دوستان همدردی سلام
امیدوارکه حال تک تکتون خوب باشه
من چند وقتیه که با آقایی در خصوص شرایط ازدواج صحبت می کنم.از اونجایی که احساس می کنم ایشون به درد من نمیخورن نیاز به راهنمایی دارم.
من کارشناس ارشد هستم و عضو یه تیم تحقیقاتی دانشگاه و ایشون دکترا دارن و استادم هستن.
اولین جرقه ی اختلاف بینمون مسئله ی کار من بود.من به محض فارغ التحصیل شدن از دوره ی لیسانس سر کار رفتم.الان تقریبا 3ساله که شاغلم و سمت شغلی مناسب با حقوق و مزایای کافی.من مهندس برقم و بنا بر ضرورت های فنی مرتبط به کارم برنامه ی کاریم به صورتیه که توی 1هفته باید 1شب شیفت باشم.(شاید هم بیشتر) این آقا با این نحوه ی کار من مشکل داشتن.من نمی دونم که منطقیه به خاطر ازدواج از شرایط مناسب کاریم بگذرم؟من واقعا کارمودوست دارم.بیکار بودنم کاملا مساوی پژمرده شدن تموم روحیه مه.
موضوع دیگه بنا به فیلد تحقیقاتیم من بدون آزمون میتونم وارد مقطع دکترا بشم.همین هم مسئله ساز شد.هر چند اندک توی صحبتامون.ایشون به حضور محدودتر من توی اجتماع بیشتر علاقمند بودن.به نظرشون دکترا زمانی می تونه مفید باشه که بتونم شیرازه ی امور زندگیمو دست بگیرم.البته بدون کمک شایان از طرف ایشون.
من میخام اینو بدونم که جایگاه اجتماعیم تا چه حد منطقیه که به خاطر ازدواج کمرنگ بشه؟
من توی هیچ کدوم از موضوعات بالا هیچ جبهه ی نگرفتم.فقط نظراتشونو جویا شدم.من کار می کنم،دانشگاه می رم،به ورزشم میرسم،به علایقم می رسم.مطمئنم که خیلی بیشتر از اینا انرژی دارم که نتونم با شرایط بالا سکان زندگیو دستم بگیرم.اما تحمیل عقاید و سرکوب کردنشون برای من واقعا حس ناخوشایند بهم میده.شاید به جایی برسم که خودم به این نتیجه برسم باید یکی روکنار بزارم.اما به نظرم صورت خوشی نداره که یه آقای خواستگار حضورشو برام مشروط کنه.
در ضمن ایشون تقریبا 9 سال از من بزرگترن و کم انرژی تر
پیشاپیش از تک تکتون ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)