سلام میدونم شاید مشکل من در مقابل کسایی که خیانت دیدن یادارن طلاق میگیرن مشکل ناچیزی باشه اما همه ی مشکلای بزرگ و لاینحل یه روز کوچیک و مسخره بودن
مشکل من و همسرم خانواده ی ایشون هستن برخلاف خیلی از خانواده ها که فقط پسرشون رو دوست دارن خانواده ی همسرم به طرز وحشتناکی عاشق دخترا و داماداشون هستن در واقع همه حتی پسر کوچک خانواده محبوب هستن غیر از همسر من که پسر بزرگ و فرزند اول خانواده اس. این کم توجهی خانوادش حتی صدای شوهرم که خیلی صبور وباگذشت هست رو هم در اورده .میگه کاشکی منم دختر بودم..ماحدود یکسال و نیمه ازدواج کردیم اما شاید ده دفعه دعوت نشده باشیم خونشون باوجود اینکه طبقه دوم خونه ی پدرشوهرم زندگی میکنیم اما خواهرشوهرام هرروز خونه ی پدرشوهرم دعوتن .حتی همین الان .مادرشوهرم هرروز زنگ میزنه و دعوتشون میکنه میگه پاشین بیاین اینجا اما به من که هرروز بهش سر میزنم وتو کارهای خونش کمکش میکنم نمیگه نهار همینجا بمون . نمیدونم شاید مشکل از منه چون پدر شوهرم هم باوجود اینکه داییمه خیلی سرد باهام رفتار میکنه و تحویلم نمیگیره.لطفا کمکم کنید خواهش میکنم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)