به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33

موضوع: من و نامزدم

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 92 [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من و نامزدم

    با سلام
    من نزديك به ٥سال با يه پسرى دوست بودم كه دوستم داشت.نمى گم دوستش داشتم كه نمى دونم
    ما تو اين دوران ٧ بار همو ديده بوديم،چون بعد ٦ماه از دوستيمون اون رفت با خانواده اش خارج كشور بعد ٢سال خانوادش امدن خاستگارى اول و بعد از راضى شدن خانواده ام ما نامزد كرديم
    بعد از مدتى ما هم رفتيم
    حالا كه امديم پسر خوبي بود ولى همه چيز را به مامانش گزارش ميداد مي خواستيم بريم بيرون مي گفت تا اينكه الان چه غذايى مخوايم بخوريم و كلا ادم بيخيالى بود خانوادش تحصيل كرده بودن در ظاهر ولى در باطن هيچي نمى دونستن از فرهنگ و با حرفاشون ناراحتم مي كردم خودشم حتي كوچكترين اداب غدا خوردنو رعايت نمى كرد
    مى گفتم همه چي رو نگو ميگفت چشم اما دريغ از انجام دادن همه كاراش همين بود يعنى فقط ميگفت چشم اما دريغ از انجامو اين رفتاراش ناراحتم مي كرد،ولي ميديم دوستم داره و ادم عصبي وبداخلاقى نيست و با من مونده اهل خيانت نيستومي گفتم درستش ميكنم
    اما اون همه چيش خانوادش بود در عمل و در حرف من
    همين عصبيم ميكرد ولي خيلى دوستم داشت و رفتارش با من خيلى خوب بود
    تا اين كه يه روز دعوا كرديم و رفت ديگه هم نه زنگي زد نه چيزي فقط گاهى يه چيزهاى مسخره اى مثل جوك برام تكس مي كنه خانوادم زنگ زدن گفتن بياين با هم حرف بزنيم مادرش گفت باشه فعلا كار دارم و ديگه زنگ نزد ما هم بعد سه هفته حلقه نامزدى را دادم خواهرم برد داد كه برادر نامزدم خانه بود و گرفت و اونا حتى زنگ هم نزدن خودش هم باز از همون مطالب مسخرش فرستاد و حتى حلقه ما را هم پس ندادن نميفهمم كاراشونو
    كمكم كنين من هنوز تو شوك اينم چرا اينطورى شد؟اون كه بى من ميمورد يه دفعه چش شد؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    اول از همه عنوان مشخص تری برای تاپیکت بذار تا راهنمایی دریافت کنی.
    میتونی از مثلث کوچیکی که زیر کامنتت قرار داره کلیک کنی و درخواست بدی.
    جزو قوانین سایت هست عنوان مشخص


    ببخشید من خیلی متوجه نشدم!بیشتر توضیح بده تا دوستان بتونن بهتر راهنماییتون کنن

    شما واون آقا چند سالتون هست؟

    ما تو اين دوران ٧ بار همو ديده بوديم،چون بعد ٦ماه از دوستيمون اون رفت با خانواده اش خارج كشور بعد ٢سال خانوادش امدن خاستگارى اول و بعد از راضى شدن خانواده ام ما نامزد كرديم
    شما پس 2 سال دوست بودید،و الان 3 ساله که نامزد هستید،درسته؟
    تو کدوم مدت 7 بار همدیگه رو دیدین؟توی همین 5 سال؟؟!

    بعد از مدتى ما هم رفتيم
    شما منظورتون همراه خانواده هست رفتید خارج از کشور؟رفتید همون شهری که این آقا هستن؟

    حالا كه امديم پسر خوبي بود
    ببخشید از کجا آمدید؟با کی آمدید؟

    الان هر دو خانواده ایران هستید؟

  3. 3 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 15 تیر 95), khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 09 دی 92)

  4. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شما چند سالتونه؟ ایشون؟
    تحصیلاتتون؟ کار و زندگیتون چطوره؟

    اگر از بی فرهنگی و نحوه غذاخوردن و اخلاقهاش و ... راضی نبودی، چرا از رفتنش ناراحتی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 15 تیر 95), khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 92 [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام،نه منظورم قبل نامزدى بود كه همو ٧بار ديديم بله الان ٣سال نامزديم و ١سال هم هست كه پيش هم بوديم،من ٢٣سالمه و ايشون٢٨،بله و هر دو خانواده خارج از كشور هستيم،و تو اين ١سال همه اين مشكلات به وجود امد

    - - - Updated - - -

    من ٢٣و ايشون٢٨،اره اصلا راضي نبود از هيچ كارشون ولى اينكه يك دفعه رفت منو شوك زده كرد همه ميگن به نفعمه ولى ميگم چرا كسيه كه ادعاش ميشد يه لحظه پيشم نيست از ناراحتي ارامش نداره يه دفعه اينكارو كرد چرا خانواده اش اينكارو كردن دارم ديونه ميشم از فكر،من دانشجوي داروسازي هستم ايشون مهندس برق وضع مالى دو خانواده در يه سطح بود،مادرشون پزشك اطفال پدرشون فوق فيزيك ولي رفتاراشون زير حد...

  7. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اگر از نامزدیتون راضی نبودی، بهتره که فعلا مسکوت بمونه تا ببینی می خواد چیکار کنه.
    سنش هم کم نیست که بشه این رفتارش را بخاطر سنش دونست.

    بی خیال باش و به کارهای شخصیت برس.

    می دونم حرفی که می زنم آسون نیست و ایشون سه ساله که نامزد شماست،
    اما نامزدی سه ساله، رابطه این شکلی، بلاتکلیف و ... بهتره با قاطعیت یک سرو سامونی بگیره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 15 تیر 95), kamr (دوشنبه 23 دی 92), khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 09 دی 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 92 [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسي از راهنمايي شما
    من مشكل اصليم اين اگه من در باطن از خانواده اش اصلا خوشم نميومد اما در ظاهر خيلى با هاشون خوب رفتار كردم و اصلا در برابر حرفاي باباش كه خيلى ناراحتم ميكرد حرفى نميزدمو عكس والعمل بدى نشون نميدادم ولى نميفهمم چرا اونا يه دفع اينجورى كردن چون دو خانواده به ظاهرم فكر كنين با هم خوب بودن ولى رفتار يه دفعه ايشون و خانواده اش منو شوك كرده كه چرا ؟يعنى خانوادهش زندگي پسرشون براشون مهم نبود ؟من دوستش نداشتم پس چرا اون اينجورى كرد

    مادر و پدرم از جداييمون راضين چون ميگن مرد زندگي نبود و تو ادامه زندگيت بايد تو ميساختى يه زندگي نه اون
    ولى رفتار يه دفعه ايشه كه ديوانه ام كرد اصلا شبها خواب ندارم نميدونم چيكار كنم

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    شما ظاهرا راضی بودی و قلبا راضی نبودی فکر نمیکنی اونام اینجوری بودن؟ شما اگه یه نفرو دوست داشتی باید خانواده اش روهم دوست داشته باشی هیچ کس نمی تونه وقتی ازدواج کرد خانواده اشو دور بندازه شما میتونید؟البته کم کم فاصله ایجاد میشه خود به خود و اگه شما بخواین این فاصله رو ایجاد کنین از خودتون بیشتر دور میشه . چرا پدرش شما رو ناراحت میکرد ؟چی بهتون میگفت ؟ شاید اگه بیشتر توضیح بدید بهتر بشه کمکتون کرد الان باید صبر کنید راه دیگه ای نداره اگه بهتون علاقه داشته باشه میاد طرفتون کار خوبی نکردین حلقه رو پس دادین.

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 92 [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسى از راهنمايتون
    من هيچ وقت نخواستم از خانواده اش جداش كنم حتى حرفيم نزدم فقط ميگفتم اينقدر كارايي ك ميكنيمو سريع گزارش نده يا الان چرا ميگى رفتى خونه تعريف كن،باباش مدلش اين بود هر كارى ميكردى اعتقاد نداشت خوب انجام دادى اگه نمى كردى بي فكر بودى اگه مى كرديم وظيفه بوده،كلا از درس خواندن تا بقيه كارا دخالت ميكرد از طريقه منم ميخواست كارايى كه دلش ميخوادو به پسرش بقبولونم.يعنى كلا رو اعصاب نه تنها من بلكه خانواده اش هم بود اين و از حرفاشون ميفهميدم اما من هيچى نميگفتم.
    اونا نميدونم چرا بايد ناراضى باشن اشكالي تو رفتارام نمى ديدم چون خودشون از دست پسراشون شكار بودن مامانش ميگفت ببخش اينا شوخياشونم مسخره اس يا باباش ميگفت اين دوستاشو بايد ازش جدا كني ولى من هيچ وقت نه بد پسرشونو گفتم نه به اونا بي احترامي كردم ولي رفتار يه دفعه اونا رو نميفهمم يعنى زندگى پسرشون مهم نيست يا واقعا مي خواستن جداشيم
    اگه ميخواستن جداشيم چرا خوب هيچ حرفى نميزنن؟
    من قبل اينكه بيام دوستش داشتم اما تو اين ١سال ديدم زندگى باهاش برام فقط ناراحتى داره اوايل ميگفتم از كارات خسته شدم هى قول ميداد ولي انجام اصلا ٦ماه اخر ديگه ديدم فايده نداره گفتم ولش كن باهاش زندگى ميكنم بهتر از اينه حرف مردم شم
    الان از دورى ناراحتم چون واقعا دليل رفتارشو نميفهمم؟نميفهمم چرا اون كه به قول خودش عاشقم بود اين كارو كرد.
    بعد از رفتنش هر روز حالمو ميپرسيد ولى من مونده بودم از بى خيالي هميشگي يا چى يا ميزد دلم تنگ شده يا دوست دارم ولى من دليل رفتاراشو كاراي خانوادشو نمي فهمم
    خواب ندارم ديگه غذا نميتونم بخورم
    تو اين يه ما٨پوند لاغر تر قبل شدم همش ميگم چرا چرا اخه اين كارو كردن
    ویرایش توسط khaste1 : دوشنبه 09 دی 92 در ساعت 17:07

  12. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    خسته جان،

    حتی الان هم که این تاپیک را نوشتی و ظاهرا دنبال راهی برای بهبود رابطه تون و برگشت نامزدت هستی،
    طوری نوشتی که من در خط به خطش این را دیدم که از بودن باهاش ناراحتی.

    برای همین هم گفتم خب شما که از این نامزدی ناراحتی و این آقا که این همه ایراد داره، حالا هم که رفته، دیگه چی می خوای؟

    منظورم این هست که در شرایطی که دنبال راهی برای برگشتنش هستی، بازم داری ازش بد می گی.
    بازم می گی بده، ولی کاش بیاد. وای به روزی که حالتون خوب بوده و مطمئن بودی که هست و می خوادت و نمی ره.
    در اون شرایط دیگه چقد از داشتنش ناراحت بودی و این ناراحتی را بهش منتقل کردی.

    این که خانواده نامزدت چه ویژگیهایی دارند یا ... مورد بحث نیست. شما که نمی تونی بری یک خانواده و کل سیستمش را عوض کنی.
    اونها این مدلی ان. شمایی که باید ببینی می تونی با این شرایط کنار بیایی یا نه. می تونی عضو این خانواده بشی یا نه. می خوای باهاشون باشی یا نه.

    چند بار توی نوشته هات اشاره کردی که با خانواده اش مشکل داری، دوستشون نداری، قبولشون نداری، بی کلاسند، بی فرهنگند و ...
    یه بار هم گفتی ولی به روشون نیاوردی که ازشون خوشت نمی آد.
    فکر می کنی نفهمیدند؟ فکر می کنی آدمها فقط باید یه چیزی بهشون گفته بشه تا بفهمند؟ حس های دیگه؟ تواناییهای دیگه؟ عقل و شعورشون؟ فکر می کنی متوجه نشدند که تو به هر دلیلی ازشون خوشت نمی آد؟

    حالا چطور می خوای با پسری زندگی کنی که بیشتر از حد مورد انتظار تو به خانواده اش وابسته است
    و از قضا تو هم از اون خانواده بدت می آد؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 15 تیر 95), khaleghezey (پنجشنبه 19 دی 92)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 92 [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درسته ولى من كلا زياد با كسى حرف نمى زنم از كسى هم ناراحت شم بروز نميدم،هميشه ناراحتم باشم لبخند ميزنم چون دوست ندارم نقطه ضعف نشون بدم
    اره من قبل رفتنش همش تو فكر جدايي بودم چون وجودش هيچ چيز خوبى نداشت حتى تمايل به رابطه باهاشو نداشتم
    اما بعضى اخلاقاش بود كه فكر ميكردمو ميكنم كه شايد مثل اون نباشه،مثل اينكه اصلا عصبانى نميشد به من احترام ميزاشت هميشه همه جا ميگفت كه عاشقمه اهل دعوا نبود اهل خيانت و دختر بازي نبود،سيگارنميكشيد
    اما بزرگترين عيبش اين بود كه فقط ميگفت چشم اما امكان نداشت انجام بده،و عادت شديدى به خانوادش داشت و از خودش اراده اى نداشت و همش دوستاش حتى من نبايديه دوست ميداشتم و مجبور بودم همه جا دوستاشو تحمل كنم حتى تو مسافرتا
    همشون مجرد بودن اما خوب بودن ولى يكيشون متاهل بود و خيلى به حركات من حساس بود همسرش خيلى خانم خوبى بود اما خودش منتظر بود تا من يه كارى انجام بدم كه يه جورى بگه اره ببين خانم چه ادا دارن بعد ميديم به همسرش ميگفت تو حالا هى مثل ماست وايسا
    يا ميگفت به نامزدم قيافه نون اب نميشه خودش و خانمش درس نخوندن و به من ميگفت حالا دكترم ميشي تو ؟بعد ميگفت داروخانه بزني كارتون ميگيره با اين ناز و ادا هات
    اصلا احساس ميكنم اون ياد نامزدم داده كه گربه كشى كنه اونم امده انجام داده مثلا ولى از برگشت و رفتار خانواده ام ترسيده نميدونم
    من تو اين مدت فقط جدا نشدم به خاطر بعضى اخلاقاي خوبش بود و ترس از اينكه بعدن با يكى بدتر بيفتم
    الانم ناراحتيم اينه چرا اون اين كارو كرد؟اون كه اين همه دوستم داشت چرا؟خانوادش كه همه جا منو به زور ميبردن كه ميخوام عروسمو همه ببينن و اگه جايي نمي رفتم ميگفتن شوهرش گفته زياد تو جمع نيارمش چشمش ميكنين اينارو جلو خانواده ام هم ميگفتن اصلا رفتاراشونو نميفهمم چرا يه دفعه اينجوري شد


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.