به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1392-12-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,746
    سطح
    31
    Points: 2,746, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    6 نامزدم با رفتاراش دلسردم کرده میخوام جدا بشم با اینکه دوستش دارم

    سلام دوستان گلم

    3سال پیش برام خواستگار اومد که متاسفانه پدر بزرگم فوت کرد و تو این یک سال من با این اقا صحبت میکردم اونم با در جریان بودن مادر من بعد نامزد کردیم و عقد پدر ایشون 5 سال پیش به رحمت خدا رفتن و جور خانواده ایشون میکشن یه خواهر داره و برادر ندارهو مادرش هم بازنشسته هستن.6 ماه اول عقد خیلی خوب بودیم همش از هرکاری میزدیم که باهم باشیم.تا اینکه من کارشناسی ارشد قبول شدم شهرستان باز هم چند باری اومد پیشم حتی پیش هم میخوابیدیم (البته من هنوز دوشیزه هستم)تا اینکه ایشون تو یه شرکت خیلی خوب کار پیدا کرد و تغییر شغل داد دیگه واسه اومدن پیشم اوایل بهونه کار میاورد بعد خیلی راحت بهم گفت حوصله سفر ندارم و وقتشم ندارم من رفتم تهران میومد خونمون اما زمانی که مامانم خونه باشه تنهایی اصلا یه جند بار بهش گفتم بهم گفتم دیگهمیل جنسی ندارم گفتم اخه مگه میشه گفت اره منم دیگه ادامه ندادم.
    بعد 2 ماه از طریق فیس بوک به یکی از همکاراش شک کردم زیاد مشهد میرفت بهم میگفت واسه بستن قرارداد من نماینده شرکتم اون خانمم مشهد بود عید پارسال گفت میخوام با دوستم برم ژاپن تورمون از مشهده بهم مدام زنگ میزد از اونجا ولی نفهمیدم راست بود یا دروغ
    الان جوری شده که در طول روز خیلی کم بهم مسیج میدیم یا زنگ میزنیم چند بار بهش اعتراض کردم گفتم منم ادمم عاطفه و محبت میخوام چیزی شده بهم بگو میگه نه دوستت دارم بخدا فقط گرفتارم بعضی وقتها میگه با دوستم بیرونم رفتم خونه بهت خبر میدم دیر میره اونوقت یا میگه با دوستم سینمام اخه پسر با پسر میره سینما؟
    یه بار با سیم کارت دوستم امتحانش کردم پا داد حتی واسه رابطه جنسی گفت اگر تو بخوای البته زمان قبل عقد بود بعد گفتم من بودم کلی معذرت خواهی کرد
    نمیدونم چیکار کنم خیلی گیج شدم یعنی بهم واقعا داره خیانت میکنه؟چرا اون ادم سابق نیست جرا کم بهم مسیج میده یا زنگ نمیزنه چرا وقتی پیشمه گوشیش سایلنته یا خیلی چیزای دیگه
    چرا وقتی بهش میگم سریع بحث عوض میکنه خسته شدم
    9ماه صبوری کردم خوابام اشفته شده بهم بگید چیکار کنم ممنون


  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1392-11-13
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 105 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رفتاراش عادی نیست. مخصوصا اینکه از لحاظ جنسی سرد شده
    شما سعی کنید با خودآرایی و لباس زیبا پوشیدن، جذابیت های رفتاری، و ... سعی کنید نامحسوس دوباره جاذبه ی جنسی رو زیاد کنید. البته این به این معنی نیست که حتما همخواب بشید. همین که نسبت بهتون گرایش پیدا کنه خودش خیلی مهمه

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1392-12-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,746
    سطح
    31
    Points: 2,746, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼ ﻡ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﺍﺭﻭ ﻛﺮﺩﻡ ﺣﺘﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻭﺯﻧﻢ ﻛﻠﻲ ﺣﺴﺎﺳﻴﺖ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﻣﻴﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺟﻮﺍﺑﻲ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺣﺘﻲ ﺑﻴﻨﻴﻤﻮ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺍﺻﻼ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺒﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺮﺍﻳﻄﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ ﺍﻻﻣﻨﻢ ﺗﻨﻔﺴﻢ ﺑﺎ ﻣﺸﮕﻞ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻤﻞ ﺑﺸﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ ﺭﻭ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻧﻜﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﻗﺒﻞ ﻫﻢ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺷﻦ ﺗﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﺩﻡ ﭼﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﻴﺨﺒﺮﻩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ ﻓﻌﻼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﺗﻮ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻢ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻡ ﻳﻮﺍﺷﻜﻲ ﺑﺮﺍﺵ ~ﻭﻝ ﺗﻮ ﻛﻴﻔﺶ ﻣﻴﺰﺍﺭﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﻴﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺰﺍﺷﺘﻢ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺷﺐ ﺑﺒﺮﺗﻢ ﺷﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﻟﻜﻲ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻪ ﺧﺴﻴﺲ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﺻﻼ ﻭﻟﻲ ﺭﻋﺎﻳﺘﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﺍﺑﺮﻭﻡ ﺟﻠﻮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﻣﻴﺮﻩ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻣﻨﺰﻭﻱ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﻢ ﻫﻤﺶ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻡ

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1392-11-13
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 105 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آخه این حرفش یعنی چی که وابسته نشو!
    نمیدونم اگه بخوایم مثبت به حرفش نگاه کنیم شاید منظورش اینه که نباید خیلی آویزون هم باشیم! خب راست هم میگه. وقتی یه نفر زیاد به آدم بچسبه آدم ازش خسته میشه و دلش میخواد نفس بکشه
    راجع به همکارشم نمیشه بیخود و بی جهت بهش شک کنی
    خیلی حساس نشو نسبت به همکارش و اصلا به روش نیار
    چجوری شک کردی به همکارش؟ مگه چیکار کرده؟
    روزی چندبار به هم زنگ میزنید و اس میدید؟
    چندوقت یکبار همو میبینید؟
    اون چقدر برای زنگ زدن و ملاقاتتون پیش قدم میشه؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید negar1987 تشکرکرده است .

    jojoye tanha (دوشنبه 05 اسفند 92)

  6. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط jojoye tanha نمایش پست ها
    ﺳﻼ ﻡ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﺍﺭﻭ ﻛﺮﺩﻡ ﺣﺘﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻭﺯﻧﻢ ﻛﻠﻲ ﺣﺴﺎﺳﻴﺖ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﻣﻴﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺟﻮﺍﺑﻲ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺣﺘﻲ ﺑﻴﻨﻴﻤﻮ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺍﺻﻼ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺒﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺮﺍﻳﻄﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ ﺍﻻﻣﻨﻢ ﺗﻨﻔﺴﻢ ﺑﺎ ﻣﺸﮕﻞ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻤﻞ ﺑﺸﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ ﺭﻭ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻧﻜﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﻗﺒﻞ ﻫﻢ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺷﻦ ﺗﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﺩﻡ ﭼﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﻴﺨﺒﺮﻩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ ﻓﻌﻼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﺗﻮ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻢ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻡ ﻳﻮﺍﺷﻜﻲ ﺑﺮﺍﺵ ~ﻭﻝ ﺗﻮ ﻛﻴﻔﺶ ﻣﻴﺰﺍﺭﻡ ﺒﺎﺱ ﻣﻴﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺰﺍﺷﺘﻢ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺷﺐ ﺑﺒﺮﺗﻢ ﺷﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﻟﻜﻲ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻪ ﺧﺴﻴﺲ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﺻﻼ ﻭﻟﻲ ﺭﻋﺎﻳﺘﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﺍﺑﺮﻭﻡ ﺟﻠﻮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﻣﻴﺮﻩ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻣﻨﺰﻭﻱ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﻢ ﻫﻤﺶ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻡ
    دوست عزیز،

    این کارها را واقعا انجام دادید؟
    شما به خاطر این که شک کردید که توجه نامزدتون به شما کم شده، راحت رفتید زیر تیغ جراحی و داروی بیهوشی و .... !!!!
    تو ی کیف شوهرتون پول می ذارید؟ مگه مادرشید یا پدرش؟؟؟!!!
    نمی ذاری هیچ کاری برات بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    مشاوره رفتی؟ بهتون چی گفتن؟
    رفتارهاتون خیییییلی اشتباه است.

    چیزی که از رفتارها و صحبتهای ایشون مطرح می کنید، احتمالا قصد جدا شدن از شما را دارند. فقط نمی دونه چه جوری به شما بگه.
    مث اکثر مواردی که توی این تالار دیدم، یا می خواد یه طوری بشه شما مطرح کنی که بتونه از مسائل مهریه و ... فرار کنه،
    از طرف دیگه،
    چیزی که بیشتر توی رفتار ایشون به چشم می خوره ( به نظر من توجهش به مهریه نیست) می خواد یه طوری تمامش کنه که شما کمتر لطمه بخورید.

    پیشنهاد من به شما،
    این آقا را فعلا رها کن و روی خودت کار کن.
    رفتارهات اصلا درست نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (یکشنبه 04 اسفند 92), capitan (دوشنبه 05 اسفند 92), jojoye tanha (دوشنبه 05 اسفند 92), sanjab (یکشنبه 04 اسفند 92), toojih (دوشنبه 05 اسفند 92)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    44
    Array
    سلام jojeye tahna چه اسم نازی... یاد جوجه رنگی های خوشگل افتادم...

    فقط میتونم بگم پناه بر خدا !!! یعنی واقعا تا این حد عزت نفست پایینه که بینیت رو عمل کردی که بهت توجه کنه؟؟؟پول توی کیف یه مرد میذاری؟؟؟
    کار دنیا برعکس شده دیگه
    شما فقط بگو تا کی میتونی بهش باج بدی که شما رو بخواد؟
    نامزدت چه امتیازاتی داره که شما با خودت و زندگی و سلامت و عزت نفست بازی میکنی برای نگه داشتن ایشون؟

    نمیدونم چه فشاری رو تحمل کردی ولی در سریعترین زمان ممکن یه مشاوره خوب برو برای خودت یعنی کاملا روی خودت تمرکز کن.
    یه چیزی رو هم بدون ،کسی که بخواد بره دنیارو هم به پاش بریزی بهونه ی رفتنش رو پیدا میکنه و میره
    بهتره به فکر خودت باشی چون واقعا با این رفتار و افکار آسیب میبینی
    ویرایش توسط asemaneabi222 : یکشنبه 04 اسفند 92 در ساعت 23:30

  9. 6 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    capitan (دوشنبه 05 اسفند 92), jojoye tanha (دوشنبه 05 اسفند 92), sanjab (یکشنبه 04 اسفند 92), toojih (دوشنبه 05 اسفند 92), پونه (دوشنبه 05 اسفند 92), شیدا. (یکشنبه 04 اسفند 92)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام، این رفتارها چه به دلیل کمبود عزت نفس، چه به خاطر ترس از آبرو و ... باشه بهرحال نشون میده که شما در حد و اندازه همسرتون نیستین. اینجور ازدواجها از اول هم اشتباهه. خب بنده خدا حق داره، وقتی یک بهترش رو میتونه داشته باشه و در ضمن پول خوشگذرونی با بقیه رو شما توی کیفش میزارین چرا باید یک عمر با شمایی سر کنه که رفتارهاتون نشون میده ارزش چندانی نداری.

    به نظر من شما دنبال گرفتن یک وکیل و حداقل وصول مهریه باشین تا با پولش برین کمی روی خودتون کار کنین به حد و اندازه ای برسین که لازم نباشه دوست داشته شدن رو گدایی کنین.

  11. 2 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    capitan (دوشنبه 05 اسفند 92), jojoye tanha (دوشنبه 05 اسفند 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 بهمن 93 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-18
    نوشته ها
    209
    امتیاز
    2,399
    سطح
    29
    Points: 2,399, Level: 29
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    536

    تشکرشده 560 در 192 پست

    Rep Power
    33
    Array
    ببخشید رک بهت میگم، ولی دیروز که اسمتو دیدم نخواستم جواب بدم، یعنی چی جوجه تنها؟؟ اصلا چند سالتونه؟؟ اگه دوسش داری یه کم بذار نفس بکشه. بذار بهت حس پیدا کنه تا خودش بیاد سمتت نه اینکه بری یه کاری کنی احساس غرق شدن بهش دست بده.

  13. کاربر روبرو از پست مفید capitan تشکرکرده است .

    jojoye tanha (دوشنبه 05 اسفند 92)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1392-12-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,746
    سطح
    31
    Points: 2,746, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼ ﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮔﻠﻢ
    ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﻬﻢ ﻛﻤﻚ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺮﺍﺣﻲ ﻛﺎﻣﻼ ﺣﻖ ﺑﺎﺷﻤﺎﺱ ﻛﺎﺭﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﻭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻬﺶ ~ﻭﻝ ﻣﻴﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﺸﺎﺭ ﺭﻭﺷﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﺮﻳﺪ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﺩﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻳﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻳﺎ ﺣﺘﻲ ﻣﻦ ﻛﺎﺩﻭ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺟﻤﻊ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺨﺮﻩ ﻭﻟﻲ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﻫﺎ ﻧﻪ ﺗﺎ ﻣﻴﮕﻴﻢ ﻣﻴﺨﺮﻩ ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺴﻮﺧﺖ ﺑﺮﺍﺵ
    ﻳﻪ ﺳﻮﺗﻔﺎﻫﻢ ﺗﻮ ﺣﺮﻓﺎﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺑﻴﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺍﻭﻥ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻩ ﺣﺮﻑ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺑﻴﺶ ﺑﻴﺎﺩ ﻣﻴﮕﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﻋﻮﺽ ﻧﺸﺪﻩ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻓﻜﺮﻡ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺣﺘﻲ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻴﺎ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺸﻴﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﺰﺍﺷﺖ ﻣﻨﻢ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﻭ ﻛﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻻ ﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﻥ ﻻ ﻱ ﺯﺧﻤﻢ 8ﻣﺎﻩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﻣﻴﺸﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺮﻱ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﻟﻲ ﺗﻼ ﺷﻲ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻳﺪﻥ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﻜﺘﻪ ﻳﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﻡ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﻴﺎﺩ ﻫﻤﻮ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﻭﻟﻲ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ
    ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺗﻮ ﻭﻟﻲ ﻣﻦ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ.ﺑﻴﺶ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﻭﻟﻲ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﺘﻮ ﺻﺮﻑ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺑﻴﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺕ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺮﻧﻢ ﻣﺠﺎﻧﻲ!!!

    ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻋﻴﺪ ﺟﺸﻦ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻛﻨﻴﻢ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﻨﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﻛﺜﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﺎ ﺑﺎﻱ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﺸﻪ ﺯﻭﺩ ﻋﺼﺒﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻜﺎﺭﺵ ﺯﻳﺎﺩ ﺗﻮ ﻓﻴﺲ ﺑﻮﻙ ﻭﺍﺳﺶ ﻻ ﻳﻚ ﻣﻴﺰﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﺣﺲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻧﺎﻣﺰﺩﻡ ﺑﺴﺘﺎﺷﻮ ﻫﻴﺪﻥ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮﻟﺪﺵ ﺍﺯ ﻋﻤﺪ ﻣﻄﻠﺐ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺣﺘﻲ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﺎﺵ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻣﻄﻠﺒﻤﻮ.ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﻬﻢ ﺯﻭﺩ ﻣﻴﮕﻪ ﺷﺒﺖ ﺑﺨﻴﺮ ﻋﺰﻳﺰﺩﻟﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﺗﺎ 2ﺗﻮ ﺍﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻓﻌﻼ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﻔﺘﻢ
    ﺑﺨﺪﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺑﻮﻭﻧﻪ ﻣﻴﺸﻢ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻲ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻛﻢ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺎﻟﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻣﺎ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﻲ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﺻﻼ ﺣﺘﻲ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻱ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﻢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺷﺪﻩ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﻭﻧﻢ ﻛﺎﺑﻮﺱ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺑﻜﺸﻢ ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﻧﺒﺎﺷﻢ.ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻡ ﺍﺳﻤﺲ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺱ ﺯﺩﻩ ﺳﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﻴﺎﺭﻩ ﻳﺎ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﺰﺍﺭ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﺑﻴﻠﻪ ﻧﻜﻦ ﻣﻦ ﻓﻜﺮﻡ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﻭ ﺧﺴﺘﺲ
    ﺍﺯ ﻳﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﻬﻢ ﺍﺳﻤﺲ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﻲ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻨﻜﺮ ﺷﺪ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﺑﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻧﻴﺎﺯ ﺗﻮﺭﻭ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﻛﺎﻓﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﻲ ﺑﺎﺷﻲ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﺒﺮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﺑﻬﻢ ﺍﺳﻤﺲ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﻭﻟﻲ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﺎﺭﺷﻮ
    ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻤﻜﻦ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺟﺪﺍ ﺑﺸﻢ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺑﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻟﻤﻲ ﺍﻫﻞ ﻫﻴﭽﻲ ﻧﻴﺴﺖ..
    ﺗﻨﻬﺎ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺵ ﻛﻤﻚ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﻳﺘﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺑﻬﻢ ﺭﻳﺨﺘﻢ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭﺍﺵ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﺑﺲ ﻣﻦ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟ﻛﺠﺎ ﺑﺮﻡ ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﻣﻦ ﺑﻮﻝ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﻣﺤﺒﺘﺶ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺷﺨﺼﻴﺘﻢ

    - - - Updated - - -

    ﺳﻼ ﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮔﻠﻢ
    ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﻬﻢ ﻛﻤﻚ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺮﺍﺣﻲ ﻛﺎﻣﻼ ﺣﻖ ﺑﺎﺷﻤﺎﺱ ﻛﺎﺭﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﻭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻬﺶ ~ﻭﻝ ﻣﻴﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﺸﺎﺭ ﺭﻭﺷﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﺮﻳﺪ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﺩﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻳﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻳﺎ ﺣﺘﻲ ﻣﻦ ﻛﺎﺩﻭ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺟﻤﻊ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺨﺮﻩ ﻭﻟﻲ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﻫﺎ ﻧﻪ ﺗﺎ ﻣﻴﮕﻴﻢ ﻣﻴﺨﺮﻩ ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺴﻮﺧﺖ ﺑﺮﺍﺵ
    ﻳﻪ ﺳﻮﺗﻔﺎﻫﻢ ﺗﻮ ﺣﺮﻓﺎﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺑﻴﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺍﻭﻥ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻩ ﺣﺮﻑ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺑﻴﺶ ﺑﻴﺎﺩ ﻣﻴﮕﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﻋﻮﺽ ﻧﺸﺪﻩ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻓﻜﺮﻡ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺣﺘﻲ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻴﺎ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺸﻴﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﺰﺍﺷﺖ ﻣﻨﻢ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﻭ ﻛﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻻ ﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﻥ ﻻ ﻱ ﺯﺧﻤﻢ 8ﻣﺎﻩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﻣﻴﺸﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺮﻱ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﻟﻲ ﺗﻼ ﺷﻲ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻳﺪﻥ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﻜﺘﻪ ﻳﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﻡ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﻴﺎﺩ ﻫﻤﻮ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﻭﻟﻲ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ
    ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺗﻮ ﻭﻟﻲ ﻣﻦ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ.ﺑﻴﺶ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﻭﻟﻲ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﺘﻮ ﺻﺮﻑ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺑﻴﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺕ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺮﻧﻢ ﻣﺠﺎﻧﻲ!!!

    ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻋﻴﺪ ﺟﺸﻦ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻛﻨﻴﻢ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﻨﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﻛﺜﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﺎ ﺑﺎﻱ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﺸﻪ ﺯﻭﺩ ﻋﺼﺒﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻜﺎﺭﺵ ﺯﻳﺎﺩ ﺗﻮ ﻓﻴﺲ ﺑﻮﻙ ﻭﺍﺳﺶ ﻻ ﻳﻚ ﻣﻴﺰﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﺣﺲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻧﺎﻣﺰﺩﻡ ﺑﺴﺘﺎﺷﻮ ﻫﻴﺪﻥ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮﻟﺪﺵ ﺍﺯ ﻋﻤﺪ ﻣﻄﻠﺐ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺣﺘﻲ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﺎﺵ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻣﻄﻠﺒﻤﻮ.ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﻬﻢ ﺯﻭﺩ ﻣﻴﮕﻪ ﺷﺒﺖ ﺑﺨﻴﺮ ﻋﺰﻳﺰﺩﻟﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﺗﺎ 2ﺗﻮ ﺍﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻓﻌﻼ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﻔﺘﻢ
    ﺑﺨﺪﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺑﻮﻭﻧﻪ ﻣﻴﺸﻢ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻲ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻛﻢ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺎﻟﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻣﺎ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﻲ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﺻﻼ ﺣﺘﻲ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻱ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﻢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺷﺪﻩ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﻭﻧﻢ ﻛﺎﺑﻮﺱ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺑﻜﺸﻢ ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﻧﺒﺎﺷﻢ.ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻡ ﺍﺳﻤﺲ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺱ ﺯﺩﻩ ﺳﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﻴﺎﺭﻩ ﻳﺎ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﺰﺍﺭ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﺑﻴﻠﻪ ﻧﻜﻦ ﻣﻦ ﻓﻜﺮﻡ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﻭ ﺧﺴﺘﺲ
    ﺍﺯ ﻳﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﻬﻢ ﺍﺳﻤﺲ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﻲ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻨﻜﺮ ﺷﺪ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﺑﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻧﻴﺎﺯ ﺗﻮﺭﻭ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﻛﺎﻓﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﻲ ﺑﺎﺷﻲ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﺒﺮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﺑﻬﻢ ﺍﺳﻤﺲ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﻭﻟﻲ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﺎﺭﺷﻮ
    ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻤﻜﻦ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺟﺪﺍ ﺑﺸﻢ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺑﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻟﻤﻲ ﺍﻫﻞ ﻫﻴﭽﻲ ﻧﻴﺴﺖ..
    ﺗﻨﻬﺎ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺵ ﻛﻤﻚ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﻳﺘﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺑﻬﻢ ﺭﻳﺨﺘﻢ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭﺍﺵ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﺑﺲ ﻣﻦ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟ﻛﺠﺎ ﺑﺮﻡ ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﻣﻦ ﺑﻮﻝ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﻣﺤﺒﺘﺶ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺷﺨﺼﻴﺘﻢ

    - - - Updated - - -

    ﻣﻦ 31ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﺍﻳﺸﻮﻥ 29ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻣﺨﺎﻟﻔﺘﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﻓﺸﺎﺍﺭﻱ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻳﻨﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺷﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﻤﺲ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﺶ ﺭﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻛﻲ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻴﻤﻮﻧﻪ ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﻳﻪ ﺑﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﺍﺭﻭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻭﻟﻲ ﺣﺎﻻ ....

    - - - Updated - - -

    ﻣﻦ 31ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﺍﻳﺸﻮﻥ 29ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻣﺨﺎﻟﻔﺘﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﻓﺸﺎﺍﺭﻱ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻳﻨﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺷﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﻤﺲ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﺶ ﺭﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻛﻲ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻴﻤﻮﻧﻪ ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﻳﻪ ﺑﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﺍﺭﻭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻭﻟﻲ ﺣﺎﻻ ....

  15. کاربر روبرو از پست مفید jojoye tanha تشکرکرده است .

    پونه (دوشنبه 05 اسفند 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.