سلام . نمیخواستم ی تایپیک جدید ایجاد کنم می خواستم یکم فاصل باشه از تایپیک قبلی تا بخودم بیام ولی بدم نمیاد نظر شمارو هم بدونم . اسم تایپیک قبلیم ( اعتماد ب حرف بزرگترا ) بود
من بعد از این همه همسرمو هنوز نتونستم ببخشم. عضو شدن توی سایت همدردی خیلی بهم کمک کرد . فهمیدم ک مشکل من در برابر خیلی از مشکلات دوستان نا چیزه . خیلی مطالعه کردم . رفتم ب صفحات اول خوندم و خوندم و خوندم . فهمیدم اشتباهاتم کجا بودن . فهمیدم از چ جاهایی ضربه خوردم . خیلی بهم کمک شد . نظراتی هم ک برای اون تایپیکم بهم دادین سازنده بود . حتی با چیزایی ک یاد گرفتم ( چیزایی ک توی زندگی خودم توجهی بهشون نکردم ) برای چند نفر پست گذاشتم .
ولی الان مسئله چیز دیگه ست . هر کاری می کنم نمی تونم همسرم رو ببخشم . باورتون میشه اون حتی توی این مدت ازم ی عذر خواهی ساده نکرد . جشن عروسیمو ، آرزوهامو ، شادی هامو هر چیزی ک داشتم خراب کرد . ب معنای واقعی دلمو شکست . ولی حتی نیومد برام توضیح بده . هر جند روز ی بار زنگ می زنه و طوری رفتار می کنه ک انگار ن انگار . انگار ک هیچ اتفاقی نیفتاده . تازه اینقدر ریلکس برخورد می کنه ک خودمم باورم میشه هیچ اتفاق ناراحت کننده ای بین ما نیفتاده . و این منو داغون می کنه . منم ازش نپرسیدم ببینم تا کی می خواد ازش فرار کنه . تا کی میخواد خودشو بزنه ب کوچه علی چپ
خیلی ازش نارحتم . حتی ب دیدنم هم نیومد . احساس خیلی بدی دارم . نمی دونم اصلا احساسات من براش مهمه ؟ چرا برای بدست اوردن دلم کاری نمی کنه ؟؟؟؟ اصلا نمی دونم چی تو سرش میگذره . من نمی تونم پیش قدم بشم چون دیگه نمی خوام کوچیک بشم . اونی ک پشت کرد ب من اونه ولی دریغ از ی پشیمونی ، ی توضیح ، ی دلیل ک دل پر از آتیش منو اروم کنه . ی وقتایی دلم خیلی براش تنگ میشه ولی بعد رفتاراش ک یادم میاد . عصبی میشم .
موندم توش ... چقدر سکوت ... مگه چی شده ک این اقا حاضر نیست حتی دربارش حرف بزنه . نمی دونم تکلیفم چیه ؟ هر روز حرفایی ک دوس دارم بهش بزنم رو با خودم مرور میکنم . تو خیالم باش دعوا می کنم . غر بش میزنم ک چرا اینطور شد ؟ بغلش می کنم . باش گریه می کنم . عصبی می شم .
خسته ام . باورم نمیشه اون همه علاقه و وابستگی ی دفه چی شد ؟ آخه مگه میشه بدون دلیل اوضاع خراب بشه ؟ چرا حرف نمی زنه ؟
کـــات را بـــگو...
صـــبر کـــن .... کـات
مـــن دیـــگر بـــازی نـــمی کنم ؛دیـــگر نمـــی خــواهـــم قـــهرمان ایـــن قــصه بـــاشــم!!!
قـــصه ای که پُـــراز سختی ســت قـــهرمــان را از پـــا در مـــی آورد...خـــدایــا کـــم آوردم
کـــات را بـــگو...
علاقه مندی ها (Bookmarks)