به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 آذر 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1392-9-26
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,529
    سطح
    22
    Points: 1,529, Level: 22
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات ازدواج با مرد بچه دار و جدایی یا تحمل

    سلام، من تازه وارد این تایپیک و این سایت شدم و میخوام از شما دوستان و تجربه ها تون واسه حل مشکلم راهنمایی بخوام. من حدود کمتر از یک ساله ازدواج کردم و دو ماه بعد عقد مون اومدیم خونه خودمون و مستقل شدیم. و الان 7ماهه خونه خودمم. من حدود 3-4 ماه قبل ازدواج با همسرم آشنا شدم و با هم صحبت کردیم تا شناخت پیدا کنیم. همسرم بعد یه مدت آشنایی گفت باید چندتا موضوع مهم توی زندگیشو بامن درجریان بذاره و بعد درمورد ازدواج تصمیم بگیرم. اولش گفت که قبلا ازدواج کرده و جدا شده بعد یه مدت که پذیرش این موضوع رو در من دید گفت از اون زن یک دختر12-13 ساله داره که الان هزانتش با مادرشه و توی یه شهر دیگه زندگی می کنن.بعد چند روزی گفت یه موضوع دیگه هم هست باید بدونی و اینکه بعد جدایی با یه خانم دیگه هم ازدواج کرده و چندماه بعد جداشده و آخر اینکه چندسال بعدش دوباره خانم اولش رجوع میکنه و دوسال میمونه و باز جدا میشه. شرایط سختی بود و من خیلی ساده به قضیه نگاه کردم و به هر حال به خواستگاریش جواب مثبت دادم. فکر میکردم بچه به مادرش برای همیشه زندگی می کنه و تاثیری توی زندگی من نداره فکر میکردم همسرم رفتن بچه پیش مادردخترش رو پذیرفته و این موضوع اذیتش نمیکنه فکر میکردم آدم روشنیه . چون قبل ازدواج که دلیل داد هزانت بچه به مادرش رو ازش پرسیدم خیلی ساده و راحت جواب داد بچه خودش مادرشو انتخاب کرده و اونجا راحتته و من اجبارش نمیکنم. اما دریغ که اینا همش توهمات و تصورات من بود. رفتن به خونه خودمون مصادف شد با تعطیلات مدارس و کل این تعطیلات دخترش پیش ما بود و روزهای اول ازدواجم مثل شب تاریک شد و تمام عشقی که به خلوت با همسرم قبل ازدواج داشتم تا ابد تباه شد. با اومدن دخترش ، دیدم همسرم رابطه و احساس بسیار عمیقی با دخترش داره که با بقیه پدر و دخترا متفاوته و من نمیتونستم اینو بپذیرم. داشتم داغون میشدم حتی دست به خودکشی زدم اما همسرم زود فهمیدو منو رسوند بیمارستان و یه هفته بعد دوباره برگشتم به دنیا. بعد که مدارس باز شد دخترش تعطیلا آخر هفته و معمولا ماهی سه روز پیش مابود. اما یک ماه پیش مادرشو مجبور کرده بیان شهرما خونه بگیرن و اینجا مدرسه بره و از اون موقع پیش ماست و معلوم نیست چی قراره سر من و زندگیمو و آینده و عشق و احساسم بیاد

    - - - Updated - - -

    درضمن یادم رفت بگم من شاغل و کارمند هستم و اولین تجربه ازدواجمه

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 مرداد 95 [ 11:31]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    3,415
    سطح
    36
    Points: 3,415, Level: 36
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    320

    تشکرشده 515 در 170 پست

    Rep Power
    33
    Array
    دوست عزیز متاسفانه شما توی فرآیند ازدواج سطحی پیش رفتید و با اینکه قبل ازدواج همسرتون واقعیت هار و به شما گفت شما پذیرفتی ایشون قبلا دوازدواج ناموفق داشته و شما نادیده گرفتی
    من در این ازدواج همسرت رو مقصر نمیدونم چون ایشون شرایط رو به شما گفتن و شما با پذیرش شرایط همسر ایشون شدی
    حالا میخوام یه کم در مورد شرایط خودت و همسرت برای ما توضیح بدی سنتون؟ اوضاع مالی شما و همسرتون؟ شرایط اجتماعی و فرهنگی؟ تحصیلات خودتون و ایشون؟
    چه ویژگی های مثبتی در همسرت دیدی که بهش جواب مثبت دادی؟
    انتظاری که خودت از زندگی مشترک و همسرت داری؟

  3. 3 کاربر از پست مفید mis-marjan تشکرکرده اند .

    kamr (سه شنبه 26 آذر 92), sara 65 (یکشنبه 01 دی 92), کاغذ بی خط (یکشنبه 01 دی 92)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    اول اینکه زندگی با مردی که دوبار جدا شده نباید خیلی براتون رویایی و رومانتیک جلوه می داد و یه سری موارد رو باید حتما در نظر می گرفتید و یا تحقیق می کردید که چرا جدا شده
    شما از یه سری موارد به قول خودتون ساده گذر کردید که خیلی خیلی مهم هستند
    دوم اینکه هیچ کی تو دنیا نیست که بتونه عشق و علاقه یک پدر و فرزند رو کم کنه و حتی اگه همدیگرو نبینن اون علاقه همیشه تو دلشون هست .

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام

    الان مشکلتون فقط اون بچه است یا مشکل دیگه هم دارید؟

    بدترین حالت و ناموفق ترین حالت طلاق هست چرا خودکشی کردی ؟

    با اون آقا راجع به بچه و آینده صحبت نکردی؟اگر کردی پاسخ چی بود؟

    ایشون بعد خودکشی علت رو نپرسید؟
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 آذر 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1392-9-26
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,529
    سطح
    22
    Points: 1,529, Level: 22
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mis-marjan نمایش پست ها
    دوست عزیز متاسفانه شما توی فرآیند ازدواج سطحی پیش رفتید و با اینکه قبل ازدواج همسرتون واقعیت هار و به شما گفت شما پذیرفتی ایشون قبلا دوازدواج ناموفق داشته و شما نادیده گرفتی
    من در این ازدواج همسرت رو مقصر نمیدونم چون ایشون شرایط رو به شما گفتن و شما با پذیرش شرایط همسر ایشون شدی
    حالا میخوام یه کم در مورد شرایط خودت و همسرت برای ما توضیح بدی سنتون؟ اوضاع مالی شما و همسرتون؟ شرایط اجتماعی و فرهنگی؟ تحصیلات خودتون و ایشون؟
    چه ویژگی های مثبتی در همسرت دیدی که بهش جواب مثبت دادی؟
    انتظاری که خودت از زندگی مشترک و همسرت داری؟
    سلام
    ممنون از پاسخ و پیگیریتون
    من کارمند هستم و دارای تحصیلات کارشناسی ارشد که قبل ازدواج درصدد بودم برای دکترا از بورس بگیرم اما شرایطی پیش اومد که نونستم برم. بعدش واسه دکترای ایران خودندم که مصادف شد با آشنایی با همسرم و سر جلسه کنکور نرفتم. چون شرایط روحیم جوری بود که قصد داشتم ازدواج کنم.
    من 31 سال سن دارم و همسرم 41 ساله هستند.
    همسرم کارمند ند. ایشون مرد بسیار خونواده دوست هستند خیلی اهل دوست و رفیق و بیرون رفتن نیستن . بسبار قابل اعتمادند.و بسیار احساسی و من هم بهشون علامندم و اینها دلایل انتخاب من بودند.
    ازنظر اجتماعی و فرهنگی و سطح طبقاتی اختلافی نداریم و تقریبا در یک سطح هستیم.
    البته همسرم کمی تعصبی هم هستند و لی این موضوع منو خیلی اذیت نمیکنه و باهاش مشکلی ندارم
    از نظر مالی همونطورکه گفتم هردو کارمندیم و نمیشه گفت خیلی خوبه ولی مشکل مالی خاصی نداریم.
    خونواده هامون باهم راحتن و مشکلی ندارن.
    تنها مشکل من نوع برخورد و احساسیه که همسر با دخترش داره
    گاهی اصلا نمیتونم حضور این دختر رو توی زندگی و خونه م بپذیرم و اینقدر بهم فشار میاد که دوست دارم ازخونه بیرونش کنم
    البته رابطه من با دختر همسرم خوبه یعنی نذاشتم این دختر، حساسیتی که من به وجودش دارم رو خودش هم احساس کنه. و از این حساسیت من و همسرم مطلعیم
    همیشه دوست داشتم با همسرم فقط برای هم باشیم و بقیه مسائل زندگی چه بچه چه خانواده هامون در مرحله بعدی قرار بگیرن . عاشق سفربودم و هستم و دوست دارم با همسرم دوتایی سفر بریم اصلا دوست ندارم دخترش همراهمون باشه اما اینو همسرم درک نمیکنه.
    عاشق آشپزی غذاهای خاصم و دوست دارم این غذاها رو اول فقط برای خودم و همسرم دوتایی بپزم ولی حضور این دختر همیشه منو اینجا هم آزار میده
    باور کنید آدم بدی نیستم اما میخوام این لذات رو فقط با همسرم تجربه کنم نمیخوام با احساس و تصورشون زندگی کنم .
    گاهی دلم به حال خودم میسوزه. اما خودم کردم.و خودم خواستم. اما اصلا اینطوری به زندگی نگاه نمیکردم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام

    الان مشکلتون فقط اون بچه است یا مشکل دیگه هم دارید؟

    بدترین حالت و ناموفق ترین حالت طلاق هست چرا خودکشی کردی ؟

    با اون آقا راجع به بچه و آینده صحبت نکردی؟اگر کردی پاسخ چی بود؟

    ایشون بعد خودکشی علت رو نپرسید؟
    سلام و ممنون از پاسخگوییتون.
    الان مشکل عمده من وجود این دختر در خونه منه. حضورش اذیتم میکنه. نوع رفتار و احساس همسرم با این دختر آزارم میده
    گاهی واقعا بهم میریزم و فقط فقط به جدایی متوسل میشم.
    روزی که دست به خودکشی زدم(حدود 60-70تاقرص خورده بودم) هنوز حدود 3ماه از ازدواجمون میگذشتو من همه چیزو تموم شده دیدم احساس کردم دیگه نمیتونم توی زندگی همسرم بمونم و این زندگی رو تحمل کنم دیگه نوع برخوردش با دخترش رو نمیتونستم ببینم. ازطرفی از جدایی و عواقبش میترسیدم و اون لحظه خوردن قرص تنها راه حلی بود که به نظرم رسید.
    قبل ازدواج همسرم و خونوادشون خیلی تاکید داشتن که هزانت بجه با مادرشه و خود بچه مادرشو انتخاب کرده که من اصلا به برگشت این بچه فکر هم نمیکردم. فقط گفتن ممکنه ممکنه احتمال داره مادر این دختر بمیره یا زادواج کنه و این دختر مجبورشه بیاد پیش شما.
    همسرم قبل ازدواج وقتی از دخترش صحبت میکرد بیشتر بر تمکین مالی و آینده این دختر تاکید داشت و من با این موضوع مخالفتی نداشتم
    بعد اون اتفاق و برگشت من از بیمارستان، همسرم جوری برخورد میکرد که انگار اتفاقی نیفتاده و من ازسر دلخوشی دست به اینکار زدم و انگار داشت منو با بی تفاوتیش شرمنده میکرد.
    درواقع با بی تفاوتی کاری کرد که منو خاموش کنه.
    ویرایش توسط parypanahy : شنبه 30 آذر 92 در ساعت 10:57

  7. کاربر روبرو از پست مفید parypanahy تشکرکرده است .

    فکور (یکشنبه 01 دی 92)

  8. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    به ویژگیهای همسرتون اضافه کنید که بسیار باسیاست با شما برخورد کردند و می کنند

    اول شما را از نظر عاطفی وابسته کردند
    بعد جریان جداییشون را گفتند صبر کردند تا کاملا کنار بیایید و بپذیرید
    بعد جریان بچه را گفتند باز صبر کردند تا کنار بیایید
    بعد جریان ازدواج دوم را گفتند صبر کردند ...
    بعد بچه را آرودند خونه و ...
    با موضوع خودکشی شما خیلی خوب و باسیاست برخورد کردند و ...

    می دونی که جریان همون قورباغه است که می ندازن تو آب و ذره ذره دمای آب را بالا می برند تا پخته بشه.
    اگه یک دفعه بندازن تو آب جوش سریع می پره بیرون.

    فقط برام سواله که با این همه برنامه ریزی و سیاست چطور دو بار طلاق گرفتند.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khoshkhabar (یکشنبه 01 دی 92), sanjab (یکشنبه 01 دی 92), ساحل 63 (شنبه 30 آذر 92)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    پری جان، این حرف من شاید شعار به نظر برسه ولی توی سن و سال من تجربه جایی برای شعار نمیزاره. باید عشق بورزی تا بتونی عشق رو دریافت کنی.

    فکر کن دختر خودته و عاشقانه دوستش داشته باش، هم اونو و هم همسرت رو. بدون اینکه در مقابلش چشمداشت دریافت عشق و محبت داشته باشی. دقیقا مثل یک مادر.

    مطمئنم اگه اینطوری باشی حتما مزه عشق رو در کنار همسرت و دخترت خواهی چشید.

  11. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 30 آذر 92)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 بهمن 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    4,421
    سطح
    42
    Points: 4,421, Level: 42
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    182

    تشکرشده 174 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    چرا با اين سن كمت و شرايط خوبت با يه مردي كه دوبار جدا شده و يه دختر 12ساله داره ازدواج كردي؟
    فكر نميكردم كسي را ببينم كه مثل خودم انقدر با احساسات صرف انتخاب همسر كنه.
    منم در سن 25 سالگي و با مدرك مهندسي از يه دانشگاه خوب تهران و شاغل يه شركت دولتي معتبر با يه مرد مطلقه كه 2 تا بچه داشت ازدواج كردم.اونم مطلقه بودن و بچه داشتن را مرحله به مرحله بهم گفت.اول از نظر احساسي منو وابسته كرد بعد گفت يه بار جدا شده.بعد از يه مدتي گفت بچه هم داره .اوايل گفت پيش مادرشونن.
    داستان من خيلي طولانيه فقط همينو بگم كه تازه بعد از 7سال زندگي 2 ساله كه فهميدم آقا بعد از جدايي از همسر اولش وازكتومي كرده بوده و به من نگفت.يعني چون خودش بچه داشت با بيرحمي منو از مادر شدن محروم كرد.
    وضعيت خوبي ندارم خسته و درمونده شدم.
    تجربه مو گفتم تا شايد كمكي بهت بشه.

  13. کاربر روبرو از پست مفید khoshkhabar تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 01 دی 92)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 آذر 94 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    2,683
    سطح
    31
    Points: 2,683, Level: 31
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,932

    تشکرشده 348 در 164 پست

    Rep Power
    33
    Array
    منظورت از این که می گی از نوع رابطه و علاقه همسرم و دخترش بدم میاد چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    میشه جزییات رو بگی مثلا چه جوری برخورد می کنه؟
    چی اون رابطه برای تو دردناکره؟
    علت جدایی ار همسرای قبلیشون چی بوده؟

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    دوباره سلام

    از نظر منطقی اون آقا باید با کسی با شرایط شبیه خودش ازدواج میکرد نه با یه دختر که شور و شوق یه زندگی دست اول رو داره

    باز هم از نظر منطقی که نگاه کنیم اون دختر به هر حال به پدرش نیاز داره بی انصافیه که شما توقع داشته باشی پدرشو نبینه یا کاری براش انجام نشه مطمئنا حداقل تا 18-19 سالگی اون دختر روابط با پدرش رو با همین کیفیت ادامه میده بعدش هم شاید در ظاهر کمی خشک تر بشه ولی به هر حال وابستگی هست

    شما دو راه بیشتر نداری
    1- سعی کنی به اون دختر واقعا علاقمند بشی و اونو یه چیزی تو مایه های بچه خودت ببینی در این صورت حضورش برات زجر آور نمیشه حتی میتونی بخشی از نیاز های عاطفیش رو خودت تامین کنی که اون دیگه سراغ پدرش نره و شما رو حساس تر نکنه

    2- اگه داری زجر میکشی و تحمل این شرایط رو نداری خیلی سریع جدا بشی و به فکر یه زندگی دیگه باشی چون این زندگی مطمئنا هیچ وقت مثل یا حتی شبیه یه زندگی دست اول نمیشه

    اصلا اصلا به خودکشی و اینجور چیزا فکر نکن فقط زودتر بین این دو راه تصمیم بگیر جوانی آدم فقط یه بار اتفاق می افته دوستم
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  16. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    khoshkhabar (چهارشنبه 04 دی 92), کاغذ بی خط (پنجشنبه 12 دی 92), شیدا. (یکشنبه 01 دی 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.