به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 43
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array

    نه خانواده ام حمایتم می کنند و نه شوهرم منو

    سلام
    امیدوارم دوستان به تاپیکم سر بزنن ونظراتشون رو بهم بگن
    من و شوهرم 27 سالمونه
    عقدیم ، خانواده ام چشم دیدن شوهرم رو ندارن و همش تو گوش من می خونن که طلاق بگیر
    من شوهرمو دوست ندارم بلکه عاشقش هستم ولی کلا حرف های خانواده ام خیلی خیلی اعصاب منو می ریزه به هم شاید یک روز دو روز سه روز حرف هاشون رو گوش بدم و اتفاقی نیفته و لی در نهایت یا اتش خشم من دامن اونها رو می گیره و یا شوهرم رو
    من سعی می کنم یه فیلتر باشم و فقط بشنوم ولی واقعا دارم داغون می شم
    از طرفی شوهرم هم کار هایی می کنه که من حس می کنم حق با خانواده ام هست و اگه طلاق بگیرم بهتره
    پدرم به من می گه من بدبخت شدن تو مثل آیینه روبه رومه و خیلی چیز ها در مورد شوهر تو می دونم ولی بهت نمی گم
    مامانم می گه اینقدر شوهرتو نبر بالا مگه کیه ، بذار چشم هات باز باشه و عیب هاشو ببین
    ( روز قبلش با مامانم بد جور حرفم شد و سر فحش رو کشیدبه شوهر من منم جوابشو دادم و می گفت مادر پدر گیر نمیاد ولی شوهر زیاده ، می گن چرا از اون طرفداری می کنی ...
    دلم خونه خونه هر روز ناراحتی و غم
    از طرفی شوهرم هم باهام لجبازی می کنه دیشب بهم می گه من بعد عروسی می خوام برم روستای پدریم خونه بسازم و تو هم باید باهام بیای من هم گفتم اونجا زندگی کردن برای سن بالای پنجاه ساله نه کسی که بخواد بچه داشته باشه و اونجا بزرگشون کنه
    با شوهرم هم دعوام شد بعد زنگ زدم به باباش شکایتش رو بکنم تازه به باباش هم برخورد که چرا ای حرف رو زدی و تو به ما توهین کردی و......... حالا خر بیار و باقالی جمع کن باباش هم از دستم دلخور شد
    منی که خانواده ام منتظرن تا حرفشون ثابت بشه و از اون طرف لجبازی های شوهرم چی کار کنم
    ما تو خانوادمون قبح طلاق ریخته و از طلاق من نمی ترسن
    دلم خیلی گرفته خیلی
    دیشب تو ماشین بدجور دعوامون شد ولی شب شوهرم اومد پیشم و من پاپیش گذاشتم و آشتی کردم و اونم منو بغل کرد و خیلی پشیمون شدم که زنگ زدم به باباش
    باباش می گفت شوهرت شوخی کرد تو چرا جدی گرفتی و نباید می گفتی که من نمیام باید می گفتی تو اگه رو سر کوه هم بری من اینقدر تو رو می خوام که باهات می ام
    شاید ایشون درست می گفتند
    ولی باور کنید من هیچ اعصابی از طرف خانواده خودم برام نمونده

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    من نه میگم ادامه بده نه میگم جدایی مطالبی که به ذهنم یمرسه رو برات مینویسم

    اول یادت باشه دوران عقد قرار داری نمیدونم رابطه جنس یکه داشتین در چه حد بوده ولی اینو بدون هنوز عروسی نکردین و وقت داری واسه فکر کردن که ادامه بدین یا نه

    دوم:اینکه پدرت میگه یکچیزیایی رو میدونم که نمیتونم بهت بگم یعنی چی؟این یکم منو میترسونه خیلی هم میترسونه حواست رو خیلی خیلی جمع کن هرچی هست بشین با پدرت صحبت کن بگو هرچی میدونه بهت بگه

    سوما: ببخشید تند میگم شما واسه چی با پدر مادرت اینجوری حرف میزنی؟اینو واسه همیشه بهت میگم پدر و مادرت شاید اطلاعات کافی توی این ضمینه ها نداشته باشن و از سر دلسوزی بیش از اندازه غلط راهنمایی کنن ولی پدر مادرت هستن تا وقتی مادر نشی نمیدونی یعنی چی و چه حسی بهت داره خواهشا دیگه تکرار نکن.از شوهرت دفاع کن ولی بی احترامی به پدر مادر اصلا

    اتفاقا الان آبجیم اینجا بود یکچیزی بهش گفتم به شما هم میگم در مورد یکی از فامیلای نزدیکمون دارن عروسی میکنن:
    اینو بدون که اگه الان مشکل داری توی دوران عقد 20تا داری بعد عروسی میشه 40 تا فکر نکن بیسناش میشه 5تا بعد کم کم درست میشه نه از این خبرا نیست.بشین خوب فکراتو کن خیلی خوب فکراتو کن قبل عقد تونستی درست کنی هیچ وگرنه فعلا عروسی نگیر

    شرمنده تند نوشتم ولی یکم احساس نگرانی میکنم

  3. 9 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 03 اسفند 92), asemaneabi222 (شنبه 03 اسفند 92), e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), fahimeh.a (یکشنبه 13 تیر 95), sara 65 (شنبه 03 اسفند 92), فرهنگ 27 (شنبه 03 اسفند 92), پونه (شنبه 03 اسفند 92), واحد (شنبه 10 اسفند 92), بابک 1369 (شنبه 03 اسفند 92)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنون از حرف هاتون
    ولی ...
    من رابطه کامل با شوهرم داشتم
    پدر و مادر من به شدت آدم های گوشی و دهن بین هستند و تا حد بسیار زیاد ظاهر بین
    اینقدر که براشون مهمه که دامادشون خوش تیپ باشه براشون مهم نیست که من از شوهرم جدا بشم
    مامانم میگه اینقدر این شوهر تو ببی شعوره که رفته گفته من دستم خالیه فعلا عروسی نمی گیریم ؟؟؟؟؟ ( این کجاش بی شعوریه ؟ خب شوهرم شغلش آزاده معلوم نیست کی دستش پره کی خالی )
    بابام به شوهرم گفته بود واسه عید 10 میلیون به من بده قرض هر وقت دستم پر شد بهت می دم ولی شوهرم گفت الان دستم خالیه و خودم خیلی مقروضم و خیلی به بابام برخورد که شوهرت گداست وو فلان و بهمان
    پدر و مادرم زندگی من که یه نهال نوپاست رو با زندگی خواهر های دیگم مقایسه می کنن می گن مگه اون خواهرت نیست که شوهرش بدون اجازه اش آب نمی خوره ولی شوهر من اینطوری نیست شاید هم بشه ولی به مرور زمان و من اصلا نمی خوام اینقدر شوهرم بی اعتماد به نفس بشه که اختیارش دست من باشه
    و از طرفی شوهرم هم اینطوری بار نیومده
    بابام بهم می گه من خیلی چیزا از مجردی شوهرت می دونستم و بهت نگفتم بهش می گم پس چرا زودتر نگفتی و با زندگی من بازی کردی بهم می گه فکر می کردم تو درستش می کنی !!!
    شوهر خواهرم شرکت نفتیه و خیلی به تیپش می رسه همش شوهرم رو با اون مقایسه می کنن هفته پیش توی جمع 8 نفری که خاله هام و دایی هام و خواهرم بودن مامانم می گه اگه خدا دوتا داماد دیگه مثل x ( همین شوهر خواهری که می گم ) به من بده دیگه هیچی نمی خوام . چرا شوهر منو تو جمع خرابش می کنه چقدر ظاهر بینی ، چقدر خود برتر بینی
    در ضمن آقای خاله قزی هر کسی جایگاه خودش رو داره پدر ، مادر ، شوهر هر کدوم جایگاه مهر و محبت خودشون رو دارن و من این حق رو هیچ کس نمی دم که بخواد به شوهرم توهین کنه

    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط دختر 7 : شنبه 03 اسفند 92 در ساعت 11:30

  5. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), khaleghezey (شنبه 03 اسفند 92)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب خدا خیرت بده شما که کامل توضیح ندادی میخواستی من خواننده چه برداشتی داشته باشم؟
    بعدش مگه ننوشتم که حتی پدر مادر دلسوزی میکنن ولی مهارت و اطلاعات کافی رو ندارن. اینکه شما کامل توضیح ندادین من مقصر نیستم.

    خوب میشه لطف کنی در مورد خودت خصوصیات اخلاقی شوهرت بنویسی تا بهتر ایشون رو بشناسیم

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    شوهرم عاشق اینه که بهش بگم چشم حتی اگه من مخالف نظرش باشم ( شاید بعضی ها بگن سیاست زنونه ولی من اینو می گم دورویی محض ) به همین خاطر نمی گم چشم و واسه همین بحثمون می شه
    چند وقت پیش بهم گفت لباس نخر و من به حرفش گوش ندادم و سر همین موضوع 4 روز قهر بودیم و با پاپیش گذاشتن من باهام آشتی کرد و گفت تا وقتی عروسی نکردیم هیچی برات نمی خرم مطمئن باش و پول لباس ها رو هم نمی دم خودت هر کاری دوست داری بکن بعدش گذشت و سه روز بعدش واسه مراسم چهلم پدر بزرگش خونشون خیلی شلوغ بود و سر اجرا گذاشتن مهریه بود و زنداییش به شوخی گفت ساناز تو که مهریه ات زیاده بذار اجرا منم گفتم یه تار مو ی شوهرمو با کل دنیا عوض نمی کنم و شوهرم هم حرفی نزد فرداش پول لباس هاو یه مقدار دیگه ریخته بود به حسابم و هقته بعدش هم یه گوشی یک و هفتصدی برام خریده بود
    می دونم باید به حرفش بها بدم علی الخصوص بین جمع ولی گاهی اوقات یادم می ره
    شوهرم اگه لج باهاش بکنی لج می کنه عمرا معذرت خواهی کنه زبونی نهایتش شب منو تو بغلش می گیره که خودم باید بفهمم یعنی معذرت ...
    شوهرم اصلا در قید و بند این نیست که دیگران در موردش چی فکر بکنن اگه توی جمع بچه ای باشه اینقدر باهاشون بازی می کنه و سربسرشون می گذاره که دیگه من کلافه می شم
    دیشب توی ماشین که دعوامون شد بهم گفت تو اصلا منو نمی خوای و همش ازم ایراد می گیری
    من دوستش دارم خیلی خیلی زیاد
    شوهرم اصلا ادم کینه ای نیست و چیزی به دلش نمی مونه دوست دارم من تو هر زمینه ای تاییدش و کنم ولی من چیزی که با نظر من هماهنگ نباشه رو نمی تونم قبول کنم
    اخلاق بد شوهرم اینه خیلی چیز ها رو سرسری می گیره به خاطر نوع تربیت خانواده اش تک رو هست و نظر زن رو نمی پرسه نظر دیگران اصلا براش مهم نیست
    صبح بهش گفتم منو دوست داری گفت اگه خوب باشی اره ، من هم بهش گفتم چه خوب باشی و چه بد من دوستت دارم
    شوهر من با اینکه پدر خیلی پولداری داره ولی خیلی خیلی بیشتر از شوهر خواهر هام درامد داره و ملک و املاک داره ولی متاسفانه مامانم همش با شوهر خواهرم مقایسه اش می کنه و میگه x یه کیف پولی خریده سیصد هزار تومن یه ساعت خریده دومیلیون تومن
    در صورتی که خواهر من هنوز اجاره نشین هست و غیر از یه ماشین هیج چیز دیگه ای نداره
    شوهرم اگه خودش بخواد بهترین ها رو می خره و اگه دلش نخواد آب هم از دستش چکه نمی کنه (اگه باش لجباز ی کنم که دیگه هیچی )
    دروغ هم خیلی می گه که واقعا حرص منو در میاره من سرم بره دروغ نمی گم

  8. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 03 اسفند 92)

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array


    یعنی دوساعت براتون نوشتم اینترنتم قطع شد قاطی کردم شدید ببخشید دیگه سخته برام کلی مینویسم.

    سیاست زنانه شاید بنظرت ریا باشه و فیلم بازی کردن ولی اینجوری نیستش که شما فکر میکنین.نه تنها شوووهر شما بلکه بقیه مردا هم دوس دارن همسراشون بهشون بگن چشم حتی شده الکی چه یارادی داره شوووهرت رو خوشحال کنی؟نگه بجز اینه دوسش داری و بهم علاقه داری بجز اینه میخوای یه زندگی مشترک عاشقانه و موفق تشکیل بدی

    نتیجش رو دیدی توی خرید لباس چی میشد واقعا میگفتی چشم عزیزم هرچی شووووهر خوشگلم بگه.
    بهش میگفتی عزیزم قیمت مغازه های نزدیک عید میشه میره بالا و مجبورم تند تند برم لباس برم منم دوس ندارم پول شوهر گلم رو الکی خرج کنم.یا مثلا میگفتی عزیزم دوستام یه فروشگاه رفتن خرید کردن خیلی راضی بودن و قیمتاش خوبه و حراج زده و از این حرفا

    به شوهرت اعتماد بنفس بده واقعا نمیدونم شما زنا چرا اینقدی لجباز و یکدنده هستین؟!!! واقعا چی میشه الکی هم شده بگی باشه عزیزم هر چی شما بگین.شوووهرت نیاز داره بهش اعتماد بنفس بدی نیاز داره از تعریف کنی بهش بگی دوست دارم و بهت علاقه دارم بهش یادآوری کنی چرا انتخابش کردی.نیگا با یه تعریف جلوی فامیلاش چیکار واست کرد خداوکیلی کی واسه همسرش اینکارو میکنه؟!! والا ما توی فک و فامیلامون که درآمداشون میلیاردی نداریم کسی واسه خانومش یک و هفتصد گوشی بگیره!!!

    خداروشکری اهل چشم و هم چشمی نیستی من یکی چهارچنگولی موندم مگه همچین زنی هم پیدا میشه

    یه اخلاق خوب دیگه ای هم که داری اینکه از خانواده شوهرت انتظار ندرای حتما بهتون کمک کنن و شوهرت رو مستقل دوس داری و بهش فشار نمیاری اینا خیلی خوبه.

    زندگی همون خواهرت که گفتی خوبه خودت داری میبینی نتیجش چی شده؟ توی زندگیت شما خداروشکر وضعشون خوبه ولی اولویت بندی کن اول خونه بعدا هرچی دوس داری ولخرجی کنین البته با برنامه ریزی ولی اول خونه بخرین.از من میشنوی سعی کن شوهرت مستقل بشه خیلی بهتره.

    در مورد خانواده بازم میگم حق بی احترامی نداری با اینکه حق با شما باشه پدر و مادرت هستن زحمتت رو کشیدن پس احترامشون واجبه.ولی دلیلم نمیشه هرچی دوس دارن به شوهرت بگن.محکم باش توی دفاع از شوهرت واقعا پسر خوبی میزنه.

    دروغ هم اگه میگه بازم ناشی میشه از کمبود اعتماد بنفس که این وظیفه شماست بهش شخصیت بدی از من میشنوی یکم خودتو لوس کن یکم بهش میرسی خودتو ضعیف نشون بده(حتی توی بعضی کارای کوچیک مثلا باز کردن در بطری مربا یا حتی کارای کوچیک) کاری کرد ازش تعریف کن بهش بگو بهت افتخار میکنم و دوست دارم به اینکه متقل هستش و با برنامه ریزی داره حرکت میکنه اینکه فکر اقتصادیش خوبه بهش بگو حس خیلی خوبی دارم باهات قدم میزنم و به دوستام معرفیت میکنم ( کلا ازش تعریف کن بنظرم یکم غلو هم کنی بد نیست) لطفا این چیزا رو دورویی نبین چو.ن شما واقعا دوسش داری فقط داری یکم بزرگش میکنی همین خدایی نکرده دروغ که نمیگی بهش

    - - - Updated - - -

    راستی در مورد خصوصیاتش ننوشتی؟ چرا همه چی رو نصفه و نیمه میگی کامل بنویس البته کوتاه مختصر باشه بهتره حداقل بهتر بشناسیمش نظر میخوایم بدیم

  10. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 03 اسفند 92), e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93)

  11. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    من چون دست بابام خالیه خودم می رم سر کار چون جهیزیه ام کامل نیست و باید کاملش کنم یه مقدار پدر و مادرم خریدن
    واسه همین حقوقم رو باید حساب شده خرج کنم مثلا گاهی شوهر م بهم پول تو جیبی می ده و یه مقدار هم از حقوق خودم رو می گذارم روش و واسه شوهرم یه لباس می خرم ، مامانم می گه به چه حقی این خرج ها رو واسه شوهرت می کنی !!!
    هیج وقت از شوهرم راضی نبودن و نمی شن شوهر خواهر هام یه کیلو سبزی خوردن بگیرن باید پولشو نقد حساب کنن و از مامانم می گیرن ولی تا الان شوهر من هر چی خریده حتی اسم پولشو نیاورده ولی بازم چشم دیدنش رو ندارن
    مامانم می گه مگه شوهرت برای تو چی کار کرده ، می گم تو واسه اون که دامادته چی کار کردی مگه واسه اون دامادات سنگ تموم نگذاشتی میگه من کسی که ارزش و لیاقتش رو داشته باشه براش سنگ تموم می گذارم
    و از طرفی من اینقدر از شوهرم دفاع می کنم انتظار دارم دیگه حداقل اون با من کل کل نکنه و هوای منو داشته باشه

  12. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 03 اسفند 92)

  13. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حسی که من دارم بهم میگه داری خودت رو اذیت میکنی و روحت خستست داری نابود میکنی خودتو.

    بکش کنار یکم نفس بکش شوهرت به یه همسر باروحیه و شاد نیاز داره چرا یکم واسه خودت زندگی نمیکنی.یکم برو بازار تفریح کن.با شوهرت خوش باش.

    تقدیم به شما بخاطر شاغل بودنتون و اینکه دستت توی جیب خودته به پدرت کمک میکنی شوووهرت خیلی بچه زرنگیه که یه همچین دختری رو گرفته معلومه خرج کردنات روی حساب و کتاب هستش آفرین. خودت دختر فهمیده ای هستی متوجه میشی کامل الان درست کردن یه جهیزیه کمرشکنه حداقل 20 تا 30 تومان میخوادش تازه این متوسطشه.راستی اینم شاید باشه وضع شوهرت و خانوادشون چون خوبه و گفتی مادرت یکم چشم و هم چشمی میکنه شاید دوس نداره جلشون کم بیاره و از این حرفایی که زنا میزنن و اخلاقای زنونه.

    یکم سعی کن اول بخودت آرامش بدی یه استپ کن خداوکیلی دلت واسه خوشی های مجردی کم نشده نه غمی نه غصه نه خرج جهیزیه بود نه دردسرای متاهلی یکم آروم باش یه ریکاوری لازم داری.
    انصافا باری که داری به دوش میکشی خیلی سنگینه ایشالله تموم میشه میره پی کارش.
    راستی ببخشید میگم ولی بعضی خانواده ها رسم دارن پسر یکمقدار جهیزیه رو بده توی این مورد که مشکلی ندارین؟

  14. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    abi.bikaran (شنبه 03 اسفند 92)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    اول دلایلی رو می گم که خانواده ام از شوهر من خوششون نمیاد
    1 اولین دلیلش این بود که ماشین بابام تصادف کرده بود و شوهر من به بابام گفت که من یه آشنا دارم ماشینتون رو می برم پیشش قسطی صافکاری می کنم و یک سری تعمیرات هم داشت اون ها رو هم می گم براتون درستش کنه اون موقع ما نامزد بودیم و هنوز عقد نبودم تا اینکه شوهرم ماشین رو از صافکاری و تعمیرگاه آورد و هشتصد هزار تومن فاکتور برای بابام آورد و بابام گفت که نه خرج ماشین من اینقدر نیست و خودش رفته بود از تعمیر گاه پرسیده بود و اون گفته بود که شش صد تومن خرج ماشین شده و لی شوهرم گفت که من دویست هزار تومن جای دیگه واسه رنگ ماشین هزینه کردم و تعمیر و صافکاری ششصد تومن شد ولی بابام زیر بار نرفت و گفت که شوهرت می خواد سر من کلاه بگذاره و همه می گن که کلاه برداره و دویست تومن رو هم به شوهرم نداد .
    2. ما اول صیغه محرمیت خوندیم و دو روز بعدش رفتیم محضر و پدر شوهرم نیومد توی محضر و پسر بزرگش رو فرستاد و خیلی به پدرم برخورد به حدی که زنگ زد به حاج اقا و گفت ما پشیمون شدیم و نمی خوام اسم هاشون تو شناسنامه ثبت بشه
    3 فاجعه انگیز ترینش این بود که شوهرم به شوهر خواهرم گفته بود وقتی ساناز مس رفته سر کار من دختر می بردم خونشون و بهش خیانت کردم
    4 سر یک معامله ماشین که با فامیل داماد بزرگمون داشت چون ماشینی که شوهرم ازشون خریده بود سند نداشت یک سری درگیری هایی پیش اومد که خواهرم و شوهرش شوهر منو اباد کردند و تو چیزی که بهشون مربوط نبود مداخله می کردند این در شرایطی بود که من واقعا حق رو به شوهرم می دادم
    این ها دلایلی بود که خانواده ام از شوهر من خوششون نمی یومد
    حالا کارهایی که شوهرم در حق خانواده من انجام داده
    1 خواهرم که باردار بود چون شوهرش 14 روز سر کار بود و 14 روز خونه بود شوهرم هر وقت که می تونست خواهرم رو می برد دکتر و این ور و اون ور
    2 تو یه معامله خرید و فروش اسب همین جوری و بی حساب 3 میلیون داد به شوهر خواهر اولیم چون اسب ماله بچه خواهر دامادمون بود .
    3 همیشه احترام پدر و مادرم رو داشته و هیچ وقت هیچ حرفی نزده و کلا به هیچ کسی هیچ کاری نداره , و اگه منم حرفی بزنم می گه سرت به زندگی خودت باشه به مردم کاری نداشته باش
    رسم ما اینه تمامی لوازم صوتی تصویری ، یه تخته فرش با داماده شوهرم گفته فرش رو خودم یه جفت م یخرم دست باف
    ولی وقتی می گه محل زندگی من روستای پدریمه اینقدر عصبانی شدم و دیگه نفهمیدم چی شد
    خداییش باید بهم حق بده من به خاطر اون از همه کس و همه چیز حرف شنیدم اون باید هوای منو داشته باشه نه اینکه کاری کنه که خواهرای من بگن دیدی بهت گفتیم این به دردت نمی خوره
    ویرایش توسط دختر 7 : شنبه 03 اسفند 92 در ساعت 15:46

  16. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 03 اسفند 92), khaleghezey (یکشنبه 04 اسفند 92)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    شخصیت شما خیلی فهمیده تر از خانوادتون هستید
    بهتر هست یه مدت رو استراحت ، بدور از هر حرف و بحثی بگذرونید
    یعنی تا پدر و مادرتون حرفی زدن شما موقیعت رو ترک کنید
    فکرتون رو مشغول حرف ها نکنید و یه مدت بحث با همه رو کنار بزارید
    بعد تصمیم درست بگیرید

  18. 2 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 03 اسفند 92), khaleghezey (یکشنبه 04 اسفند 92)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازداوج مدرنیته
    توسط sajadmn2010 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: جمعه 27 فروردین 95, 22:06
  2. خاطرات گذشته اذیتم میکند
    توسط moji111 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 بهمن 93, 20:36
  3. مشکل بیکاری بعد 3 ماه بدجور داره اذیتم میکنه
    توسط achilis در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 مهر 92, 21:03
  4. شوهرم بیمسئولیته
    توسط همسایه در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 دی 90, 15:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.