نوشته اصلی توسط
jojoye tanha
ﺳﻼ ﻡ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﺍﺭﻭ ﻛﺮﺩﻡ ﺣﺘﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻭﺯﻧﻢ ﻛﻠﻲ ﺣﺴﺎﺳﻴﺖ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﻣﻴﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺟﻮﺍﺑﻲ ﻧﺪﻳﺪﻡ
ﺣﺘﻲ ﺑﻴﻨﻴﻤﻮ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺍﺻﻼ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺒﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺮﺍﻳﻄﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ
ﺍﻻﻣﻨﻢ ﺗﻨﻔﺴﻢ ﺑﺎ ﻣﺸﮕﻞ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻤﻞ ﺑﺸﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ ﺭﻭ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻧﻜﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﻗﺒﻞ ﻫﻢ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺷﻦ ﺗﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﺩﻡ ﭼﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﻴﺨﺒﺮﻩ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ ﻓﻌﻼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﺗﻮ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻢ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻡ ﻳﻮﺍﺷﻜﻲ ﺑ
ﺮﺍﺵ ~ﻭﻝ ﺗﻮ ﻛﻴﻔﺶ ﻣﻴﺰﺍﺭﻡ ﻟ
ﺒﺎﺱ ﻣﻴﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﻧﺰﺍﺷﺘﻢ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺷﺐ ﺑﺒﺮﺗﻢ ﺷﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﻟﻜﻲ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻪ ﺧﺴﻴﺲ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﺻﻼ ﻭﻟﻲ ﺭﻋﺎﻳﺘﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﺍﺑﺮﻭﻡ ﺟﻠﻮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﻣﻴﺮﻩ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻣﻨﺰﻭﻱ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﻢ ﻫﻤﺶ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻡ
دوست عزیز،
این کارها را واقعا انجام دادید؟
شما به خاطر این که شک کردید که توجه نامزدتون به شما کم شده، راحت رفتید زیر تیغ جراحی و داروی بیهوشی و .... !!!!
تو ی کیف شوهرتون پول می ذارید؟ مگه مادرشید یا پدرش؟؟؟!!!
نمی ذاری هیچ کاری برات بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مشاوره رفتی؟ بهتون چی گفتن؟
رفتارهاتون خیییییلی اشتباه است.
چیزی که از رفتارها و صحبتهای ایشون مطرح می کنید، احتمالا قصد جدا شدن از شما را دارند. فقط نمی دونه چه جوری به شما بگه.
مث اکثر مواردی که توی این تالار دیدم، یا می خواد یه طوری بشه شما مطرح کنی که بتونه از مسائل مهریه و ... فرار کنه،
از طرف دیگه،
چیزی که بیشتر توی رفتار ایشون به چشم می خوره ( به نظر من توجهش به مهریه نیست) می خواد یه طوری تمامش کنه که شما کمتر لطمه بخورید.
پیشنهاد من به شما،
این آقا را فعلا رها کن و روی خودت کار کن.
رفتارهات اصلا درست نیست.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)