سلام.من 34 ساله هستم و 5 ساله ازدواج کردم.مادر و پدر شوهرم به تازگی به سفر زیارتی رفتن ولی از ما خدا حافظی نکردن.اونا در یک شهر دیگر زندگی می کنن و چند وقت پیش من باشون صحبت کردم (بعد از اینکه فهمیدن قراره بزودی برن سفر).شوهرم هر روز یا یه روز در میون از سر کارش باشون تماس می گیره.همین 2 سال پیش مادر من می خواست همین سفرو بره زنگ زد و ازشون خداحافظی کرد.ولی اونا به مادرمم تلفن نکردن.حالا قرار بر این بوده وقتی برگشتن ما بریم زیارت قبولیشون.ولی با این اوصاف و این بی احترامیشون که اصلا عروسشونو حساب نکردن که بخوان حتی یه تلفن بهش بکنن من دیگه نمی خوام برم.ضمنا بقیه بچه هاشون تو شهر خودشونن یا نزدیکن یا مثل دختراش بیکارن و تونستن برن بدرقه.ما بدلیل دوری راه و مشکلات کاری و...نتونستیم(برامون مشکل بود یبار بدرقه بریم و یبار زیارت قبولی).من همیشه بهشون احترام گذاشتم وهمیشه که باشون صحبت می کنم دعوتشون می کنم یا حداقل یه تعارف می کنم.اما اونا حتی یبار هم منو دعوت نکردن خونشون.یا اصلا تعارف هم نمی کنن.الانم که خداحافظی نکردن.آیا میشه فکر کرد همه این رفتارا به این دلیله که خوششون نمیاد من برم خونشون؟اگر برم خودمو سبک کردم؟ضمنا من تنها عروس غریبشون هستم.بقیشون فامیلن.اگرم نرم خونشون همه کاسه کوزه ها سر من خراب میشه و کلا در هر حال ازمون طلبکارن.منم از این همه احترام یه طرف گذاشتن و احترا م ندیدن خسته شدم.چکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)