به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 43
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 2 دارم به خودکشی فکر میکنم

    سلام دوستای گلم
    نمیدونم از کجا شروع کنم دیگه از گریه کردن خسته شدم دیگه از زندگی نا امید شدم خدایا خودت کمکم کن
    من 25 سالمه و شوهرم 27 سالشه سال 86 عقد کردیم و سال 87 عروسی کردیم و رفتیم سر خونه زندگیمون خدا میدونه که چه آرزوها داشتم چه رویاهایی داشتم که همشون بر باد رفت
    یه پسر دارم که اونم متولد 89 هستش خدا میدونه که فقط به خاطر اون تحمل کردم و زجر کشیدم
    میدونم که شوهرم دوسم نداره و حاضره برای زجر دادن من هرکاری بکنه
    تو این شش سال اونو پدر مادرش خیلی اذیتم کردن هر وقت که یه حرفی می خوام بزنم یا منم میخوام نظرمو در مورد موضوعی بهش بگم میگه اینی که هست و من همینطوریم دوس داری بمون دوس نداری به سلامت
    یه بار خداشاهده که می خواستم جدی جدی ازش طلاق بگیرم رفتم با اینکه اون منو از خونه بیرون کرده بود قبل از من رفته بوده وشکایت کرده بوده که من خودم خونه رو ترک کردم تا از مهریه و نفقه خبری نباشه
    حتی بعدا فهمیدم که رشوه داده بوده که دادخواست من رو قبول نکنن
    ولی با همه ی این کاراش دوباره به خاطر بچم برگشتم تا ازش جدا نباشم نتونستم دوری بچم رو تحمل کنم و دوباره روز از نو و .....

    خودش هرکاری دوس داره میکنه و من حق هیچ اعتراضی رو ندارم
    تو خونش زندانی دشدم بخدا اسیرم با اینکه شا غلم از همون موقع کارت بانکیم رو گرفته و حقوقم رو خودش میگیره حتی یه هزاریم تا حالا با رو ی خوش به من نداده وقتی پول لازمم میشه با گریه و زاری به زور یکم ازش پول میگیرم با اینکه اصلا به پول من احتیاجی نداره چون وضع مالیش خوبه
    یه پدرزنی دارم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه همسرمم تابع اون هستش هرچی اون بگه باید اجرا بشه اگه کسی رو دوس نداره ماهم باید با اون فرد صحبت نکنیم هرکی رو دوس نداره نباید خونه ی ما بیاد مثل مامان بیچاره ی من که الان یک و نیم ساله که پاش رو خونه من نزاشته به خاطر شوهرم و پدرشوهرم که بهش اجازه نمیدن چون از اونا سرتره چش دیدن اونو ندارن
    هرچی بگم بازم بدیاشون تمومی نداره
    میدونم مشکل من هیچ راه حلی نداره دیگه به بن بست رسیدم به مرحله ی خودکشی درسته اونام همینو می خوان منو اذیت میکنن که برم و از دستم راحت بشن ولی نمی تونم نمی تونم به خاطر بچم نمیتونم حتی یه ثانیه هم ازش دور نمیتونم بمونم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    35
    Array
    خودکشی کردن چیزی رو درست نمیکنه ..

    دوس دارید بچتون تنها بزرگ بشه بدون مادر؟

    خودکشی کردن تو این وضعیت هیچ فایده ای نداره هیچ کس دلش نمیسوزه همه سرزنش میکنن و بعدش فراموشت میکنن خصلت آدما اینه که فراموش کارن ...

    شما بایستی از اول رفتار جراتمندانه به خرج میدادید ، دیگه اختیار حقوقتون که باید دست خودتون باشه این حداقلشه ببینید کجا اشتباه کردید که اینقدری پیش رفته که کامل شما رو تحت کنترل خودش قرار داده..

    الان به ی مشاور مشورت کنید جزیات رو بگید میتونه کمکتون کنه..

  3. 7 کاربر از پست مفید Elena1994 تشکرکرده اند .

    earth (پنجشنبه 10 بهمن 92), khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92), saelozahra (یکشنبه 06 بهمن 92), toojih (پنجشنبه 03 بهمن 92), کاغذ بی خط (دوشنبه 12 اسفند 92), پشیمون (شنبه 12 بهمن 92), سمیرا200 (شنبه 19 بهمن 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1387-12-17
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    6,260
    سطح
    51
    Points: 6,260, Level: 51
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 64 پست

    Rep Power
    27
    Array
    دوست عزیز خب به خودکشی فکر کردی ،چه نتیجه ای گرفتی ؟ خوبه ؟ اینکه بری و پسر کوچولوت ور تنهابذاری خوبه ؟
    میدونم که در حد یه فکر بوده چون هیــــــچ مادری نمیتونه دوری بچه اش رو تحمل کنه.

    یعنی همسر شما فقط و فقط بدی داشته ؟ یعنی هیچ روز خوب ، خاطره ی خوب ، به دنیا اومدن پسرتون و ... نبوده که شما روبهم نزدیک تر کنه ؟ تا حالا نشده دو نفری بشینید و با پسرتون بازی کنین؟ اونو پارک ببرین ؟ با خندیدنش بخندین ؟

    تحصیلات همسرتون چیه ؟ از اول همینجور بوده یا عوض شده ؟ چه جوری باهم آشنا شدین ؟

    اولین راه حل اینه که با خانواده ی خودتون رفت و آمد رو شروع کنین ، اونو چون پشت شما رو خالی کردن وضع بدتر شده .

    \\/\\/\\/\\/___________________ به همین سادگی ، ثانیه ای مرد... قدر لحظاتت را بدان...



  5. کاربر روبرو از پست مفید dorsa65 تشکرکرده است .

    کاغذ بی خط (دوشنبه 12 اسفند 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای خوبم ممنونم که جوابم رو دادین
    راستش ما دوران عقد هم مشکلات زیاد داشتیم ولی با واسطه ی بزرگترا حل شد و رفتیم سر خونه زندگیمون
    پسرم رو خیلی دوس داره وبه خاطرش هرکاری میکنه ولی مطمئنم که منو دوس نداره پدر مادرمم پشتمو خالی نکردن چون ازم حمایت کردن ولی چه فایده
    چون اونام به این نتیجه رسیدن که یا باید طلاق بگیری یا اینکه بسوزی و بسازی که منم به خاطر پسرم از خودم گذشتم
    ولی به خدا خیلی فشار روم هست اون که به همین راحتی میگه اگه نمی خوای راه بازه.....
    اما چی کار کنم که به هیچ صراطی مستقیم نیست هرکاری میکنم به چشش نمی یاد
    خدا شاهده که با اینکه شاغلم اما همیشه غذاهام رو سرموقع درست میکنم براش لباسای جذاب می پوشم هر چی دوس داره براش می پزم هرکاری که میخواد براش انجام میدم ولی فایده ای نداره حتی تو رابطه زناشویی هم به فکر خودشه و من مثل یه اسباب بازی تو دستشم
    هر جا میرم ازش اجازه میگیرم حتی خونه ی پدرم حتی ممکنه که هفته ها اجازه نده برم هر چی که لازم داشته باشم خودش برام میگیره اونم اگه صلاح بدونه
    خداروشکر اینجا هست که بتونیم یکم خودم رو خالی کنم و درد دل کنم الانم سرکار هستم
    خداشاهده که حتی وقتی میاد خونه مثل یه شاه مملکت حتی بالش میزارم زیر سرش چاییش رو میارم و بهش به غیر از بله و چشم تا حالا چیزی نگفتم اما چه فایده
    خودش زیر دیپلمه و من لیسانس کامپیوترم
    خودش رو خیلی سرتر میدونه میگه حق من زنی مثل تو نبوده راستش من یه قیافه ی معمولی دارم ولی وقتی آرایش میکنم خوشکل تر میشم ولی قدم یکم کوتاهه تقریبا 156 هستش و قد اون182 سانه از زنای قد بلند خوش هیکل و خوشکل خوشش میاد ومیگه که حق من زنی مثل تو نبوده آخه شما بگین گناه من چیه که قدم کوتاهه
    مگه تو زندگی همه چی خوشکلیه نباید اخلاق طرف مقابلتم در نظر بگیری
    میگه فلانی رو دیدی چقدر خوشتیپ و خوش لباسه منم بهش میگم اگه حقوقم رو بدی به خودم اگه منم مثل اونا خرج کنم منم خوش لباس میشم وقتی که تو به زور سالی یه مانتو برامن میخری از من چه انتظاری داری وقتی میخوام برم آرایشگاه میگی بزار سر ماه برو که حقوقت رو بگیرم بهد از من چه توقعی داره
    پدر مادرش رو نگو که فقط کیف میکنن وقتی که اون به من زور میگه

    - - - Updated - - -

    راستی یادم رفت بگم که ایشون از فامیلای نزدیک ما هستن و من قبل ارز ازدواج میشناختمشون لااقل بیرون اخلاقش خوب بود و همه اونو تعریف میکردن اونم خودش رو خوب نشون میداد نگو فقط حفظ ظاهر میکنه بعد از ازدواج فهمیدم که اینطوری نبوده بخدا اگه بچم نبود تا حالا صدبار ازش طلاق گرفته بودم چون هیچ احساسی بهش ندارم
    دریغ از یه ذره محبت یه ذره توجه باور میکنین حتی خونه ی خواهرم الان دو سال میشه که نرفتم به بهانه های الکی از رفتن به خونه ی خواهرم و برادرم جلوگیری میکنه و
    در حالی که خونواده خودش برعکس هرموقع دوس داره باید بریم هرموقع دوس داره اونارو دعوت میکنه به خدا بازم من که حرفی ندارم خوب خونوادشه اونارو دوس داره اما من چی من حق ندارم برم خونوادمو ببینم خداشاهد هرموقع زن و شهرای فامیلمون رو میبینم که چقدر به هم محبت میکنن و تابهع یکدیگه هستن گریم میگیره
    کار هر روز من شده آه و ناله و گریه ونفرین به نظر شما این زندگی به غیر از خودکشی راه حل دیگه ای هم داره

    - - - Updated - - -

    ببخشیدا بعضی از جملاتم رو درهم گفتم چون واقن دیگه کشش ندارماینم بگم که ما تو یه شهرستان زندگی میکنیم و اینجا مشاور نیستش و اجازه ی رفتن به شهر دیگرم نمیده
    تو رو خدا لااقل از مشاورای این سایت کمکم کنن اجرشون با امام حسین
    ویرایش توسط پشیمون : شنبه 05 بهمن 92 در ساعت 13:03

  7. 2 کاربر از پست مفید پشیمون تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (دوشنبه 12 اسفند 92), سمیرا200 (شنبه 19 بهمن 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی دلم گرفته از خودم از زندگیم بدم میاد وقتی یادم میفته که با اون همه خواستگار خوب با شوهرم ازدواج کردم خیلی ناراحت میشم خیلی پشیمونم
    دلم محبت میخواد دلم نوازششو می خواد خیلی تنهام احساس پوچی میکنم انقدر ناامیدم که به پسرمم نمی رسم خدایا بهم صبر بده دیگه حتی خنده هم به لبام نمیاد
    منی که یه دختر شیطونی بودم که همیشه سرحال بودم باورتون میشه روزی چند بار می رقصیدم آهنگ گوش میدادم ولی الان شدم عین یه زن هفتاد ساله که حتی توان حرکتم نداره
    تو رو خدا کمکم کنین دیگه از زندگی بریدم
    زندگی بدون عشق بدون محبت به چه دردی میخوره

  9. 4 کاربر از پست مفید پشیمون تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92), toojih (یکشنبه 06 بهمن 92), کاغذ بی خط (دوشنبه 12 اسفند 92), سمیرا200 (شنبه 19 بهمن 92)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1391-9-30
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    6,685
    سطح
    53
    Points: 6,685, Level: 53
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 251 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام دوست عزیز
    این چه نام کاربریه آخه!
    من معمولا واسه اینجور تاپیکا که تجربه ای توش ندارم و متخصص هم نیستم نظری نمی دم ولی اونقدر غمگین و دل شکسته نوشته بودی که دلم نیومد باهات همدردی نکنم دوست عزیز.
    امیدوارم کارشناسا بیان و نظرات سازنده بهت بدن. برات از خدا آرزوی شادکامی دارم.مواظب خودت و بچت باش.

  11. 3 کاربر از پست مفید suzana تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92), کاغذ بی خط (دوشنبه 12 اسفند 92), پشیمون (دوشنبه 07 بهمن 92)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پشیمون نمایش پست ها
    منی که یه دختر شیطونی بودم که همیشه سرحال بودم باورتون میشه ....
    سلام، میدونم وضع روحی خوبی نداری و راستش نمیخوام نمک به زخمت بپاشم ولی امیدوارم اگه نظر واقعی منرو بدونی شاید یکدرصد تاثیر داشته باشه برای اینکه از این شرایطی که توش هستی زیاد ننالی و بپذیریش!

    من همیشه معتقد بودم که آدمها شرایطی که در اون قرار گرفتن لیاقت بالاتر از اونرو نداشتن. یعنی اگه شما الان شرایطتت بد هست با هر کس دیگه ای که هم ازدواج میکردی و هر مسیری رو هم که فکر میکنی بقیه برات رقم زدند باز هم به احتمال خیلی زیاد میرسیدی به همین شرایط بد.

    به نظر من، شما به خاطر بچه توی این زندگی نموندی به خاطر این داری ادامه میدی که لیاقت بیشتر از اینرو نداری، اگر میداشتی حتما توجیه مناسبی برای بچه هم واسه خودت میساختی.

    من نمیگم باید راهت رو عوض کنی، دارم از این صحبت میکنم که باید این شرایط رو بپذیری چون خودت هم توی ناخودآگاه خودت حد خودت رو بیشتر از این ندیدی و نمیبینی.

  13. 5 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    earth (پنجشنبه 10 بهمن 92), khaleghezey (پنجشنبه 10 بهمن 92), mahya68 (شنبه 19 بهمن 92), she (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), پشیمون (دوشنبه 07 بهمن 92)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    1,967
    سطح
    26
    Points: 1,967, Level: 26
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    42

    تشکرشده 182 در 88 پست

    Rep Power
    24
    Array
    با سلام
    اولا به موضوع خودکشي نه فکرکن ونه سعي کن ازش به هرعنواني حتي اسمي استفاده وبهره برداري کني که مطمئنا سودي نخواهد داشت هرآنچه در مقابل ما هست ساخته وپرداخته اعمال ما هست بنابراين نميشه از خودکرده فرارکرد ويا با خودکشي خودمون رو از بازتاب اعمالمون دورکرد
    دوما يا اساسا شوهر شما بده وآدم نامناسبي ست وبه هيچ صراطي مستقيم نيست وشما هرراهي رفتي همينه .... به نظرمن نه به خاطر خودت فقط بلکه به خاطر بچه ات هم که شده بايد ازش جدا بشي چرا که بزرگ شدن بچه درشرايط روحي بدونا بسامان خانواده منجر به بزه اجتماعي ومشکلات بيشترخواهد شد وچه بسا خداي نکرده فردا روزي بچه شما بخاطر نداشتن آرامش وتربيت صحيح پا درمسيري قراربده که شرايط شما به مراتب خيلي بدتر ازالان بشه پس جدا بشيد وخودتون رو آماده بزرگ کردن بچه به تنهايي کنيد ويا اينکه بذاريد بچه شما با آرامش درکنار پدرش زندگي کنه ويا اينکه همسرتون آنقدرهاهم که شما ميگيد بد نيست يا بهتره بگم نداشتن سوء مديريت ويا رفتارهاي نسنجيده وغيرمسئولانه طرفين سبب چنين بن بستي شده بهرصورت بايد قبول کرد که هيچ دختر وپسري براي جدا شدن ازهم عاشق هم نميشن وسختي ها ومسئوليت هاي زندگي مشترک رو به عهده نميگيرن بلکه واقعا به قصد داشتن زندگي عاشقانه به سمت ازدواج ميرن پس مشکل ازکجاست ؟؟؟؟؟؟
    آيا همستان به قصد اذيت وآزارشما وارد زندگي تان شد ؟ آيا به قصد برهم زدن زندگي وتباه کردن آينده شما وفرزندتان اين کار را انجام ميدهد وهزاران آياي ديگه ..........!
    مسلما اينطورنيست همه مشکلات ومسائل بغرنج زناشويي از کج فهمي ها ؛ لجاجت ها ؛ منم منم کردن ها ؛ به رخ کشيدن ها ؛ سوء تفاهم ها ولشکرکشي هاي ذهني ومنطقي عليه يکديگر ناشي ميشود پس بهتره برگردي به عقب ببينيد کجاي راه را اشتباه رفته ايد چه کاري کرده ايد که بودن ونبودن تان براي همسرتان يکي شده و.......! قصد ناراحت کردن شمارو ندارم فقط ميخوام ازاين فضاي اشتباه بياييد بيرون من کاري به همسرتان ندارم اصلا ايشون رو هم نميشناسم ولي اين رو ميدونم ودربسياري از زندگي هاي شکست خورده ديدم صد درصد طرفين در خراب کردن زندگي با هم سهيم هستند فقط نسبت سهم هايشان تفاوت داره که اون هم در جواب مسئله خيلي مهم نيست .... براي من غيرقابل قبوله بعنوان يه مرد که همسرتون با طرح قد کوتاه شما که به نظرم متوسط هم هست بگه شمارو دوست نداره ..... وجود زن پراز هزاران زيبايي ست براي مرخودش ولي وقتي اين موضوع بيان ميشه يعني پشت قضيه مسائلي وجود داره وسرخوردگي هايي وجود داره که به اين شکل بيان ميشه وساير موارد ديگه ............... البته بازم ميخوام بگم قصد متهم کردن ويا تبرئه ودفاع از همسرتون رو ندارم فقط ميخوام بگم دراين مقطه بشين کلاهه رو قاضي کن اگه به اون بدي که ميگي هست وشماا هم در اين بدتر شدن نقشي نداشتي وايشون کلا بد ذات وبد هستن وقت تلف نکن وخودت وبچه ات رو ازاين وضعيت نجات بده ولي اگه موضوع فقط بدي ايشون نيست وبدي اعمالل شما هم در خراب شدن اين کانون زندگي تاثير گذاربوده مسئوليت اعمال خودت رو بپذيروسعي کن زندگي ات رو درست کني وخيلي به دنبال اين نباشي که شرايط ومشکلات شمارو ديگران بپذيرن ومهر تاييدي براون بزنن تا شما آروم بشي چون کمکي بهت نميکنه الان فقط خودت ميتوني به خودت وبه بجه ات وبه زندگي تون کمک کني با انتخاب يکي از اون دو راه اونم با تدبير وتفکر وعاقبت انمديشي وبا توکل به خدا ............... موفق باشي

  15. 2 کاربر از پست مفید ardeshirk تشکرکرده اند .

    earth (پنجشنبه 10 بهمن 92), پشیمون (دوشنبه 07 بهمن 92)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 95 [ 16:45]
    تاریخ عضویت
    1392-10-25
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,802
    سطح
    25
    Points: 1,802, Level: 25
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این چه حرفیه خانوم......خودکشی اونم واسه این که حق بیان نظر نداری یا اینکه حقوقت رو شوهرت برمیداره؟ول کن تربخدا لفظشم آدمو مایوس میکنه.الهی که درد وبلات بخوره سر اونی که باعث و بانیه مشکل الان تو شده.شاید رفتار های الان شوهرت بازخورد اشتباه سر زده تو گذشته از جانب تو باشه.بشین تمرکز کن برگرد به دوران عقد چه کردی یا چه حرفی زدی که اون اینطور شده؟اینطور که معلومه شوهرت کینه شتری داره.منم مثل تو مادرم برخلاف مشکلاتی که دارم یک بارم به خودکشی فکر نکردم.من به هیچ کس طلاق رو پیشنهاد نمیکنم.درسته بچه دست آدمو میزاره تو حنا ولی صبر کن خدا صابرین رو دوست داره.خواهر گلم.وقت تقیان تو رسیده اعتراض کن.بزار بزنت بزار فحشت بده اصلا پرتت کنه بیرون.باید ثابت کنی که تو هستی باید ثابت کنی که تو یه شخصیت مستقلی و احتیاج به مردسالاریه اون نداری.اول باید ا خودت شروع کنی قوی باش رو جرات خودت کار کن.جرات حرف زدن تو سرتر وبهتر از اونی هستی که تو آینه میبینی.ازش دلیل منطقی بخواه که چرا اینطوره.بهش بفهمون ملکه ی اون خونه و تاج سرش توی.بعد اینکه روشوهرت کار کردی نوبت پدر ومادرشه. حق دخالت رو ازشون بگیر امااحترامشونو نگه دار.اگه شوهرت سمت تو باشه هیچ کس نمیتونه جرات کنه به حریم خصوصیتون تجاوز کنه.اینطور که معلومه شوهرت بعد 6سال هنوزم بچه ننس.این نیز بگذرد.تو میتونی اونو سمت خودت بیاری محیط خونه رو خلوت کن باهاش خوب باش خوب بهش سرویس بده بی نیازش کن به خودت برس ایشالا که مشکلت حل میشه.هیچ دری بی کلید نیست هر دری کلیدی داره........

  17. کاربر روبرو از پست مفید leyli jan تشکرکرده است .

    پشیمون (دوشنبه 07 بهمن 92)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    329
    سطح
    6
    Points: 329, Level: 6
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    55

    تشکرشده 39 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان از اینکه بهم جواب دادین خیلی ممنونم لااقل فهمیدم که کسایی بودن که به دردو دلام گوش دادن کلی سبک شدم
    از suzana به خاطر همدردیش تشکر می کنم
    toojih عزیز من شرایطی رو که دارم رو پذیرفتم چون چاره ی دی گه ای نداشتم اولا تو شهرستان ما طلاق خیلی خیلی بد جلوه میکنه در ثانی گفتم که توانا یی جدایی از بچم رو ندارم حتی یک ثانیه به این فکر کردم که بود و نبود من برای همسرم و خونوادش یکیه ولی اگه باشم تا حدودی میتونم تو تربیت بچم تاثیر بزارم و لااقل اخلاق اونا کاملا رو بچم اثر نزاره شاید نظر شما این باشه که من لیاقت بیشتر از این رو نداشتم شایدم حق باشما باشه از نظری که دادید ممنونم
    ardeshirk جان شما راست میگید خود کرده را تدبیر نیست خودم کردم که لعنت برخودم باد بالاخره انتخاب خودم بوده و تقصیر خودم هست من نمیگم که بی تقصیر بودم بالاخره منم اشتباهاتی داشتم صد در صد منم قبول دارم و منکر این قضیه نیستم ولی خدا شاهده که خیلی سعی کردم خیلی تلاش کردم که همسرم رو مجاب کنم
    به نظر شما محبت و عشق خواستن از شوهر زیاده ولی ایشون میگن که با این کار مرد زن ذلیل میشه مگه ممکنه؟؟
    leyli جان شما خوب فهمیدی ایشون از همه کینه به دل میگیره خدا نکنه که یکی برخلاف میل ایشون رفتار کنه یااینکه مثلا وقتی میریم جایی مهمونی میگه چرا فلانی اینو گفت چرا فلانی اینطور رفتار کرد دیگه باهاش حتی حرفم نمیزنه آرزوم اینه که یه روزی سمت من بیاد چون اشون پشت من نیستن خونوادشم راحت هرکاری می خوان انجام میدن هر دخالتی .... ولی اگه یه بار بگه که زندگی من به خودم مربوطه دیگه هیچ کس جرئت دخالت و اذیت کردن منو نخواهد داشت ولی حیف.............


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.