سلام بچه ها تورو خدا تا اخر بخونید و بگید چیکار کنم من یه بار اینجا در مورد مشکلی که داشتم حرف زدم راهنماییم کردید و فهمیدم حداقل راه درست چیه.. ولی الان میخوام یه سوال بپرسم تو رو خدا بگید چیکار باید بکنم گفته بودم قبلا که به مدت 3سال با پسری اشنا شده بودم که به قصد ازدواج بود ولی بنا به دلایلی فعلا شرایط ازدواج رو نداشت.. اون موقع 21 سالش بود همیشه می گفت منو دوس داره ولی توجه چندانی به من نداشت یا اینکه تو رفتاراش اصلا به من نشون نمیداد که منو دوس داره همیشه دو دل بودم نمیتونستم از کاراش سر در بیارم یه روز باهام مهربون بود یه روز خود به خود عصبی میشد و منتظر بهونه بود که قهر کنه ولی خب به یه روز نکشیده دوباره اشتی میکرد سر این جریانه بلاتکلیف بودن و سر در گم بودنم تو رابطه با دوستای مجازیم صحبت میکردم قسم میخورم اگه محمد بود هیچوقت به خودم اجازه نمیدادم با کسی صحبت کنم چون بیشتر به خاطر پیدا کردن راه حل بودم برا خودم چون اون موقع 18 سالم بود و نمیدونستم چی درسته چی غلط هنوز هم نمیدونم البته.. محمد جریانه چت کردن منو فهمید و گفت بهش خیانت کردم!! در صورتی که اصلا جوری که اون فکر میکرد نبود! منو ول کرد و رفت کلی اصرار کردم قسم خوذدم که خیانت نکردم فقط به خاطر بی توجهیاش مجازی صحبت کردم ولی گوشش بدهکار نبود ..بعد از مدتی دوباره خودش برگشت و گفت باشه باهم باشیم ولی اگه ببینم دوباره چت کردی میرم و دیگه بر نمیگردم! الان یک ماه هست که برگشته و با همیم منم دیگه نه به هیچکس فکر کردم نه با کسی حرف زدم! ولی الان که هستش بود و نبودش فرقی نمیکنه شاید روزی یه بار 1دقیقه باهم حرف بزنیم در روز که سریع قطع میکنه و میگه بخدا گرفتارم البته راست میگه گرفتاره چون یه شغل جدید زده و سرش به اون گرمه البته 2 ماهی هست که شروع به کار کرده ولی خب با خودم میگم اگه من براش مهم بودم میتونه یه خورده از وقتشو برا من بزاره و با منم حرف بزنه! اصلا ما هیچ حرفی با هم نمیزنیم به جز اینکه بگه ببخشید بعد بهت زنگ میزنم الان گرفتارم! دیگه هم زنگ نمیزنه تا نصف شب که سرش خلوت میشه و میاد خونه به من شب بخیر میگه که اون موقع هم من خوابم.. به نظرتون این رابطه چجوریه! یعنی وقتی به من زنگ نمیزنه اس ام اس نمیده و میگه گرفتارم یعنی واقعا گرفتاره؟یا اینکه برا من ارزش قائل نمیشه؟میشه نظرتون رو بگید توروخدا؟ خسته شدم از فکر کردن!! میگم بذا ولش کنم بعد میخواد به من بگه دیدی منو درک نمیکنی؟بعد من میخوام بشینم و حرص بخورم که اره تقصیره من بوده! اگه باهاش بمونمم اینجوری می خواد بی توجهی بهم بشه و همش حرص بخورم!خودش حتی وقت نداره که با من بخواد حرف بزنه!! چیکار کنم توروخدااااااا
- - - Updated - - -
اینو هم بگم که رابطم باهاش خیلی خیلی نزدیک بود و هست ولی تصمیم گرفتم ازش فاصله بگیرم و مرز بزارم برا رابطمون..
اینو هم میدونم اگه باهاش بهم بزنم فردا پشیمون میشم و دلم تنگ میشه براش.. چون گفتم که به قصد ازدواج بود و ایندمو با اون تصور کرده بودم
الان خیلی سخته واسم بخوام با کسی دیگه باشم
به نظرتون چیکار کنممممممممممممممممممممممم ممممم
علاقه مندی ها (Bookmarks)