سلام,نمیدونم از کجا شروع کنم,واقعا خستم,و نمیدونم چیکار کنم,من یه پسر دانشجوی بیست سالم,بعد از این که با یه دختری دوس بودم و اونم تا میتونست,منوعذاب دادو باهام بازی کردو تا میتونست منو تیغ زد و بعدم ولم کرد,بعدم من و جلوی خونوادم بی اعتبارو بی عابرو کرد,من به خاطر شکست عشقی که خورده بودم,حالمم خیلی بد بود,با یه دختری به صورت تلفنی اشنا شدم,که همه جوره منو کامل کرد,تمام ضربه های اونو جبران کرد ,من اونو خیلی امتحانش کردم,حتی میخواست به خاطر من خود کشی کنه,توروی خونوادش وایساده,منووخیلی دوس داره منم اونو,اما شرایطمون خیلی سخته,اون مال کرمانشاه و من یه پسر تهرانی,دوباری بیشتر ندیدمش,همه ی رابطمون تلفنی,از نظر فرهنگی خیلی متفاوتیم,اون یه خونواده معمولی شهرستانی,من یه پسر تهرانی که تک پسرم هستمو خونوادم خیلی رومن حساسن,منم به خاطرش مجبور شدم توروی خونوادم وایسم,و مجبورشون کردم بریم خاسگاری,دیدمش و ازش خوشم اومد,اما من یه دانش جوامو شرایط ازدواجو ندارم,حتی یه کار درس حسابیم ندارم,خونوادمم مخالفن,همینطور خونواده اون,حتی اوایل خونوادش داشتن موبایل و برا دختر بد میدونستن,من رفتم کرمانشاه برا اشنایی,اما اونا فشار اوردن که زود تر تکلیف معلوم شه و برم خاسگاری و هی پیغام میدن,که چی شد,من چیکار کنم,نمیتونم ازش بگزرم,از طرفی شرایطشم ندارمم,مخالفت دو طرفم با موضوع این که من۴سال دانشجو ام همه چیزو بدتر میکنه,میترسم مخالفت کنن,طرفمم کم طاقت و سر هر چیزی قهر میکنه,واقعا خسته شدم,یه دختری رو دوس دارم که تازه دار دیپلم میگیره,کم سن بودن باعث مخالفت خونواده ها شده,من چیکار کنم,کمکم کنید بچه ها!میترسم کسی رو تو زندگیم که انقدر دوسم داشته باشه دوباره پیدا نکنم,از طرفی توقع خونوادمن که اصلا قبول نمیکنن,مشکلی که باعث شده,تمام فامیلم جولوی این وصلتو بگیرن,اما من نمیخوام خواهش میکنم کمکم کنید,من میخوام برم خاسگاری و یه مدت نامزد باشیم دوسال,بعد دوسالم عقد,به نظر شما عاقلانس,واقعا دوسش دارم,کمکم کنید دوستام!
علاقه مندی ها (Bookmarks)