به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    افكار مرموز همسر من

    سلام دوستان
    تقريبا يك سالي از زماني كه مشكلم را نوشتم مي گذره
    نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي استاين هم لينكش است . من تمام تلاشم را براي ساختن زندگيم كردم البته شايد اين كه مي گم تمام از نظر خودم درست باشه ولي همسرم همچنان به تهمت هاش به من ادامه مي ده قبل از عيد دستگاه ضبط صدا خريده بود و داخل كيف من گداشته بود تا صداي من را برايش از خانه پخش كند من اين قضيه را مي دانستم و مخالفتي نكردم گفتم شايد با اين قضيه خيالش راحتر باشه ولي وضع اسفباري ايجاد شد صداهاي من را براي خودش تجزيه و تحليل مي كرد اينجا گفتي واي اونجا چرا گفتي خدايا شكرت اين صداي پرينتر نيست صداي شير اب است و از اين جور اراجيف كه شرم از بيانشان دارم ، يك مدت هم به ايميلم گير داد و ايميل ويروسي كه از طرف ياهو ارسال شده بود را مي گفت تو براي كسي ايميل فرستادي كه ياهو برگشت زده و من هر چقدر قسم خوردم كه اين ويروسه باور نكرد ،باورتون نمي شه شب زايمانم مرا به خاطر اين قصيه چنان زد كه تا ساعت ها روي زمين افتاده بودم ( اون رمز ايميل من را داره خودم دادم كه بدانه من ريگي به كفش ندارم )تا اينكه يكي از دوستانش كه توي كار اينترنت است بهش ثابت كرد كه اشتباه فكر مي كرده ( البته ديگه ايميل هم ندارم چون رمزش را عوض كرده) . من الان دو روزه قهر كردم و خانه مادرم هستم چون واقعا از دست اهانت هاش خسته شدم مي خوا م به خاطر تهمت و افترا ازش شكايت كنم نمي دونم اين كار درسته يا نه ؟ بحث رفتن به مكه بودبه من مي گه براي تو واجبه بايد بري توبه كني مي گه من شاهد پيدا كردم من هم مي خوام شكايت كنم و تا وقتي شاهدا رو نياره كوتاه نيام اخه حرف مفت زدن بسه ديگه .كمكم كنيد اين كار از نظر شما درسته


    - - - Updated - - -

    سلام دوستان الان يك هفته ايي است كه برگشتم خونمون .جريانش مفصله . باباش زنگ زد كه دلش براي ديدن دخترم تنگ شده بيا اينجا كه با هم صحبت كنيم هر چي گفتم مي ارمش درب مغازتون قبول نكرد . باباش سنش زياده و يك جور كدخدا منشي تو فاميلشون داره خلاصه ان قدر اصرار كرد و با مادرم حرف زد كه قرار شد من برم و بعد از يك ساعت با اژانش برگردم . همسرم بچه را برد واحد خودمان و وقتي من رفتم كه بيارمش كمي با هم بحثمان شد اون هم قاطي كرد و من را از خونه بيرون كرد و بچه را هم نداد .پدرش هم كه رفت اون را هم از خونه بيرون كرد . من هم به مادرم زنگ زدم كه بيا بچه را نمي دهد اون ها هم با دامادمان امدند از طرفي پدرش هم زنگ زد خواهراش امدند. بعد از چهار ساعت با بدبختي دامادمان بچه را اورد پايين با اين شرط كه من نبرمش و من به خاطر بچم مجبور شدم انجا بمانم . تو اين يك هفته خيلي ها باهاش حرف زدن . مي گه بچه را نگه داشتم چون تنها راه نگه داشتن تواين بود مي دانيد نمي دانم قصدش چيه واقعا چي مي خواد . به خواهرش گفته من حتي يك درصد هم به زنم شك ندارم من مي ترسم از اينده كه اون را از دست بدم . به دامادمان گفته من هيچ مشكلي با سر كار رفتنش ندارم و اصلا به همكارش شك ندارم . به خودم مي گه تو واقعا من را نشناختي تو هزار توي مغز من را نشناختي ( مي دانيد خيلي ادم عجيبيه خيلي .هيچ وقت نمي فهميد قصدش از انجام كاراش چيه )من اصلا به تو شك ندارم تو هر وقت به من بي توجهي مي كني من اين طوري اذيتت مي كنم ،اخه مگه مي شه اين طور جدي پدر طرف را در بياري بعد بگي به خاطر اينه كه به من بي توجهي كردي.ولي بچه ها واقعا ادم كينه ايي هستش بسيار كينه ايي . نمي دانم مشكلش چيه . همش مي گه من دارم به تو چراغ مي دم كه زندگيمون درست بشه ولي تو نمي گيري ( نمي تونه عين ادم حرفش را بزنه مي گه تو خودت اگر عاشق مني بايد بفهمي ) مي گه تو به من اعتماد نداري و اين بزرگترين مشكل من با تو( منظورش در زمينه كاريشه به من مي گه كارت را ول كن بيا با من كار كن .يكي از دوستاي بيچارش هم همين كار را كرد ولي جز كلي ضرر هيچي عايدش نشد . شش ميليون وام ازدواجمان را داديم ريخت تو كارش ولي حتي هزار تومان هم سود عايدمان نشد كل پول هم از بين رفت . ) خوب من بر چه اساسي بايد به اين ادم اعتماد كنم و پول در اختيارش بذارم . بارها بهش گفتم من به تو اعتماد دارم ولي به كارت اعتماد ندارم . يعني مي شه يك ادمي براي رسيدن به خواسته خودش اينطور به ديگران بي پروا تهمت بزنه و با روح و روانش بازي كنه ؟ خواهراش مي گن اون مي خواد بابا رو راضي كنه كه با خواسته هاش موافقت كنه به همين خاطر اين كارا را مي كنه كه بابا ببينه زندگيش در خطره و با خواسته هاش موافقت كنه . مي گن اگه بهت بگيم چه كارايي تا حالا كرده كه بابا را راضي كنه با خواسته هاش موافقت كنه سنگ كوب مي كني .( پدر شوهرم وضعيت مالي خيلي خوبي داره ) شما چي فكر مي كنيد

    - - - Updated - - -

    يعني همه الان خوابيدن كه هيچكش هيچ نظري نداره. كجائيد بچه ها

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 فروردین 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    239
    سطح
    4
    Points: 239, Level: 4
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از اول آشناییتون تا الان کاری نکردی که باعث این شک شده باشه؟؟
    من واقعا درک درستی از این مشکل ندارم ولی فقط قضیه ای را واست تعریف می کنم که اگر شما میدانی و خدایی نکرده همسرت این مشکل را دارد در جهت درمان باشی.
    من دوستی داشتم که از نامزدش جدا شد و خیلی از کارای نامزدش شبیه همسر شما بود. از جمله اینکه می گفت با دوستات بیرون میری باید زنگ بزنی به من گوشی رو قطع نکنی و بذاری تو کیفت تا من همه چی رو بشنوم. بعدم تفسیر می کرد که صدای یه آقا میومد. یا چقدر بلند می خدنید. پسورد اسمیل، فیس بوک دوستم رو هم داشت و همیشه چک می کرد و گیرای بی خود. بدبینی هاش خیلی زیاد بود این یه نمونش بود... دوستم رفت با یه وکیل مشورت کرد. تا خصوصیات رو گفت. وکیل گفت معتاد به شیشست می تونی راحت جداشی. واقعا هم همینطور بود به مصرف شیشه اعتیاد داشت به همین دلیل توهم می زد و بدبین بود.

  3. کاربر روبرو از پست مفید mehrfar تشکرکرده است .


  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    باباشو راضی کنه که چیکار کنه؟! چیزی که به دست میاره بیشتر از شخصیت و اعصاب و آبروی یه آدمه؟!
    می دونین کاری که همسرتون میکنه جز گناهان کبیره است و جرم سنگینی داره:

    «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلاَتَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَ أُولَئِکَ هُمْ الْفَاسِقُونَ» /نور : 4/
    يعني: «کساني که به زنان پاکدامن نسبت زنا مي‌دهند؛ سپس چهار شاهد نمياورند؛ به آنها هشتاد شلاق بزنيد و هرگز گواهي دادن آنان را نپذيريد، و آنها فاسق هستند».

    به هیچ وجه از کارتون خارج نشید. راه حل مشکل شما، پذیرفتن خواسته های همسرتون و کنار اومدن باهاش نیست. مشکل هم ظاهرا شما نیستید تا بخواید با مشاوره یا اصلاح رفتارتون حلش کنید. حتما حتما حتما باید به یه روانپزشک مراجعه کنن. در این زمینه از پدر شوهرتون کمک بخواید.

  5. 2 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [QUOTE=mehrfar;312928]از اول آشناییتون تا الان کاری نکردی که باعث این شک شده باشه؟؟
    مهر فر عزیر
    اول اشناییمان یکی از دوستاش هم از من خوشش می اومد من هم چند باری با اون اقا بیرون رفتم و اون همیشه این قضیه را مطرح می کنه .موضوع بعدی اینکه بین گرفتن حق طلاق از همسر اولم و ثبت ان در شناسنامه ام اندکی فاصله افتاد و من در این مدت با همسر فعلی ام دوست بودیم و اون همیشه این را هم مطرح می کنه که تو هنوز طلاق نگرفته بودی که با من حرف می زدی ( یعنی یک نوشته تو شناسنامه این قدر مهمه) . خواهرش هم می گه شما چون اشنایی تون با مشکل بوده اون این طور فکرا را میکته و گرنه چرا با همسر اولش این طوری نبود و تو مقصری . و وقتی من می گم اون به همسر اولش هم شک داشت می گه (ببخشید ) اون خانم رختخوابش قبل از ازدواج تو خانه داداشم پهن بود من هم گفتم خوب مگر مجبور بود بگیرش نمی گرفتش اون که این قدر حساسه .

    - - - Updated - - -

    ممنون مهستی عزیز . نمی دانم واقعا هضمش برام سخته که بپذیرم کسی با ابروم بازی کنه که حقی را از کسی بگیره ( باباش را راضی کنه که بهش امکانات بده) دیروز خواهرش بردش پیش روانشناس .خیلی خوشحال بود ( همسرم را ببینی ان قدر قشنگ حرف می زنه که باور نمی کنی مشکلی داره)ظاهرا روانشناس حق را به اون داده بوده .می دونید این دفعه دیگه حمایت خانوادم را ندارم و دخترم را چکار کنم

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    البته که روانشناس حق رو به ایشون می ده (مثل تنها به قاضی رفتن) اما به این معنی نیست که روانشناس متوجه مشکلات تیشون نشده. بلکه می دونه چطوری با مراجعش حرف بزنه که ناراحت یا عصبانیش نکنه.
    اما خیلی خوبه که حاضر شدن به روانشناس مراجعه کنن. این یعنی پذیرفتن که مشکلی وجود داره. تشویقشون کنین که ادامه بدن و نیمه کاره ولش نکنن.
    در کنار روانشناس به یه مشاور خانواده هم مراجعه کنید تا بتونین با هم به تفاهم برسین. در صورتی که نسبت به روابط پیش از ازدواج شما حساسن مسئله رو به مشکلات ایشون ارجاع ندید؛ بلکه به خودتون برگردونید. بگین این کارا رو کردم چون تو رو دوست داشتم. من به خاطر تو حاضر شدم حتی قبل از ازدواج باهات رابطه داشته باشم. من اطمینان داشتم اونقدر مردی و غیرت داری که با من ازدواج کنی. وقتی به من شک می کنی و علاقمو زیر سوال میبری انگار داری به خودت توهین می کنی و من اینو نمی خوام و...
    در مورد کار هم همینطور. نگین به خودت اعتماد دارم اما به کارت نه(این جمله خودشو نقض می کنه) بگین کار فعلیم رو دوست دارم، از این شغل راضی هستم، دلم نمیخواد کار و زندگیم رو با هم قاطی کنم و... هزار تا بهانه میشه آورد بدون اینکه شوهرتون رو متهم کنید. شما بی اونکه خودتون حواستون باشه غرور ایشون رو زیر سوال میبرید و نشون میدید بهشون اطمینان ندارید و همسرتون هم ناراحتیشون رو با تهمت زدن و رفتارهای ناشایست بروز میدن.
    الان که با دقت بیشتری نوشته هاتون رو می خونم می بینم شما هم خیلی بی تقصیر نیستین علاوه براینکه همسرتون هم حرفاشون رو توجیه کردن. با توجه به مشکلات بعدی، فعلا به طلاق فکر نکنید. به نظر من که زندگی شما پتانسیل بالایی برای بهبود داره.

  8. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .


  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون مهستي عزيز . من بارها اين جمله را مطرح كردم كه شك به من توهين به خودته چون من انتخاب تو هستم و مادر فرزند تو . حق با شماست من در بعضي مواقع نشان دادم كه بهش اطمينان ندارم اخه اون مي خواد ماشينش را بفروشه و پولش را توي بورس بريزه .( يكي از موارد مشكل اعتمادي ما) وقتي خودش نمي پذيره كه توي اين كار موفق نمي شه وقتي خودش نمي پذيره كه يك جاي كارش در بورس مشكل داره كه همش به ضرر مي رسه چطور مي تونه جلوي اون ضرر را بگيره . من اوايل خيلي مخالفت كردم با فروش ماشين ولي الان ديگه برام مهم نيست چرا من حرص بخورم كه اون مالش را از دست نده و آخر سر من هم مقصر بشم و اون باز اگر شكست بخوره بندازه گردن من كه تو اعتماد نكردي و ...شما هم اين نظر را داريد كه اون به خاطر عدم اعتماد من بهش به من تهمت مي زنه؟ مي دانيد همسر من بسيار رمانتيكه بسيار . مي گه تو اگه من را دوست داشته باشي و بهم اعتماد داشته باشي وقتي بهت مي گم خودت را از اينجا بنداز پايين بايد بي چون و چرا بپذيري ولي من هميشه بهش مي گم تو نقش عقل را در من ناديده مي گيري عقل من اين را نمي پذيره . من واقعا در اين جور مواقع در رفتار با همسرم درمانده مي شوم . اون گاهي اوقات مثل بچه ها بي فكر عمل مي كنه بسيار بي فكر و اسير احساس به طوري كه من به سن و سال اين ادم شك مي كنم . به طور مثال يكي از اقوام ايشان دوست قديمي همسر قبلي من است و با همسرش كه اون دختر خاله همسر فعلي من است به مشكل برخورده و دارن از هم جدا مي شن . همسر من هم براي حل مشكل اين اقا بهش زنگ زده و كل مشكلات زندگي ما را براش تعريف كرده . ( يكي از دوستان قديمي ام چند روز پيش به من زنگ زد كه خواب ديدم تو زندگيت مشكل داري و همسرت داره خفت مي كنه . من از همين جا شك كردم كه كسي به اونها خبر داده) شما اگر جاي من بوديد عصباني نمي شديد . چون مي دانم خبر الان به گوش همسر سابقم هم خواهد رسيد و همه دوستانم هم خواهند فهميد كه من چه مشكلاتي دارم .خوب چطور مي شود به همچين ادمي اعتماد كرد . يك استاد داشتم مي گفت وقتي كسي مي گه بهش اعتماد نداري بگو بر چه اساسي بايد بهت اعتماد كنم بر اساس كدام عقل و منطق . بچه ها كمكم كنيد اعتماد تا كجا بايد باشه . ايا واقعا بايد خودم را به نفهمي بزنم و عقل خودم را ناديده بگيرم .

  10. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    رفتارهای همسر شما خیلی عجیبه و بیشتر خودش را آزار میده تا شما را.
    این که توی کیف شما شنود بذاره و لحظه به لحظه نفس کشیدن شما را تعبیر و تفسیر کنه اول خودش را داغون می کنه.
    تاپیک قبلیتون را هم الان دیدم.
    شما چطور با این همه رفتارهای بیمارگونه همسرتون با ایشون ازدواج کردید؟


    اما توضیحاتی که شما دادید و جمله خودتون که گفتید "بر چه اساس و عقل و منطقی باید بهت اعتماد کنم"،
    دقیقا به خود شما برمی گرده.
    همسر شما بر چه اساس و عقل و منطقی باید به زنی اعتماد کنه که در دورانی که هنوز به قول خودتون اسم شوهر قبلیتون توی شناسنامه شما بود،
    که قانونی و شرعی و عرفی شما زن شوهر دار بودید،
    با همسرت دوست بودی و همون زمان با دوست همسرت هم بیرون می رفتی و ....

    همسر شما که اینقدر حساسه نباید با شما که کلا زمینه فکریتون متفاوته ازدواج می کرد.

    اما حالا که ازدواج کردید،
    راحت می شه قلقش را به دست آورد و باهاش زندگی کرد.
    همونقدر که وقتی بده میشه خیلی وسواسی و آزاردهنده می شه،
    با یه ذره محبت و توجه و اطمینان دادن بهش می تونید جذبش کنید.
    ولی خب کلا کسی که اینقدر وسواس و نگرانی و بدبینی داره و .... هم خودش را آزار می ده و هم دیگران را.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 21 دی 92 در ساعت 19:49

  11. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    akasha (یکشنبه 22 دی 92), paiize (یکشنبه 22 دی 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    قرار نیست خودتونو به نفهمي بزنين يا عقلتونو ناديده بگيرين چون خودتون هم بخواين نمي تونين. فقط تمام افکارتون رو به زبون نياريد.
    در مثالي که خودتون زديد:وقتي همسرتون ميگه من ميگم خودتو بنداز پايين بايد بندازي بگيد باشه! واقعا که اين کارو ازتون نمي خوايد. حتي اگه خواستن؛ مي تونيد به جاي محکوم کردنشون بهانه بياريد که من از ارتفاع مي ترسم. حالا باشه بعدا...
    شما مادر ايشون نيستيد تا بخوايد به خاطر کاراشون حرص بخوريد يا مدام مواظب باشيد که اشتباه نکنن. وقتي مي دونيد راهنمایی شما و حرف زدنتون نتيجه اي جز تشديد مشکل نداره چرا اين کارو مي کنيد؟ مي دونم انجامش سخته ولي ممکنه.
    مسائل رو با هم قاطي نکنيد. در مورد اينکه مسائل خصوصيتون رو به ديگران ميگه چاره چيز ديگه است. باید بی بحث و دعوا ازشون بخواید که برای حریم خصوصی خودشون و شما ارزش قائل باشن.
    صد البته که همسرتون مشکلاتي دارن اما در عين حال اونقدر فهميده هستن و علاقشون به شما به حدي هست که اولين گام مهم يعني پذيرش مسئله و مراجعه به مشاور رو پذيرفتن.

  13. 2 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    akasha (یکشنبه 22 دی 92)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون شيدا عزيزمن قبل از ازدواج هم تا حدودي اين رفتارها را ازش ديده بودم اينكه مثلا اين دكتر مرده نرو يا گوشيت را روشن بذار من بشنوم ولي من فكر مي كردم اينها به خاطر علاقه زياد به منه چون همسرم خيلي تلاش كرد تا من را راضي كنه باهاش ازدواج كنم .ولي يك مسئله اي است كه من بسيار با ان مشكل دارم و به هيچ وجهي نمي توانم ان را بپذيرم . اسم همسر قبلي من به خاطر تعلل من در بردن حق طلاق به محضر در شناسنامه ام ماند آن هم به خاطر قولي كه به دايي همسر قبلي ام دادم و وجدان خودم ( چون دايي اش از من خواست تا زماني كه همسر قبلي ام در كمپ به خاطر ترك كردن به سر مي بره به محضر نرم تا اون شرايط روحي اش به هم نخورد . من به خاطر رضاي خدا اين كار را نكردم وگرنه من و همسر قبلي ام دو سال بود كه با هم زندگي نمي كرديم و شش ماه اخر كه كاملا از خانه مشتركمان رفته بود و جايي دور از تهران زندگي مي كرد . قانون و شرع را به هيچ وجه در اين زمينه قبول ندارم . اين قانون در ان سالها كه من با بدبختي و با تنهايي زندگي مي كردم كجا بود . كدام شرع مي گه اگر اسم كسي توي شناسنامت باشه اون همسر تو هستش .كدام شرع مي گه كسي كه دوساله فقط تلفني هر از گاهي از حالش با خبر شدي حق همسري بر گردنت داره . من زودتر از اينها مي خواستم از اون آقا جداشم ولي بهم گفتن اگر تو بري اون نابود مي شه و من فقط از روي انسانيت ماندم و با يك سايه زندگي كردم و در اخر هم نتيجه اين همه بدبختي كشيدن و ساده لوحي خودم را ديدم . مي دانيد حق طلاق را به من در قبلا سه ميليون پول داد . اين همه سال حقارت و تنهايي كشيدم تازه سه ميليون هم دادم . همسر فعلي من خودش به عنوان شاهد به همراه چند نفر ديگر برگه بين من و همسر قبلي ام را امضا كردن .برگه ايي كه در ان من تمام حق و حقوقم را بخشيدم و وسايل ان اقا را بي كم و كاست دادم و سه ميليون هم دادم و حق طلاق را گرفتم . پس شنيدن اين حرف از زبان كسي كه خودش در تمام مراحل زندگي قبلي من حضور داشته و از نظر خودش من در بين دوستان همسرم يك اسطوره بودم كه اين همه سال سر كردم زور دارد . من از نظر خودم خيلي انسان بودم و خيلي آخرتم را دوست داشتم كه به همسر قبلي ام خيانت نكردم وگرنه زودتر از اينها بايد با كس ديگري حداقل حرف مي زدم . همسر من خودش را بسيار روشنفكر نشان مي داند. حتي همسر قبلي اين اقا هم قبل از ازدواج با او دختر نبوده و اون اين را هم مي دانسته . اين براي من هم عجيبه پس چرا اين قدر ادعاي روشنفكري مي كنه . جريان بيرون رفتن من با دوستش هم به اين صورت بود كه اون اقا كارهاي خيريه زياد مي كرد و به خانواده هاي نيازمند كمك مي رساند يك چند باري از من خواست كه باهاش برم چون اون خانواده ها شوهرشان در زندان بودن و زن خانواده تنها بوده با بچه كوچك و اون نمي خواست اونها را معذب كنه مي خواست با يك خانم برود . البته اين اقا بعدا به من اظهار علاقه كرد و وقتي اين اتفاق افتاد من ديگر با ايشان بيرون نرفتم .ولي به هر حال گذشته من ربطي به همسر فعلي ام نداره . اون مي خواد اينده اش را با من بسازه . اگر اين طور باشه كه هيچ كس نمي تونه با كسي زندگي كنه اگر قرار باشه گذشته ادم ها نبش قبر بشه مهستي عزيز مشكل اينجاست كه شما فكر مي كنيد من با يك جوان بيست ساله طرفم كه مي توانم او را با اين حرفام خام كنم و اون تا چند روز همه چيز يادش مي ره. همسر من واقعا يك نابغه است مي دانيد كه نبوغ اكثرا با جنون همراهه ومن گاهي اوقات فكر مي كنم كه در مورد همسر من هم صادقه . اگر اون با حرف راضي مي شد كه مشكلي نبود اون واقعا مي گه خودت را بنداز تو اگر من را دوست داري و به من اعتماد داري خودت را بنداز . من وقتي قضايا به مرحله عمل مي رسه ديگه مجبورم افكارم را بيان كنم . من هم دقيقا اوايل همين طور فكر مي كردم كه اون مي گه بنداز حالا كيه كه عمل كنه ،من كاملا موافق اين نظريه كه مي گه بگو چشم و عمل نكن هستم ،ولي وقتي داري پرت مي شي بايد فكر جونت باشي ديگه نمي توني به خاطر اعتماد اين كار را بكني . من با اينجاي قضيه مشكل دارم اون ان قدر قضيه را كش مي دهد و تا اخرش پيش مي رود تا ببيند تو چكار مي كني . اون يك بار به من گفت من عاشق هيجانم و اگر برام درستش نكني خودم براي خودم جور مي كنم ( حالا از طريق گير دادن به من ) .مثل جريان سر كار امدن من . انقدر من را تحت فشار قرار داده انقدر عرصه را بر من تنگ كرده ، ان قدر حرف از زندگي و اعتماد و ... زده ،انقدر تهمت و حرف چرند زده تا من را خانه نشين كنه و تا به اين هدفش نرسه ول كن نيست . من واقعا مي خوام بدونم ميزان اعتماد در زندگي به چه اندازه است . دو نفر كه همديگر را دوست دارن تا كجا حق گذشت و فداكاري براي هم را دارند.چطور بايد با همچين شخصي رفتار كرد و به خواسته خودم برسم ؟
    كاملا با حرفتان موافقم من مادر اين شخص نيستم . مي دانيد وقتي كسي برايت مهم باشه غصش را خيلي مي خوري درسته. من هم اوايل چون خيلي افراطي دوستش داشتم برام شكستن غرورش جلوي ديگران مهم بود ولي الان ديگه سعي مي كنم بي تفاوت باشم ديگران مي خوان مسخرش كنن بكنن ،وقتي خودش مي خواد نقل محافل باشه و سرش را زير برف مخفي كرده من چكار كنم . متاسفانه من مي بينم كه پشت سرش حرف مي زنن و اين براي من سنگينه چون اون نتيجه انتخاب منه و به نظر من با حرفاشون من را هم زير سوال مي برن . شايد من دارم از حق خودم دفاع مي كنم و در واقع همه اين تلاش ها به خاطر لكه دار نشدن غرور خودمه. نمي دونم
    ویرایش توسط akasha : یکشنبه 22 دی 92 در ساعت 12:49

  15. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    منظورم این نبود که شما جزییات طلاقتون را برای من باز کنید.
    منظور اینه که مردی که از صدای پرینتر تا ریز و درشت رفتار شما ایراد می گیره، موضوع ثبت نبودن طلاق شما می تونه براش موضوع مهم و بزرگی باشه.
    از نظر قانونی و عرفی که مشخص هست متاهل بودید. شرعی را نمی دونم. ببخشید که گفتم شرعی.

    چرا همسرتون با خواهرش رفت پیش روانشناس؟ شما چرا نرفتید همراهشون؟
    قرار بعدیش برای دکتر چطور هست؟

    البته این حرف شما را قبول ندارم که گذشته هر کس گذشته و ما قراره آینده را با هم بسازیم.
    توی همه علوم بخشی به نام پیش بینی داریم. در این بخش با اطلاعات گذشته، مسیری که قبلا متغیرهای ما طی کردند و ... سعی می کنیم ادامه مسیر یا آینده را پیش بینی کنیم.
    گاهی یک یا چند داده پرت داریم که اون را کنار می ذاریم چون در مسیر کلی حرکت متغیر ما نیست.
    همون اتفاقاتی که می شه چشم پوشید. همون خطاهایی که توبه می شه و برای همیشه کنار گذاشته می شه،
    و همون چیزایی که گاهی می گیم گذشته را نبش قبر نکن یا یادآوری نکن.
    اما مسیری که متغیر ما اومده، نشان دهنده بقیه راهی که خواهد رفت هست.
    هر چند مسیر آتی هم ممکنه داده های پرت داشته باشه (رفتارهایی که ما انتظار نداشتیم و پیش بینی نکردیم) یا ممکنه صددرصد روی خط پیش بینی ما نباشه ولی در همون حوالی خواهد بود.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  16. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    akasha (دوشنبه 23 دی 92), paiize (یکشنبه 22 دی 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: شنبه 14 آذر 94, 14:57
  3. نامزدم عصبیه..روز به روز مشکلاتومن بیشتر میشه
    توسط dokhtare_asemoon در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 تیر 92, 18:39
  4. یک ماه پس از جدایی،هنوز مثل روز اول جدایی
    توسط bahar_N در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 06 مرداد 91, 10:17
  5. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 88, 08:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.