به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 اسفند 92 [ 00:57]
    تاریخ عضویت
    1392-12-11
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    15
    سطح
    1
    Points: 15, Level: 1
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کم آوردم.دارم به خودکشی فکر میکنم

    سلام
    من میخواستم ازدواج کنم. خیلی دنبالش بودم اما نشد. چند ماهه
    همه مخالفن. چون دانشجو ام و کار ندارم. با دعوا و روز خونوادمو راضی کردم.
    به چن نفرم سپردیم اما کسی حاضر نشد حتی منو ببینه.
    ناراحتی و غمم برا هیشکی مهم نیس. افسرده م. از مادر و خواهرم خیلی دلم شکسته.
    میدونم جدی دنبالش نیستن و خوشحالن کسی پیدا نکردم.
    چن بار تو خونه بخاطرش دعوا کردم. مادرم نفرینم کرد گفت روز خوش نبینی
    میدونم دیگه خوشبخت نمیشم. دارم تو گناه غرق میشم. دیگه خسته شدم
    نه دانشگاه میرم نه حوصله کسی یا چیزی رو دارم. قلبم پر از غمه.هیشکی درکم نمیکنه
    باورم نمیشه ازدواجم اینطوری گره خورده. دارم به جنون میکشم
    خیلی به خودکشی فکر میکنم. دیگه کم آوردم بخدا نمیدونم چیکار کنم

  2. کاربر روبرو از پست مفید pesarekhoob تشکرکرده است .

    فدایی یار (سه شنبه 20 اسفند 92)

  3. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مگه ازدواج چی داره که بخوایم بخاطرش خودکشی کنیم
    ازدواج ارزششو داره که بخوای با مادرت بد صحبت کنی و دلشو بشکونی

    دوست من ما توی کشوری بدنیا آمدیم که یه پسر از 18 تا 28 سالگیش بجای اینکه بهترین دوران زندگیش باشه بدترین دورانشه (تقصیر ما نیست ولی دلیل نمیشه خودکشی کنیم یا با پدر مادرمون بد صحبت کنیم)

    فکرشو بکن توی این بازه زمانی (10 ساله) نیاز های عاطفی و تنهایی در اوج هستند اما نه میشه ازدواج کرد (سربازی و درس و کار و پول و...)نه میشه با کسی دوست بشیم (بخاطر مسائل شرعی و اینکه نمیشه با احساسات یک دختر بازی کرد)

    به نظر من نیازهای عاطفی و تنهاییت رو با هر چیزی بجز ازدواج پر کن
    تا حالا چطور به نیازهات پاسخ دادی ؟

    از همین الان هم توصیه میکنم درساتو بخون و سریع درستو تموم کن هر چقدر هم معدلت کم بشه ایراد نداره
    درس فقط برای اینه که بهت انگ بیسوادی نزنن و هیچ کاربردی در زندگیت نداره
    چون مطمئنم از درس به هیچ جایی نمیرسی (مثل من و امثال من) پس از همین الان دنبال یه کار آزاد باش

    حق با مادرته حتما یه چیزی میدونه که تو نمیدونی
    من برای یکی دیگه از تاپیک های تالار دوستمو مثال زدم که اینجا هم مثال میزنم برای شما تا بفهمی حق با مادرته

    من یه دوستی داشتم بایه دختر به قصد ازدواج دوست شده بود با اینکه بعد از مدتی شاغل شدش و یه کار با حقوق پایین پیدا کرد ولی هر روز از پولایی که خرج میکرد گلایه میکرد و میگفت همسرش بهش فشار میاره که پولاشو جمع کنه برای مراسم عروسی و رهن کردن خونه ولی وقتی برام حساب میکرد می فهمیدم هیچی از پولاش نمیمونه

    روز زن مجبور بود یه چیزی بخره (مثلا یبار موبایل خریده بود چون گوشی همسرش خراب شده بود )روز تولد زنش باید یه چیزی میخرید
    هر روز باید یه چیزی میگرفت دستش و میبرد (گل یا کادوهای کوچیک و ارزون )

    کلی پول برای خریدن کارت شارژ میداد (ماهی حدود 30 یا 40 هزار تومن)
    هربار که میرفتن بیرون کلی خرج بستنی و قهوه و سیب زمینی سرخ کرده و ازین چیزا میکرد

    تازه این پایان ماجرا نبود باید برای خودش لباسای خوب میخرید و اون دختر باید تایید میکرد لباساشو (مثلا بهش گیر داد که باید کت بپوشه و اون بیچاره هم زیر بار رفت)

    به نظر من دوستم از دختره سرتر بود و دختره هیچکدوم از معیارهاش رو نداشت و فقط بقول دوستم برای فرار از تنهایی باهاش بود ، انصافا دختره هم دختر قانعی بود (کادو طلا و جواهر نمیخواست یا برای بیرون رفتن رستوران قرار نمیگذاشت)
    اینا موقعی که دوستم بیکار بود با هم آشنا شده بودن ولی دوستم بعد از چند ماه رفت سر کار
    دوست من کلاس زبان و چند تا کلاس دیگه هم میرفت و با اینکه حقوق میگرفت آخر هر ماه باید یه پولی از باباش دستی میگرفت تا مخارجش و قرضایی که بالا آورده بود رو بده
    در نهایت اون دختره نه مراسم ازدواج خواست نه چیز دیگه ای و از دوستم نخواست که جایی رهن کنن و به زیرزمین خونه شون بسنده کرد

    البته در دوران نامزدی بینشون دعوا بود و اون دختره فکر میکرد دوستم خسیسه و از قصد داره این کارها رو میکنه

    این دختره که قانع بود وضعیت این بود حالا خودت حساب کن چه آینده ای من و شما در پیش داریم

    آقای خاله غزی راست میگه که هر وقت از زندگی مجردی سیر شدید و کلتون پاره سنگ برداشت برید زن بگیرید

    ما باید یه کاری پیدا کنیم و 3 4 سال هیچی نخوریم و نپوشیم و پول جمع کنیم تا خرج دوران نامزدی و جشن عروسی و رهن خونه و ... در بیاد

    من هرچی فکر میکنم ازدواج کردن هیچ مزیتی برام نداره درسته تنهاییم پر میشه ولی با چی پر میشه : پر میشه از استرس و نگرانی
    منم احساس تنهایی شدید دارم ولی نمیشه روی حقیقت هایی که در انتظارمه سرپوش بذارم
    توصیه میکنم شما هم اگر شغل پردرآمد نداری یا وضعیت مالی خانوادت خوب نیست بیخیال شو

  4. 5 کاربر از پست مفید 1234567 تشکرکرده اند .

    Amir_23 (یکشنبه 11 اسفند 92), tanin-91 (یکشنبه 11 اسفند 92), toojih (یکشنبه 11 اسفند 92), پونه (یکشنبه 11 اسفند 92), خانوم مجرد (یکشنبه 11 اسفند 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 اسفند 92 [ 00:57]
    تاریخ عضویت
    1392-12-11
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    15
    سطح
    1
    Points: 15, Level: 1
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم 1234567
    سلام
    همه حرفها و نصیحتهایی که گفتین رو میدونم. تو این مدت خیلی از ایمن حرفا شنیدم خیلی بهم گفتن اونقد که گوشم پره اونقد که دیگه واقعا حالم بهم میخوره(قصد بی احترامی به شمارو ندارم ولی واقعا به این حرفا آلرژی پیدا کردم)
    من یه آدم مذهبی بودم میتونم براتون چن ساعت درمورد احترام به پدرو مادر صحبت کنم. میتونم تا شب نصیحتتون کنم..ولی دیگه کم آوردم
    نمیدونم درکم میکنید یا نه. من یه پسر 25 ساله م. یه آدم احساسی. همه زندگیم مختل شده
    ترم پیش مشروط شدم و با این شرایط این ترم هم وضعم همونه. همه بهم میگن درستو تموم کن کار پیدا کن بعد ازدواج. اما میدونم اینجوری درسم هیچوقت تموم نمیشه و کارم ب اخراج میکشه
    از اینکه برا هیچکس مهم نیس ناراحتم.از اینکه همه بلدن فقط نصیحت کنن خسته شدم
    انقدر گوشه گیر و تنها شدم که داره حرف زدن یادم میره. رابطه م با خدا خیلی ضعیف شده و با سرعت زیادی میرم سمت گناه. دست خودم نیس
    میدونم افسرده شدم باید قرص مصرف کنم. به معنای واقعی کم آوردم

  6. 2 کاربر از پست مفید pesarekhoob تشکرکرده اند .

    فدایی یار (سه شنبه 20 اسفند 92), خانوم مجرد (یکشنبه 11 اسفند 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام پسر خوب، شما مشکلت به احتمال زیاد یک چیز دیگه است. شاید اینها عوارض افسردگی است. داری دنبال مقصر میگردی برای شکستها و وضعیت بدی که توضیح دادی الان در زندگیت داری. از زن نداشتن گرفته تا بیتوجهی مادر و خواهر.

    زن گرفتن درمان هیچ دردی نیست. فقط یک آدم نرمال و سالم میتونه ازدواج کنه و از ازدواجش لذت ببره. آدمهایی که به نوعی دارن درد میکشن با ازدواج فقط یک آدم دیگه رو بدبخت میکنند و درد خودشون رو هم شدیدتر.

    اگه خیلی ادعای مرد بودن و توانایی زن داشتن داری خودت برو برای خودت یکی پیدا کن! این دیگه ساده ترین کار برای مردی هست که میتونه یک خانواده رو اداره کنه! (اونایی که از طریق خانواده اقدام میکنند به خاطر این نیست که نمیتونند خودشون پیدا کنند به خاطر اینه که روش سالمتر و مطمئن تری هست ولی حتما باید این توانایی رو داشته باشه که خودشون هم به تنهایی بتونند یکی رو پیدا کنند) اگر نتونی یکنفر رو پیدا و راضی کنی که همراه ادامه زندگیت بشه یعنی هنوز اونقدر بزرگ نشدی که آمادگی زن گرفتن داشته باشی. که من فکر میکنم نمیتونی وگرنه اینجا مرثیه سرایی نمیکردی.

    پ.ن: پسر خوب، قصد اذیت کردنت رو نداشتم. فقط چون گفتی بارها و بارها صحبتهای تکراری و دلخوشکنک شنیدی، خواستم بی پرده باهات صحبت کنم. شما تنها کاری که باید بکنی اینه که مشاوره بری و نقطه ضعفهات رو مشخص کنی و سعی کنی بهتر بشی. تا وقتی نقطه ضعفهامون رو نپذیریم و سعی کنیم بهانه تراشی کنیم پیشرفتی نخواهیم کرد. فکر ازدواج رو از سرت بیرون کن و بپذیر که مشکل الانت ازدواج نیست. هر وقت حالت اونقدر خوب شد که یکی دو ماه خوشحال و سرحال داشتی زندگیت رو به تنهایی انجام میدادی و احساس کردی یک زن میتونه این زندپی قشنگ و بی ایرادت رو قشنگتر کنه یعنی وقت ازدواج کردنته.

  8. 3 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    1234567 (یکشنبه 11 اسفند 92), Amir_23 (یکشنبه 11 اسفند 92), tanin-91 (یکشنبه 11 اسفند 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 آذر 94 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    2,683
    سطح
    31
    Points: 2,683, Level: 31
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,932

    تشکرشده 348 در 164 پست

    Rep Power
    33
    Array
    دیگه خودکشی برای چیه؟
    برا ازدواج کسی رو در نطر دارید؟

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ببخشید پسر خوب، رفتم ولی عذاب وجدان گرفتم برگشتم که ویرایش کنم دیگه نتونستم! فکر کنم باز کمی تند رفتم! اون قسمت مربوط به زن پیدا کردن رو فراموش کن. بقیه پستم رو بخون.

    پ.ن: خانم فرشته مهربان، لطفا هر قسمتی که آسیب رسانه رو حذف کنین!!! عجب گرفتاری شدیم. یکی میخواد به من بگه تو رو چه به راهنمایی دیگران. خیلی مردی برو خودت رو درست کن! پسر خوب از من ناراحت نشی. من خودم زیاد از تو بهتر نیستم. کمی به خودت برس و با خودت صادق باش مطمئنم خیلی اوضاعت بهتر میشه.

  11. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    1234567 (یکشنبه 11 اسفند 92)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 مرداد 96 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1392-8-30
    نوشته ها
    285
    امتیاز
    4,535
    سطح
    42
    Points: 4,535, Level: 42
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    400

    تشکرشده 440 در 186 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام محمد اقا
    تو رو ازدواج حساس شدی
    تنهایی .. یعنی دوست هم جنس هم نداری؟ بعدشم کی گفته همیشه حق با پدر مادره؟ فرزندان هم حقوقی دارن بابا !!!!!!!
    ما هم مجردیم درد تو رو میفهمیم
    تازه من 2 سال بزرگترم منم درگیرش بودم اما میدونی چی شد که خلاص شدم؟ بهش فکر نکردم فقط همین!! زندگیم سیاه شده بود از بس رو ازدواج حساس شده بودم هی حس تنهایی و بدبختی و همه با من بدن و ... اذیتم میکرد
    واقعیت اینه که فشار رو تو هست و داری بد قضاوت میکنی رفتار مادر و خواهرتو.. تقصیر هم نداریا ...
    اما اگه فکرتو ببری یه سمت دیگه خلاص میشی راحت میشی بخدا . من هی مینالیدم که چرا خواستگار ندارم چرا اینجوریه چرا فلانه اصلا از زندگیم لذت نمیبردم اما از وقتی بهش فکر نکردم حالم خوب شده. نه خواستگار اومده نه مادرم و خانواده م عوض شدن نه هیچ چیز دیگه .. فقط طرز فکرم عوض شده و با خودم عهد کردم از تجردم لذت ببرم
    گفتم چرا تجرد خودشو به من تحمیل کنه؟ این منم که تجرد رو انتخاب میکنم و نمیذارم اذیتم کنه و فکر کنم در بند و بدبختی هستم
    بهر حال من دخترم و شما پسری. حتما شرایطمون فرق داره اما اصل ماجرا تجرده که اکثرا باهاش درگیریم
    اصلا بشین فکر کن رویا بساز که ازدواج کردی! خوب حالا ببین چطوری زندگیت میچرخه؟ درست که واسش زحمت کشیدی مونده این لذت ازدواجو خراب نمیکنه؟ تازه کار و چیزای دیگه هم هست
    اشکال تو اینه که خیلی خیلی دور میبینی خودتو از خوشی و ازدواج و غیره... نه! کسی نگفته تا اخر عمرت ازدواج نکن
    ولی اگه میخوای با خیال راحت بری سر زندگیت ، شرایطتشو مهیا کن که خودت لذت بیشتری ببری
    ضمنا مشاوره هم بری خوبه هاا داری همه چیو بهم ربط میدی خطاهای شناختی و فلان هم ک داری انگار
    تو فکر میکنی واسه برون رفت از این اوضاعت ازدواج بهترین راه حله
    در صورتی که نیست و کیف و لذت ازدواج به اینه که با امادگی خوبی بری سراغش
    اصلا اصلا قصد نصیحت نداشتم خواستم از تجربیاتم بگم و کمکت کنم جور دیگه فکر کنی که از این فکرا بیای بیرون
    ببخشید پر چونگی کردم محمد

    - - - Updated - - -

    راستی شما اقایون انقدر از تجرد گله کردین و ماشالا کمم نیستین قاطی کردم با یه کاربر دیگه
    ولی من تاپیکتونو خوندم فکر نکنید اشتباهی نوشتما اسمتونو فقط قاطی کردم

  13. 7 کاربر از پست مفید خانوم مجرد تشکرکرده اند .

    1234567 (یکشنبه 11 اسفند 92), Amir_23 (یکشنبه 11 اسفند 92), tanin-91 (یکشنبه 11 اسفند 92), toojih (یکشنبه 11 اسفند 92), فدایی یار (سه شنبه 20 اسفند 92), کاغذ بی خط (دوشنبه 12 اسفند 92), پونه (یکشنبه 11 اسفند 92)

  14. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پسر خوب (هم نام کاربریت پسر خوبه هم خودت پسر خوبی هستی)
    شما فکر کردی من خودم متاهلم یا شرایط ازدواج رو دارم
    فکر کردی من دلم نمیخواد ازدواج کنم
    به نظرت من از اینکه نمیتونم ازدواج کنم خوشحالم
    نمیدونی که چقدر احساس تنهایی منو اذیت میکنه
    چقدر بخاطر این چیزا با خدا دعوا کردم و کفر گفتم

    کلی پسر مثل شما و من وجود داره

    کاری که شما میخوای انجام بدی شدنیه فقط سخته

    پدر و مادرت نمیخوان آیندت خراب بشه و حس میکنن اگه اینطوری ازدواج کنی مجبور میشی دختریو بگیری که دوستش نداری

    پسری که کار داره برگ برنده تو دستاشه و حق انتخاب داره
    اما پسری که کار نداره مثل شما و من هم انتخاب هاش محدود میشن هم باید از معیارهاش کم کنه

    پدر و مادر آرزوشون اینه که برای بچه اشون برن خواستگاری ولی.....

    شما یه کار برای خودت پیدا کن پدر مادرت فرداش میرن برات زن میگیرن

    حالا که شرایط اینطوریه و پدر مادرت نمیخوان برات زن بگیرن چرا خودت دست بکار نمیشی برو و دختری رو پیدا کن که با شرایط تو بسازه (درسته کم هستند ولی پیدا میشن)
    دختری که معیارش شخصیت باشه و با سختی های تو بسازه رو اگه بتونی پیدا کنی زندگی رویایی رو در پیش روی خواهی داشت

    برای اینکه از مدیران تالار کارت نگیرم کاملتر توضیح میدم

    برو و با هر دختری که حس میکنی معیار هات رو داره صحبت کن و شرایطتت رو بگو (اینکه فعلا کار نداری) اگر قبول نکرد که هیچی ولی اگر قبول کرد دیگه پدر مادرت نمیتونن بهونه بیارن و مجبورا بیان خواستگاری
    دیگه فکر نکنم راه حل بهتری باشه (خود من که اینطوری میخوام اقدام کنم)

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم مجرد نمایش پست ها
    راستی شما اقایون انقدر از تجرد گله کردین و ماشالا کمم نیستین قاطی کردم با یه کاربر دیگه
    ولی من تاپیکتونو خوندم فکر نکنید اشتباهی نوشتما اسمتونو فقط قاطی کردم
    سلام
    خانم مجرد
    چرا اشتباهتو لو دادی
    حالا شاید اسم ایشون هم محمد باشه

  15. 4 کاربر از پست مفید 1234567 تشکرکرده اند .

    tanin-91 (یکشنبه 11 اسفند 92), toojih (یکشنبه 11 اسفند 92), پونه (یکشنبه 11 اسفند 92), خانوم مجرد (یکشنبه 11 اسفند 92)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 93 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1391-7-27
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    1,865
    سطح
    25
    Points: 1,865, Level: 25
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    117

    تشکرشده 155 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    درکتون میکنم تنهایی خیلی سخته، نیاز به دوست داشتن شخصی و دوست داشته شدن توی همه ی ما هست که همین باعث شکل گیری عشق میشه.
    درسته که شما دوست دارین ازدواج کنین و تشکیل خونواده بدین ولی اول شرایط خودتونو ببینین که کارتون، درستون تو چه وضعی هست، اینکه به خاطر فرار از تنهایی بخواهین ازدواج کنین خودش از چاله دراومدنو افتادن تو چاهه. شما خودتون گفتین که یه پسر احساسی هستین پس به احتمال قریب به یقین هم خیلی از تصمیماتتون بر پایه ی احساس گرفته میشه. وقتی یه خونواده شکل میگیره مرد با منطقش و قدرت فکرش چون نسبت به خانما قوی تره و کمتر احساس توش رنگ داره و زن هم با احساس و عاطفه ای که خدا تو وجودش قرار داده زندگی رو پیش میرن.پس رو این قضیه کار کنین.

    شما ازدواج هم که بکنین باید به نیازهای طرف مقابل هم توجه بکنین بلاخره اون دختر هم انتظاراتی از شما داره، خیلی از دخترای جامعه ی ما از احساس تنهایی و عدم امنیت رنج میرند به خاطر همین به دنبال مردی هستند که بتونن بهش تکیه کنن. آیا شما الان توی وضعی هستین که بشه بتون تکیه کرد؟؟؟ آیا شما علاوه بر خودتون میتونین مسئولیت یه دختر دیگه هم به دوش بکشین؟؟؟
    خودتون بشینین اول از همه ملاکاتون رو لیست کنین تا هر کسی رو وارد زندگیتون نکنین. شما الان به آمار طلاق و ازدواج یه نگاه بکن. چقدر طلاق زیاده شده تو جامعه، برا اینکه این ازدواجا پشتش فکر نبوده، وابستگی بوده، نیازهای عصبی بوده،آمادگی نبوده، فرار از یه مشکل به جای حل اون بوده.



    ازدواج موفق ازدواجی هست که هر دو طرف توی شرایط سالم روحی و روانی و فارغ از هرگونه عقده های کودکی و نیازهای عصبی همدیگرو انتخاب کرده باشند.

  17. 4 کاربر از پست مفید newfolder تشکرکرده اند .

    tanin-91 (یکشنبه 11 اسفند 92), toojih (یکشنبه 11 اسفند 92), پونه (یکشنبه 11 اسفند 92), خانوم مجرد (یکشنبه 11 اسفند 92)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 93 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1392-10-05
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,579
    سطح
    22
    Points: 1,579, Level: 22
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    540

    تشکرشده 489 در 127 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوست عزیز
    از زمانی که پستت خوندم واقعا ناراحت شدم نوع نوشتن ات مشخص میکنه که فشار روحی زیادی داری تحمل میکنی از ان موقع دارم فکر میکنم که چی برات بنویسم
    من نه کارشناسم و نه قصد این دارم که نصیحتت کنم فقط یک حس انسان دوستی و نوع دوستی همین (ببین برای همه کسانی که اینجا برات وقت گذاشتن مهم و گرامی بودی با اینکه نه تو را میشناسن و نه تو را دیدن .... کاش به همین اندازه خودت خودت دوست داشتی ... ادمهایی که نمیشناسی و ندیدی و نسبتی باهات ندارن برات مینویسن و همراهی میکنن ان موقع خانواده ادم که جزیی از ادم میتونن ادم دوست نداشته باشن؟؟؟؟ )

    میدونم و دقیقا حس میکنم چه فشار جنسی و روحی تو این سن و سال روت هست
    خیلی از ماها همین روزها را طی کردیم تو همین سن بودیم
    چون من نمیشناسی و ندیدی از خودم میگم من هم سالها تو همین سنین شاید بیش از تو تحت فشار بودم ان هم جنسی و عاطفی تنها تو نیستی که احساسی هستی پس بقیه چی هستن؟
    من گاهی ساعتها نماز شب و دعا و اشک و... که این مشکل حل شه این فشار کم شه من بارها تا مرز کفر رفتم و برگشتم
    مریضی ای نیست که نگرفتم...
    فشار جنسی سخت بذتر از ان نوع برخورد ما با این مساله است ما دوای خیلی از مشکلات دیگه امون را هم تو رابطه با جنس مخالف میدونیم تاخوداگاه برای رفع استرس و ترس وخیلی چیزهای دیگه به این موضوع پناه میبریم و این مشکل چند برابر میکنه میدونم وقتی به خاطر فشار به گناه میافتی چه حال بدی داری چه قدر نا امید میشی ؟ چه قدر از خودت بیزار میشی....
    تمام خاطرات تلخ خودم جلو چشمام میاد و میره ... اینها را میگم که خوب فکر کنی و بدونی تنها نیستی .....
    حالا یک سوال؟
    یک نفر میاید اینجا میگه من مریضی سختی دارم .. دارم میمیرم راه حل چیه؟ چاره چیه؟
    چی جوابش میدهن؟
    راه حل فقط یکی ان هم اینکه مریضی ات بپذیر مشکل بپذیر قبولش کن ... پیش متخصص برو درد قبول کن تحمل کن اعتماد کن به خودت به دکترت به داروها ...
    حالا ان طرف هی بیاد بگه اینها تکراری بدم میاد خسته ام گوشم پر ... نمیخواهم ...دارم درد میکشم. جواب این ادم چیه؟ اخر عاقبت این ادم چی میشه؟
    مریضی اش پیشرفت میکنه حالش بدتر میشه ... زمان از دست میده .... همین
    اینها را گفتم چون عینا برخوردهای شما برام تکرار شده
    ادم وقتی افسرده است به همه چیز بد بین هست حال هیچی نداره فقط غر میزنه جبهه میگیره بدتر از همه مقاومت میکنه و هر چی راه حل میگن ان فقط مقاوت میکنه و جبهه میگیره
    من شاید حدود 30 ساعت فقط پیش یک دکتر برای افسردگی ام میرفتم همین حرفهای به قول تو تکراری را به دلسوزی تمام تکرار میکرد و من همش مقاومت میکردم غر میزذم جبهه میگرفتم
    کلی وقت و پولم هدر رفت بهترین روزهای زنذگی ام حرام شد و بدتر از همه مشکلم بدتر و بذتر شد
    یک روز دکتر بهم گفت دیگه اینجا نیا تو خالت حوب شده!!!! و جواب تلفن و ایمیلمم هم نداد حال من بدتر هم شد چون دیگه کسی نبود سرش غر بزنم...
    چند ماهی تو همین حس بودم تا فهمیدم جز خودم کسی نمیتونه برام کاری کنه راه و حرف فقط همونی که همه میگن لحن ها متفاوت
    من هر چه قدر هم منتظر باشم غر بزنم و با خدا دعوا کنم معجزه اتفاق نمی افته شرایط عوض نمیشه
    من روزهای خوب زندگی ام باختم باور کن احساس بدی دارم که چرا این همه دکتر رفتم مشاوره رفتم و چبهه گرفتم چرا گوش ندادم؟ چرا ؟؟؟؟؟؟
    اینها را به عنوان یک حواهر بزرگتر یک دوست برات میگم هنوز سنت خیلی کم
    حق انتخاب پای خودت میتونی مرتب مقاومت کنی و جبهه بگیری میتونی یک چند سالی مثل من عمرت تلف کنی مریض تر شی افسرده تر شی نا امید تر شی یا اینکه میتونی یواش یواش بلند شی و یک یا علی بگی بچسبی سر کار و درس و.....

    معجزه ای که قرار اتفاق بیفته اراده خودت تفکر خودت فقط همین شک نکن هیچی عوض نمیشه تا تفکر تو عوض نشه.....
    همین که تفکرت عوض شه افسردگی ات بهتر شه فشارهای چنسی ات هم کمتر میشه
    نمیتونم بیش از این اینجا از فشار جنسی و کاهشش و... بنویسم اما اگه پیش یک دکتر خوب بری برات حلش میکنه و ارام میشی

    دلت بگذار جای دل دختر 24 25 ساله ای که 1000 برابر شما که مردی احساس داره میل جنسی هم داره اما ظاهر خوبی نداره یا خانوده مناسبی نداره و باید چشمم به در باشه که تازه بیان خواستکاری اش یا یک نفر بپسنتدش ... و یک دختر خیلی زود سن ازدواجش تمام میشه.....

    اگه بخواهم مثال بزنم زیاد بیشتر فکر کن
    برات ارزوی موفقیت دارم
    دلت گرفت بیا اینجا بنویس نهایش این که ارام میشی

  19. 4 کاربر از پست مفید پونه تشکرکرده اند .

    1234567 (دوشنبه 12 اسفند 92), Amir_23 (دوشنبه 12 اسفند 92), tanin-91 (یکشنبه 11 اسفند 92), کاغذ بی خط (دوشنبه 12 اسفند 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.