به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 خرداد 93 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1391-10-28
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,574
    سطح
    22
    Points: 1,574, Level: 22
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 69 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    میخوام به طور قانونی از همسرم جدا زندگی کنم

    دیگه نمیکشم میخوام ازش جدا شم بهش نگاه میکنم باورم نمیشه یه روزی دوسش داشتم یه روزی دلم واسش تنگ میشد نمیدونم چطور شد نمیدونم از کی دیگه نبودنش اذیتم نمیکنه فقط میدونم دیگه نمیخوام باهاش زندگی کنم دیشب باز دعوا کردیم گفت به جدایی راضیه میدونم چرت میگه فقط حرف میزنه حاضرم همه چیمو ببخشم بچه که ندارم مهریه مو ببخشم خونه به نام منه حقوقم هم بد نیس میتونم زندگیمو بچرخونم فقط 6ماه خوش بودیم دوساله دارم تحمل میکنم دوسال از اولین دعوامون میگذره کاش همونجا جدا میشدم میترسم از قلب بابام از آبروی خانواده م از محیط کارم آخه چرا وجهه طلاق انقد بده چرا یه زن باید تا آخر عمر بسوزه و بسازه از ترس اینکه مهر طلاق رو پیشونیش نباشه توی یه فیلمی دیدم زن و شوهری رفتن دادگاه پیش قاضی تا اجازه بگیرن تو دو تا خونه مجزا بدون اینکه طلاق بگیرن زندگی کنن به نظرم فعلا این از طلاق خیلی بهتره به هردومون فرصت میده کسی هم نمیفهمه کسی میدونه راهش چیه

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    یکمی بیشتر توضیح بدین تا بچه ها بتونن کمکتون کنن. اینطوری کسی نمیتونه کمکی کنه!؟
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 خرداد 93 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1391-10-28
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,574
    سطح
    22
    Points: 1,574, Level: 22
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 69 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اصلا با هم تفاهم نداریم فکری و اعتقادی خیلی اختلاف داریم دو کلام که صحبت کنیم آخرش بحث و دعوا میشه درمورد خودم تو تاپیکای قبلیم صحبت کردم انقد حالم بده که حوصله توضیح دوباره ندارم الان سرکارم ولی حوصله خونه رفتن ندارم امیدوارم خونه نباشه دیشب تا صبح حالم بد بود اصلا به روی خودش نیاورد از صبحم یه زنگ نزد ببینه چه مرگمه دو روز خوشیم 1ماه قهریم میدونم تا وقتی بابام زنده س نمیتونم طلاق بگیرم نمیدونم چکار کنم دلخوشی و انگیزه ای هم به موندن و ادامه دادن به این زندگی که فقط اسمش زندگیه رو ندارم تازه یه ماهه رفتیم خونه خودمون این وضع منه...

  4. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شکوفه جان،

    من نگاهی گذرا به تاپیکهای قبلی شما کردم، چون خودت اشاره کرده بودی.

    اولین تاپیک شما بهمن ماه پارسال هست که نوشتی از ازدواجت پشیمونی و بدون علاقه با ایشون ازدواج کردی و چند ماه بعد از عقد هم متوجه شدی علاقه ای شکل نگرفته
    از خوبی و پاکی و ایمان و ..... شوهرت گفتی و اضافه کردی که من از نظر تحصییلات و وضعیت خانوادگی و .... همه چیز به شوهرم سر هستم و اصلا دوستش ندارم !!!!

    بعد می رسی به مقایسه همسرت با همکارهات و همکلاسیهات و نتیجه این که همسرت در این مقایسه ها هم نمره قبولی نمی گیره.
    یک دفعه این وسط یک دوست قدیمی که رابطه ایمیلی و تبادل شعر و احساسات شاعرانه دارید ابراز علاقه می کنه و یادش می افته بعد از سه سال رابطه به یک زن متاهل ابراز علاقه کنه !!

    خودت بارها توی پستها و تاپیکهات گفتی که من در رسیدن زندگیم به اینجا مقصر بودم
    چون شوهرم را دوست نداشتم و کمتر از خودم می دیدم دعوا می کردم، توهین می کردم، بداخلافی می کردم ... تا بالاخره اون هم صبرش تمام شد و به من پیوست.
    حالا دیگه تو دعواها ساکت نمی شینه و اون هم جواب می ده و ....

    به نظر خودت یک آدم چقدرر می تونه تحمل داشته باشه که توهین و بی محلی و ... ببینه و هیچی نگه؟
    چرا تاوان اشتباه شما را باید ایشون بده؟
    خواستگاری کرد و دروغی هم نگفت. شما قبول کردی و بعد پشیمون شدی چون فکر می کردی بهش سری!
    شما به قدری خودت را از ایشون سر تر می دیدی که درخواست دو تا مجلس جدا داشتی، برای این که فامیلهای شما فامیلها و خانواده ایشون را نبینند.
    تا این حد اونها را مایه سرشکستگی می دونستی.


    یه بار بشین با خودت فکر کن ببین می خوای چیکار کنی و تکلیفت با این زندگی چیه؟
    توی محاسباتت سهمی هم برای مردی در نظر بگیر که با هزار امید و آرزو ازدواج کرده، اگر چه در انتخابش اشتباه کرده.
    وقتی دختری بهش گفت نمی خوام فامیلهای من خانواده ات را ببینند باید تا آخر ماجرا دستش می اومد و می کشید کنار.

    بگذریم.
    زندگی ات مهم تر از نگاه مردم است.
    حیف زندکیت و مردی که می گی مرد خوبیه فقط روستاییه و ...
    یه بار دیگه از ته دلت تصمیم بگیر زندگیت را درست کنی. البته با عشق
    اگر با عشق و علاقه بری جلو می تونی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 14 دی 92 در ساعت 14:47

  5. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    alireza35 (شنبه 14 دی 92), majid_k (شنبه 14 دی 92), mercedes62 (یکشنبه 15 دی 92)

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 96 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1389-12-04
    نوشته ها
    404
    امتیاز
    6,886
    سطح
    54
    Points: 6,886, Level: 54
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    533

    تشکرشده 600 در 287 پست

    Rep Power
    55
    Array
    دوست عزیز
    اگر می خواید وضعیت زندگیتون درست بشه هر نوع ارتباط به صورت عاشقانه و دوستی رو با جنس مخالف قطع کنید
    برای بهبود رابطتتون چی کار کردین؟10 تا از مشکلات همسرتون رو بگید و بگید شما قبل از ازدواج چی می خواستین و الا چه تصوری دارین؟
    نظر همسرتون در مورد شما چیه؟فکر می کنید این اقا دقیقا چه حسنهایی داره ایا واقعا اون رو دوست دارید به چه علتی یا در مورد اون هم دچار توهم هستید؟
    در مورد ارتباطات قبلیتون کاملا توضیح بدید.

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 خرداد 93 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1391-10-28
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,574
    سطح
    22
    Points: 1,574, Level: 22
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 69 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جناب تماس میشه بفرمایین من کی و کجا گفتم دوستی یا رابطه عاشقانه با جنس مخالف دارم؟؟؟
    لطفا اگه میخواین نظر بدین یا راهنمایی کنین تاپیکهای مراجعین رو کامل بخونین بعد چیزی بنویسین
    خانم شیدا ممنون از راهنماییتون ممنون که وقت گذاشتین و همه تاپیکها رو خوندیدن همه ش درست بود فقط یه جا من اشتباه کردم اینکه ایمیل همکلاسیم رو که هیچوقت هیچ احساسی بهش ندارم و نداشتم رو اینجا مطرح کردم که جز اینکه چند روز منو توی فکر برد که چرا ابراز علاقه ش الان بوده هیچ مشکلی واسه من ایجاد نکرد تمام
    ولی دوستان فکر میکنن قضیه حتما یه چیزی بوده من بارها توی همون تاپیک هم گفتم فقط یه ایمیل و تمام
    مشکلات زندگی من انقدر زیاده و من انقدر درگیرم که با یک ایمیل مشکلاتم نه حل میشه نه بیشتر میشه
    کسی هم تا حالا زندگیشو فدای یک ایمیل از اون سر ایران نکرده
    شیدا جان من خودم میدونم رفتارای خودم باعث شده ولی شوهرمم فقط 6ماه ساکت بود بعدش اونم شروع کرد و دعواها شروع شد الانم اخلاق و رفتارش خیلی بدتر از من شده مقصر من بودم یا نبودم مهم اینه که الان به جایی رسیدم که علاقه ای بهش ندارم الان میبینم همون روحیه سنتی ایش رو حفظ کرده من فکر کردم رفته دانشگاه عوض شده روشنفکر شده ولی هیچ فرقی با فک و فامیلش نداره همونقدر بددهن همونقدر امل و سنتی همونقدر فکرش بسته س فکر ما با هم یکی نیس وگرنه بحث اخلاق و رفتار نیست اصلا حرف همو نمیفهمیم من نمیخوام و نمیتونم با چنین کسی بهترین روزهای عمرم رو هدر بدم از طرفی هم نمیتونم جدا شم. تنها کاری که فعلا میتونم بکنم اینه که جدا غذا میخوریم جدا میخوابیم جدا میریم بیرون و هیچ حرفی باهم نمیزنیم هردومون اینجوری راحت تریم تا اینکه بتونم خونه مو جدا کنم توی یه فرصت مناسب البته بعید میدونم بشه ولی تلاشمو میکنم

    - - - Updated - - -

    شیداجان فرمایش شما درسته من رفتارام اشتباه بوده ولی خود شما اگه همسرتو دوست داشته باشی حتی اگه رفتاراش شما رو اذیت کرده باشه شمام میشی مثل اون؟ تلافی میکنی؟ مسئله اینه که شوهرم دیگه علاقه ای بمن نداره وگرنه اینطوری رفتار نمیکرد دیگه براش مهم نیس کی برم خونه مریض بشم گریه کنم اصلا توجهی نمیکنه غذا درست میکنم نمیخوره جای خوابشو جدا کرده به نظر شما همه ش بخاطر رفتار من بوده؟؟ پس عشق و علاقه چی میشه زندگی مشترک چی میشه؟ انقدر منو سرد کرده که منم دیگه علاقه ای بهش ندارم وگرنه هیچ زنی یه شبه از زندگیش زده نمیشه
    من میدونم همه خوبیهاش توی 6ماه اول تظاهر بوده فقط بخاطر بدست آوردن من خرش که از پل گذشت اخلاقای بدش رو رو کرد مثلا اوایل میگفت هرجور میخوای لباس بپوش الان میگه باید اینجوری بپوشی یا خیلی چیزای دیگه.... نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی شوهرم فقط بخاطر موقعیتم با من ازدواج کرد ما 3ماه نامزد بودیم تمام اخلاقای بدمو همونجا رو کردم حتی مستقیم بهش میگفتم میگفت اشکال نداره شوهرم آدم بلندپروازیه میخواس از همه دوستاش و فامیلاش بهتر باشه مثلا داداشش زنی گرفته که واقعا خوشگل نیس باباش سبزی فروشه پایین شهری ان دیپلمه و تو خانواده شون سه نفر طلاق گرفته ان اصل و نسب درست و حسابی ندارن با خانواده شوهرم کارش به دعوا و فحش و.... کشیده درصورتیکه من همیشه بهشون احترام گذاشتم..... یا بقیه فامیلا و دوستاشم همینطور ولی من خانواده م همه دکتر مهندسن بابام وضعش خوبه جهیزیه و بهترین عروسی رو واسمون گرفت شوهرم از داداشم راه به راه پول قرض میگیره حقوقم از شوهرم بیشتره تمام قسطاشو میدم ضامنش میشم تو کاراش کمکش میکنم هیچوقت یه هزارتومن تو کیفم نیس همه ش خرج خونه میشه ظاهرمم خوبه به خودم و خونه میرسم همیشه مشکلاتشو حل میکنم ولی دیگه بریدم احساس میکنم گول خوردم خر شدم مسخره شدم شوهرم منو واسه خودم نمیخواسته شخصیتمو نمیخواسته دیگه نمیتونم ادامه بدم
    ویرایش توسط شکوفه کویری : یکشنبه 15 دی 92 در ساعت 12:58

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شکوفه کویری نمایش پست ها
    ولی شوهرمم فقط 6ماه ساکت بود بعدش اونم شروع کرد و دعواها شروع شد
    .
    مقصر من بودم یا نبودم مهم اینه که الان به جایی رسیدم که علاقه ای بهش ندارم
    اگه من خودم جای همسر شما بودم همون 6 ماه رو هم ساکت نمیموندم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط شکوفه کویری نمایش پست ها
    الان میبینم همون روحیه سنتی ایش رو حفظ کرده. هیچ فرقی با فک و فامیلش نداره همونقدر بددهن همونقدر امل و سنتی همونقدر فکرش بسته س
    خانم عزیز با این توصیفی که شما از همسرتون توی ذهنتون دارین و با این همه خودخواهی به جرات میتونم بگم هیچ وقت رنگ خوشبختی رو نمی بینید

    نقل قول نوشته اصلی توسط شکوفه کویری نمایش پست ها
    فکر ما با هم یکی نیس وگرنه بحث اخلاق و رفتار نیست اصلا حرف همو نمیفهمیم من نمیخوام و نمیتونم با چنین کسی بهترین روزهای عمرم رو هدر بدم از طرفی هم نمیتونم جدا شم. تنها کاری که فعلا میتونم بکنم اینه که جدا غذا میخوریم جدا میخوابیم جدا میریم بیرون و هیچ حرفی باهم نمیزنیم هردومون اینجوری راحت تریم تا اینکه بتونم خونه مو جدا کنم توی یه فرصت مناسب البته بعید میدونم بشه ولی تلاشمو میکنم
    .

    حالا انتخاب کردی و ازدواج کردی. خدا وکیلی تا حالا شده به شخصیت اونم احترام بذاری و آدم حسابش کنی؟ با این فرمایشات شما اون تنها چیزی که از شما دیده فقط تحقیر بوده و تحقیر و تحقیر. همین

  9. 2 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    satern (دوشنبه 04 فروردین 93), شیدا. (یکشنبه 15 دی 92)

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 96 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1389-12-04
    نوشته ها
    404
    امتیاز
    6,886
    سطح
    54
    Points: 6,886, Level: 54
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    533

    تشکرشده 600 در 287 پست

    Rep Power
    55
    Array
    دوست عزیز شما هنوز تعریف خیانت از نظر روانی رو نمی دونید .....
    نصف بیشتر مشکلات شما به خاطر تخیلات شماست و نه چیز دیگه!
    بخاطر نوع رفتارتون ترجیح میدم در این پست اظهار نظر دیگه ایی نکنم .
    امیدوارم مشکلتون زودتر حل بشه.
    ویرایش توسط tamas : یکشنبه 15 دی 92 در ساعت 14:19

  11. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    با توصیفاتی که شما از همسرتون کردید و ذهنیتی که نسبت بهش دارید، به نظر منم جدا بشید بهتره. گرچه ما قدر خیلی چیزا رو تا وقتی داریم نمیدونیم و ممکنه بعدها پشیمون بشید.
    الان چون وجهه طلاق بده شما می خواید دو تا خونه مستقل بگیرید؟! این بد نیست؟ یعنی جامعه و پدرتون و ... با این کار مشکلی ندارن و براشون عادیه؟!!!

  12. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    خواهر خوبم شما در زندگی مشترکتون دچار مشکل شدید به نظر دختر باهوشی میرسید پس به جای اینکه صورت مسئله رو پاک کنید یه صفحه کاغذ بردارید و صورت مسئله رو بنویسید بعد راه حلهایی که به فکرتون میرسه رو هم بنویسید اینجوری جواب مشکلتونو پیدا میکنید خوبی های همسرتونو بنویسید بدیهشونم بنویسید بعد ببینید چطور میشه ایرادا رو رفع کرد در مورد خودتونم این کارو بکنین از شوهرتونم کمک بخواهید . خواهر خوبم شاید شما به اجبار ایشونو انتخاب کردید ولی ایشون که اجباری نداشتن پس به شما علاقه داشتن برای همین هم شش ماه تحملتون کرده از روی سیاست نبوده از روی علاقه بوده ازدواج پلی نداره که کسی بخواد از روش رد بشه ازدواج یعنی یه عمر زندگی که باید با عشق باشه . دیدتونو نسبت به خودتون و شوهرتونو و خانواده ها عوض کنین اگه اول بهش علاقه نداشتین الان میتونین بهش علاقه مند بشید باور کنید امکان پذیره . اینو میگم چون تجربه اش کردم با فردی ازدواج کردم که قبلش حتی یه بارم ندیده بودمش و هیچ علاقه ای بینمون نبود سه ماه بیشتر نامزد نبودیم پس از ازدواج مشکلات خیلی زیادی داشتیم ولی عاشق هم شدیم اینو مطمئنم اگه بخوای بازم برات مینویسم


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.