سلام دوستان
تقريبا يك سالي از زماني كه مشكلم را نوشتم مي گذره نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي استاين هم لينكش است . من تمام تلاشم را براي ساختن زندگيم كردم البته شايد اين كه مي گم تمام از نظر خودم درست باشه ولي همسرم همچنان به تهمت هاش به من ادامه مي ده قبل از عيد دستگاه ضبط صدا خريده بود و داخل كيف من گداشته بود تا صداي من را برايش از خانه پخش كند من اين قضيه را مي دانستم و مخالفتي نكردم گفتم شايد با اين قضيه خيالش راحتر باشه ولي وضع اسفباري ايجاد شد صداهاي من را براي خودش تجزيه و تحليل مي كرد اينجا گفتي واي اونجا چرا گفتي خدايا شكرت اين صداي پرينتر نيست صداي شير اب است و از اين جور اراجيف كه شرم از بيانشان دارم ، يك مدت هم به ايميلم گير داد و ايميل ويروسي كه از طرف ياهو ارسال شده بود را مي گفت تو براي كسي ايميل فرستادي كه ياهو برگشت زده و من هر چقدر قسم خوردم كه اين ويروسه باور نكرد ،باورتون نمي شه شب زايمانم مرا به خاطر اين قصيه چنان زد كه تا ساعت ها روي زمين افتاده بودم ( اون رمز ايميل من را داره خودم دادم كه بدانه من ريگي به كفش ندارم )تا اينكه يكي از دوستانش كه توي كار اينترنت است بهش ثابت كرد كه اشتباه فكر مي كرده ( البته ديگه ايميل هم ندارم چون رمزش را عوض كرده) . من الان دو روزه قهر كردم و خانه مادرم هستم چون واقعا از دست اهانت هاش خسته شدم مي خوا م به خاطر تهمت و افترا ازش شكايت كنم نمي دونم اين كار درسته يا نه ؟ بحث رفتن به مكه بودبه من مي گه براي تو واجبه بايد بري توبه كني مي گه من شاهد پيدا كردم من هم مي خوام شكايت كنم و تا وقتي شاهدا رو نياره كوتاه نيام اخه حرف مفت زدن بسه ديگه .كمكم كنيد اين كار از نظر شما درسته
- - - Updated - - -
سلام دوستان الان يك هفته ايي است كه برگشتم خونمون .جريانش مفصله . باباش زنگ زد كه دلش براي ديدن دخترم تنگ شده بيا اينجا كه با هم صحبت كنيم هر چي گفتم مي ارمش درب مغازتون قبول نكرد . باباش سنش زياده و يك جور كدخدا منشي تو فاميلشون داره خلاصه ان قدر اصرار كرد و با مادرم حرف زد كه قرار شد من برم و بعد از يك ساعت با اژانش برگردم . همسرم بچه را برد واحد خودمان و وقتي من رفتم كه بيارمش كمي با هم بحثمان شد اون هم قاطي كرد و من را از خونه بيرون كرد و بچه را هم نداد .پدرش هم كه رفت اون را هم از خونه بيرون كرد . من هم به مادرم زنگ زدم كه بيا بچه را نمي دهد اون ها هم با دامادمان امدند از طرفي پدرش هم زنگ زد خواهراش امدند. بعد از چهار ساعت با بدبختي دامادمان بچه را اورد پايين با اين شرط كه من نبرمش و من به خاطر بچم مجبور شدم انجا بمانم . تو اين يك هفته خيلي ها باهاش حرف زدن . مي گه بچه را نگه داشتم چون تنها راه نگه داشتن تواين بود مي دانيد نمي دانم قصدش چيه واقعا چي مي خواد . به خواهرش گفته من حتي يك درصد هم به زنم شك ندارم من مي ترسم از اينده كه اون را از دست بدم . به دامادمان گفته من هيچ مشكلي با سر كار رفتنش ندارم و اصلا به همكارش شك ندارم . به خودم مي گه تو واقعا من را نشناختي تو هزار توي مغز من را نشناختي ( مي دانيد خيلي ادم عجيبيه خيلي .هيچ وقت نمي فهميد قصدش از انجام كاراش چيه )من اصلا به تو شك ندارم تو هر وقت به من بي توجهي مي كني من اين طوري اذيتت مي كنم ،اخه مگه مي شه اين طور جدي پدر طرف را در بياري بعد بگي به خاطر اينه كه به من بي توجهي كردي.ولي بچه ها واقعا ادم كينه ايي هستش بسيار كينه ايي . نمي دانم مشكلش چيه . همش مي گه من دارم به تو چراغ مي دم كه زندگيمون درست بشه ولي تو نمي گيري ( نمي تونه عين ادم حرفش را بزنه مي گه تو خودت اگر عاشق مني بايد بفهمي ) مي گه تو به من اعتماد نداري و اين بزرگترين مشكل من با تو( منظورش در زمينه كاريشه به من مي گه كارت را ول كن بيا با من كار كن .يكي از دوستاي بيچارش هم همين كار را كرد ولي جز كلي ضرر هيچي عايدش نشد . شش ميليون وام ازدواجمان را داديم ريخت تو كارش ولي حتي هزار تومان هم سود عايدمان نشد كل پول هم از بين رفت . ) خوب من بر چه اساسي بايد به اين ادم اعتماد كنم و پول در اختيارش بذارم . بارها بهش گفتم من به تو اعتماد دارم ولي به كارت اعتماد ندارم . يعني مي شه يك ادمي براي رسيدن به خواسته خودش اينطور به ديگران بي پروا تهمت بزنه و با روح و روانش بازي كنه ؟ خواهراش مي گن اون مي خواد بابا رو راضي كنه كه با خواسته هاش موافقت كنه به همين خاطر اين كارا را مي كنه كه بابا ببينه زندگيش در خطره و با خواسته هاش موافقت كنه . مي گن اگه بهت بگيم چه كارايي تا حالا كرده كه بابا را راضي كنه با خواسته هاش موافقت كنه سنگ كوب مي كني .( پدر شوهرم وضعيت مالي خيلي خوبي داره ) شما چي فكر مي كنيد
- - - Updated - - -
يعني همه الان خوابيدن كه هيچكش هيچ نظري نداره. كجائيد بچه ها
علاقه مندی ها (Bookmarks)