درود باشندگان عزیز در تالار همدردی
سپاس از اینکه وقت میزارین و نوشته هام رو میخونین خوشحال میشم اگه بتونین بهم کمک کنین شاید بشه گفت تنها مسئله ای که توی زندگی مشترکمون نتونتسمی درش به تفاهم برسیم رو میخوام اینجا مطرح کنم
من 29 سالمه دیپلم(البته از نوع پولی توی دبیرستان غیرانتفاعی) شغلم آزاده و همسرم فوق لیسانس داره به جرا میتونم بگم توی 90 درصد مسالئل باهم تفاهم داریم توی 5% با هم سازگاری مطلق داریم فقط یه مشکل داریم اونم توی رابطه با فامیلای همسرمه
واسه من بشخصه مهمترین چیز اخلاقیاته نه اینکه حرفش رو فقط بزنم نه واقعا اینجوریه خودم هم خیلی سعی میکنم مراعات کنم.مهمترین ملاک واسه انتخاب همس بشخصه واسه من این بوده.توی یه خانواده پرجمعیت بزرگ شدیم آدمای شلوغ و بگو بخند بد کسی رو نمیخوایم درسته بعضی وقتا بینمون دلخوری پیش میاد ولی واقعا باهم راحتیم و خوش خدا بیامرزه مادرمو زن ساده و مهربونی بود شاید تو 20 سالی که سایش بالا سرم بود یامه فقط یکبار اونم خیلی آروم با شلنگ گاز منو زد اونم یادم نمیاد چیکار کردم تحصیلاتش تا 5 ابتدایی ولی خیلی باشعور و باشخصیت بود مهمترنی چیز یکه بهمون یاد داد اینکه بااخلاق باشیم منم همه تلاشمو کردم اینجوری بار بیایم چون خانواده پدریم واقعا آدم هایی بودن که منتظر آتو گرفتم و بقول جلب(همون پدرسوخته) بو.دن تا جایی کی متونستیم باهاشون رفت و آمد نمیکردیم که واقعا هم همینطوری بودن اینجوری از خانواده و بچه هاش دفاع میکرد شاید سالی یکبار یا 2بار میرفتیم مهمونی فامیل که الان که بزرگ شدم یمبینم واقعا حق داشت من خودمم اینجوری بار اومدم سعی میکنم جایی که اذیت میشم کمتر برم سعی کنم با آدمایی بگردم که بیشتر هم تیپ خودمم واسم پولدار بودن یا تحصیلات بالا چندان مهم نیست مهم شخصیتشونه که واسم باارزشه همیشه هم سعی کردم از دیگران یاد بگیرم تا انسان کاملتری بشم.
حالا برسیم به مشکلم توی روز حداقل چون مغازه هستم روزی 8سال توی اینترنت هستم و اطلاعات عمومیم خوبه توی مسنجر بیلوکس(یه مسنجر ایرانی هستش) میشه واسه خودت شخصی اتاق بسازی مدیریت یه اتاقی دست خودم بود که توی ضمینه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی با دوستان بحث میکردیم نزدیک به دوسال میتونم بگم توی سخنوری واقعا خوب هستم و اطلاعات خوبی هم دارم.تو دوران مجردی بیشتر با دوستام بودم میرفتیم بیرون قلیون میکشدیم هرووقت حوصلم سرمیرفت هفته ای دو یا 3بار بعد خواستگار یهمسرم خواست دیگه قلیون نکشم و اینجوری شد رابطم با دوستام تقریبا تموم شد الان فق من موندم خانوماده خودم و خانواده و فامیلای همسرم مشکل از اینجا شروع میشه که چون خنشون نزدیکه خانومم تقریاب همیشه روزا و بعدظر اونجاست مشکلی با این موضوع ندارم خودمم میرم هفته ای دو یا سه شب اونجاییم چون اهل گفتگو توی این ضمینه هستم و دوست دارم موضع جدیدی یاد بگیرم بحث پیش میاد خانومم هردفعه ناراحت میشه و تا میایم بیرون شروع میکنه به گیر دادن تا برسیم خونه خودمون واقعا دارم اذیت میشم عادت هم کردم قرار نیست چون متاهل شدم دیگه همه چیم رو تغییر بده از اولا بهتر شدم ولی واقعا همینی که هستم رو دوست دارم.چون خانومم توی اون مواقع یکم ناراحت میشه دیشب باباش بهم گفتش چرا حرصش میدی منم گفتم همینی که هست مثل بقیه.بعدش از سفره بلند شدم و چون قرار بود بریم بیرون آژانس گرفتم و رفتیم خونه دوستم بعدشم رفتیم خونه(از ماشین پدرخانومم استفاده نکردیم) کلا آدم احساساتی هستم نه دوست دارم کسی ناراحت کنم نه خوشم نمیاد کسی زیاد باهام ور بره.
حالا میخوام ازتون کمک بگیر که چیکار کنم
پیشاپیش از لطفی که بهم میکنین ازتون سپاسگزارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)