به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آذر 92 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-26
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    188
    سطح
    3
    Points: 188, Level: 3
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh با این مادر شوهرم چه کنم؟

    3 ماه ازدواج کردم و چند وقتی هست که خدا رو شکر حامله شدم.اما دوست ندارم به مادر شوهرم بگم چون همیشه در حال ایراد گرفتن و مسخره کردنه و غیبته.روز مادر براش کیک گرفتم مستقیم بهم گفت این کیک به درد نمیخوره.از خونوادم ایراد میگیره.هر وقت هم میرم خونشون بهم نگاه نمیکنه.خواهر شوهرمم همینجوریه.وقتی باهاش میخوام سر صحبت باز کنم میبینم یا جواب سربالا میده یا هم بلند میشه میره.از خونوادم هم دورم اینجا هم صحبتی ندارم.با توجه به شرایطی هم که دارم امکان بیرون رفتن از خونه ندارم.خیلی دوست دارم کسی رو بیدا کنم باهاش حرف بزنم.اما خونواده شوهرم اصلا مناسب رفت و امد نیستند.هر وقت میرم خونشون اگه دراز کشیده یا نشسته باشند اصلا خودشونو تکون نمیدند.برادر شوهرمم که کلا همیشه باهاش درازه حتی جلوی من.وقتی هم میان خونمون روی مبل دراز میکشند و شروع میکنند از ظرفها و وسایل و خونه ایراد گرفتن!جواب خداحافظی رو هم نمیدند.اما وقتی دخترش خداحافظی میکنه بهش میگن بسلامت!!الان چند وقتی هست که دوست دارم یه مدتی برم بیش خونوادم .شوهرم هم موافقه اما مطمینم تا برم و بخوام بمونم اونجا مادر شوهرم زیر اب منو میزنه و به شوهرم میگه که این زنت چرا اینقدر خونه مادرش مونده!!چون واسه جاریم هم همین حرفا رو میزدند.خونواده خودمم هم امکانش نیست تا بیان بیشم.الان موندم چیکار کنم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    خب شما هم لازم نیست وقتی این رفتار رو دارند - خیلی گرم برخورد کنید

    رابطه شما با شوهرتون چطوره ؟

    مگه هم صحبت خوبی نیستند ؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بیشتر توجهت رو به شوهرت معطوف کن و وقتی باهمید سعی کن بهش خوش بگذره تا بیشتر توجهش به شما معطوف شه.اگر میتونی رفت و آمدتو با خانواده شوهر کمتر کن ( به صفر نرسون فقط کمترش کن) هر وقت هم میری در حد سر زدن باشه زیاد نمون.

    - - - Updated - - -

    در ضمن بدی خانواده شوهرت رو به هیچ وجه پیش شوهرت بازگو نکن.

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1392-9-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    657
    سطح
    13
    Points: 657, Level: 13
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب شما هم دلیلی نداره به خواهر شوهرت یا برادر شوهرت محل بزاریتوام به مادر شوهرت نگاه نکن..به صورت رسمی بهش بگو عزیزم باهات خدافظی کردم

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آذر 92 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-26
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    188
    سطح
    3
    Points: 188, Level: 3
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط farshidnaji نمایش پست ها
    خب شما هم لازم نیست وقتی این رفتار رو دارند - خیلی گرم برخورد کنید

    رابطه شما با شوهرتون چطوره ؟

    مگه هم صحبت خوبی نیستند ؟
    رابطم با شوهرم خوبه.چرا با هم صحبت میکنیم.اما دلم میخواد با کی از اعضای خونواده خودم هم حرف بزنم.خواهری برادری مادری بدری.با اینکه همیشه تلفنی حرف میزنم اما بازم جای صحبت رو در رو نمیشه.من قبلا سرکار میرفتم روزی با خیلی ها صحبت میکردم اما الان اینجا جوری با ادم برخورد میکنند که خیلی توی ذوقم میخوره.حتی جرات اینو ندارم که 3 هفته ای برم بیش خونوادم چون میدونم غیبتم میکنند.و میگن این چرا اینهمه خونه مامانش مونده.نمیدونند چقدر واسه من غذا درست کردن سخته.چقدر بوی غذا اذیتم میکنه.

    - - - Updated - - -

    الان رابطم کم شده یعنی شوهرم که هر شب میره خونشون من خیلی کم میرم.مثل قبلا صمیمی و گرم نیستم.اما بی احترامی هم نمیکنم.منم وقتی میرم خونشون فقط سلام و احوالبرسی میکنم و اخرش هم خداحافظی.البته به بدر شوهرم نگاه میکنم و جواب حرفاشو تایید میکنم چون واقعا ازش بدی ندیدم.هربار هم که سوالی کردم ازش با احترام جوابمو داده.اما هربار که میرم مادر شوهرم سر تا بای منو نگاه میکنه ببینه چی بوشیدم.
    ویرایش توسط roj : شنبه 23 آذر 92 در ساعت 12:43

  6. کاربر روبرو از پست مفید roj تشکرکرده است .

    farshidnaji (شنبه 23 آذر 92)

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام خانمی. قدم نورسیده مبارک

    توی این شرایط به خاطر این مسائل اعصابتو خورد نکن. گفتن خبر حاملگیت رو هم بذار به عهده همسرت تا هر وقت صلاح دید خودش به خانواده اش بگه. اگر گفت خودت بگو، بگو خجالت میکشم. به همین راحتی. هر وقت هم رفتی خونشون اگه سئوالی پرسیدن کوتاه و مختصر و با احترام جوابشونو بده و تا مجبور نشدی حرف نزن که اعصاب خودت هم راحت باشه تا ازت آتو هم نگیرن.

    بعد فهمیدن حاملگیت هم میتونی با صلاحدید همسرت یه مدت بری پیش خانواده ات. تو که مستقلی . هر حرفی هم بزنی نمیتونن درستی و نادرستی اش رو ثابت کنن. بگو برای استراحت و دیدن خانواده میرم. نگران حرفای مادرشوهرت هم نباش هر چقدر حساس بشی بدتر میشه و بترس از روزی که خانواده شوهرت از حساسیت تو آگاه بشن. زیاد حساس نشو. دقت، دق ات میدهد.

    موفق باشی
    ویرایش توسط kamr : شنبه 23 آذر 92 در ساعت 13:09

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آذر 92 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-26
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    188
    سطح
    3
    Points: 188, Level: 3
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    احساس میکنم وقتی شوهرم از خونه مادرش برمیگرده یه جوریه.البته حقیقتش از اینکه هر شب میره و بهشون سر میزنه ک کم ناراحت میشم.چون اون میتونه اما من نمیتونم یه سری به خونوادم بزنم.اما میدونم که بالاخره مادرشه.اما این موضوع خوشم نمیاد که غیبت میکنند.مسخره مکنند.میترسم نظر شوهرم عوض کنند.من یادم نمیاد روزی نباشه که برم خونشون و بشت سر جاریم حرف نزنند و مسخرش نکنند.

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array
    عزیزم حساس نباش کسی‌ که غیبت می‌کنه یا مسخره می‌کنه از ضعف درونی خودش هست که این کار رو می‌کنه پس لازم نیست از یه آدم ضعیف بترسی و هراس داشته باشی‌ ، مطمئن باش این استرسی که الان داری مستقیماً روی نی‌ نی‌ ماه خوشگلت تاثیر میذاره نزار بچت خدایی نکرده زبونم لال بشه مثل خواهر من ،بچه‌ا‌ی سراسر اضطراب و نگرانی...
    من سنم کمه ولی‌ اینو خواهرانه میگم که خودتو واسه این چیزی کوچیک عذاب نده روحتو کثیف و زخمی نکن توی زندگی‌ خیلی‌ مشکلای بزرگتری هست تا این که بخوای رو این حساس باشی‌ که چرا برادر شوهرم پاشو دراز کرد چرا خواهر شوهرم جوابم رو نداد چرا مادر شوهرم مسخره‌ام کرد...؟
    این وسط کسی‌ که آسیب می‌بینه شما و بچت و زندگیته در نهایت هم شوهرت طرف خوانوادش رو میگیره و رابطتون صمیمیتش از بین میره. پس به خاطره این مسائل خودتو اذیت نکن دوست گلم
    با هیچکس بر سر باورش نمى جنگم؛

    خداى هر کس همان است که؛

    درون او با وی سخن مى گوید ...

  10. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام
    منم فکر می کنم صحیح نیست که همسرتون هرشب اونم تنهایی برن خونه مادرشون. احساساتتون رو باهاشون درمیون بزارید. حتی همین که حسودیتون میشه اون هرشب خونوادشو میبینه اما شما نه!
    غیبت بدترین درده. بیخود نیست که قران تشبیهش میکنه به مده خواری. متاسفانه گاهی مسری هم هست. اگه هیچ عیبی هم نداشته باشن همین یه مشکل باعث میشه توصیه کنم کمتر باهاشون رابطه داشته باشید. گفتید پدرشوهرتون ادم خوبیه. خب بیشتر بهش نزدیک بشید. هروقت هم میرید خونشون با ایشون گرم بگیرید که هرچی هم پشت سرتون گفته میشه باز یه حامی داشته باشین.

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آذر 92 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-26
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    188
    سطح
    3
    Points: 188, Level: 3
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yektaye tanha نمایش پست ها
    عزیزم حساس نباش کسی‌ که غیبت می‌کنه یا مسخره می‌کنه از ضعف درونی خودش هست که این کار رو می‌کنه پس لازم نیست از یه آدم ضعیف بترسی و هراس داشته باشی‌ ، مطمئن باش این استرسی که الان داری مستقیماً روی نی‌ نی‌ ماه خوشگلت تاثیر میذاره نزار بچت خدایی نکرده زبونم لال بشه مثل خواهر من ،بچه‌ا‌ی سراسر اضطراب و نگرانی...
    من سنم کمه ولی‌ اینو خواهرانه میگم که خودتو واسه این چیزی کوچیک عذاب نده روحتو کثیف و زخمی نکن توی زندگی‌ خیلی‌ مشکلای بزرگتری هست تا این که بخوای رو این حساس باشی‌ که چرا برادر شوهرم پاشو دراز کرد چرا خواهر شوهرم جوابم رو نداد چرا مادر شوهرم مسخره‌ام کرد...؟
    این وسط کسی‌ که آسیب می‌بینه شما و بچت و زندگیته در نهایت هم شوهرت طرف خوانوادش رو میگیره و رابطتون صمیمیتش از بین میره. پس به خاطره این مسائل خودتو اذیت نکن دوست گلم
    چه چیزی توی زندگی مهمه.من بنظرم همین چیزا خیلی مهمه.خیلی سعی میکنم بخاطر بچم هم که شده تحمل نکنم اما انگار نمیشه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahasty نمایش پست ها
    سلام
    منم فکر می کنم صحیح نیست که همسرتون هرشب اونم تنهایی برن خونه مادرشون. احساساتتون رو باهاشون درمیون بزارید. حتی همین که حسودیتون میشه اون هرشب خونوادشو میبینه اما شما نه!
    غیبت بدترین درده. بیخود نیست که قران تشبیهش میکنه به مده خواری. متاسفانه گاهی مسری هم هست. اگه هیچ عیبی هم نداشته باشن همین یه مشکل باعث میشه توصیه کنم کمتر باهاشون رابطه داشته باشید. گفتید پدرشوهرتون ادم خوبیه. خب بیشتر بهش نزدیک بشید. هروقت هم میرید خونشون با ایشون گرم بگیرید که هرچی هم پشت سرتون گفته میشه باز یه حامی داشته باشین.
    بهش گفتم تو که هر شب میری خونه و میبینشون.من چی بگم که 2 ماه خونوادم رو ندیدم.اونم میگه بهت حق میدم اما الان توی این شرایطی که داری بهتره نری.میدونم درست میگه.اما دوست دارم شب به جای اینکه بگه برم خونه مامانم بگه بیا بریم بیرون.وقتی میرم خونشون یه جوری برخورد میکنه انگار من غریبه ام.چون بردار شوهرم و خونوادش بهش میگن زن ذلیل1دوست نداره این حرفو بهش بزنند.تازه یه شب به بهونه اینکه بیاد کیسه زباله رو ببره اومد یه سر بهم بزنه اخه خونوادش توی ماشین بودند و میخواست اونا رو ببره خرید.دوست دارم بیش خونوادش بهم محبت کنه چند بار بهش گفتم.اما میگه ما رسم نداریم!!

    - - - Updated - - -

    مگه احترام گذاشتن رسم میخواد.من همیشه توی جمع خونوادگی اسمش با اقا صدا میزنم اما اون نه!هرچی هم به هر زبون گفتمم اصلا براشون مهم نیست.مثلا اوایل ازدواج که خونه مادر شوهرم بودم .منتظر میشدم شوهرم میومد یا میرفتم استقبالش وقتی از سر کار میومد.اما متوجه شدم که مادرش احساس میکنه من محتاج بسرشم.همش میگفت دختر فلانی هم بود ما میخواستیم بریم اونجا هم خواستگاری.اما دیگه کلا قطع کردم دیگه منتظر شوهرم نشدم و به استقبالش هم نمیرفتم.کم کم این احساس خود بزرگ بینیشون کم شد.بعضی ادما محبت و احترام رو جور دیگه ای معنی میکنند


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.