به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کاش بمیرم (مشکلات من و همسرم و حرف طلاق)

    بالاخره تلاش اخرهم تموم شد....
    رابطمون خوب شده بود حتی احساس میکردم کمی میتونم دوسش داشته باشم تااینکه دیشب سر یه موضوع ساده بحثمون شد و بعدش بهم گفت ماباید از هم جدا شیم من اون جیزی نیستم که تو از زندگی انتظار داری و تو هم اون چیزی نیستی که من از زندگی انتظار دارم......
    یه لحظه کپ کردم صدام بالا نمیومد...این یعنی خاموش کردن همون کورسوی امیدی که داشت ایجاد میشد....من که یک هفته ای بود خیلی سرحال بودم همه کارهای خونه رو خیلی خوب انجام میدادم شاد بودم وبه درسام هم میرسیدم یهو احساس بیجونی کردم ..وهرانچه ساخته بودم برای بار هزارم ویران شد...
    نیم ساعتی گریه کردم یه کم که ازون حالت اومدم بیرون سعی کردم روحیمو حفظ کنم ولی امشب ساعت 11 اومد خونه(کارخاصی هم بیرون نداشت) گوشیشو هم جواب نداد وقتی اومد گفت بادوستش بوده خیلی سرحال بود وزود هم گرفت خوابید...حالا این دوستش پسر بود یا دختر نمیدونم...کجا بودن نمیدونم....
    الن چند ساعتی هست دارم گریه میکنم دلم میخواد بمیرم...نمیدونم اگه طلاق بگیرم چی به سرم میاد اگه نگیرم چی؟

    میدونم خودم دچار طلاق عاطفی شدم چون نشونه هاش رو دارم(باتوجه به مطالبی که دراین باره خوندم) که شاید داشت یک هزارم درست میشد که خراب شد...

    من تازه 23 سالمه حتی اگه جدا شم یه ادم داغون هستم که حتیییییییی اگه مورد مناسبی برای ازدواج بعدی برام پیش بیاد دیگه اصلا اون شوروشوق و احساسات یه دختر 23 ساله رو ندارم.
    توی همین سایت خیلی چیزا درباره اون هایی که طلاق گرفتن خوندم ونتیجش این بود که بعدش یا احساس وابستگی کاذب میکنی یا پشیمون میشی که همه تلاشت رو نکردی یا خوشحالی ازین که تصمیم درستی گرفتی وسعی میکنی روحیت روبسازی...
    که در هر صورت هیچ وقت نمیتونی لااقل همون روحیات وخصوصیات قبل از ازدواجت رو داشته باشی...
    ودر حقیقت زندگی 23 ساله من تموم شده چه طلاق بگیرم چه نگیرم.....فقط نمیدونم چه معیاری خوشبختی ادم هارو تضمین میکنه ؟؟؟؟؟؟اخه من ......

    ومیخوام یه چیزی رو بگم که تا الان نگفتم...
    من به شوهرم خیانت کردم البته نه این مدت که زندگیمون در نوسان خوب وبد بود...قبل ازین. وقتی که به شدت افسرده بودم وقتی که خیلییی تنها بودم وقتی که تنها همراه و همدل من دیوارهای خونه بودن وقتی که هرروز صبح چشمام ازشدت گریه شب قبل پف کرده بود ووقتی که خیانت کوچک خودش مدام توی ذهنم بود.....نمیخوام بگم اینها توجیه قابل قبولی برای کارهامه ولی......
    .وهمه اینها دست به دست هم دادن تا منی که شوهرم اولین پسری بود که دستشو گرفتم وحتی اولین پسری بود که راحت باهاش حرف میزدم منی که متنفر بودم از همه بی تعهدیها این کار رو انجام بدم.البته همه چیز از یه مزاحم شروع شد وکم کم به یک بحران تبدیل شد.البته در حد اس و زنگ و چندملاقات ساده وکوتاه که الان همه چیز رو تموم کردم.
    گاهی به خاطر این کار حالم از خودم به هم میخوره گاهی اونو مقصر میدونم که اعتقاداتم این همه ضعیف شدن و گاهی هم احساس میکنم این جوابی بود برای همه ی بی توجهی هاش.
    ویرایش توسط ava.f : پنجشنبه 19 دی 92 در ساعت 02:54

  2. 2 کاربر از پست مفید ava.f تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92), الهام20 (جمعه 20 دی 92)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    خانوم ava.f شما در گردنه احساسات بدجوری گیر کرده ای ، و تا این گردنه را طی نکنی ، نمیتونی آرامش را لمس کنی

    احساسات نوسانات زیادی داره و بسیار بالا و پایین میره
    یه روز از همه چیز بیزاری
    یه روز می خواهی فرصت بدهی و بسازی
    یه روز دلتنگ می شوی
    و لحظه ای پشیمون


    قبلا هم بهتون گفتم اینکه توی این زندگی بمونی و یا جدا بشوی ، نمی تونه به شما کمکی بکنه ، چرا که در هر دو حالت مشکل اصلی که اون هم "عدم تعدیل احساسات" شما هست ، برجای خودش باقی می ماند
    اما اگر این احساساتت رو بشناسی و نحوه برخورد با اونها رو یاد بگیری، اون وقت چه بمونی در این زندکی و چه جدا بشوی در هر دو صورت ، خوشبختی خواهی بود

  4. 6 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 19 دی 92), ava.f (پنجشنبه 19 دی 92), heaven65 (جمعه 20 دی 92), khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92), میشل (پنجشنبه 19 دی 92), الهام20 (جمعه 20 دی 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    خانوم ava.f شما در گردنه احساسات بدجوری گیر کرده ای ، و تا این گردنه را طی نکنی ، نمیتونی آرامش را لمس کنی

    احساسات نوسانات زیادی داره و بسیار بالا و پایین میره
    یه روز از همه چیز بیزاری
    یه روز می خواهی فرصت بدهی و بسازی
    یه روز دلتنگ می شوی
    و لحظه ای پشیمون


    قبلا هم بهتون گفتم اینکه توی این زندگی بمونی و یا جدا بشوی ، نمی تونه به شما کمکی بکنه ، چرا که در هر دو حالت مشکل اصلی که اون هم "عدم تعدیل احساسات" شما هست ، برجای خودش باقی می ماند
    اما اگر این احساساتت رو بشناسی و نحوه برخورد با اونها رو یاد بگیری، اون وقت چه بمونی در این زندکی و چه جدا بشوی در هر دو صورت ، خوشبختی خواهی بود
    سلام خانم بال های صداقت.
    ممنون از توجهتون.
    اما من به خدا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم توی همون تایپیک قبلی که برام نوشته بودین چگونه رفتن ویا چگونه ماندن مهمه هم خیلی فکرکردم به این جمله ی زیبا وتامل برانگیزتون وهمونجا هم گفتم که نمیدونم برای این چگونه ماندن وچگونه رفتن باید چیکار کنم چون دیگه راهی به ذهنم نمیرسه. وازتون خواهش کردم راه رو بهم نشون بدین ولی احتمالا پستم روندیدین.

    من این سایت رو زیرو رو کردم از گریه وحسرت پای تایپیک خاطرات عاشقانه گرفته تا بدترین خیانت ها وتهمت ها ودیدم بازتر شده اما هنوز نمیتونم تصمیم ثابتی بگیرم....ابته من این یکی دوهفته گذشته رو همونط.ر که توی تایپیک قبلیم گفتم به هردومون فرصت داده بودم ولی باز زمین خوردم خودم احساس میکنم شرایط روحی خیلی بدی دارم ولااقل یک طرفه دیگه توان تلاش برای ترمیم رو ندارم.
    احساس امنیت نمیکنم ارامش ندارم ثبات ذهنی ندارم به شدت احساس نیاز میکنم به یک همراه یک تکیه گاه یکی که درکم کنه یکی که حرف هامون از یک نوع باشه نه کسی مثل همسرم .
    خودم این اشفتگی ذهنم رو قبول دارم وشاید چیزی که منو تا الان نگه داشته همین احساساتیه که هر لحظه یه رنگ به خودش میگیره.نمیدونم انگار روانی شدم یک ساعت گریه میکنم ازهمسرم خونوادش وهرکسی که تو ازدواج ما یا تو مشکلات ما نقش داشته متنفر میشم وحتی دلم میخواد خودمو بکشم ویک ساعت بعد انگار هیچ اتفاقی نیفتاده وتود ذهنم احساس میکنم میشه با همه این مشکلات کنار اومد وباز چیزی نمیگذره که یه احساس دیگه میاد سراغم....
    حتی برای درس هام چند ساعت اینقدر استرس میگیرم که اصلا اروم وقرار ندارم وخوابم نمیبره ولی بعد بدونه اینکه اتفاق خاصی بیفته اینقدر استرسم میاد پایین که حوصله انجام کارهای درسیم رو ندارم.......شاید واقعا دیوونه شدم......

    گفتید اگر احساساتم روبشناسم ونحوه برخورد باهاشون رو یاد بگیرم .......چجوری ؟
    ویرایش توسط ava.f : پنجشنبه 19 دی 92 در ساعت 14:07

  6. کاربر روبرو از پست مفید ava.f تشکرکرده است .

    الهام20 (جمعه 20 دی 92)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,366 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ava.f نمایش پست ها
    من این سایت رو زیرو رو کردم از گریه وحسرت پای تایپیک خاطرات عاشقانه گرفته تا بدترین خیانت ها وتهمت ها ودیدم بازتر شده اما هنوز نمیتونم تصمیم ثابتی بگیرم....
    سلام.این نشون میده هنوز درشرایط مناسب برای تصمیم گیری مناسب نیستی.پس بهتره به خودت آرامش و وقت بیشتری بدهی.واز رفتن به سمت تنش پرهیزکنی.تا اونچه که جدیدا یادگرفتی وداری میگیری بارورتر بشه.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  8. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    ava.f (پنجشنبه 19 دی 92), الهام20 (جمعه 20 دی 92)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 19:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-28
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    5,133
    سطح
    45
    Points: 5,133, Level: 45
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 49 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    میشه بفرمایید شوهرتون چند سالشه؟
    چند وقته ازدواج کردید؟
    مشکلاتتون از کی شروع شده؟
    سر چه موضوعی به مشکل برخوردید؟

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای امین...
    ممنون بابت پاسختون.مشکلم الان اینه که همه میگن تلاش کن ولی خب نمیدونم دیگه چیکار کنم.
    البته همونطور که بال های صداقت گفتن باید اول احساساتم رو تعدیل کنم.اما خب چجوری؟ نمیدونم دراین راستا چیکار کنم ؟

    m.o.d....
    همه چیز رو در تایپیک های ( میخوام باهاتون درد دل کنم ( اگر تجربه طلاق دارید لطفا راهنمایی کنید...ممنون
    نوشتم.
    من و همسروم هردو۲۳ هستیم.ازهمون روز اول مشکل داشتیم.ازدواج ما اشتباه محض بووووود.

  11. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,366 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم آوا،احساسات ما متأثرازباورهای ماست،احساس درادامه معرفت مابرموضوعات ایجاد میشه،پس نوع باوروشناختت ازاون مسائلی که داری احساسی رفتارمیکنی کم یازیادیا غیرمنطقی هست،باید شناختت رو وسیع ترکنی تا احساساتت تعدیل بشه،حالا اون مسائلی که آزارت میده رو تیترواروخلاصه در ۵موردبنویس،اینکه بتونی خلاصه وشسته رفته اینجا بنویسی میتونه نشانی تغییرات مثبت باشه.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  12. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    ava.f (جمعه 20 دی 92)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 19:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-28
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    5,133
    سطح
    45
    Points: 5,133, Level: 45
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 49 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ava.f عزیز
    تایپیک های قبلیتون رو خوندم . شوهر شما هنوز نمیتونه بپذیره که زن گرفته و مسئولیت گردنشه اونم بخاطر سنش هست . بلوغ فکری و عقلی خانم ها نسبت به آقایون زودتر شکل میگیره . سعی کنید اونو جذب خودتون کنید و بهش بفهمونید که مجرد نیست. بهترین کسانی هم که میتونن به شما کمک کن پدر و مادر شوهرتون هست .اونا باید بزارن شوهرتون رو پای خودش وایسه و احساس مسئولیت کنه. تو این سن برخی از پسرا هنوز آمادگی مسئولیتی پذیری رو ندارن و تقریبا از سن 25 به بالا این مسئولیت پذیری به وجود میاد. این موضوع رو با خانواده خودتون هم درمیون بزارید.
    آخرین راه طلاقه پس مستقیم نرو سراغ آخرین راه . از خانواده ها کمک بخواه اگه دیدن واقعا دیگه فایده نداره اونا خودشون اقدام میکنن برای طلاق
    و تا رابطتون درست نشده نزارید بچه دار بشید.

  14. کاربر روبرو از پست مفید m.o.d تشکرکرده است .

    ava.f (جمعه 20 دی 92)

  15. #9
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    مسائل ومشکلات زوجین هر کدام ریشه های خاصی دارد.
    با توضیحات اجمالی که از زندگی شما مطالعه کردم متوجه شدم یکی از ریشه های اساسی که شما می توانید راحت از طریق آن به تصمیم گیری برسید. تمرکز روی خودتون هست.
    شما فردی احساس محور هستید.
    لطفا خودتون را بشناسید.
    باید قوی شوید. و بتوانید هم احساس داشته باشید و هم این احساس تحت کنترل شما باشد.
    اینکه همسرتان مشکلاتی دارد شکی نیست.
    اما نگاه شما به زندگی و همسرتان مهم هست.
    وقتی تحت فشار ، صرفا احساسات غم انگیز و تنش زای خود را پروبال می دهید. وقتی بر اساس این احساسات آسیب رسانن، سوق به رفتار خیانت آمیز پیدا می کنید. نشان می دهد که شما باید ابتدا روی خودتون کار کنید. یعنی احساسات خود را بشناسید و این اسب وحشی را رام کنید تا بتوانید بر پشت آن بنشیند و با مدیریت منطق از آن بهره بگیرید.

    برای مطالعه می توانید تاپیک های ذیل را بخوانید و به کار گیرید.
    اما پیشنهادم ایسنت که هم اکنون هیچ تصمیمی نگیرید. صبور باشید. و به طور حضوری با یک روانشناس بالینی صحبت کنید و از او بخواهید به شما کمک کنند افکار منفی، نا امید کننده و احساسهای آسیب رسان شما را برای شما روشن کند و روش های رام کردن و کنترل کردن آنها را با شما تمرین کند.
    وقتی قوی شوی. و قتی احساساتت در کنترلت باشد. می توانی صحیح تصمیم بگیرید.
    همانطور که بالهای صداقت گفتند، اگر بخواهی بمانی، یا بروی، باید نخست تصمیم صحیح بگیری بعد هم قوی در تصمیمی که گرفته ای بمانی.
    چون اگر ضعیف باشی میان دو راهی می مانی. نه صبری برای ماندن داری نه قدرتی برای تصمیم گیری و رفتن.
    پس توصیه می کنم اینجا فقط و فقط خودت را تقویت کن. با چه کاری؟
    با شناخت احساساتت.
    با شناخت ضعفهایت
    با آموزش در مورد کنترل احساساتت.
    با تمرین صبوری
    و همه اینها نیاز به مشاوره حضوری با یک روانشناس بالینی دارد.

    لطفا تصمیم گیری برای زندگیت را به بعد موکول فرمایید. وقتی که کاملا فردی قوی بوده ، امیدوار هستید و خود و احساستون را می شناسید و تحت کنترل دارید.



    بعضی لینکهای مفید برای شما: (لطفا به دقت وقت بگذارید مو به مو مطالعه کنید و در کنار مشاوره حضوری را روانشناس بالینی این مقالات را تمرین عملی کنید. تمرین و تمرین و تمرین. آنقدر تمرین کنید که کاملا احساسهایتان تحت کنترل منطق شما باشد و تصمیم گیری شما پایه منطقی داشته باشد نه احساسی)

    چگونه می توانیم صبور باشیم!

    مرثیه سرایی احساسی عامل ناآرامی شماست!

    نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي

    انرژی احساسی صلح آمیز

    بی ثباتی احساسی ارتباطات انسانی را تخریب می کند


    خطاهای شناختی و مشکلات ما

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  16. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    ava.f (جمعه 20 دی 92)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    مسائل ومشکلات زوجین هر کدام ریشه های خاصی دارد.
    با توضیحات اجمالی که از زندگی شما مطالعه کردم متوجه شدم یکی از ریشه های اساسی که شما می توانید راحت از طریق آن به تصمیم گیری برسید. تمرکز روی خودتون هست.
    شما فردی احساس محور هستید.
    لطفا خودتون را بشناسید.
    باید قوی شوید. و بتوانید هم احساس داشته باشید و هم این احساس تحت کنترل شما باشد.
    اینکه همسرتان مشکلاتی دارد شکی نیست.
    اما نگاه شما به زندگی و همسرتان مهم هست.
    وقتی تحت فشار ، صرفا احساسات غم انگیز و تنش زای خود را پروبال می دهید. وقتی بر اساس این احساسات آسیب رسانن، سوق به رفتار خیانت آمیز پیدا می کنید. نشان می دهد که شما باید ابتدا روی خودتون کار کنید. یعنی احساسات خود را بشناسید و این اسب وحشی را رام کنید تا بتوانید بر پشت آن بنشیند و با مدیریت منطق از آن بهره بگیرید.

    برای مطالعه می توانید تاپیک های ذیل را بخوانید و به کار گیرید.
    اما پیشنهادم ایسنت که هم اکنون هیچ تصمیمی نگیرید. صبور باشید. و به طور حضوری با یک روانشناس بالینی صحبت کنید و از او بخواهید به شما کمک کنند افکار منفی، نا امید کننده و احساسهای آسیب رسان شما را برای شما روشن کند و روش های رام کردن و کنترل کردن آنها را با شما تمرین کند.
    وقتی قوی شوی. و قتی احساساتت در کنترلت باشد. می توانی صحیح تصمیم بگیرید.
    همانطور که بالهای صداقت گفتند، اگر بخواهی بمانی، یا بروی، باید نخست تصمیم صحیح بگیری بعد هم قوی در تصمیمی که گرفته ای بمانی.
    چون اگر ضعیف باشی میان دو راهی می مانی. نه صبری برای ماندن داری نه قدرتی برای تصمیم گیری و رفتن.
    پس توصیه می کنم اینجا فقط و فقط خودت را تقویت کن. با چه کاری؟
    با شناخت احساساتت.
    با شناخت ضعفهایت
    با آموزش در مورد کنترل احساساتت.
    با تمرین صبوری
    و همه اینها نیاز به مشاوره حضوری با یک روانشناس بالینی دارد.

    لطفا تصمیم گیری برای زندگیت را به بعد موکول فرمایید. وقتی که کاملا فردی قوی بوده ، امیدوار هستید و خود و احساستون را می شناسید و تحت کنترل دارید.



    بعضی لینکهای مفید برای شما: (لطفا به دقت وقت بگذارید مو به مو مطالعه کنید و در کنار مشاوره حضوری با یک روانشناس بالینی این مقالات را تمرین عملی کنید. تمرین و تمرین و تمرین. آنقدر تمرین کنید که کاملا احساسهایتان تحت کنترل منطق شما باشد و تصمیم گیری شما پایه منطقی داشته باشد نه احساسی)

    چگونه می توانیم صبور باشیم!

    مرثیه سرایی احساسی عامل ناآرامی شماست!

    نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي

    انرژی احساسی صلح آمیز

    بی ثباتی احساسی ارتباطات انسانی را تخریب می کند


    خطاهای شناختی و مشکلات ما
    ازتوجه شما بسیار بسیار ممنونم مدیر همدردی.
    شمادرست میگید من خیلی احساساتی هستم وحتی ازدواجم فقط برمبنای احساسات بود وذره ای منطق دران راه نداشت.
    حتما این تایپیک ها رو مطالعه میکنم.وحتما به روانشناس بالینی مراجعه میکنم.

    اول این تایپیک ها رو میخونم تا شناخت بهتری پیدا کنم وبعد به توصیه جناب امین مشکلات اصلی رو در۵ مورد اینجا مینویسم که همین هارو به مشاور بالینی بگم.
    ویرایش توسط ava.f : جمعه 20 دی 92 در ساعت 19:44

  18. کاربر روبرو از پست مفید ava.f تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (جمعه 20 دی 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.