به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهرم میخواد منو از خانوادم جدا کنه و دست بردار نیست...میخوام طلاق بگیرم

    با سلام..4 ساله که ازدواج کردم و از اول یک مشکل با خانواده شوهرم داشتم و الان تبدیل شده به مشکلم با شوهرم. اول بگم که کار شوهرم و باباش مشترکه و برای همین هرروز با هم هستند. پدرومادرشوهرم خودشونو چسبوندن به ما و توقع دارن هرروز یا ما بریم خونه اونا یا اونا بیان خونه ما و کلا آدمای مستبدی هستن. من با کمک حمایتای خانوادم با کلی کشمکش زیر بار نرفتم و الان فقط هفته ای 1 بار میرم خونه پدرو مادرخودم و شوهرم .الان یه مدت طولانیه که شوهرم خییییلی مهربون شده اما همینکه مامانم میاد خونه ما یا ما میریم خونه پدرومادرمن یکدفعه خییییلی بداخلاق و اخمو میشه و دعوا داره و خانواده منم فهمیدن اما هیچی بهش نگفتن... اولا خودش میگفت بریم خونه مامانت اصلا دلش نمیخواست بریم خونه مامانو بابای خودش اما من همیشه تعادلو رعایت کردم ولیی انقدر توی مخش خوندن که شده مثل اونا با خانواده من پدر کشتگی داره...انگار داره با رفتارش بهم میگه عزیزم هر کاری تو بگی میکنم فقط تورو خدا مامانو باباتو بشور بذار کنار....این کارو باباش هم با مامانش کرده و مادرشوهرم کلا با خانواده خودش قطع رابطست.... الان تصمیم به بارداری گرفتم اما مادرشوهرم همش میگه بچه بیار ما تنها نباشیم...بیار بذارش اینجا و برو... من خیییلی نگرانم و میخوام هرجور شده تا قبل بچه دارشدنم این مشکلو از ریشه حل کنم اما نمیدونم چطوری؟؟؟؟ تا حالا هم که شوهرم دوام آورده و نتونسته به زور متوسل شه فقط برای اینه که ترسوندمش ازش طلاق میگیرم اما میدونم اشتباه بوده... شما رو بخدا بگید باید چیکار کنم؟؟؟؟ ما حتی مشاوره هم رفتیم و شوهرم حرفاشو قبول کرده اما 2 ماه بعد انگار نه انگار.... میدونم یکی از راهاش اینه که باهاش آروم صحبت کنم اما نمیدونم چطور حرف بزنم که برداشت اشتباه نکنه؟؟؟؟ چطور سر صحبت رو باز کنم؟؟؟ اینو فقط یه آدم با تجربه و دانا میدونه لطفا راهنماییم کنید...
    ممنونم که پستمو خوندید اما بی جواب نذاریدش

  2. 2 کاربر از پست مفید sidni تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 06 اسفند 92), paiize (سه شنبه 06 اسفند 92)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام.

    گفتید آدم با تجربه در این مورد راهنماییتون کنه، بگم که من تجربه ای در این مورد ندارم.
    اما روندی که طی کردید تا شوهرتون را به این نقطه رسوندید مهمه. باید اون مشخص باشه تا بشه راهنمایی کرد.
    چطور تونستید دیدارهای هفته ای چند بار با خانواده شوهر را به هفته ای یکبار برسونید؟ توی متن اشاره کردی به کمک خانواده ام تونستم درستش کنم. منظورت چیه؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 06 اسفند 92), paiize (سه شنبه 06 اسفند 92)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    سن خودت و شوهرت
    اخلاقای خوب خودت و شوهرت رو بنویس
    اینکه چجوری باهم آشنا شدین رو هم بنویس
    یه سوال میپسرم میشه خواهشا کامل و درست جواب بدین الان اولویت اول زندگی شما کیه؟مادرت یا پدرت؟
    چون تا اونجایی که من متوجه شدم این شووووهر بنده خدا اولیت سوم حساب میشه برای شما

    خوب یه سوال شما آیا زندگیت رو دوس داری یا نه میخوای همین مسیر رو بری فقط روی لج و لجبازی باشه؟ قرار نیست چون مادر شوهرت با خانوادش قطع رابطه کرده شما هم اینکارو کنین و شوهرتون مثل پدرشوهرش باشه چرا الکی به این بنده خدا برچسب میزنی دختر خوب خودت داری زندگیت رو خراب میکنی

    خانواده شوهرت خوب نیستن قبول شما خوب باش نه بخاطر اونا.بخاطر زندگیت بخاطر آرامش داشتن در زندگیت بخاطر شوووهرت.چه ایرادی داره دوبار شد در هفته بری ولی خداروشکر تونستی کنترلش کنی ولی فکر نکنم ایاردی داشته باشه دوبار بری.خوب میبینی شوووهرت ناراحته خونه بابات میری بهش بگو عزیزم من خیلی دوس دارم خونه پدر مادرم بریم و ببینمشون دلم براشون تنگ میشه همونجوری که شما دلت برای خانوادت تنگ میشه ولی اگه شما میگی نرو یا راضی نیستی چشم هرچی همسر خوب و خوشگلم بگه همونکار رو میکنم.

    شما بهتره چنتا کار دیگه هم کنی

    1.زوم کن روی خوبی های شوهرت خوبی هاش رو 10برابر بزرگ کن و نقاط منفی رو صدبرابر کوچیکش کن
    2.ازش تعریف کن بهش بگو دوست دارم بهت علاقه دارم تو شوهرمی باعث افتخار خودم و خانوادمی باعث سربلندی ما هستی بزار احساس کنه برات باارزشه هم خودت هم خانوادت
    3.بعضی وقتا از طرف خانوادت بهش بگو دلشون برای دومادشون تنگ شده و سراغت رو میگیرن به خنده و شوخی بهش بگو کلک چیکار کردی اینقدی دوست دارن بزار بدونه برای خانوادت با ارزشه
    4.مهمتر از اون ببین دلخوریش از چیه
    درسته یکسری مشکل داره شراکت با پدرش ولی بجاش حداقل اولا از تجربیات ایشون استفاده میکنه دوما درامدش بیشتر میشه و پشتوانه مالی داره برای خودش

    جوری رفتار نکن که شوووهرت احساس کنه خانوادشو دوس نداری واسه مردا این خیلی خیلی حس بدیه.خودت بعضی وقتا تشویقش کن برین به پدر مادرش سر بزنین سعی کن رابطت رو خوب کنی پسفردا بچه بیاد توی دلشون بیشتر خودت رو جا کنی مخصوصا توی دوران بارداری

    درکل بگم خواهر من بازی اعداد نیتستش که یکبار من میام یکبار تو بیازندگی مشترک ارزشش خیلی بیشتر از اونیکه بخوای بخاطر همچین مسئله ای باعث کدورت بین خودت و شوووهرت و خانوادش بشی

  6. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    paiize (سه شنبه 06 اسفند 92), she (سه شنبه 06 اسفند 92), شیدا. (سه شنبه 06 اسفند 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مرداد 94 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1392-6-12
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,631
    سطح
    23
    Points: 1,631, Level: 23
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 14 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ميشه بگيد فرآيند آشنايي و ازدواجتون چجور بود؟
    شغل شوهرتون دقيقا چيه؟
    روابط اجتماعيش چقدره؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید as112 تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 06 اسفند 92)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام.چقدرمشکلاتت شبیه مشکلات منه!خیلی تعجب کردم.شوهرمنم همینطوره.دلش میخوادمن خانودادم روبزارم کناروفقط به خودش وخانوادش برسم.
    حتی درموردبچه هم همین چیزهارومیگن.مادرشوهرم میگه خودم بزرگش میکنم.منم مثه شماواقعا میترسم.
    اگه میتونی باهاش صحبت کن درمورداینکه چرانسبت به خانوادت اینجوریه؟به قول شیداجون چطورتونستی این رفت وآمدروبرسونی به هفته ای 1بار؟!!!! من بعداز2سال ونیم هنوزهرروز دارم میرم ومیام.اگه نرم انگارمجرمم.دیگه زانودردگرفتم ازبس این پله هارورفتم واومدم.
    میتونی به شوهرت بگی که ازاین رفتارش ناراحتی وازش انتظاردیگه ای داری.این حرفهروبایدبامهارت خاصی بگی که دعوایی پیش نیاد.
    راستش من خودمم توی این موضوع گیرکردم.قصددارم یه تاپیک جدیدبازکنم وروی این طرز صحبت کردن ودرخواست کردن ازشوهرمم بیشترتلاش کنم.
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  10. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 06 اسفند 92), پونه (سه شنبه 06 اسفند 92), شیدا. (سه شنبه 06 اسفند 92)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اوایل خودم باهاش صحبت مبکردم که قانع بشه با رفت و آمد زیادی استقلالمون رو از دست میدیم اما انگار اصلا نمیشنید من چی میگم... بهش پیشنهاد دادم بریم مشاوره گفت که نمیاد کلی بهش محبت کردم و سعی کردم مشکلم رو خودم حل کنم اما دیدم داره بدتر میشه و حتی خانوادش بهم حرفهای نیش دار هم میزدن که چرا میری دانشگاه؟ چرا میری باشگاه؟ چرا عید میشه لباس میخری؟ و خودش هم توی خونه همش داشت دعوا راه مینداخت جز مواقعی که با خانواش بودیم همش دعوا داشت و اذیتم میکرد آخرش دیگه نتونستم طاقت بیارم و به خانوادم گفتم اونا اوایل با متانت باهاش صحبت میکردن اما فایده نداشت و بدتر هم شد که چرا تو زیر بار نمیخوای بری؟ و حرف حرف منه فقط بابام و مامانم مهمن برام. منم تصمیم به طلاق گرفتم چون دیگه به بمبست رسیده بودم رفتم خونه بابام و 10 روز هر چی التماس کرد برنگشتم و بابام باهاش صحبت کردو گفت باید برید مشاوره بالاجبار اومد ولی 2 ماه بعد انگار نه انگار .... دارم دیوونه میشم از دستش اگه 1 روز بعد ازظهر خودم برم خونه مامانم وقتیکه برگشتم کلی جنجال به پا میکنه که چرا رفتی؟ البته مستقیم نمیگه چرا رفتی یه بهونه ای جور میکنه و دعوا راه میندازه... از نظر شوهرم من فقط باید با مامانو باباش باشم که تنها نباشن.... همیشه خدا هم داره بابام بابام میکنه که یعنی بابام بر همه چیز ارجحیت داره

  12. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نتیجه ای که من میگیرم اینکه

    شوهرت خیلی دوست داره و داری زندگیت رو نابود میکنی

    بانو paeizze68 این چیه نوشتی شما؟از شما انتظار بیشتری میره بخدا شما دیگه چرا اینجوری میگین.

    الان شما اینکارو کردین تهدید به طلاق خوبه مثلا؟حتما پسفردا بازم میخوای تقی به توقی بخوره تهدیدش کنی؟ شما فکر کنم شووهرت رو با دوست پسر اشتباه گرفتی.

    راه ورود به قلب یه مرد با صبر و تلاش و محبت و عشق و احترام و دادن اعتماد بنفس هستش وگرنه باتهدید فقط مثل یه مسکن میمونه شاید موقتی موفق بشی ولی نتایج خوبی نداره در آینده.

    خواهشا بانوان محترمه همدردی و هم حسی نکنن

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خاله قزی عزیز:
    من 25 و شوهر 29 سالشه... شوهرم منو دید و از خانوادش خواستن که بیان خواستگاری و من 6 ماه تلفنی با اطلاع خانواده هامون باهاش رابطه داشتم تا بیشتر بشناسمش اونم توی این 6 ماه کلیی نقش بازی کرد تا راضیم کرد.....
    معلومه که زندگیم برام اولویت داره اما وقتی میبینم بعد 2 هفته رفتم خونه مامانم و شوهرم طلبکاره که چرا رفتی و میبینم که پدرش هم مادرشو هز خانوادش جدا کرده نگران میشم و به این نتیجه میرسم که میخواد منو از خانوادم جدا کنه.... من اصلا باهاش لجبازی نکردم ونمی کنم آیا به نظر شما آدم هفته ای 1 بار بره خونه پدرو مادرش این لجبازیه؟؟؟؟؟ پس من باید کلا خانوادمو بشورم بذارم کنا که آقا خوشحال بشن؟ اصلا عجیییب مهربون شده اگه بگم برو بمیر هم میره میمیره ولی خدا نکنه که بریم خونه مامانو بابای من یا مادر بیچارم10 دقیقه بیاد بهم سر بزنه غوغا به پا میکنه نمیدونید چقدر صبوری کردم و همیشه دارم بهش محبت میکنم و مدام بهش میگم که دوسش دارم اما وقتی میبینه دارم بهش محبت میکنم بدتر میکنه وقتی یه کم اخم میکنم 1 ذره بهتر میشه.... همیشه به خانوادش احترا میذارم و بهش میگم که باید مراقبشون باشه و جوری رفتار میکنم که من پدرو مادرتو مثل پدرومادر خودم دوست دارم اما هییییچ فایده ای نداره اگه سنگ بود تا حالا آب شده بود.. 4 ساله که این مشکل رو داریم و من در کل این 4 سال سازش کردم و محبت اما هیچ فایده ای نداشته

    اگه شوهرم واقعا منو دوست داره پس چرا وقتیکه با خانوادم روبرو میشم انقدر جنجال به پا میکنه؟ بعد 1 هفته که رفتم خونه پدرو مادرم چرا سم بک میشینه و فقط اخم میکنه و با این رفتارش به پدرو مادرم بی احترامی میکنه در حالی که اونا احترامش رو نگه داشتن و خودم دارم میبینم که چقدر بهش احترام میذارن
    ویرایش توسط sidni : سه شنبه 06 اسفند 92 در ساعت 12:59

  14. کاربر روبرو از پست مفید sidni تشکرکرده است .

    مهربونی... (چهارشنبه 07 اسفند 92)

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    جناب خاله قزی من حرف بدی زدم؟من دوست دارم همه چی متعادل باشه نه اینکه هفته ای یه باربره خونه پدرشوهرش و نه اینکه هرروز بخوادبره پیش خانوادش.
    ونه مثه من که روزی چندباربرم وبیام.اماواسه خونه بابام اینا بایدکلی اجازه وحرف وسخن...من اعتراضی نمیکنم یاغرنمیزنم اتفاقا فقط دارم تلاش میکنم که ازراه درستش مشکلات روحل کنم
    باشه چشم من دیگه چیزی نمیگم ببخشید
    موفق باشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  16. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 06 اسفند 92)

  17. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو paeizz68

    من که جسارت نکردم تعیین تکلیف کنمب رای شما فقط برای مسئله ایشون گفتم وگرنه خداروشکری شما خیلی صبوری و پرتلاش و امیدوار خداروشکری مهارت هات خیلی زیادتر شده و سطح خودت رو بالا کشیدی درود بر شما من یکی خیلی امیدوارم به اینکه شما بتونی یه نتیجه خوب و مثبت بگیری چون واقعا لیاقتش رو دارین. خداوکیلی من یکی همیشه خدا شما رو تحسین میکنم

    مشکل بانو sidni خداروشکری خیلی حاد نیتس و یه مشکلی که خیلی از بانوان شوربختانه دارن که با یکم تلاش و صبوری و سیاست زنونه حل میشه

  18. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    paiize (سه شنبه 06 اسفند 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دلم از دست پدر و مادرم خونه.یکی باهام حرف بزنه.حالم خوب نیست...
    توسط yalda1993 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 اردیبهشت 93, 11:20
  2. خانواده ام در معرض نابودیست ان هم بدست مادرم.چه کنم؟
    توسط setareh 1390 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 06 دی 92, 20:29
  3. دارم خدامو از دست میدم.دارم نهیلیست میشم کمک کنید
    توسط دیو مهربان در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مرداد 92, 09:36
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. دست خودم نیست
    توسط مریم گلی در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 مرداد 87, 17:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.