به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 71
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array

    میخوام بتونم به طلاق فک کنم!!

    س
    دوستان من قبلا اینجا تاپیک داشتم.با عنوان" مشکل منو شوهرم روز به روز داره بیشتر میشه".
    قرار شد برم رو خودم کار کنم و بعد بیام اینجا تاپیک بزنم و نتیجه شو بگم.
    من همه مشکلاتم و اونجا گفتم.
    خلاصه شم اینه 20 سالمه و شوهرم 22 سال.کلی عشقولانه ازدواج کردیم.خونواده هامون کلی دوس بودن باهم.همسایه دیوار به دیواریم.
    اما از روز بعد ازدواج همه چی عوض شد.الان ما نامزدیم.
    همه حرمت ها شکسته شده.خونواه هامون قهرن.ما با خوانواده های هم قهریم.هیچ جا همدیگه رو نمی بینیم فقط هفته ای یه بار میریم خونه باغ شوهرمینا دوتایی.


    بعد از اینجا که اومدم این تالار خیلی با خودم فک کردم.:
    خیلی ها گفتن باید خودمو عوض کنم.
    خیلی هام گفتن جدا شو هنوز زوده.

    نمیتونم.نمیتونم.از طلاق وحشت دارم.نمیدونم چرا.میترسم.مخصوصا وقتی تاپیکهای دوستانی که اینجانو میخونم.
    از یه طرف دیگه تو زندگیم هیچی نمونده.هیچی ندارم که به خاطرش با انگیزه پاشمو تلاش کنم.
    انصافا کارایی که خواسته بودین کردم:
    صب تا شب با خودم میگم من از همه مهمترم.بیشتر از قبل به خودم بها میدم.
    حالا در هفته حداقل دو سه روزشو با خودم خوبم.خودمو دوس دارم.
    دوسال بود موسیقی گوش نمیدادم.اما اون از وقتی تصمیم گرفتم عوض شم گوش کردم چند باری.حتی یه شب خواهرم اومده بود و پاشدیم کلی رقصیدیم باهم.
    از همه مهمتر.یه بار ازته دل خندیدم!!!!!
    .
    .
    .
    خلاصه بهترم.اما خیلی پیشرفت نمیکنم.
    یعنی میدونین.زود میشکنم.زود بر میگردم سر خونه اول.وقتی قاطی زندگیم شوهرم و کاراش میشم دوباره غصه م میگره.اخه اونم جز زندگیمه.هرچقدم بخوام نبینمش باز تو چشه.
    اصن اعصاب درست حسابی ندارم.


    دارم میگردم.دارم دنبال خوشبختی تو خودم میگردم.اما...
    من با خودم فک کردم.من نیاز دارم به محبت یه نفر دیگه.اصن اگه نداشتم که انقد از جدایی نمیترسیدم.
    دوستای خوبم.
    بگین چیکار کنم که بتونم طلاق رو یه گزینه در نظر بگیرم؟؟
    من هیچی از همسرم دریافت نمیکنم.هیچی جز غم و غصه.
    من دیگه نمیخوام خرد شم.اینجوری اگه پیش برم هیچ جا هیچی ازم نمیمونه.

    امروز داشتم ماشینو از پارک درمیاوردم برم دانشگاه.واستاد نیگام کرد.منم به خدا انقد رانندگی مو مسخره کرده اصن جلوش دست و ام میلرزه موقع رانندگی بعد دوسال.یهو خاموش کردم.
    بعداس داده میگه: به خدا با سلا صلوات میری و میای ها.
    گفتم: اره.جلو تو همه ش سوتی میدم.توام که همش بگرد یه چیزپیدا کنی مسخره م کنی.
    گفت: مسخره نمیکنم اما خدایی مشخصه شانسی شانسی نزدی جایی دیگه تا حالا.
    گفتم: باشه.اصن دیگه من به ماشینت دس نمیزنم خودتم ازینور ببیا ببرش.(واقعا ناراحت شدم.دو ساله این کارش مسخره کردن منه.تو جمع.تو تنهایی.هردفعه هم میبینه ناراحت میشم.چندبارم گفتم اینجوری نگو ناراحت میشم)
    گفت: لوس نشو صلوات بفرس بیا دیگه.
    گفتم: من دارم جدی میگم.
    گف: مسخره بازی در نیار من بیکار نیستم بیام این همه راه ماشینو وردارم بیارم.خودت بردی خودتم میاری بعدم دیگه نخواستی دس نزنی نزن بهش.
    مم کلی قسم و ایه که دیگه عمرن پامو تو این ماشین بذارم و...
    حتی نکرد یه جمله درست حسابی بگه: که اشکال نداره.یا مگه خاموش کردن چیه.یا...
    فقط هی بیشتر مسخره م کرد.اخرشم گفت: اصن لازم نکرده بیاریش.سوییچو بیار خودم میرم میارمش.
    به خدا سر کلاس هی اشکم میومد از حرفاش و طعنه هاش و برخوردش.دوستام داشتن شاخ درمیاوردن!!!

    باز از ترس یه اتیش دیگه ورداشتم ماشینو اوردم گذاشتم دم درشون.سوییچو هم دادم داداشم برد داد بهش.
    حتی یه اس ام اس نداده از دلم دربیاره!

    از خداشه که به ماشین دس نزنم دیگه.اصن انگار من نوکرشم.
    هی بهم توهین میکنه و فرداشم مثه روز اول انگار نه انگار.

    چن شب پیشم کلی بهم توهین کرد هیچی نگفتم.

    خب الان اینا ربطی به عوض شدن من داره؟
    این حرفا هرکسی رو ناراحت میکنه دیگه
    خدایی دیگه حوصله ندارم.باز باید تا یه ماه بحث کنیم.تا یه ماه اعصابم خرد باشه و زززززور بزنم سر حرفم وایستم و دیگه دیگه سوار ماشینش نشم.حتی با خودش.

    من اصن گروه خونی م به این ادم نمیخوره.بگین چیکار کنم؟؟؟


    - - - Updated - - -

    باز گریه دارم. اه.
    هرچی رشته بودم پنبه شد.

    - - - Updated - - -

    تا وقتی این ادم هست من نمیتونم عوض شم.
    اول باید بتونم اونو پاکش کنم بعد خودمو عوض کنم.این ادم مانع یه احساس خوبه برای من
    ویرایش توسط الهام20 : شنبه 16 آذر 92 در ساعت 21:05

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام - فقط میگم خیلی ناراحم چرا این برخورد رو داره با شما می کنه

    پسری که با خوهر زادش اینقدر حال یم کنه یعنی محبت کردن رو بلده

    پسری که اوایل عاشق شما بوده یعنی محبت کردن و بلده

    ولی الهام خانوم تو همین سایت امروز تاپیکی خوندم طرف شوهرش ماهی یه بار میاد خونه با 10 نفرم ارتباط و صیغه و ... نه خرجی میده نه چیزی

    بلاخره مسخره کردن تو ذات خیلی از پسرا هست که به تربیت خانوادگی برمیگرده نه پدرکشتگی با شما

    ولی برای طلاق زود نیست ؟ حداقل یه جوری مجبورش می کردین برای مستقل شدنتون شاید جواب می داد

  3. 2 کاربر از پست مفید farshidnaji تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 16 آذر 92), الهام20 (شنبه 16 آذر 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    چرا اتفاقا فک کنم با من پدرکشتگی داره.اگه نه مامانش یه سره تو در و دیواره با ماشینش.همیشه م تصادفای مامانشو برام توجیح میکنه.
    با من پدر کشتگی داره مه از قیافه م گرفته تا لباس پوشیدنمو مسخره میکنه.
    از رفتاری که باهام داره گریه م میگیره.
    به خدا نمیخوام از خودم تعریف کنم اما هر کی منو میبینه از قیافه م تعریف میکنه.حالا اون...
    یه بار ازم تعریف که نکرده هیچ مسخره مم میکنه.
    یا همین رانندگی.همه ازم تعریف کنن.
    یا درس خونده.شاگرد اول کلاس بودم حالا اون باز منو مسخره میکنه.
    یا همیشه میگه: فک کن که توام بری سر کار.خودت خندت نمیگیره خدایی!!!

    اینا از سر پدر کشته گیه دیگه.اگه نه خونواده داغون خودشو چرا مسخره نمیکنه؟؟
    با اون رانندگی ها و شغلا و قیافه ها و درس خونوناشون

  5. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    farshidnaji (شنبه 16 آذر 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهام20 نمایش پست ها
    چرا اتفاقا فک کنم با من پدرکشتگی داره.اگه نه مامانش یه سره تو در و دیواره با ماشینش.همیشه م تصادفای مامانشو برام توجیح میکنه.
    با من پدر کشتگی داره مه از قیافه م گرفته تا لباس پوشیدنمو مسخره میکنه.
    از رفتاری که باهام داره گریه م میگیره.
    به خدا نمیخوام از خودم تعریف کنم اما هر کی منو میبینه از قیافه م تعریف میکنه.حالا اون...
    یه بار ازم تعریف که نکرده هیچ مسخره مم میکنه.
    یا همین رانندگی.همه ازم تعریف کنن.
    یا درس خونده.شاگرد اول کلاس بودم حالا اون باز منو مسخره میکنه.
    یا همیشه میگه: فک کن که توام بری سر کار.خودت خندت نمیگیره خدایی!!!

    اینا از سر پدر کشته گیه دیگه.اگه نه خونواده داغون خودشو چرا مسخره نمیکنه؟؟
    با اون رانندگی ها و شغلا و قیافه ها و درس خونوناشون
    بازم میگم از سر پدر گشتگی نیست

    به مادرش چیزی نمی تونه بگه چون مادرش سیاست خاص خودش رو تو تبیتش به کار برده

    همیچین پسری {نمیخوام توهین کنم - خودمم عادتای بد دیگه دارم } اگر یه مقدار یه جور دیگه تربیت شده بود به مادرشم گیر می داد

    الان تو دوستای من کسایی هستند که من وقتی میرم خونشون جلوی من به مادرشون توهین می کنند

    ========

    به دلیل مجرد بودنم تجربه ای ندارم که شاید راهگشا باشه

    ولی تاپیک رو دنبال می کنم که اینشالله برعکس اسمش نتیجه ای خوب داشته باشه
    ویرایش توسط farshidnaji : شنبه 16 آذر 92 در ساعت 21:32

  7. کاربر روبرو از پست مفید farshidnaji تشکرکرده است .

    الهام20 (شنبه 16 آذر 92)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام عزیزم
    خانومی تقریبا مشکلاتت رو خودندم و بی احترامیی ها و توهین های همسرت به خودت و خانوادت هم بذار راحت بگم که علاوه بر رفتار اشتباه اون شما هم زیاد اشتباه داری،اونم به خاطر سنت هست که تجربه و پختگی یا به عبارتی "سیــــــــــــــــــــــ ست زنانه نداری" و از اول همونطور که گفتی همه چیز رو عشقولانه شروع کردی اونم دیده هرکاری کنه دوستش داری و ساکتی ادامه داده در غیر اینصورت اگه از روز اول جوری رفتار میکردی که مثل یه بانو با خودت و خانوادت رفتار کنه اگه اهل زندگی بود که میپذیرفت اگه نبود متوجه میشدی،اما اینجا خودت هم اشتباه کردی و فقط غصه خوردی،چون خودت برای خودت ارزش قائل نشدی ایشون هم ارزش نذاشت،متقابلا خانواده ی ایشون هم همونطور که گفتی قبل از رابطه ی شما دوست بودن پس اینجا هم سیاست لازم رو نداشتی،عزیزم خانواده همسرت هم خانواده ی تو هستن،حتی اگه از تو متنفر باشن یا مثلا عروس دلخواهشون نباشی تو نباید بی احترامی کنی همسرت هم همینطور،تا حرمت های بینتون شکسته نشده بیشتر از این بهتره با کمک بزرگتراتون مشکلتون رو حل کنید،اما در مورد این چیزی که الان گفتی ببین باور کن وقتی خوندم چی بهت اس ام اس داده کلی خندیدم آخه یاد حرف پدرم افتادم زمانی که برای اولین بار نشستم پشت فرمون از ترس چشماش گرد شده بود منم عاشق سرعت هستم،بعد یادمه کم کم بهتر رانندگی میکردم یه بار بهم گفت فکر کنم با ابوالفضل میری با امام حسین برمیگردی والاااااااااا اینقدر خندیدم از چشمم اشک اومد...یعنی میخوام بگم اگه ترمیم کرده بودید رابطه تون رو اینقدر حساسیت نشون نمیدادی و ناراحت نمیشدی تازه کلی میخندیدی و سر به سرش میذاشتی،کنار همسرت باید آرامش داشته باشی اما قبول دارم آدم وقتی به سخره گرفته میشه اعتماد به نفسش پایین میاد و از هرچیزی منظور اشتباه برداشت میکنه و شکننده میشه،پس اول اعتماد به نفست رو ببر بالا ،و اصلا بذار کنار همسرت اشتباه کنی ،چی میشه مگه؟؟؟؟؟؟؟؟هیچی نمیشه زیاد حساس نباش سن خودت و همسرت خیلی کمه،الهام جان به جای گریه کردن غصه خوردن یا نقش آدمهایی که در حقشون ظلم شده رو در آوردن،محکم باش ،اعتماد به نفست رو بالا ببر،خانومانه تر رفتار کن،حتی برای همسرت حد و حریم بذار و متقلا شما هم به حد و حریم ایشون احترام بذار،یار هم باشید و کنار هم نه روبروی همدیگه،شما الان فقط میگی همسرت حس بد بهت میده من درک میکنم چون منم از جنس خودت هستم ،زن ظریفه باید با طرافت باهاش برخورد کرد اما اگه به جای ایشون هر شخص دیگه ای بود تا زمانی که شما برای خودت ارزش قائل نمیشدی ایشون هم هیچ ارزشی نمیذاشت.
    موفق باشی عزیزم

  9. 3 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    farshidnaji (شنبه 16 آذر 92), mahasty (شنبه 16 آذر 92), الهام20 (شنبه 16 آذر 92)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    تاپیک های قبلیتون رو هم خونده بودم. در مورد سایر مسائل دوستان راهکارهاشون رو میگن و منم کم و بیش با نظراتشون موافقم.

    فقط یه چیز بهتون می گم: چرا همه چیز رو اینقدر جدی می گیرید؟ شما و همسرتون هر دو تازه اول جونیتونه. طبیعیه که با هم شوخی کنید و سربه سر هم بزارید. همسرتون با فرستادن اون پیام قصد خصومت با شما رو نداره. صرفا کودک درونش(یا همون بخش خبیثانه که همگی داریم) از اینکه دستتون بندازه و یکمی حرص شما رو در بیاره لذت میبره. هرچی هم شما بیشتر ناراحت و عصبانی بشین، بدتر میکنه. اللخصوص که می دونه در نهایت می بخشیدش(ماشینو برگردوندین، البته کار درستی کردین) و خبری از تلافی نیست.
    به نظرم هربار که این کارو می کنه به جای ناراحت شدن و خیالبافی و تصور دشمنی و... خوش بینانه و بی خیالانه به قضیه نگاه کنید و شوخیش رو با شوخی جبران کنید. مثلا تو این مورد یهو جواب می دادین که تصادف کردم و حالا چیکار کنم و... بعد که خوب استرس گرفت می گفتین وا... انتظار همینو نداشتی مگه!
    توصیه غیر کارشناسی من اینه: اگه دستتون انداخت؛ شما هم دستش بندازین

  11. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    الهام20 (شنبه 16 آذر 92)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    س
    ممنون از همگی که وقت میذارین.
    به خدا منم اوایل میخندیدم.اخه یه بار دوبار سه بار...
    خب بالاخره بهم برمیخوره دیگه.اصن صدبار گفتم.گفتم اقا جان من دبگه کنار تو رانندگی نمیکنم.یه لطفی کن توام اصن رانندگی منو نیگا نکن.
    احالا اون به کنار.ا
    صن گیریم شوخی کرد.
    اگه شوخی بود حالا که دیده من قهر کردم و گفتم دیگه دست به ماشین نمیزنم.به خدا از خوشحالی ش میدونه که منم دیگه روم نمیشه از حرفم بیام پایین نمیکنه یکم تغییر موضع بده.
    اصن تا بوده همین بوده.

    میدونم.میدونم.الان میدونین ارزش قایل شدن من برای خودم یعنی طلاق.؟؟؟
    من قرار شد رو خودم کار کنم.اما دیدم و مطمین شدم هرجا که باید ارزش قایل شم باید جدا شم برم.
    چون اون ادم برا هیچکی جز خودش ارزش قایل نیس.
    هرجا بخوام سر حرفم واستم.هرجا از برخوردی که باهام بشه ناراحت شم باید ول کنم برم.چون کسی نیست که نازمو بکشه.چون کسی نیست که بهم حق بده.

    الان این عوض عذر خواهی یا اینکه بگه چرا دیگه نمیخوای ماشینو ورداری.چرا ناراحت شدی.یا.. اس داده: من مریضم.میشه حالمو بدتر نکنی حرصم ندی؟؟
    که جریان همن جا ت شه و همه چی تثبیت.
    الان بگین من چجوری ارزش قایل شم واسه ناراحتیم.
    ج بدم : ارزشی قایل نشدمباز و بهش کمک کردم کاری که دوس داره کنه و ماست مالیش کنه و به هدفش برسه
    ج ندم: تا اخر عمر میگه تو مریضی منو دیدی به روت نیاوردی و... همینو کینه میکنه تا 6ماه درگیریم دیگه.
    شما بگین چیکار کنم؟؟؟

    - - - Updated - - -

    (الان این یه چیز کوچیکه ها.ما ازین بدتراشو داشتیم و من اگه قرار بوده واسه خودم ارزش قایل شم هربار الان : طلاااااق)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام الهام جان
    بنظرم مشکل شما خیلی حاد نیست و معذرت میخام که اینو میگم بیشتر شبیه به یه کل کل کودکانه ست... بهتره کمتر سر به سر هم بذارید و یا کمتر به صحبتهایی همسرتون توجه کنید البته میدونم که سخته و نمیشه دوری کرد اما بهتره کمتر جوابش رو بدین و صحبتهاش رو نشنیده بگیرید
    مدت نامزدی تون خیلی طولانی شده یادمه گفته بودین وضع مالی دو تا خانواده خوبه پس اینهمه درنگ که باعث کدورت شده برای چیه؟ بهتره زودتر تکلیف تون مشخص بشه تا حداقل از تنشهای مربوط به خانواده شوهر و خانواده خودتون خلاص بشین و توی زندگی مشترکتون به اصلاح همسرتون بپردازید
    با بردباری و گذشت مشکل شما انشالا حل میشه عزیز دلم

  14. کاربر روبرو از پست مفید هم آوا تشکرکرده است .

    الهام20 (یکشنبه 17 آذر 92)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    اینجور وقتا هیچ وقت نمیدونم چیکار کنم.هیچ وقت.همیشه از رو ترس تصمیم گرفتم

    - - - Updated - - -

    هم اوا جان درد من این نیس.به قول شما این که چیزی نیس.
    این کنار مشکلات من یه نقطه س.
    من میگم من با این همه مشکل دیگه تحمل چیز حتی به این کوچیکی ندارم.خسته شدم.خسته شدم.
    صبرم ت شده.
    از وقتی تصمیم گرفتم خوب زندگی کنم و توصیه های خانوم del رو به کار میبرم همهش به بن بست میرسم.
    همه جا میرسم به اینکه یا عزت و غرورموانتخاب کنم یا این زندگی رو.
    فقط میخوام نترسم و تمومش کنم.
    میخوام واسه خودم ارزش قایل شم.میخوام با کسی زندگی کنم که به من و خونوادم احترام بذاره.قدر بدونه.

    - - - Updated - - -

    میشه "سیاست زنانه" رو توضیح بدین؟؟؟؟؟؟

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام.
    من بهت پیشنهاد میکنم به جای طلاق دنبال یاد گرفتن طرز ارتباط صحیح و صحبت کردن بگردی.
    همون کلاسهایی که جدیداً خیلی رواج پیدا کرده و اغلب مرکز مشاوره ها یه دوره میذارن و اسمش "دوره ی ارتباط موثر" یا "TA" هست.

    میتونی این عبارت رو توی گوگل سرچ کنی:

    ارتباط موثر+دانلود

    و از هر کدوم روانشناسا که بیشتر قبول داشتی دانلود کنی و گوش بدی.


    من خودم این دوره رو گوش دادم:
    دانلود رایگان سخنرانی های روانشناسی - دانلود سمینار ارتباط موثر (دکتر شاهین فرهنگ)

    دوره ی خیلی طولانی ای نیست (همونطور که میبینی 4 تا فایل هست) و اگه بخوای زندگیت رو درست کنی، در مراحل اولیه (و البته در ادامه)بسیار کمکت میکنه.
    حتی میتونی توی همین مکالمه ی پیامکی که برامون نوشتی، ایرادای خودت رو شناسایی کنی و مکالمات درست رو جایگزینش کنی.

    اگر هم فکر میکنی کار از کار گذشته و امیدت رو از دست دادی و خودت رو میخوای بسپری به دست شکست ها و زودتر بگذری از این زندگی، که راههای زیادی برای خرابتر کردن اوضاع هست.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  17. 2 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    ava.f (دوشنبه 25 آذر 92), الهام20 (یکشنبه 17 آذر 92)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.