به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 60
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:08]
    تاریخ عضویت
    1392-11-02
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    114
    سطح
    2
    Points: 114, Level: 2
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    تردید در انتخاب دختر مورد علاقه ام به دلیل اختلاف فرهنگی(شما بودين چيكار ميكردين؟)

    سلام به همگي
    من يه تازه واردم تو اين سايت، به نظرم اومد شايد اينجا كسايي باشن كه بتونن منو راهنمايي كنن
    ميرم سر اصل موضوع به طور خلاصه


    ٦ سال پيش من دندانپزشكي دانشگاه تهران قبول شدم و از شيراز اومدم تهران، شكر خدا تهران امكاناتم خوب بود، خونه ماشين و يه دانشگاه خوب...از همون روز اول از يكي از هم كلاسيام خيلي خوشم اومد اما مثه بقيه باهاش يه رابطه دوستانه معمولي رو شروع كردم، ( كلا توى رشته هاي پزشكيجات چون همه مثه هم واحد بر ميدارن و همش دانشكده و كلينيك و اينا هستن همه باهم يه جوري صميمي ميشن درست عين مدرسه انتخاب واحد خيلي معني نداره) خلاصه گدشت ما رسيديم ترم ٥ يعني اول سال ٣، كه من چون با اون دختر خانم خيلي صميمي شده بوديم ديگه رسما دوست شديم...البته بگم كه اون اولش به من گفت كه ما از نظر خانوادگي بهم نميخوريم (من پدر و مادرم پزشك هستن ٢تا برادار و يك خواهر هم كه اونا هم پزشكن، اون پدرش تو كار آزاد بود و خواهر برادرشم تحصيلا ت و كار خوبي داشتن) خلاصه من چون مشكل خاصي نديدم گفتم نه از من مشكلي نيست... همه چيز خوب بود يه ٢ ماه كه گذشت گفت مسخوا مسه چيزي بهت بگم كه اگه از نظرت اشكال داره ميتونيم رابطه رو تموم كنيم، خيلي دلهره گرفتم، گفت ببين من خانوادم مثل خانواده تو اصيل نيست من پذر مادرم روستايي بودن حتي مدركشون سيكله و بعد از ازدواجشون اومدن تو شهر من واقعا جا خوردم اخه اصلا بهش نميومد! خيلي دختر با پرستيژي بود، اما خودم رو كنترل كردم و سعي كردم خيلي عادي برخورد كنم گفتم اين چيزا كه مهم نيست مهم انسانيته
    خلاصه موندم كه چيكار كنم؟ ٢سال دوست صميميم بود ٢-٣ ماه دوست دخترم و از همه مهمتر اينكه تمام اين مدت به ازدواج باهاش فكر مي كردم...قدرت كات كردنو نداشتم نه من نه اون...از طرفي قرار بود ٤ ساله ديگه هر روز هم رو ببينيم... چيزي نگفتم و رابطه ادامه پيدا كرد اما هميشه مي ترسيدم كه چه طوري به خانوادم بگم كه جريان اين شخصي كه من انتخاب كردم اينه.. چون خواهر و برادرم همه با خانوادههاي اصيل و خوب شيراز ازدواج كردن... خلاصه گذشت و رسيديم سال اخر دانشگاه و تو اين يكي دو سال هم فشار شديد گذاشته بود كه ازدواج كنيم اما من همش ميگفتم من نمي خوام الان ازدواج كنم خلاصه لينقذ فشار اورد كه به خانوادم گفتم بياين بريم خونه خواهرش ( چون خانوادش أصفهان بودن و خواهر بزرگش كه ازدواج كرده بوده تهران بود و خودش با اونا زندگي مي كرد) خلاصه مادرم اومد تهران و رفتيم خونه خواهرش يه خونه كوچك و كاملا معمولي تو يه محله معمولي، كاملا معلوم بود كه مادرم جا خورده با اون چيزي كه فكر ميكرد خيلي فرق داشت اصلا نتونست اونجا حرفي بزنه بعد نيم ساعتم بلند شديم رفتيم و بعدش به من گفت كه كاملا مخالفه ولي اگه خودم ميخوام ميتونم باهاش ازدواج كنم.... واقعا سخت ترين روزاي زندگيم موندم چيكار كنم... از طرفي هم اون فشار مياورد كه تاريخ عقد بگو... راستشو گفتم كه من مادرم مخالفه ميگه اختلاف فرهنگي داريم، اينو كه گفتم بدتر شد! همش گريه ميكرد و با مامانم هم بد شد... خلاصه رابطه آدامه پيدا كرد تا دانشگاه تموم شد تو اين مدت هم اون هي ميگفت ازدواج منم ميگفتم من نمي تونم برا ازدواج تصميم بگيرم يا اينكه الان نميخوام ازدواج كنم
    از يه طرفه ديگه خانواده ام هم موردهاي خيلي خوب بهم پيشنهاد ميدادن.....
    حالا كه درسمون تموم شده ميخوام واقعا يه تصميم بگيرم ولي نمي تونم، از يه طرف موردهايي هست مورد تأييد خانواده ام و به ظاهر خيلي بهتر، از يه طرف ديگه اين هم كلاسم من رو خيلي دوست و منم دوستش دارم و همش ميگه ما ٤ سال با هم بوديم بأيد ازدواج كنيم اگه كات كنيم من زندگيم نابود ميشه...اينو هم بگى كه من تو اين ٤ سال واقعا سعي كردم هر كاري كه ميتونم براش بكنم كه اگه بعدا جدا شديم زياد ديني نباشه...
    به نظر شما چه بايد كرد؟ من كه مخم پوكيده بس كه فكر كردم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام برادر عنوان شما مبهم هست و اعضای تالار اجازه ندارن به این جور تاپیک ها پاسخ دهند.
    لطفا عنوان مناسبی انتخاب کنید و از طریق مثلث پایین کنار پستتان ارسال نمایید.
    در ضمن من احساس می کنم عین داستان شما را تو این تالار خوندم؟آیا خودتون بودید؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:08]
    تاریخ عضویت
    1392-11-02
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    114
    سطح
    2
    Points: 114, Level: 2
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    بيخشيد بابت تاپيك درست بلد نيستم كار كنم الان سعي يمكنم عوض كنم، چه باييد بذارم كه مورد قبول باشه؟
    نه من نبودم اگه هست لطفا لينكش رو بديد منم استفاده كنم چون واقعا به دردم ميخوره

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    به نظرم این عنوان مناسب باشه:
    تردید در انتخاب دختر مورد علاقه ام به دلیل اختلاف فرهنگی

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:08]
    تاریخ عضویت
    1392-11-02
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    114
    سطح
    2
    Points: 114, Level: 2
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ميشه بيشتر راهنمايي كنيم در مورد تاپيك؟

    - - - Updated - - -

    اون مثلث رو كه مي زنم يه صفحه باز ميشه كه گزارش spam

  6. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    تاپیکی که گفتم مشابه شماست؟ راستش عنوانش یادم نمیاد.
    اگه دوستان تاپیک های مشابه این آقا یادشونه لطفا راهنمایی کنید.
    برای عوض کردن عنوان؛پایین سمت راست پست اولتان مثلث سیاهی هست.روی آن کلیک کنید و گزارشی بنویسید که لطفا عنوان جدیدی با نام .... برای من بگذارید.


    - - - Updated - - -



    اشکالی نداره.همونجا(اسپم) بنویسید.

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:08]
    تاریخ عضویت
    1392-11-02
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    114
    سطح
    2
    Points: 114, Level: 2
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    دو دلي در انتخاب همسر به دليل اختلاف سطح و مسائل فرهنگي

    سلام به همگي
    من يه تازه واردم تو اين سايت، به نظرم اومد شايد اينجا كسايي باشن كه بتونن منو راهنمايي كنن
    ميرم سر اصل موضوع به طور خلاصه


    ٦ سال پيش من دندانپزشكي دانشگاه تهران قبول شدم و از شيراز اومدم تهران، شكر خدا تهران امكاناتم خوب بود، خونه ماشين و يه دانشگاه خوب...از همون روز اول از يكي از هم كلاسيام خيلي خوشم اومد اما مثه بقيه باهاش يه رابطه دوستانه معمولي رو شروع كردم، ( كلا توى رشته هاي پزشكيجات چون همه مثه هم واحد بر ميدارن و همش دانشكده و كلينيك و اينا هستن همه باهم يه جوري صميمي ميشن درست عين مدرسه انتخاب واحد خيلي معني نداره) خلاصه گدشت ما رسيديم ترم ٥ يعني اول سال ٣، كه من چون با اون دختر خانم خيلي صميمي شده بوديم ديگه رسما دوست شديم...البته بگم كه اون اولش به من گفت كه ما از نظر خانوادگي بهم نميخوريم (من پدر و مادرم پزشك هستن ٢تا برادار و يك خواهر هم كه اونا هم پزشكن، اون پدرش تو كار آزاد بود و خواهر برادرشم تحصيلا ت و كار خوبي داشتن) خلاصه من چون مشكل خاصي نديدم گفتم نه از من مشكلي نيست... همه چيز خوب بود يه ٢ ماه كه گذشت گفت مسخوا مسه چيزي بهت بگم كه اگه از نظرت اشكال داره ميتونيم رابطه رو تموم كنيم، خيلي دلهره گرفتم، گفت ببين من خانوادم مثل خانواده تو اصيل نيست من پذر مادرم روستايي بودن حتي مدركشون سيكله و بعد از ازدواجشون اومدن تو شهر من واقعا جا خوردم اخه اصلا بهش نميومد! خيلي دختر با پرستيژي بود، اما خودم رو كنترل كردم و سعي كردم خيلي عادي برخورد كنم گفتم اين چيزا كه مهم نيست مهم انسانيته
    خلاصه موندم كه چيكار كنم؟ ٢سال دوست صميميم بود ٢-٣ ماه دوست دخترم و از همه مهمتر اينكه تمام اين مدت به ازدواج باهاش فكر مي كردم...قدرت كات كردنو نداشتم نه من نه اون...از طرفي قرار بود ٤ ساله ديگه هر روز هم رو ببينيم... چيزي نگفتم و رابطه ادامه پيدا كرد اما هميشه مي ترسيدم كه چه طوري به خانوادم بگم كه جريان اين شخصي كه من انتخاب كردم اينه.. چون خواهر و برادرم همه با خانوادههاي اصيل و خوب شيراز ازدواج كردن... خلاصه گذشت و رسيديم سال اخر دانشگاه و تو اين يكي دو سال هم فشار شديد گذاشته بود كه ازدواج كنيم اما من همش ميگفتم من نمي خوام الان ازدواج كنم خلاصه لينقذ فشار اورد كه به خانوادم گفتم بياين بريم خونه خواهرش ( چون خانوادش أصفهان بودن و خواهر بزرگش كه ازدواج كرده بوده تهران بود و خودش با اونا زندگي مي كرد) خلاصه مادرم اومد تهران و رفتيم خونه خواهرش يه خونه كوچك و كاملا معمولي تو يه محله معمولي، كاملا معلوم بود كه مادرم جا خورده با اون چيزي كه فكر ميكرد خيلي فرق داشت اصلا نتونست اونجا حرفي بزنه بعد نيم ساعتم بلند شديم رفتيم و بعدش به من گفت كه كاملا مخالفه ولي اگه خودم ميخوام ميتونم باهاش ازدواج كنم.... واقعا سخت ترين روزاي زندگيم موندم چيكار كنم... از طرفي هم اون فشار مياورد كه تاريخ عقد بگو... راستشو گفتم كه من مادرم مخالفه ميگه اختلاف فرهنگي داريم، اينو كه گفتم بدتر شد! همش گريه ميكرد و با مامانم هم بد شد... خلاصه رابطه آدامه پيدا كرد تا دانشگاه تموم شد تو اين مدت هم اون هي ميگفت ازدواج منم ميگفتم من نمي تونم برا ازدواج تصميم بگيرم يا اينكه الان نميخوام ازدواج كنم
    از يه طرفه ديگه خانواده ام هم موردهاي خيلي خوب بهم پيشنهاد ميدادن.....
    حالا كه درسمون تموم شده ميخوام واقعا يه تصميم بگيرم ولي نمي تونم، از يه طرف موردهايي هست مورد تأييد خانواده ام و به ظاهر خيلي بهتر، از يه طرف ديگه اين هم كلاسم من رو خيلي دوست و منم دوستش دارم و همش ميگه ما ٤ سال با هم بوديم بأيد ازدواج كنيم اگه كات كنيم من زندگيم نابود ميشه...اينو هم بگى كه من تو اين ٤ سال واقعا سعي كردم هر كاري كه ميتونم براش بكنم كه اگه بعدا جدا شديم زياد ديني نباشه...
    به نظر شما چه بايد كرد؟ من كه مخم پوكيده بس كه فكر كردم

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:08]
    تاریخ عضویت
    1392-11-02
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    114
    سطح
    2
    Points: 114, Level: 2
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    يكي جديد گذاشتم با تاپيكي كه گفتيد

  9. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام

    گویا شما تاپیک جدیدی باز کردین.

    راستش مشکل شما بیشتر به شخصیت خودتون برمی گرده.

    1)اینکه خودتون قبلا چقدر به مهمانی ها و تجملات اهمیت می دادین؟



    2)بیشتر با چه تیپ آدمایی دوست می شدین؟ مثلا براتون مهم بوده که دوستتون سطح مالی پایینی نداشته باشه یا اهل روستا نباشه؟


    3)چقدر منعطف هستین؟چقدر می تونید با آدمای مختلف و فرهنگ های مختلف ارتباط برقرار کنید؟



    4)چقدر به نظر اطرافیان در مورد خودتون که مثلا شما در چه وضع فرهنگی هستین اهمیت می دادین.مثلا اگه شما دندان پزشکی قبول می شدین اما مثلا رشته گیاه شناسی را بیشتر دوست داشتین؛آیا به خاطر این علاقه این توانایی را داشتین که بر خلاف نظر بقیه رشته مورد علاقتون برید؟ با اینکه بقیه می گن چرا دندان پزشکی را ول کردی و...(این فقط یک مثاله)

    ببینید مثلا آدمایی بودن که این قدر جسارت داشتند که تنها نظر خودشون مهم بوده.مثلا استاد شهریار که سال آخر پزشکی را ول می کنه و میره دنبال ادبیات.

    شما ببینید چقدر تو شخصیتتون چنین چیزی هستید.



    5)ببینید بعدا براتون افت نداره که پدر بزرگ و مادربزرگ بچتون روستایی باشه؟(برای من که مهم نیست ولی نظر خودتون و درونتون مهمه!)



    6)ببینید لهجه براتون مهم نیست؟


    7)ببینید چقدر معیار های اخلاقی دارن که این مساله را براتون می پوشونه؟ آیا مادر خوبی برای بچتون میشه؟

    آیا دختر نجیبی است؟می تونید بهش مطمئن باشید که بهتون متعهد باشه؟

    یکم هم در مورد معیارهای ازدواجتان مطالعه کنید و بالا پایین کنید.
    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 11 بهمن 92 در ساعت 18:05

  10. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    (tanha) (جمعه 11 بهمن 92), ayda86 (جمعه 11 بهمن 92), deljoo_deltang (جمعه 11 بهمن 92), toojih (جمعه 11 بهمن 92), فرهنگ 27 (جمعه 11 بهمن 92), ستیلا (جمعه 11 بهمن 92)

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 بهمن 92 [ 12:08]
    تاریخ عضویت
    1392-11-02
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    114
    سطح
    2
    Points: 114, Level: 2
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام


    گویا شما تاپیک جدیدی باز کردین.

    راستش مشکل شما بیشتر به شخصیت خودتون برمی گرده.

    1)اینکه خودتون قبلا چقدر به مهمانی ها و تجملات اهمیت می دادین؟




    2)بیشتر با چه تیپ آدمایی دوست می شدین؟ مثلا براتون مهم بوده که دوستتون سطح مالی پایینی نداشته باشه یا اهل روستا نباشه؟



    3)چقدر منعطف هستین؟چقدر می تونید با آدمای مختلف و فرهنگ های مختلف ارتباط برقرار کنید؟




    4)چقدر به نظر اطرافیان در مورد خودتون که مثلا شما در چه وضع فرهنگی هستین اهمیت می دادین.مثلا اگه شما دندان پزشکی قبول می شدین اما مثلا رشته گیاه شناسی را بیشتر دوست داشتین؛آیا به خاطر این علاقه این توانایی را داشتین که بر خلاف نظر بقیه رشته مورد علاقتون برید؟ با اینکه بقیه می گن چرا دندان پزشکی را ول کردی و...(این فقط یک مثاله)

    ببینید مثلا آدمایی بودن که این قدر جسارت داشتند که تنها نظر خودشون مهم بوده.مثلا استاد شهریار که سال آخر پزشکی را ول می کنه و میره دنبال ادبیات.

    شما ببینید چقدر تو شخصیتتون چنین چیزی هستید.




    5)ببینید بعدا براتون افت نداره که پدر بزرگ و مادربزرگ بچتون روستایی باشه؟(برای من که مهم نیست ولی نظر خودتون و درونتون مهمه!)




    6)ببینید لهجه براتون مهم نیست؟



    7)ببینید چقدر معیار های اخلاقی دارن که این مساله را براتون می پوشونه؟ آیا مادر خوبی برای بچتون میشه؟


    آیا دختر نجیبی است؟می تونید بهش مطمئن باشید که بهتون متعهد باشه؟

    یکم هم در مورد معیارهای ازدواجتان مطالعه کنید و بالا پایین کنید.
    ممنون از كامنت و نظر جالبتون اما ميخوام بدونم وقتي مي تونم با موردهاي بهتر ازدواج كنم أيا منطقي نيست كه اين رابطه تموم بشه؟ يا اينكه نه واقعا راهيه كه بايد تا اخرش برم؟
    من ادم انعطاف پذيري هستم اما هميشه خانواده و سطح فرهنگ ادما توي انتخاب ادماي اطرافم تاثير داشته


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بدهكاري همسرم و قرض كردن چيكار كنم؟
    توسط Maleka در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 دی 95, 15:01
  2. شما جاي من بودين چي كار ميكردين
    توسط sepide2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: شنبه 04 خرداد 92, 15:23
  3. پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 13:13
  4. با مامانم چيكار كنم ؟
    توسط حنان در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 فروردین 88, 19:55
  5. نميدونم چيكار كنم؟
    توسط ساقی جان در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 08 فروردین 87, 07:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.