسان که فقط دنبال هوس های خودشونن زیادن خودتو دست کم نگیر احسان رو حتما باید فراموش کنی
    جدی میگم
    خدا رو شکر کن که اینقدر دوست داشته که نزاشته خطایی بکنی
    به نظرم تو چیزی رو از دست ندادی
    هردوشونو فراموش کن به زندگی و ایندت فکر کن
    پدر و مادرت نگرانتن
    اونا رو اذیت نکن
    شاید اگه هر پدر و مادر دیگه ای بودن برخورد شدید تری باهات میکردن اما خیلی خوب بخشیدنت
    به قول معروف
    گوهر خود را نزن بر سنگ هر ناقابلی
    صبر کن گوهر شناس قابلی پیدا شود
    خدا رو شکر کن و تو این ماه عزیز سعی کن فکر تو عوض کنی
    اگه هم دلت گرفت با خدات دردل کن باور کن خیلی ارامش بهت میده

  6. #5
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!خواهش

    سلام mahsa
    لطفا منو روشن كنید. شما 18 ساله هستید و 3 ساله كه عقد یكی از اقوام هستید و الان با آقاتون مشكل دارید،
    ‌ یا اینكه یه دختری هستید كه در انتخاب فردی به نام علی مشكل دارید. و با پسری به نام احسان به هم زدید و دچار افت تحصیلی هستید!!!!!!؟
    یه نگاهی به این لینك بیندازید:
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=838&pid=7611#pid7611

  7. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!

    سلام mahsa
    لطفا منو روشن كنید. شما 18 ساله هستید و 3 ساله كه عقد یكی از اقوام هستید و الان با آقاتون مشكل دارید،
    ‌ یا اینكه یه دختری هستید كه در انتخاب فردی به نام علی مشكل دارید. و با پسری به نام احسان به هم زدید و دچار افت تحصیلی هستید!!!!!!؟
    یه نگاهی به این لینك بیندازید:
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?t...11#pid7611

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 شهریور 87 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-16
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    4,061
    سطح
    40
    Points: 4,061, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!

    سلام من خواهر مهسا هستم و از عضویت ایشون در سایت استفاده کردم !در ضمن 17 سال دارم
    من متوجه نبودم وگر نه اسم کاربری رو عوض می کردم!ببخشید!

  9. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!

    با سلام خواهر مهسا
    لطفا خروج از سیستم را بزنید،‌ بعد یك نام كاربری جدید انتخاب كنید و ثبت نام بفرمائید، و در آخر همین سئوالتون را مجددا كپی كرده و با نام كاربری جدید ارسال كنید. تا مسائل با هم قاطی نشود. در اینجا ما از دوستان فقط یك نام كاربری داریم و تمام موضوعات و پستهای یك فرد با هم معنا می یابد. لذا استفاده مشترك از یك نام كاربری دیگر اعضاء‌را به مشكل می اندازد .
    با تشكر از شفاف سازی كه كردید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 13 شهریور 87)

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 آذر 87 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1387-5-11
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!خواهش

    سلام دوست عزیز
    میخوای بدونی نظر من چیه ؟بنظرم علی و احسان رو برای همیشه فراموش کن به درست بچسب .خودت نمیدونی تو چه سن پرباری هستی نباید به هیچ چیز جز فراگیری علم ودانش فکر کنی چون اگر جوانیت رو گذروندی هیچ وقت نمیتونی برگردی و شورو نشاط جوانی رو بدست بیاری .پدرو مادرت درست میگند صلاح شمارو میخوان اینو به عنوان یک خواهر بزرگتر بهتون گفتم انشاءاله موفق و خوشبخت بشی

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 مهر 87 [ 14:04]
    تاریخ عضویت
    1387-6-10
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,270
    سطح
    35
    Points: 3,270, Level: 35
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دچار شک و دودلی شدم!احساس می کنم از زندگیم عقب موندم!باختم!خواهش

    سلام.وقتی ماجراتوخوندم دیدم یه جاهایی مثله خودم بودی.درکت می کنم.علاقه وافت تحصیلی وحس عقب موندن توی زندگی واسم اشنان.عزیزم تواشتباه کردی ولی می تونی جبران کنی.فقط باید با خودت روراست باشی.اگه هنوز علی رو دوست داری می تونی بهش ثابت کنی که پشیمونی.باید تلاش کنی تا اشتباهات گذشتتوجبران کنی.باید درس بخونی.باید خودتوثابت کنی اول به خودت بعد به دیگران.من می دونم با هوشی که داری می تونی همونطور که من تونستم.بسم الله


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.