به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,223
    سطح
    19
    Points: 1,223, Level: 19
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دیگه خسته ام از مردی که مرد من نیست

    سلام به همه دوستان عزیز در همدردی

    الان که دارم اینو می نویسم بعد از یکی دو ساعت گریه و حس بن بستی که توش افتادم تصمیم گرفتم با کسی درد و دل کنم. کسی نبود و نخواهد بود. فکر کردم شاید این جا با ویژگی ناشناس بودن بتونم راحت حرفمو بزنم .

    من 29 ساله و همسرم 30 سالشه. ما هر دو تحصیلات مون کارشناسیه. تو محل کار با هم آشنا شدیم. خانواده همسرم اول کار خیلی مخالفت داشتن. بعد از این که راضی شدن با هم ازدواج کردیم. قرار بود اول ازدواج بدون کار کردن یه مدت به خودمون تو دوران عقد فرصت بدیم تا برای فوق درس بخونیم که نشد ...
    به دلایل زیاد ...
    این جوری شد که تازه بعد از 9 ماه از عقدمون تصمیم به کار گرفتیم. همسرم نمی خواست تو حوزه ای که هر دو تحصیل کرده بودیم کار کنه و همش دنبال یه کار پول ساز و به قول خودش بزرگ بود. کارایی که هیچ ربطی به تیپ شخصیتی من و خودش نداشت و غالبا باباش پیدا می کرد رو بررسی می کرد مثه نمی دونم آهن سازی و اینا ...
    نهایتا هم تو یه فیلد کاری فرهنگی شروع به کار کردیم که یه مدت که مثلا چند ماه بود گذشت از من اصرار که این جا جای کار کردن نیست و از همسرم انکار که این کار همه چیش خوبه و ...
    خلاصه بعد از یک سال و نیم از اون جا اومد بیرون با دعوا و ناراحتی ...
    5-6 ماهی هم بی کار بود. به قدری تنگ دست بودیم و روزامون سخت بود که خدا می دونه .
    یه پست دولتی بهش پیشنهاد شد با حقوق کم اما من مخصوصا تشویقش کردم و رفت. از همون اول هر روز گله و گله گزاری بود.
    یه کار دیگه با شوهر یکی از دوستای من برای بعدازظهراش ترتیب داد که آزاد بود.
    همین یک ماه پیش هم اون پست دولتی رو بی خیال شد ...

    الان سه ساله ما ازدواج کردیم. همسر من 30 سالس و از بعد ازدواج همیشه تو مضیقه ی مالی و نکبت بودیم. نه یه لباس درست، نه هیچی. عقده شده سر دلم مهمون دعوت کنم . هدیه خریدن و غیره که بماند. خیلی از دوستامون از دستمون ناراحتن چون فکر می کنن ما محل نمی ذاریم در صورتی که از فشار مالی زیر فشاریم.

    شوهرم تو این مدت مرتب از خانواده اش کمک مالی می گیره و یه جوری هم برخورد می کنه که انگار نه انگار دیگه اون اداره رو نمی ره. تا ظهر می خوابه و ...

    حالا همه اینا رو داشته باشید به هر کس و ناکسی که می رسید توضیح می داد حقوقش همش 400 تومنه. به شریکش تو کار بعدازظهر ... به برادر دوست من ... به فامیلش ... به حتی امشب به برادر من. برادرم با تعجب وا رفت.
    من اون لحظه حس کردم شخصیتم خورد شد جلوی داداشم. نمی فهمه که داره خودشو کوچیک می کنه. تو مسیر برگشت بهش گفتم چرا گفتی ؟ تو نباید نشون بدی که آدمی هستی که از پس یه زندگی برنمیای. عصبانی شد و گفت چه اشکالی داره ؟ خب نمی تونم ...

    همین نمی تونم رو به راحتی به همه می گه. مامان باباش هم می گن خودمون کمکت می کنیم.

    امشب تا نفس داشتم گریه کردم. خسته شدم ... نارضایتی داره تمام زندگی مشترکم رو از بین می بره. شوهر من حاضر نیست بره جایی کار کنه برای کسی الا و بلا برای خودش. اونم مثلا به سرش می زنه برم سوپری بزنم یا کارخونه ترشی یا وانت بگیرم بار ببرم نمی دونم از این جور کارای مسخره... بعد که می گم من اگه می خواستم با کسی ازدواج کنم که سوپری داشته باشه که با تو ازدواج نمی کردم عصبانی می شه.
    حاضر نیست کارمند باشه و همش از کارمندی بد می گه اما حاضر بره سوپر بزنه. حالمو به هم می زنه

    از یه طرف یه سری رفتاراش وحشتناک حرصم می ده. وحشتناااااااااااااااااااا اااااااااک ...
    مثلا نمی فهمه چی رو نباید کجا بگه مثه همین که برداشت به داداشم و هر کی رسید حقوق مزخرفشو گفت که من بهرحال ساختم باهاش.
    خیلی عصبیه تو برخوردای اجتماعیش. اینو بعد از عقد توش دیدم وگرنه تو دوران آشنایی اصلا بروز نمی داد. تو خیابون با این و اون کل می اندازه. مخصوصا توی رانندگی ... من همش استرس دارم الان با کی دعواش می شه.
    تنده خیلی ...
    یا از اون طرف می افته. هی شوخی می کنه هی شوخی می کنه ...
    روانی می شم ...
    مثلا دوستم خونه ما بود از وقتی شوهرم اومد خونه تا وقتی رفت یه حرف جدی نزد. حرص می خوردما
    خونه مامانم اینا همین جور
    این قدر سر این مسئله باهاش بحث کردم گاهی حواسشو فقط گاهی جمع می کنه

    از اون طرف تا بهش انتقاد می کنم برمی گرده بهم می گه برچسب نچسبون. همش داره حرصم می ده. دیگه داره روانی ام می کنه. نه امنیت مالی دارم نه امنیت روانی .

    نه این که فکر کنید باهام بداخلاقه. مرد مهربون و خیلی خوش اخلاقیه و دوستم داره و بهم توجه می کنه اما رفتاراش آزارم می ده.

    قبل ازدواج با یه سری اشتراکات مثه کتاب خوندن و رشد و اینا با هم ازدواج کردیم. من خیلی برام مهم بود با کسی ازدواج کنم که دنبال درس خوندن و این مسائل باشه. حالا می بینم از راه که می رسه می شینه به بازی کامپیوتری و از وقتی ازدواج کردیم سرجمع ندیدم 10 تا کتاب بیشتر خونده باشه و براش رشد فردی مهم باشه حتی ... در صورتی که قبل ازدواج خلاف این نشون می داد.
    این یه مورده که من دارم مثال می زنم و موارد زیاد دیگه ای این جوری هست. جوری که فکر می کنم اگه می دونستم این جوریه با همه ی ویژگی های مثبتش باهاش ازدواج نمی کردم.

    از این لجم می گیره که خودش رو یه جور دیگه به من نشون داد .

    الان بی کار و علاقه. بهش می گم بیا صبحا که بی کاری تو حوزه تخصص مون کار کنیم می گه من تو این حوزه ضعیفم. تو حوزه آهن و سوپر و غیره ضعیف نیستا . تو این حوزه ضعیفه.

    اخلاق بابای شکست خورده اشه که همیشه خواسته کارخونه و صنعت بزرگی داشته باشه و هیچی به هیچی ...

    دارم به این فکر می کنم تا کجا می تونم تحمل کنم این مرد رو ؟

    راستی یه چیز مسخره دیگه ... سه ساله ازدواج کردیم و من هنوز باکره ام. اوائل من می ترسیدم اما بعد اون نمی خواد هیچ تلاش جدی در این باره بکنه. انگار نه انگار. حتی یه بار گفت مگه این جوری لذت نمی بریم بی خیال. یا حتی بدن منو درست نمی شناسه ...

    امشب فکر کردم مرده شور این زندگی رو ببرن. کاش می شد طلاق بگیرم و راحت شم. این مرد با اونی که من فکر می کردم یه دنیا فاصله داشت. یه دنیا ... حس می کنم با یه غریبه دارم زندگی می کنم.

    شاید به نظر شماها که با مشکلاتی بحرانی تر از من مواجه هستید اینا مسخره باشه اما اینم بدونید اینا مشکلاتین که هر روز داره منو سردتر می کنه. من از بی پولی و حماقت های همسرم دارم می برم.

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    من جواب خاصی به نظرم نمی رسه.
    دیدم شما بیداری و من هم بیدارم، گفتم باهاتون صحبت کنم. انشاله فردا دوستان تاپیکتون را می خونند و راه حل می دن.

    آخه مگه می شه سه سال رابطه نداشته باشید؟ پس برای چی ازدواج کردید؟
    یعنی رابطه ناقص دارید؟ یا اصلا رابطه ندارید؟

    ببخشید اینطور می گم.
    ولی مردی که نه کار می کنه، نه از پس محارج زندگیش برمی آد، نه از نظر اجتماعی از بودن در کنارش خوشحالید، نه رابطه جنسی درست دارید ...
    اگر باکره باشید فکر می کنم بخاطر ناتوانی جنسی می تونید درخواست جدایی بدید.

    فردا بقیه می آن کله من را می کنند، که چرا با یک پست مراجع، پیشنهاد جدایی دادی.
    ولی آخه این آدم را می شه عوض کرد؟
    شما تا چه حد می تونی منعطف باشی و از خواسته هات بگذری؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 07 دی 92 در ساعت 05:01 دلیل: یادم رفت سلام کنم

  3. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Elena1994 (شنبه 28 دی 92), khaleghezey (شنبه 28 دی 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,223
    سطح
    19
    Points: 1,223, Level: 19
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شیدا

    رابطه کامل نداریم ...
    نمی دونم . برای همین تاپیک زدم . خسته ام خیلی . خیلی ...

  5. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام زندگی جان. من حواسم نبود به شما خوش آمد بگم. به تالار همدردی خوش اومدید.

    مشاوره رفتید؟ دکتری، درمانی، چیزی ....

    طبیعی نیست که رابطه ندارید و براشون مهم نیست.

    خانواده اش به چه دلیلی حمایت مالی می کنند ازش. چرا نمی ذارن مستقل بشه و به فکر زندگیش باشه؟
    در جریان مشکل زناشوییتون هستند؟ شاید اینطوری می خوان شما را راضی نگه دارند.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,223
    سطح
    19
    Points: 1,223, Level: 19
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی عزیزم

    نه خانواده اش اطلاعی ندارن و کمک مالی رو به خاطر این می کنن که پسرشون تحت فشار زیاد کار نباشه. از صبح می رفت سر کار وقتی سر اون کار دولتی بود و بعد مستقیم می رفت سر اون کار آزادش که تا حالا سودی ننداخته. یکسره کار می کرد. در واقع دل شون سوخت ...
    شوهرم آدم بی مسئولیت و تنبل و بی عاری نیست ایرادش اینه که راه رو اشتباه می ره و تصمیمات غلط می گیره
    این که رابطه جنسی نداریم هم داریم اما کامل نیست. حس می کنم به خاطر شناخت ناکافیش از بدن من و نداشتن اعتماد به نفسه .
    تا حالا پیش مشاور و پزشک نرفتیم. من خودم به تنهایی رفتم اما هیچ کدوم اون دکترای زنی که رفتم به درد بخور نبودن .
    همسرم نرفته ...
    الانم به قدری از لحاظ مالی در مضیقه هستیم که ...

  7. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آخه می گید کار صبحش را کنار گذاشته و تا ظهر می خوابه بعد می ره سراغ کار دومش.
    به هر حال کارش درآمد که داشت، بیمه که داشت، امیدی که به آینده اش بود. از خوابیدن که بهتر بود.

    شما شرایط خودتون و زندگیتون را بهتر می دونید.
    اگر برید سرکار، همسرتون بیش تر از این از نظر مالی بی توجه نمی شه و تصمیمات پر ریسک نمی گیره؟

    اگر فکر می کنید سرکار رفتن شما به ضرر زندگیتون نمی شه، می تونید خودتون هم کار کنید.
    هم درآمدش کمکی هست براتون و هم این که اساعتی را بیرون از خونه هستید و برای روحیه تون خوبه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,223
    سطح
    19
    Points: 1,223, Level: 19
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آره می خوابه متاسفانه ... کارش درآمد خیلی کم داشت. مشکل من این بود که این مسئله رو جار زد. بیمه هم داشت اما آینده واقعا نداشت
    منم موقتا نمی رم سر کار چون کنکور دارم وگرنه می رم و نه پرو نمی شه ...
    می گم که مشکلش تنبلی و بی عاری نیست. مشکلش اینه که فقط برای یه سری کارای مسخره انگیزه داره و حاضره کار کنه اونم حسابی
    این اون چیزیه که من باهاش مشکل دارم .
    در واقع نحوه ای که بخواد زندگی مون اداره بشه تو اون با هم مشکل داریم.

  9. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سلام خواهر عزیزم خوش اومدید همونطور که شما از این وضعیت مخصوصا وضع مالی خسته و عصبی هستید به نظر میرسه شوهرتون هم همونجور هست و خودشو بعضی وقتا با شوخی بعضی وقتا هم با عصبانیت خالی میکنه . خیلی خوبه که عصبانیتشو سر شما خالی نمیکنه و با شما مهربونه یعنی خیلی دوستتون داره . حالا که برای کارهایی که دوست داره انرژی میذاره چرا نمیزارید اون کارو بکنن بعضی مردا دوست دارن برا خودشون کار کنن و اصلا دوست ندارن حقوق بگیر باشن اتفاقا خیلی هم موفق میشن تو این کارا . جالبه بدونید من چند تا از کارخونه دارهای بزرگ رو میشناسم که با همین کارهای خیلی کوچک شروع کردن ولی تلاش و پشتکار و همراهی شما رو طلب میکنه مثلا همین کا نیمه وقتو حالا که صبح بیکاره چرا تبدیل به تمام وقت نمی کنید؟ در مورد رابطه جنسیتون هم چون شما اولش ترس داشتید الان ایشون هم سرد شده و باید کم کم پیش برید و تشویقش کنید و اگه بازم نشد حتما باید به پزشک یا روانپزشک مراجعه کنید نگران نباشید به نظر میاد هردو شما سرد مزاج باشید متخصص طب سنتی هم میتونه کمکتون کنه.

  10. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    mercedes62 (شنبه 07 دی 92), کاغذ بی خط (سه شنبه 24 دی 92)

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,223
    سطح
    19
    Points: 1,223, Level: 19
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام واحد عزیز
    حق با شماست. همسر من زیر فشار شدیدی قرار داره. اون شبی که این ها رو نوشتم طرفای صبح بود که بیدار شد و وقتی من حرفامو بهش گفتم که این جا بیانشون کردم گریش گرفت حتی روحیش خیلی خرابه و داغونه. نمی دونم باید چی کار کنیم. آدم توانمندیه اما خب انگار مدام داریم بدشانسی می آریم.

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 دی 97 [ 13:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,404
    سطح
    42
    Points: 4,404, Level: 42
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    75

    تشکرشده 32 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و امید بهروزی برای شما و همسرگرامی.....
    من با توجه به تجربیات نه چندان خوشایند خود از زندگی مشترک به عنوان یک مرد و اینکه میفرمایید رابطه جنسی ندارید یک سوال دارم....آیا همسرتون واقعا شما را دوست دارند یا به دلایلی از زندگی با شما خسته اند؟ رک و پوست کنده من با همسرم که همکلاسیم بود سه سال پیش عقد کردم ولی چندان به ایشون علاقه مند نیستم و این بی علاقگی چند اثر تلخ بر زندگی ما گذاشته : ۱~عدم تمایل من به برقراری رابطه جنسی,زیرا از بدن و چهره و فیزیک بدن همسرم خوشم نمیاد۲~بی انگیزگی برای کار و تلاش خصوصا بیزاری از مارهایی مانند درس خواندن و فعالیت های فکری که شوق و تمرکز بالاتری می طلبه..... ...من تا قبل ازدواج درسخوان بودمولی بعد ازدواج دیگر علاقه ای به رشد فکری و روحی ندارم.حتی به فکر میوه بار زدن و فروختن هم افتاده ام ......نظر من نسخه ی شما نیست بلکه تنها یک نگاه خاص به زندگی شماست.شاید بالواقع شوهرتان فوق العاده شما را دوست داشته باشند. ولی تجربه تلخ من اینو میگه که مرد وقتی زن رو نخواد نسبت به زندگی سرد میشه


    ====================

    ویرایش >>> بالهای صداقت

    جناب نیک مرام حس نوعدوستی و تلاشتان در جهت کمک رسانی به دیگران پسندیده و نیکوست
    امیدوارم مشکل شما نیز مرتفع گردد
    برای پر ثمرتر بودن پست های مشاوره ای لطفا قبل از دادن مشاوره به سایرین حتما تاپیک آفت های احتمالی در کار مشاوره را مطالعه بفرمایید
    گویی دچار آفت زیر گشته اید:

    آفت های احتمالی در کار مشاوره
    يازدهمين آفت مشاوره : عدم متوجه شدن پديده انتقال متقابل


    اين آفت ، نقطه مقابل آفت انتقال هست كه در پست قبلي شرح داديم. و مشكلي هست در نحوه برخورد مشاور با مراجع كه از زندگي شخصي مشاور منشاء گرفته است.

    يعني در اينجا مشاور ناخودآگاه ، حس و فكر خود را در مورد مهمترين شخصيت زندگيش را به مراجع تعميم مي دهد.
    مثلا مشاوري كه با يكي از اعضاء خانواده و خويشان مشكلي دارد، در اينجا مراجع را در جايگاه او مي نشاند.
    عشق و نفرت و تعاملي كه مشاور در زندگي واقعي خود نسبت به كسي داشته هست فرافكن مي كند به مراجع.

    مشاوراني كه شيفته مراجع مي شوند،‌ يا مشاوراني كه مراجع را در هيئت دوست مي بينند و با او پايه دوستي مي گذارند، مشاوراني كه دست به استهزاء ، محكوم سازي مراجع مي زننداز مواردي هست كه به آفت انتقال متقابل اشاره دارد.

    اين مسئله به نقش خودآگاهي مشاوران ، اهميت مضاعفي مي بخشد.
    مشاور نبايد حب و بغض ها و موضع گيري ها و سوگيري هايي خود نسبت به اطرافيانش را به مراجعان تعميم دهد.(نبايد اين هماني كند.)
    ویرایش توسط بالهای صداقت : چهارشنبه 11 دی 92 در ساعت 18:28


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درگیر خاطرات بد گذشته هستم و حالم خوب نیست
    توسط Mina101 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: شنبه 19 خرداد 97, 10:46
  2. حس میکنم همسرم اونی نیست که میخواستم
    توسط amirsoheili در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 تیر 93, 15:15
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 91, 20:39
  4. جدایی یا صبر و ادامه دادن (خواستن همیشه توانستن نیست)
    توسط sonic.quak در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 خرداد 91, 01:50
  5. عدالت در خواستگاری نیست
    توسط daneshjo در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 44
    آخرين نوشته: پنجشنبه 24 اردیبهشت 88, 23:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.