به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array

    1 خونه مادر شوهر یا زجرگاه؟!!!!!

    با سلام به همه دوستان
    مشکل من این هست که نمی تونم با خانواده همسرم راحت باشم. من و همسرم عقدیم. بخاطر شرایط کاریش هر دو هفته دو سه روز پیش همیم. با اینکه دلم براش تنگ میشه اما وقتی میخاد بیاد شهرمون واقعا استرس نگرانی اضطراب میگیرم که وای باز باید برم خونشون. این مسئله باعث فاصله من و ایشون هم میشه. مثلا اگه یه هفته موند هفته بعد تعطیلات بود خاست بیاد میگم نیا بمون کاراتو بکن. ناراحت میشه. من مشکلم فقط با رفتن به خونه اونا هست. عذاب میکشم. همش باید خودخوری کنم تو خونشون. اصلا باهاشون راحت نیستم. مثلا اگه حتی دو هفته هم خونشون نرم نمی تونم بهشون زنگ بزنم. خبر بگیرم. همین منو خیلی اذیت می کنه. از اولش اینطوری نبودم خیلی صادقانه و ساده رفتم جلو که خانواده ی همسرم هم مثل خانواده ی خودمن. اما دیدم که اونا زیادم صادقانه برخورد نمی کنن. دلایلی که باعث فاصله گیری تدریجی من ازشون شد:
    - تا می خواستم یه کم راحت شم توقعشون از من زیاد میشد. مثلا انتظار کار کردن تو خونشون رو داشتن. اگر چه در حد عرف کارا رو انجام می دادم. اما دیگه زیادی توقع پیدا می کردن. چون تو خونه خودم دست به سیاه و سفید نمی زدم برام خیلی سخت بود که براشون خم و راست شم. شاغل هم هستم. اما زمانیکه مثلا تو شرایطی میگم کار نمی کردم خونه خودمون. درس داشتم سرکارمیرم نمیرسیدم میگن دختر ما رفت خونه شوهر همه کاراشونو می کنه اونوقت شما... – دخترشون نه درس می خونه نه شاغله_ البته همه اینها رو از طریق همسرم بهم میگن یا غیر مستقیم بخودم. همین منو اذیت می کنه. از سرکار مستقیم اگه رفتم خونشون خواهر شوهر و مادر شوهرم صبح تاشب توخونه بیکارن که حوصلشون سر میره از من توقع دارن براشون کار کنم. دائم خودشونو به مریضی میزنن. از تمارض بیخودشون حالم بد میشه.
    - تا بخوام یه کم راحت شم خیلی سطح پایین رفتار می کنن . هر چی دلشون بخواد میگن.
    - تلفن که اصلا بلد نیستند انگار. قبلش براشون زنگ میزدم اما چیزایی ازشون دیدم که دیگه نمی زنم هر چی میخان بهم بگن حتی خیلی خیلی هم مربوط به من بشه به همسرم می گن.
    - بیشتر از همه خساست این خانواده باعث فاصله گیری من میشه. فرهنگ هزینه کردن خانواده من با اونا خیلی فرق می کنه. تو همه چی سخت گیرن.
    اینا رو هم بگم که خیلی احترامشون رو نگه می دارم. اما اصلا نمی تونم باهاشون راحت باشم.تو خونشون فقط انرژی منفی دریافت می کنم. اما همسرم تمام دنیا تو خانوادش خلاصه شده انگار!!!!!!!!!!!!

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام عزیزم

    بهرحال باید اینم درنظر بگیری اونا خانواده همسرت هستن به اندازه سنش بزرگش کردن. و همسرت براحتی نمیتونه اونا رو کنار بذاره واسه اون خانواده هم قبول ناگهانیه یه عضو جدید الورود یکم گویا سخت بوده. بنابراین یکم این جبهه گیریای اولیه طبیعیه. شایدم دارن امتحانت میکنن.
    فکر نکن فقط خودت اینجوری هستی خیلیا همینطورین. فک کردی مامانای خودمون خیلی راحت بودن از این مشکلات نداشتن
    خداییش من یکی وقتی پای حرفای مامانم میشینم میبینم چقد ما جوونا زودرنج و کم تحملیم

    البته منم مخالف اینم که حالا چون مامانم خیلی مسایل بدتر و تحمل کرده منم موظف به تحملم . نه اینو نمیگم من فقط میگم خونه پدرشوهر خونه بابای خودمون نیس که بگیم دست به سیا سفید نمیزنیم و یا با بهانه درس و کار و.... کار نکنیم . اینا پدر مادرمونن اونا که نیستن گلم . خانواده خودمون ناز مون و میکشن میگن بچم درس داره الان خسته اس اونا که نمیگن .

    اونا عروس گرفتن انتظاراتشونم دارن.باقی مسایل هم نمیبینن حالا میخوای بحساب هرچی بذار بی وجدانی بی فرهنگی بی رحمی هرچیی......
    مهم اینه که بدونی هرزندگیی مشکلات خاص خودشو داره هرخانواده ای هم همینطور . بنابراین این خودتی که با کمی صبر و تحمل میتونی مشکلات و بکام خودتو شوهرت شیرین کنی .
    و کم کم جا باز کنی تو دل خانواده شوهرت.

    مامانای ماهم اولا عروسای گل مادر شوهراشون نبودن کم کم با از خودگذشتیگیاشون شدن. الانم زندگی خوبی دارن. تازه طفلیا قبلنا شوهراشونم زیاد نازشونو نمیکشیدن مثه الان ماها
    من جات بودم اتفاقا خودم ابراز دلتنگی میکردم که شوهرم بیاد زودتر پیشم با اون خوش میگذروندم بیخیییییییال دنیا و مادر شوهر و خواهر شوهر میشدم وقتی باهاش بودم.
    در کنارش خوش بودم
    بعد بازبون نرم و مهربونی بهش میگفتم که باباجان من کار دارم درس دارم یکم شرایطم با خواهرت فرق داره باید هرکسی با خودش مقایسه شه با شرایط خودش نه شرایط و موقعیت کس دیگه ای.

    ولی درکل غزیزم از این موارد تو زندگی همه هست زیاد دلخور نباش .

  3. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    aryan1990sh (یکشنبه 22 دی 92), kamr (شنبه 21 دی 92), mercedes62 (یکشنبه 22 دی 92), شیدا. (شنبه 21 دی 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام پرواز خانم .

    با توجه به تاپیک قبلیت که راجع به خواهر شوهرت بود فقط میتونم بگم کاری به کارشون نداشته باش. با همسرت برو با

    همسرت هم برگرد. بذار هر اتفاقی هم میفته همسرت حاضر باشه. فقط با همسرت باش. البته تا حالا کار هیچکی رو نکشته.

    اگه ناهار یا شام میری اصلا فکر کن خونه خودتونه و پاشو ظرفا رو جمع کن و بشور. چه اشکالی داره؟. ببینم خونه خودتون

    ظرفای شما رو مامانت میشوره؟ مگه نه اینکه خونه باید تقسیم کار بشه؟ اصلا ارزششو داره به خاطر یه کار کوچیک هم اونا

    از تو ناراحت شن هم تو از اونا؟ چرا میذاری پششت حرف باشه؟ الان تو عروس اون خونه ای. فکر

    نمیکنی یه کم با مهمون فرق داری؟ پس وقتی میگی من عروس و عضو جدید اون خونه ام پس باید کارات هم به عنوان یه عضو جدید باشه.

    ولی اگه توقعشون خیلی زیاد شد به همسرت بگو من خانواده ات رو نمیشناسم. میترسم یه کاری کنم ناراحت شن.

    خواهرت هم که می بینی یه کم تنده. نمیخوام اول کاری ناراحتی چیزی بینمون پیش بیاد و بینمون شکر آب شه. هیچ وقت

    تنهایی خونشون نرو و تا جایی که مجبور نشدی زنگ نزن.

    وقتی هم زنگ نیزنی پیش همسرت و به خاطر اون زنگ بزن و بگو یهو دلم برای مادرت تنگ شد. بذار یه زنگی بزنم حالشونو

    بپرسم. اگر همسرت میاد شهرتون قبل اومدن ازش بخواه مثلا این دفعه برین کوه. دفعه بعد برین شهرهای اطراف. دفعه بعد

    برین بازار.

    اگر هم خواستین برین خونشون سعی کن زیاد نمونین که تو هم عذاب بکشی. در حد وظیفه و احوالپرسی. بگو خونه

    حوصله ام سر میره . دوست دارم باهم باشیم.

    فقط بهت بگم موقع نامزدی زیاد پاپیچ خانواده همسر نشو که خدای نکرده باهات لج نیفتند که اگه بیفتند برات گرون تموم میشه.

    تا وقتی که عقدی تا بری خونه خودت ملاحظه اشون رو بکن و از حرفاشون سرسری رد شو . زیاد اهمیت نده. چون هم

    خودتو عذاب میدی و هم بین تو و همسرت ناراحتی پیش میاد. همه اینا حاشیه است. فقط با همسرت خوش باش و

    حرفاشون و رفتاراشون رو به همسرت منتقل نکن. حیف اون لحظه نیست که وقتی تو و همسرت دوتایی و باهمید حرف نفر

    سوم که خودش هم حاشیه است اون لحظه ات رو خراب کنه؟ . سعی کن از حاشیه زندگی دور بشی که بتونی تو متنش زندگی کنی.

    همین حاشیه هاست که زندگیمونو میپاشه. واقعا بهش دقت کردی؟ چندبار وقتی دوتایی تنهایین به با هم بودن فکر کنی و

    فقط خودتون بودین؟. قدر این لحظاتو بدون و بیخودی اوقات خودتو تلخ نکن.


    یادداشت: سرسری رد شو. دقت دق ات میدهد.

    موفق باشی.
    ویرایش توسط kamr : شنبه 21 دی 92 در ساعت 11:36

  5. 6 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    aryan1990sh (یکشنبه 22 دی 92), mercedes62 (یکشنبه 22 دی 92), پرنده غريب (یکشنبه 22 دی 92), بابک 1369 (شنبه 21 دی 92), دختر بیخیال (شنبه 21 دی 92), شیدا. (شنبه 21 دی 92)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    یادداشت: سرسری رد شو. دقت دق ات میدهد.

    موفق باشی.




    اینقد جمله باحالی بود و عمیققققق که یه نقل قول زدم تفکر بیشتر کنیم هم من هم پرواز هم خودت هم دیگران :)

  7. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    aryan1990sh (یکشنبه 22 دی 92), بابک 1369 (شنبه 21 دی 92)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها

    یادداشت: سرسری رد شو. دقت دق ات میدهد.
    اینقد جمله باحالی بود و عمیققققق که یه نقل قول زدم تفکر بیشتر کنیم هم من هم پرواز هم خودت هم دیگران :)
    راستش دختر بیخیال جون باورت نمیشه همین یه جمله که مدیون دوستم هستم زندگی منو کن فیکون کرد.

    یه روز کلی در مورد مشکلاتم باهاش حرف زدم و چیزی نگفت و فقط این اس رو بهم داد. که الان من

    آویزه گوشم کردم و خیلی جاها به دردم میخوره

  9. 2 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    aryan1990sh (یکشنبه 22 دی 92), دختر بیخیال (شنبه 21 دی 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    [QUOTE=kamr;313169]

    ... میتونم بگم کاری به کارشون نداشته باش. با همسرت برو با همسرت هم برگرد.... البته تا حالا کار هیچکی رو نکشته.

    اگه ناهار یا شام میری اصلا فکر کن خونه خودتونه و پاشو ظرفا رو جمع کن و بشور. چه اشکالی داره؟نمیکنی یه کم با مهمون فرق داری؟ پس وقتی میگی من عروس و عضو جدید اون خونه ام پس باید کارات هم به عنوان یه عضو جدید باشه.
    اگر همسرت میاد شهرتون قبل اومدن ازش بخواه مثلا این دفعه برین کوه. دفعه بعد برین شهرهای اطراف. دفعه بعد برین بازار.
    اگر هم خواستین برین خونشون سعی کن زیاد نمونین که تو هم عذاب بکشی. در حد وظیفه و احوالپرسی. بگو خونه حوصله ام سر میره . دوست دارم باهم باشیم.

    . سعی کن از حاشیه زندگی دور بشی که بتونی تو متنش زندگی کنی.

    همین حاشیه هاست که زندگیمونو میپاشه. واقعا بهش دقت کردی؟ چندبار وقتی دوتایی تنهایین به با هم بودن فکر کنی و

    فقط خودتون بودین؟. قدر این لحظاتو بدون و بیخودی اوقات خودتو تلخ نکن.


    بسیار بسیار از راهنمایی ارزنده شما خانم دختر بی خیال و kamrعزیزم ممنونم. واقعا نکات خوبی تو صحبتهای شما بود.

    اینکه با همسرم برم خونشون برگردم اینکار رو می کنم اما اوایلش بهم گیر شدید میدادند که چرا فقط وقتی شوهرت هست میای . بخاطر اون میای ما که هیچی و ... . خیلی سعی می کردن تنها برم خونشون. چند بار امتحان کردم همینطوری رفتم خونشون دیدیم اصلا نمی شه مسائلی داره پیش میاد که بعدش فقط با همسرم میرم خونشون.


    در مورد کار حرف شما درسته کار کسی رو نکشته. اینکه می گین سفره بزارم جمع کنم ظرف بشورم همه این کارها رو انجام میدم یادم نمیاد

    یه وعده خونشون بوده باشم و ظرفا رو نشورم یا سفره رو جمع نکنم. تصور کنین بیشتر وقتا خواهر شوهرم و مادر شوهرم میشینن من تنهایی

    می شورم جمع می کنم و ... گاهی بهم می گن برامون جارو برقی بکش. هر چند ماه یه بار این کار رو میکنم. غذا درست کردن رو هم اگه

    وقت کنم نمی دونم تو خونه خودمون خیلی بریز بپاش بود تو خونه اونا دائم باید مراقب باشم چیزی زیاد استفاده نشه دائم بهم تذکر میدن که

    اوووووووووو چقد زیاده هی نظرات مختلف. یه بار یه چیزی درست کردم دیدم مادر شوهرم سرسنگین شد باهام. خدایا این همه درس نخوندم

    وقتم رفت براش غذا درست کردما. ولش کردم دیگه گفتم خودشون هر کاری کردن کردن.اما توقع خونه تکونی دارن از من. خییییییییییییلی دیگه

    برام زیاده. خودم فوقم همسرم دکترا. برام واقعا این کارا سخته . بهشون گفتم شما به جای من کارگر بگیرین پولشو من میدم . مادر شوهرم

    میگه کارگر خوب تمیز نمیکنه!!!!!!!!!!!!!!! من موندم تو روشون. البته همه این حرفا رو تو نرمش با مارموزی کامل میگن. منو دق میدن این وسط فقط.

    اینکه گفتین بریم بیرون. همسرم اینکار رو کرد. یه روز رفتیم یه شهر دیگه غروب اومدیم خونشون. فرداش دوباره رفتیم بیرون البته همش به

    پیشنهادهمسرم بود. غروب اومدیم یک نقشی مادر شوهرم بازی کرد یه قشرقی به پا کرد که نگو.... مردم از دلواپسی. در طول عمرم اینقد

    نگران نشدم..... مریضم حالم بد شد. پسرم دیگه نباید هیچ جا برین!!!!!!!!!!! اونوقت من چطور بگم حوصلم سر میره. جاهای نزدیک میریم میگه

    زمستون جای بیرونه ادم یخ میزه جای دور میریم میگه نگران شدم. میریم خونه ما تا همسرم بیاد ده بار زنگ میزنن. دیگه نمی دونم چکار کنم

    واقعا!!!!!!!!!!!؟ میگن چرا میرین بیرون ما رو نمی برین. اولا تعارف میکنیم. بیاین. ثانیا همسرم تمایل داره بیشتر دونفره باشیم. من هیچی نگفتم

    تا حالا ولی از خدامه. چون بخاطر رفتارای اونای که میخام از خونه بزنم بیرون بیشتر.

    ولی با وجود همه این حرفا بله حق با شماست. این ها حاشیه زندگی هست. من که این همه پوست کلفت بودم و خوشبین. اگه خانوادم با

    کسی قهر میشدن من رابطه داشتم. بشاش . خوش اخلاق فامیل که هی به همکارام شاگردام دوستام مشاوره می دادم حالا موندم تو زندگی خودم.

    شاید زیادی حساس شدم. شاید تا حالا کسی با من مسئله نداشت که ظرفیتم رو ببینم. شاید راهنمایی کردن دیگران راحت تر باشه. ولی باز

    هم ممنونم از خدا بخاطر همسر خوبم.

    باید بیشتر رو خودم کار کنم که مهارتها رو یاد بگیرم.
    ممنون میشم اگه بهم بگین چطور می تونم باهاشون ارتباط برقرار کنم؟
    ویرایش توسط پرواز1 : شنبه 21 دی 92 در ساعت 14:44

  11. 3 کاربر از پست مفید پرواز1 تشکرکرده اند .

    aryan1990sh (یکشنبه 22 دی 92), kamr (یکشنبه 22 دی 92), شیدا. (شنبه 21 دی 92)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 13 اردیبهشت 93 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1392-1-11
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    852
    سطح
    15
    Points: 852, Level: 15
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    6

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلم به دوست خوبم

    عزیزم حالا که با این آقا ازدواج کردی و مشکل خاصی باهم ندارین بیخود سر به سر خانوادش نذار . سعی کن مثبت فکر کنی. تو ایران اکثر پسرا رو خانوادشون خیلی تاصب دارن پس بهتره خودتو ضایع نکنی و ازشون پیش شوهرت گله نکن سیاست داشته باش خودتو خراب نکن .

  13. کاربر روبرو از پست مفید گلبرگ123 تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 21 دی 92)

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    یبار استاد تنظیم خانواده ام یحرف خیلی باحال زد گفت:

    میدونین چرا اینقد کشور ها درمورد اینکه مردمشون مهاجرت کنن به یه کشور دیگه سختگبرانه عمل میکنن.
    و واسه یه کشور خیلی بده.
    درسته از یه لحاظایی خوبه شغل زیاد میشه و از لحاظ منابع طبیعی بهتره کشور کم جمعیت باشه و ....
    اما تصور کنین که این ادما حتی اگه نخبه هم نباشن.تو این کشور کلی ولسشون زحمت کشیده شده از منابع طبیعی و تحصیلی و بودجه کشور استفاده کردن تا به اینجا رسیدن یهو همچین نیروی حاضر و اماده ای و تحویل یه جامعه دیگه بدن اونم درست زمانی که میتونن خدمت رسانی کنن.خب معلومه سختشونه.و سختگیرانه عمل میکنن.

    گفت سر مادر شوهراتونم همینه:))
    شما فرض کنین کلی واسه این اقایون ک الان شوهراتونن زحمت کشیدن ترو خشکشون کردن که دودستی تقدیم خانواده دخترا بکنن.!!!! خب معلومه که لجشون میگیره به این راحتی دست ننیکشن.تمام سعیشونو میکنن که بشما ثابت کنن از راه نرسیده نمیشه بشی یهو سوگلی خانوم.پسرمون هنوز پسرمونه واسمون هرکاریم میکننه لازم باشه تورو هم کنار میزنه.

    ولی خارج از شوخی اونا اشتباه میکنن.هرکسی جایگاه خودسو داره.خواهر جای خودش مادر در نقش و نقام خودس هنسر هم جدا.
    بین هیچکدوم ننیشه فرق گذاشت یا یکیو انتخاب کرد
    عزیزم تنا کار توهم اینه تحمل کردن و صبوری کردن و بزرگواری که میدکونم رو حرف سادس در عمل چقددددددد سخته اما چاره چیه؟
    برو خدا رو شکر کن شوهرت باهاته.
    خیلیا هستن خانواده شوهرشون از این بدتره شوهرااااااا هم بدتر از خاتوادش.
    تازه تو باید خداتم شکر کنی بخاطر وجود شوهر خوبی ک نصیبت شده.

    بقول دوست kmarعزیز سرسری رد شو، چرا که دقت دق ات میده:)
    پس مراقب این غول دقت باش تا دق ات نده:)

    بذار مادر شوهرت هرچی میخواد از اینکارا بکنه شما بازم برین بیرون.
    اینقد برین تادخودش خسته میشه دگه مطمعن باش.
    درثانی مگه چند وقت از عمرت این روزا تکرار میشه برو حالشو ببر بیخیالللل دنیا:)
    تازه نگران نباش بالاخره میرین سر خونه زندگیت دیگه اونجا فقط تویی و شوهرت.
    بقول یکی از دوستام همش خاطره میشه
    یروز میشینی میخندی به این روزا:)

  15. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    kamr (یکشنبه 22 دی 92)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    خیلی ممنونم دختر بیخیال عزیزم. بله همینطوره که شما میگین.

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    دختر خوب همه ما این روزا رو دیدیم. دوران عقد اگه بذار شیرین ترین دوران و اگه یکی پیدا شه واسه

    اذیت کردن به خاطر این جریاناش خیلی مزخرفه.

    سعی کنین زودتر شرایتتون رو جور کنین که زودتر عروسی بگیرین و برین سر خونه و زندگیتون. یه کم توقعت رو بیار پایین تا

    زودتر عروسیتون سر بگیره و از این همه دخالت راحت شی.

    توی عقد دخالت مخصوصا خانواده همسر زیاده. ولی نمیدونم چی میشه بعد عروسی انگار رفتاراشون کن فیکون میشه.

    نمیدونم چی رو میخوان به آدم ثابت کنن. یه کم صبوری کن و بی توجه و البته بی خیال. اگه یه کم خودتو بزنی به بی خیالی

    مطمئن باش خیلی اعصابت راحت میشه. یه نفس عمیق بکش و ذهنتو از هر چی بدی و سیاهیه بشور.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.