به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,010
    سطح
    55
    Points: 7,010, Level: 55
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مخالفت خانواده با ازدواج ( سیر تا پیاز)

    سلام.
    من یک جوون 23 ساله هستم که دوسال پیش با خانمی که 10 ماه کوچیکتر از من هستش و همرشته و هم ورودی هم هستیم در دانشگاه آشنا شدم.تنها دختر چادری ورودیمون بود.درسته یکم بازیگوش بود ولی خب مثل خیلی ها بدحجاب و ... نبود.
    رابطمون اوایل دانشگاه حتی در حد سلام هم نبود.حتی من تا ترم سه حدودا نمیدونستم مثلا فلان خانم اسمش چیه و این خانم مثلا اسمش چیه.اما بعد از یک نمایشگاهی برگزار شد که من مسئولش بودم و ایشون هم اومدن برای همکاری و من ارتباطم باهاش برای اولین بار در حدودا ترم چهار برقرار شد دیگه این ارتباط ادامه دار شد.
    نمایشگاه یک هفته بود.و هر روز تا 8 شب هم ادامه داشت.خیلی از روزها اون هم بود.و هرشب بعد از نمایشگاه به بهانه های مختلف کار نمایشگاه باهاش حرف میزدم.کم کم از بعضی بازیگوشی هاش توی نمایشگاه ناراحت میشدم و حتی باهاش توی شب ها صحبت میکردم و یادمه دعوا هم کردم باهاش که خیلی هم تعجب کرده بود.ولی گفتم نمیخواد بیاد دیگه.ولی باز بعد یجورایی منت کشی کردم و اومد.
    این ارتباط ادامه پیدا کرد تا یک هفته بعد از تموم شدن نمایشگاه.و همچنان باهم در مورد مسایل مختلف حرف میزدیم که الان یادم نمیاد چی بود.
    تا بلاخره یه روز گفت دیگه فکر میکنم نمایشگاه تموم شده و این همه صحبت رو جایز نمیدونم.و منی که بهش خیلی وابسته شده بودم یه احساس خلا شدید کردم و بهش گفتم دوستش دارم.اولش که خیلی عصبانی شد ولی بعدش یکم نرمتر شد.
    اما من شرایط ازدواج رو نداشتم.و هیچ هدفی هم نداشتم.فقط یک احساس خیلی خیلی شدید داشتم برای داشتنش.با همکلاسی مشترکی بین من و ایشون که دوستش بود راضی شد که باهم در ارتباط باشیم تا منو بشناسه و بعد به خانواده بگم.
    تقریبا همیشه باهم حرف میزدیم.پیامکی البته. توی دانشگاه هم زیاد نمیدیدمش.اصلا هم آدمایی نبودیم که بتونیم ده دقیقه باهم حضوری حرف بزنیم.اما توی محیط مجازی اولا زیاد صمیمی نبودیم و کم کم صمیمی شدیم و بعد دو سه ماه به اسم کوچیک همدیگرو خطاب میکردیم.
    اون خیلی توی محیط مجازی بود و چت میکرد.و من از این بابت خیلی دلخور بودم ازش و خیلی بابتش دعوا کردیم.تا اینکه بلاخره راضی شد و قانع شد که بذاره کنار و انصافا این کارو با تمام وجود انجام داد.بابت اکانت فیسبوکش هم خیلی ناراحتی و دلخوری داشتیم که اونم بست.
    توی همین مسایل بودیم که یک دفعه واقعا ازش ناراحت بودم و میخواستم دیگه ارتباطمونو قطع کنیم.که بطور ناگهانی گفت بهم علاقمنده و دوستم داره.خیلی لحظه ی سنگینی بود. چون من بخاطر اون مسایل اون احساس قبلو نداشتم و احساسم دچار تردید شده بود.
    اون خیلی دختر پاک و معصومی بود اما من یک ارتباط نادرست ایجاد کرده بودم و به خودم وابستش کرده بودم.
    حالا از اینا که بگذریم.بعد این ارتباط ادامه پیدا کرد و اونم از محیط مجازی جدا شد.
    اما این بار مشکل جدیدتری بوجود اومد.اومد توی محیط واقعی و همکاری کردن با من توی دانشگاه.که توی اون محیط درسته اکثرا خانم بودن ولی یکی دوتا آقا هم بودن که اونا باهاش شوخی میکردن. من حتی از سلام کردنش به بقیه ناراحت میشدم و توی حدود 5 ماهی که توی اون محیط همکاری میکرد بارها و بارها دلخوری و ناراحتی داشتیم و بعضی هاشو که الان یادم میاد بازهم شدیدا ناراحت میشم.من خودم بعضی وقتا چون محیط خانم زیاد داشت اشتباهاتی میکردم و شوخی ای میکردم و یا اونا شوخی میکردن و میخندیدیم که(البته همه ی اون همکاران از دوستای خودش بودن) و اون که این رفتارا رو از من میدید و بخاطر اون گیرهایی که من بهش میدادم باهام لجبازی میکرد و تلافی میکرد.سر هر مسله ای تلافی میکرد و میرفت مثلا با آقایی چت میکرد و متنشو برام میفرستاد و .... .و تا اینکه از اونجا هم اومد بیرون.و منم اومدم بیرون ولی خب یکم دیرتر.
    تقریبا از یک سال پیش که تقریبا میشه توی همون دورانی که هنوز توی دانشگاه همکاری میکرد من از بودن همچین دختری با خانوادم صحبت کردم.
    اما اینجا بود که شوک بزرگی بهم وارد شد.واونم مخالفت خانواده با ازدواج من بود.به خاطر سربازی و نداشتن شغل و ... .من هر چند و قت یکبار باهاشون صحبت میکنم و بازم مخالفت میشنوم.
    منو اون هم همچنان باهم در ارتباط بودیم.اونم نه روزی یکی دو ساعت.فقط وقتی کلاس داشتیم یا خواب بودیم حرف نمیزدیم.بعضی وقتا هم دعوامون میشد و تمومش میکردیم بخاطر مخالفت خانواده و .... اما باز من با یک بهونه ای ارتباط برقرار میکردم وبعد اون مدت نبودنمون با هم ارتباط صمیمانه تری برقرار مشد.
    تا جایی که دیگه تونستیم وقتی همدیگرو میبینیم باهم حرف بزنیم.و مثل قبل قلبمون نیاد توی دهنمون.
    این خلاصه ای از گذشته بود.
    اما الان.
    الان که فکر میکنم میبینم خیلی وابستم شده.و من درمقابلش مسولیت دارم.
    اما در مقابل مخالفت خانوادم هنوز پابرجاست.و با اون هم مخالف نیستن چون واقعااا دختر خوب و با خانواده و دوست داشتنی ای هستش و تا الان خواستگار هم زیاد داشته. اما خانواده من کلا با من مخالفن.
    وسطای تابستون بود که دیگه تصمیم گرفتیم که کلا تمومش کنیم به دلیل اینکه اون میخواد کار کنه و من اصلا نمیتونم تحمل کنم که اون توی محیطی کار کنه که ممکنه یه آقایی بهش سلام کنه یا حتی ببینش.ولی این تموم شدن حدود 4 ماه طول کشید فکر کنم.اما من هیچ وقت از فکرش بیرون نیومدم.رفتم به راه های ناجور و از اون موقع تا الان 180 درجه تقریبا عوض شدم.دیگه کم کم داشتم فراموشش میکردم تا اینکه باز حدود یک ماه و نیم پیش به شکلی ارتباطمون برقرار شد و یک دفعه گفت دلم برات تنگ شده.و منم که هنوز احساسی داشتم هرچند آسیب دیده در طول این دوسال ولی بخاطر احساس پاکش دوباره ارتباطمون شکل گرفت و همچنان ادامه داره.
    اما به قول خودش من اون آدم دوسال پیش نیستم.و خودمم اینو حس میکنم.من کسی بودم که نماز اول وقت اعتقاد داشتم اما الان دیگه نمیخونم.میگه تو تمام بدی های منو بهم گفتی و درست کردم خودمو ولی خودت حالا به کجا رسیدی.(همین الان پیام داد خیلی دوستت دارم)
    میگه من تورو انتخاب کردم و بهت پایبند و متعهدم.اما من لیاقتشو انصافا ندارم.
    الان هردو میخوایم کنکور ارشد بدیم.من قصد دارم انشا... تا دکترا بخونم.خانوادم راضی نمیشن.کار هم نمیتونم بکنم که خانواده رو راضی کنم.اونم میخواد ارشد بخونه و آینده حتما باز میگه ارشد خوندم که توی خونه بشینم مگه و منم نمیتونم کار کردنشو تحمل کنم.الانم خواستگار زیاد داره.میگه نمیتونه زیاد خانوادشو نگه داره که کاری نکنن و اصلا هم دختری نیست که بگه کسیو دوست داره.
    بخاطر احساس علاقش هم نمیخوام تمومش کنیم.و اونم نمیخواد.الان هردمون موندیم این وسط.و تنها کارمون شده حرف زدن و گاهی دعوا و دلخوری و باز منت کشی.خیلیییییییی هم حساس شده و به هرچیزی گیر میده.حتی یک بار از سرکلاس پیام داد و پرسید چکار میکنم.گفتم تو چکار داری و به درس گوش کن.اگه بدونین چکار کرد.یادم میاد تنوبدنم میلرزه. منظورم اینه که اینقدر حساس و عاطفی هستش و لطفا نیاید بگید باید تمومش کنی و ... .
    ببخشید زیاد حرف زدم.شاید خیلی چیز ها رو هم نگفته باشم یا از قلم انداخته باش.
    حالا شما بگید من چکار کنم.
    ویرایش توسط تولد زندگی : پنجشنبه 19 دی 92 در ساعت 14:51

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    اولا سلام
    دوما باید عنوانتون گویای موضوعتون باشه ورگرنه راهنمایی نمیشین.
    سوم چقد تناقض داشت حرفاتون
    مثلا میگین دختر خوبیه اما چت میکرده خب با کیا اشنایان با نه میرفته تو فروم میگفته میخندیده با هرکی.دوست پسر داشته.خب این چه جور دختر پاک بودن؟
    الان دیگه همه فیس بوک دارن. مگه تو فیس بوکش چکار میکرده؟
    شماهم حتما داشتین.ک دیدینش. شما چکار میکردین؟ چند تا مثال بزنین.
    بعدشم میگین با اقایون میگفته میخندیده شما نه؟ باز یجاگفتین کاراتونو میدیده لجبازی میکرده.چطوری؟ مگه چکار کردین
    بعدشم خودتون و بذازین جای اون خب شماهم میگین اکثرا خانومن همکاراتون اوناهم باهاتون صمیمی خب اونم ناراحت میشه دیگه.اگه بهش گیر میدادین خودتون چرا رعابت نمیکردین.
    کار کردنشو دوست نداشتین خب از همون اول میگفتین تمومش میکردین دیگه شما ک ازاول دیده بودین دوست داره کار کنه

    والا با چیزایی ک نوشتین ما ک خواننده ایم پاکی و نعصومیتی ندیدیم بیشتر بدی بود ک داشته انگار شما فرشته بودین و اون یسره بدی داشته بعد اشناییتون خوب شده سما بدیهای اونو گرفتین:)
    واضح و خلاصه از ویژگیهای مثبت و منفی خودتون و ایشون بگین. اصن چرا انتخاب شده.
    وقتی اطمینان پیدا کردین که هنوز بهش علاقه دارین بعدا تشریف ببرین رو راضی کردن خانواده تون مانور بدین.
    شما الان دارین میگین احساستون دیگه مثه قبل نیس و اون وابسته شده انگار حس دلسوزانه بیشتر دارین تا حس دوست داشتن و خواستن.

  3. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    kamr (پنجشنبه 19 دی 92), khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 19 دی 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    شما دارین میگین:
    از سلام کردن دیگران به ایشون ناراحات می شدید!!!(قبل از ازدواج با هرکسی حتما پیش یه روانشناس برید)
    ایشون می خوان کار کنن و شما با کارکردن همسرتون مخالفید.
    ایشون میخوان ادامه تحصیل بدن و شما با این هم مخالفید.
    ایشون به خاطر شما تغییرات زیادی کردن
    ایشون مذهبی هستن اما شما نماز هم نمی خونید.
    شما تونستید در عرض چهارماه فراموشش کنید.
    شما سربازی نرفتید.
    شما می خواین ادامه تحصیل بدین.
    شما توان تامین مخارج یه زندگی رو ندارید.
    خونوادتون مخالف ازدواج شما هستن.
    و از همه اینها مهمتر شما قصد ازدواج ندارید.

    گفتین لطفا نیاید بگید تمومش کنید و... پس همین طور ادامه بدین تا هم ایشون تک تک موقعیت های ازدواجشون رو از دست بدن هم شما یه سرگرمی مخرب داشته باشین که بعدها قطعا آثاراش رو توی زندگیتون نشون میده.

  5. 9 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 21 دی 92), kamr (پنجشنبه 19 دی 92), khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92), Less Than Nothing (شنبه 21 دی 92), mercedes62 (شنبه 21 دی 92), sara 65 (پنجشنبه 19 دی 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 19 دی 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 19 دی 92), دختر بیخیال (پنجشنبه 19 دی 92)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    مراحل ازدواج

    1.داشتن کار
    2. داشتن درآمد کافی توی شهرستان 700 یا 800 تهران یکمقدار بیشتر
    3.داشتن اندک پس انداز
    4.اگه خونه داشته باشن مستقل که خیلی خوب میشه دیگه اجاره نمیدن
    5.داشتن ملاک های مشخص در مورد همسر آینده
    6.داشتن آمادگی برای قبول همسر و مسوئلیت های دوران متاهلی
    7.خدمت سربازی یا معافی

    شماره 8 که نظر شخصی خودمه رسیدن به سن مناسب واسه ازدواج که از نظر من حداقل 25 تا 28 ساله ( جناب مدیر نظر شخصیم رو گفتم )
    حالا ببین شما کدومش رو داری

  7. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    kamr (شنبه 21 دی 92), Less Than Nothing (شنبه 21 دی 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 19 دی 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 19 دی 92), بابک 1369 (پنجشنبه 19 دی 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,010
    سطح
    55
    Points: 7,010, Level: 55
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    اولا سلام
    دوما باید عنوانتون گویای موضوعتون باشه ورگرنه راهنمایی نمیشین.
    سوم چقد تناقض داشت حرفاتون
    مثلا میگین دختر خوبیه اما چت میکرده خب با کیا اشنایان با نه میرفته تو فروم میگفته میخندیده با هرکی.دوست پسر داشته.خب این چه جور دختر پاک بودن؟
    الان دیگه همه فیس بوک دارن. مگه تو فیس بوکش چکار میکرده؟
    شماهم حتما داشتین.ک دیدینش. شما چکار میکردین؟ چند تا مثال بزنین.
    بعدشم میگین با اقایون میگفته میخندیده شما نه؟ باز یجاگفتین کاراتونو میدیده لجبازی میکرده.چطوری؟ مگه چکار کردین
    بعدشم خودتون و بذازین جای اون خب شماهم میگین اکثرا خانومن همکاراتون اوناهم باهاتون صمیمی خب اونم ناراحت میشه دیگه.اگه بهش گیر میدادین خودتون چرا رعابت نمیکردین.
    کار کردنشو دوست نداشتین خب از همون اول میگفتین تمومش میکردین دیگه شما ک ازاول دیده بودین دوست داره کار کنه

    والا با چیزایی ک نوشتین ما ک خواننده ایم پاکی و نعصومیتی ندیدیم بیشتر بدی بود ک داشته انگار شما فرشته بودین و اون یسره بدی داشته بعد اشناییتون خوب شده سما بدیهای اونو گرفتین:)
    واضح و خلاصه از ویژگیهای مثبت و منفی خودتون و ایشون بگین. اصن چرا انتخاب شده.
    وقتی اطمینان پیدا کردین که هنوز بهش علاقه دارین بعدا تشریف ببرین رو راضی کردن خانواده تون مانور بدین.
    شما الان دارین میگین احساستون دیگه مثه قبل نیس و اون وابسته شده انگار حس دلسوزانه بیشتر دارین تا حس دوست داشتن و خواستن.
    من تناقضی توی حرفام نمیبینم.شاید چون کامل نگفتم فکر میکنید تناقض داره.سوالی هست در جهت کمک کردن بهتر بپرسید.
    خب چت کردنش ایراد بود دیگه.خوب و بدی که به چت کردن نیست.با همکلاسیای آقاش چت میکرده.مثلا با همکلاسی ای که دوترم توی کلاس زبانش بوده هم چت میکرده.اعتراض که میکردم میگفت ناراحت میشه و همکلاسیم بوده و ... و اگه حرف نزنم میگن چه مغروره و ... اما خب انصافا خیلی خوب شده از این لحاظ.یک سری دید های بچگانه داشت که کم کم فکرش بازتر شد.
    اینکه میفرمایید از بدی و خوبی هم بگید فکر نمیکنم نیازی باشه برای راهنمایی کردن.از نظر من خوبه.فکر میکنم کافیه در این حد بدونید.ولی در این حد بگم که اگر دختر خوبی نبود من اینقدر سریع مجبور نمیشدم باهاش مسله رو در میون بذارم.
    چون من از همون دوسال پیش شرایط ازدواج رو نداشتم و خانواده هم همون موقع مخالف داشت اما فکر نمیکردم جدی باشه چون صحبت جدی ای نشده بود.و خب بعد که جدی گفتم دیدم مخالفتشون جدیه.برای همین مجبور شدم بهش از علاقم بگم و اینکه انتخابش کردم و اون هم بعد از حدود 7 ماه(اشتباه در توضیح اصلیم گفتم 2, 3 ماه) از علاقش گفت.دلیل اصلی گفتن من همون ایراداتی که داشت بود و دیدن اون ها منو به شدت آزار میداد.که خداروشکر اکثرش رفع شده.
    بحث حس من نیست.برای ازدواج یک حس مثبت رو به علاقه کافیه.توی طول زندگی با شناخت بیشتر عشق کامل میشه.من روی احساسم حرف نمیزنم دیگه.اون اوایل بود که عقلم کار نمیکرد.اما خب خداروشکر که الان که عاقلانه هم نگاه میکنم بهش میبینم بسیار مناسبه.به جز همون مسله ی کار که هرچی فکر کردم نمیتونم باهاش کنار بیام.
    و اینکه میگید چرا نگفتم برای کار همون اوایل به خاطر این بود که مسله خیلی احساسی شروع شد و اصلا این چیزا توی ذهنم نبود.شاید یه روز اگر از احساسم نسبت بهش کم بشه توی کار کردنش رو مشکلی نبینم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahasty نمایش پست ها
    سلام.
    شما دارین میگین:
    از سلام کردن دیگران به ایشون ناراحات می شدید!!!(قبل از ازدواج با هرکسی حتما پیش یه روانشناس برید)
    ایشون می خوان کار کنن و شما با کارکردن همسرتون مخالفید.
    ایشون میخوان ادامه تحصیل بدن و شما با این هم مخالفید.
    ایشون به خاطر شما تغییرات زیادی کردن
    ایشون مذهبی هستن اما شما نماز هم نمی خونید.
    شما تونستید در عرض چهارماه فراموشش کنید.
    شما سربازی نرفتید.
    شما می خواین ادامه تحصیل بدین.
    شما توان تامین مخارج یه زندگی رو ندارید.
    خونوادتون مخالف ازدواج شما هستن.
    و از همه اینها مهمتر شما قصد ازدواج ندارید.

    گفتین لطفا نیاید بگید تمومش کنید و... پس همین طور ادامه بدین تا هم ایشون تک تک موقعیت های ازدواجشون رو از دست بدن هم شما یه سرگرمی مخرب داشته باشین که بعدها قطعا آثاراش رو توی زندگیتون نشون میده.
    سلام.
    بله من از سلام کردن دیگران بهش به شدت ناراحت میشدم.الانم فکر میکنم بشم.چون خیلی وقته ندیدمش میگم که فکر کنم بشم.حتی شاید بدتر این چیزی باشه که الان میگم بهتون.من حتی از کنار هم قرار گرفتن اسمش کنار اسم یک آقا هم ناراحت میشدم.مثلا پیام یکی از دوستانم مابین پیاماش قرار میگرفت به شدت احساس بدی داشتم و پیام اون دوستمو پاک میکردم.
    حتما خودمو به روانپزشک نشون میدم چون عادی نبودم و الانم نیستم اما متاسفم برای شما که اینطوری میاید و نظر میدید.کاش این سایت روی مشاور دهنده هاش هم نظارت میداشت که هرکسی نیاد هرچی به زبونش میاد تایپ کنه.من اهمیتی نمیدم به این چیزا ولی میترسم برید از این نظرات خوش مزتون بدید و باعث یک مسله ی بزرگ توی زندگیه یه نفر بشید.لطفا حرفی که میخواید بزنید رو با احترام بزنید .هرچقدر هم تلخ میخواد باشه. مثل فرق بفرمایید بشینید و بتمرگ میمونه.امیدوارم متوجه بشید چی میگم.
    ممنون که قصدتون کمکه و صحبت هامو خوندید و نظر دادید :)

    من نگفتم با ادامه تحصیلش مخالفم.
    درسته ایشون به خاطر من تغییرات زیادی کردن اما هروقت باهاش درمورد تغییراتش صحبت میکنم خیلی راضیه چون به نفع خودش بوده.و این تغییرات رو قلبا و با درک خودش انجام داده و نه بخاطر من.من فقط تذکر میدادم و البته برای سریعتر شدن تغییراتش ناراحت شدنم هم تاثیر داشته.
    من در عرض 4 ماه فراموشش نکردم.ولی داشتم فراموش میکردم و این داشتن فراموش کردنه منو به این روز انداخته که شما میفرمایید اوشون مذهبی هستن و من نماز هم نمیخونم.من که اینطوری نبودم.
    در مورد مورد آخری هم که میفرمایید سرگرمیه مخرب من هستن هم باز هم متاسفم برای این قضاوت عجولانتون. یکم در مورد چیزایی که میگید فکر کنید لطفا. آدم برای سرگرمی دنبال دختر باحجاب و با حیا راه نمیوفته.برای حرف زدن و تفریح کردن به این سبک با دختر های رنگ برنگ هم ماشا... راه زیاده.این حرفتونو اصلا قبول ندارم.بعدشم اینقدر بی وجدان نیستم.اینکه اومدم اینجا دارم مسله ی خودمو مطرح میکنم فقط و فقط بخاطر اونه , که میبینم توی این شرایط گیر انداختمش و بابت این مسله به اندازه ی کافی احساس گناه میکنم.
    بازم منون از اینکه نظر دادی.قصدتون کمکه ولی لطفا همه ی آدما رو مثل هم نبینید چون اینطوری نمیتونید مشاوره ی مناسبی بدید و شاید باعث بدتر شدن اوضاع هم بشید.
    ممنون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود

    مراحل ازدواج

    1.داشتن کار
    2. داشتن درآمد کافی توی شهرستان 700 یا 800 تهران یکمقدار بیشتر
    3.داشتن اندک پس انداز
    4.اگه خونه داشته باشن مستقل که خیلی خوب میشه دیگه اجاره نمیدن
    5.داشتن ملاک های مشخص در مورد همسر آینده
    6.داشتن آمادگی برای قبول همسر و مسوئلیت های دوران متاهلی
    7.خدمت سربازی یا معافی

    شماره 8 که نظر شخصی خودمه رسیدن به سن مناسب واسه ازدواج که از نظر من حداقل 25 تا 28 ساله ( جناب مدیر نظر شخصیم رو گفتم )
    حالا ببین شما کدومش رو داری
    درود بر شما.
    پیامتونو خوندم یاد مادربزرگم افتادم.دقیقا همین نظرو داره.
    اما تا من بخوام به این شرایط برسم 5 سال حداقل طول میکشه.
    1.ندارم
    2.ندارم
    3.ندارم
    4.ندارم
    5.دارم که تقریبا همشو داره.
    6.نمیدونم دارم یا نه.بهش فکر نکردم ولی همینجور سطحی بخوام بگم دارم.
    7.ندارم
    8.ندارم

    این چیزایی که گفتم ندارم رو نمیتونم داشته باشم.دست خودمم نیست.درگیر درس هستم و درسم هم طوریه که امکان کار کردن نیست.
    ممنون از کمکتون

  9. کاربر روبرو از پست مفید تولد زندگی تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (جمعه 20 دی 92)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    آقای محترم نمی دونم از کجای حرف من برداشت کردید که بهتون توهین شده. البته با توجه به جوابایی که به سایر دوستان دادید و لحن صحبتتون فکر نمی کنم ایراد از من باشه.
    من حتی نظری ندادم؛ بلکه جمع بندی خودم از حرفاتونو گفتم و برخلاف شما به خودم اجازه قضاوت درباره هیچکس(حتی خودم) رو نمیدم.
    علارغم اینها خواهش می کنم ببخشید اگه چیزی گفتم که باعث ناراحتیتون شده.
    موفق باشید

  11. 3 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    kamr (شنبه 21 دی 92), khaleghezey (سه شنبه 24 دی 92), دختر بیخیال (جمعه 18 مهر 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 اردیبهشت 00 [ 13:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,010
    سطح
    55
    Points: 7,010, Level: 55
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Posticon (4)

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahasty نمایش پست ها
    آقای محترم نمی دونم از کجای حرف من برداشت کردید که بهتون توهین شده. البته با توجه به جوابایی که به سایر دوستان دادید و لحن صحبتتون فکر نمی کنم ایراد از من باشه.
    من حتی نظری ندادم؛ بلکه جمع بندی خودم از حرفاتونو گفتم و برخلاف شما به خودم اجازه قضاوت درباره هیچکس(حتی خودم) رو نمیدم.
    علارغم اینها خواهش می کنم ببخشید اگه چیزی گفتم که باعث ناراحتیتون شده.
    موفق باشید
    .................................................. .................................................. ..................... .

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    وقت بخیر...
    نکته اولی که از صحبت هاتون به نظرم میرسه این هست که دوست خوبم این که ادمی به عشقش و کسی که دوستش داره رفتار غیرتمندانه داشته باشه...خیلی خوبه و تاثیر خوبی هم بر طرف مقابل داره.اما فراموش نفرمایید که خیر الامور اوسطها!! دوست دارم این رو بگذارم به حساب علاقه اتشینی که الان وجود داره و تاثیر داغی اون.اما اینکه شما میفرمایید حتی از چدتا شوخی یا سلام و احوالپرسی یا حتی اینکه وقتی پیامکش بین پیامک بقیه قرار میگیره یا در کنار پیامک دوستتون حس بدی پیدا میکنید من مطمعنم به خاطر نوع احساس شدید الانتون هست اما اگر این مطلب بخواد در دراز مدت ادامه پیدا کنه مطمعن باشی از جانب من و من این قول رو بهتون میدهم که زندگی مشترکتون با اون دختر خانم راه به جایی نخواهد برد و دور نیست روزی که ایشون افسرده و نالان شاید به همین این جا یا یک مرکز مشاوره حضوری مراجعه کنند و شکایت کنند از رفتار شما.
    پیشنهاد اولم این هست که حتما این موضوع رو قبل از هر اقدام دیگری در خصوص پیشبر رابطتون پیگیری کامل کنید و جهت رفع اون قدم بردارید.یک نکته خیلی مهم این وسط هست و این ه شما اون دختر رو عاشقانه دوست دارید!! یک سوال.این عشق ناشی از خود خواهی شماست و یا دیگر خواهی؟یعنی ایشون رو به خاطر خودش دوست دارید یا بخاطر خودتون و برای خودتون؟
    من جوابش رو میدانم و احتمالا ترکیبی از هردو...خب...اگر سهم دیگر خواهی در عشق شما بسیار زیاد هست که مطمعنا شما دوست ندارید زندگی این دختر رو خراب و تباه کنید...پس کمی رفتارتون رو تغییر بدهید و تجدید نظر کنید.اگر هم سهم خود خواهی خیلی زیاد هست به نظر من این عشق نیست.
    .................................................. .................................................. ..........
    من طبیعتگردی زیاد میرم...تویه این طبیعتگردی ها معمولا خودمون پسرها یه مینی بوس میگیریم و میریم.یه راننده ای داریم که خیلی آدم با فرهنگ و پخته ای هست و بسیار با شخصیت...بعد ها فهمیدم ایشون مهندسی مواد خوانده اند و بعدها که پرسیدم پس پشت مینی بوس چه کار میکنی حرف بزرگی به من زد!! گفت چه انتظاری داری؟وقتی کار و درامد و شغلی نیست...وقتی دختر بچه ام بهم بگه من گشنمه بهش بگم بیا بابا این مدرک من رو بخور؟!؟
    سال هاس حرف این دوست خوبم فتیله شده و رفته تو گوشم... به شما برادر خوبمم گفتم که فتیله بشه و تو گوش شما هم بره...
    یا اطمینان میگم این رو بهتون با شرایط و وضعیت کنونی 5 سال که هیچ 10 سال دیگه هم شرایط برای ازدواج مناسب نخواهد بود...تقصیر من و شما نیست.
    یک نکته مهم هم این که عشق و علاقه و دلبستگی و وجود ارمان ها و اهداف مشترک شرط لازم هست.اما کافی نیست!! مهر و عاطفه علی وار و زهرا وار هم که به هم داشته باشید اگر اون هشت مورد نباشه مطمئن باشید زندگی به کام شما و ده برابر به کام اون خانم و هر دو خانواده شما تلخ خواهد شد.بی تردید...
    حرفم اینه که شما چند راه دارید...
    1- اول اینکه به خاطر علاقه ای که به این دختر خانم دارید کلا بی خیال بشین...
    2- بشینید و با هم صحبت کنید و به هم وقت بدهید برای اینده.تا هم ایشون درسش رو تکمیل کنه و هم شما فرایند امادگیتون برای ازدواج طی بشه...تویه این مدت هم ازاد باشید.به این معنا که ممکنه برای شما یا اون خانم فرصت ازدواجی پیش بیاد و یکی بر اساس عقل و منطقش انتخاب صحیح رو انجام بده و شاید همه بره و دیگه گله و گله گذاری نباشه بینتون...
    3- برید خواستگاریشون و شرایطتون رو توضیح بدین و صحبت کنید و مهلت بگیرید...چمیدونم یه عقد چند ساله و تو این مدت خودتون رو برای شروع زندگی مهیا کنید.برید جلو و خودتون رو اثبات کنید...

    برای کار هم...اول این که هیچ کاری عار نیست...مهم پوله و روش رسیدن بهش که حلال باشه...حالا هرطور هم باشه این از زرنگی و همیت و غیرت شماست...از همین الان شروع کنید.اگر اون دختر رو دوست دارید از همین حالا شروع کنید.پس فردا دیره!!! اینکه درس و دانشگاهم هم سنگینه رو قبول ندارم... من دانشجوی انصرافی ارشد عمران دانشگاه پلی تکنیک تهرانم. مهر امسال به خاطر شکست عشقی!!!!!!!!!!!!!!!!!!! رفتم انصراف دادم....البت دو ماه بعد به عمق خریتم پی بردم و دیگه خلاصه با ده هزارجور التماس و درخواست و لیسه و غش و ضعف جلو دفتر رییس دانشکده قبول کردند از همین ترم بهمن برم سر کلاس باز.تو همین خوابگاهمون بیا من یکی در میون پسر متاهل و عقدی و نامزدی و دوست دختر دارو غیره و غیره و غیره ...سراغ دارم که همه درس میخونند اونم با این تکلیفا و استادا!!!!!!! بعد هم ده تا شغل دارن...به همشونم میرسن.خواستی بگو تا راهنماییت کنم.دیگه خیلی که دانشگات بالا باشه و سختگیر باشن یا تهرانی یا همین پلی تکنیک یا شریف...پس نگو نمیشه و نمیتونم و شرایطش نیست...یا سختی زندگی و کار و رسیدن به عشق ...یا ....
    هرکمکی فکر میتونی میتونم انجام بدم در خدمتت هستم دوست خوبم...

    - - - Updated - - -

    من اگه خودم رو بگذارم جای شما دوتا کار رو در اولویت برنامه هام قرار میدم:
    1- در رفتارام نسبت به اون دختر تغییر نگرش انجام میدهم.ایشون هم انسانه و حق تحصیل.کار.حضور در اجتماع .معاشرت و به طور کلی ارتباط و رابطه اجتماعی داره.برخی رفتار های من ممکنه در اینده این حق رو ازش بگیره.پس تا قبل از پیوند زناشویی من سعی میکنم خودم رو اصلاح کنم.
    2- در کنار تحصیلم دنبال یک کار کوچک و سبک خواهم بود.همین که خانواده شما و خانواده اون دختر ببینند که شما به انگیزه رسیدن به اون دختر دارید کار میکنید و به کسب روزی و درامد میپردازید و در کل استین هاتون رو بالا زدید مطمعن باشید هرچند این کار و درامدش ضعیف باشه اما حساب دیگری روی شما باز میکنند و نظر هر دو طرف منعطف تر خواهد بود.چه خانواده دختر و چه خانواده شما...


    - - - Updated - - -

    اینم مجموعه ای هست از حرکات من روزی که رفتم انصرافمو پس بگیرم:


    - - - Updated - - -


  14. 2 کاربر از پست مفید نگارگر 1986 تشکرکرده اند .

    kamr (شنبه 21 دی 92), دختر بیخیال (شنبه 21 دی 92)

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نگارگر 1986 نمایش پست ها

    یا اطمینان میگم این رو بهتون با شرایط و وضعیت کنونی 5 سال که هیچ 10 سال دیگه هم شرایط برای ازدواج مناسب نخواهد بود...تقصیر من و شما نیست.
    یک نکته مهم هم این که عشق و علاقه و دلبستگی و وجود ارمان ها و اهداف مشترک شرط لازم هست.اما کافی نیست!! مهر و عاطفه علی وار و زهرا وار هم که به هم داشته باشید اگر اون هشت مورد نباشه مطمئن باشید زندگی به کام شما و ده برابر به کام اون خانم و هر دو خانواده شما تلخ خواهد شد.بی تردید...
    حرفم اینه که شما چند راه دارید...
    1- اول اینکه به خاطر علاقه ای که به این دختر خانم دارید کلا بی خیال بشین...
    (ساده ترین و کم درد سرترین راه)

    2- بشینید و با هم صحبت کنید و به هم وقت بدهید برای اینده.تا هم ایشون درسش رو تکمیل کنه و هم شما فرایند امادگیتون برای ازدواج طی بشه...تویه این مدت هم ازاد باشید.به این معنا که ممکنه برای شما یا اون خانم فرصت ازدواجی پیش بیاد و یکی بر اساس عقل و منطقش انتخاب صحیح رو انجام بده و شاید همه بره و دیگه گله و گله گذاری نباشه بینتون...
    (یه راه سطح متوسط با میزان دردسر یکم بیشتر نسبت به قبلی)

    3- برید خواستگاریشون و شرایطتون رو توضیح بدین و صحبت کنید و مهلت بگیرید...چمیدونم یه عقد چند ساله و تو این مدت خودتون رو برای شروع زندگی مهیا کنید.برید جلو و خودتون رو اثبات کنید...
    ( یه راه سخت که دردسراش از جمله کار و قبول مسولیت و البته تعهد یه زندگی توش بیدادددد میکنه!!!)


    برای کار هم...اول این که هیچ کاری عار نیست...مهم پوله و روش رسیدن بهش که حلال باشه...حالا هرطور هم باشه این از زرنگی و همیت و غیرت شماست...از همین الان شروع کنید.اگر اون دختر رو دوست دارید از همین حالا شروع کنید.پس فردا دیره!!! اینکه درس و دانشگاهم هم سنگینه رو قبول ندارم... من دانشجوی انصرافی ارشد عمران دانشگاه پلی تکنیک تهرانم. مهر امسال به خاطر شکست عشقی!!!!!!!!!!!!!!!!!!! رفتم انصراف دادم....البت دو ماه بعد به عمق خریتم پی بردم و دیگه خلاصه با ده هزارجور التماس و درخواست و لیسه و غش و ضعف جلو دفتر رییس دانشکده قبول کردند از همین ترم بهمن برم سر کلاس باز.تو همین خوابگاهمون بیا من یکی در میون پسر متاهل و عقدی و نامزدی و دوست دختر دارو غیره و غیره و غیره ...سراغ دارم که همه درس میخونند اونم با این تکلیفا و استادا!!!!!!! بعد هم ده تا شغل دارن...به همشونم میرسن.خواستی بگو تا راهنماییت کنم.دیگه خیلی که دانشگات بالا باشه و سختگیر باشن یا تهرانی یا همین پلی تکنیک یا شریف...پس نگو نمیشه و نمیتونم و شرایطش نیست...یا سختی زندگی و کار و رسیدن به عشق ...یا ....
    هرکمکی فکر میتونی میتونم انجام بدم در خدمتت هستم دوست خوبم...

    - - - Updated - - -

    من اگه خودم رو بگذارم جای شما دوتا کار رو در اولویت برنامه هام قرار میدم:

    1- در رفتارام نسبت به اون دختر تغییر نگرش انجام میدهم.ایشون هم انسانه و حق تحصیل.کار.حضور در اجتماع .معاشرت و به طور کلی ارتباط و رابطه اجتماعی داره.برخی رفتار های من ممکنه در اینده این حق رو ازش بگیره.پس تا قبل از پیوند زناشویی من سعی میکنم خودم رو اصلاح کنم.
    2- در کنار تحصیلم دنبال یک کار کوچک و سبک خواهم بود.همین که خانواده شما و خانواده اون دختر ببینند که شما به انگیزه رسیدن به اون دختر دارید کار میکنید و به کسب روزی و درامد میپردازید و در کل استین هاتون رو بالا زدید مطمعن باشید هرچند این کار و درامدش ضعیف باشه اما حساب دیگری روی شما باز میکنند و نظر هر دو طرف منعطف تر خواهد بود.چه خانواده دختر و چه خانواده شما...


    واقعا ایشون همه چیو کامل و جامع توضیح دادن و جای هیچ حرفی نذاشتن .
    منم جهت تاکید حرفاشون دوباره یه نقل قول زدم یکم بیشتر بحرفاشون اهمیت بدین و دقیق تر بخونین.

    ایشون راههایی پیش روتون گذاشتن که شامل سطح ساده و متوسط و سخت هست .دیگه خودتونین که باید ببینین باتوجه به میزان حس و علاقه تون کدومشو انتخاب میکنین.

    - اول اینکه به خاطر علاقه ای که به این دختر خانم دارید کلا بی خیال بشین... (ساده ترین و کم درد سرترین راه)

    2- بشینید و با هم صحبت کنید و به هم وقت بدهید برای اینده.تا هم ایشون درسش رو تکمیل کنه و هم شما فرایند امادگیتون برای ازدواج طی بشه...تویه این مدت هم ازاد باشید.به این معنا که ممکنه برای شما یا اون خانم فرصت ازدواجی پیش بیاد و یکی بر اساس عقل و منطقش انتخاب صحیح رو انجام بده و شاید همه بره و دیگه گله و گله گذاری نباشه بینتون...
    (یه راه سطح متوسط با میزان دردسر یکم بیشتر نسبت به قبلی)

    3- برید خواستگاریشون و شرایطتون رو توضیح بدین و صحبت کنید و مهلت بگیرید...چمیدونم یه عقد چند ساله و تو این مدت خودتون رو برای شروع زندگی مهیا کنید.برید جلو و خودتون رو اثبات کنید...
    ( یه راه سخت که دردسراش از جمله کار و قبول مسولیت و البته تعهد یه زندگی توش بیدادددد میکنه!!!)
    اینکه میگین مادرتون مخالفن میتونین راهی که ایشون میگن پیش بگیرین شاید موافقتشون و بتونین بگیرین.


    در کنار تحصیلتون دنبال یک کار کوچک و سبک باشید .همین که خانواده شما و خانواده اون دختر ببینند که شما به انگیزه رسیدن به اون دختر دارید کار میکنید و به کسب روزی و درامد میپردازید و در کل استین هاتون رو بالا زدید مطمعن باشید هرچند این کار و درامدش ضعیف باشه اما حساب دیگری روی شما باز میکنند و نظر هر دو طرف منعطف تر خواهد بود.چه خانواده دختر و چه خانواده شما...


    حتی بنظر من به اون دختر هم ثابت میشه که شما بطور جدی تو تمام این دوسال میخواستینش. و حستون فقط یه حس ساده زودگذر نبوده!

    موفق باشین
    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 21 دی 92 در ساعت 11:29

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 شهریور 96 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1390-9-26
    نوشته ها
    86
    امتیاز
    4,735
    سطح
    43
    Points: 4,735, Level: 43
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 135 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پسر جان تكليفت را با اين دختر بنده خدا روشن كن كه خداي ناكرده يك دل شكسته و يك آه كه دامن گير نصيبت نشود. در نظر داشته باش كه اين شما بودي كه بعد از نمايشگاه اصرار به برقراري رابطه و ارتباط بيشتر براي آشنايي شدي، اين تو بودي كه كنترل مي كردي كه مطابق ميلت رفتار كند و نهايتا اين تو بودي كه او را وابسته به خودت كردي بدون آنكه اولين گام را براي ازدواج برداشته باشي تكليفت را با خانواده، كار و مراحل خواستگاري انجام بده و ببين اگر خانواده ات به هيچ وجه راضي به وصلت نيستند اين دختر نگون بخت را بازيچه خودت نكن شما پسرها خيلي بد هستين، دختران را وابسته به خودتان مي كنيد تازه بعد از اين همه مدت يادتان مي آيد اي بابا، بايد پدر، مادر محترمتان هم راضي باشند. دختره بيچاره را علاف خودت نكن بفرستش بره به زندگيش برسه وگرنه آه و نفرينش گريبانت را مي گيرد

  17. کاربر روبرو از پست مفید سارا 2010 تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (جمعه 18 مهر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مسیرتونو ،چطور پیدا کردین؟؟؟
    توسط اسناء در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 بهمن 92, 20:48
  2. پاسخ ها: 28
    آخرين نوشته: جمعه 23 فروردین 92, 15:32
  3. پیدا کردن مسیر و برنامه زندگی....بیرون امدن از رکود و معطلی
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: دوشنبه 03 مهر 91, 15:15
  4. پیشگیری از آسیب های طلاق ( تصمیم به طلاق گرفته ام )
    توسط etemade shekaste در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 45
    آخرين نوشته: دوشنبه 15 خرداد 91, 00:25
  5. شغل پیشین افراد مشهور (قبل از رسیدن به شهرت)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 18 خرداد 87, 22:53

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.