سلام.
حوصله توضیح دادن ندارم. توان نوشتن هم ندارم. حتمن هم به صورت مستقیم به روش نمیارم. اوضاع روحیم داغونه. داغــــــــــــــــــــــ ـــــــون.
میگه ما اشتباه کردیم. چارچوب های فکری مون به هم نمی خوره.... احساس می کنه اشتباه کرده...
تشکرشده 1,605 در 532 پست
سلام.
حوصله توضیح دادن ندارم. توان نوشتن هم ندارم. حتمن هم به صورت مستقیم به روش نمیارم. اوضاع روحیم داغونه. داغــــــــــــــــــــــ ـــــــون.
میگه ما اشتباه کردیم. چارچوب های فکری مون به هم نمی خوره.... احساس می کنه اشتباه کرده...
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
من احساس می کنم شما زیادی روی شوهرتون تمرکز می کنید و میخواهید عوضش کنید
شما مادرش نیستید که تربیتش کنید که مثلا دروغ نگه و خیلی چیزای دیگه
به جای اینکه هی از چارچوبای فکری حرف بزنید یا حرفا و جمله هایی که به این کلمه ها منجر میشه {چارچوب فکری یا تفاهم و ...)
یه کم جو خونه رو شاد کنید بگید و بخندید
و از مشکلات کمتر حرف بزنید و
یه مدت به این شیوه پیش برید تا گرایش همسرتون نسبت به شما بیشتر شه
تشکرشده 1,605 در 532 پست
حرف به اینجا کشیده میشه... میگم تو خونه کمکم کن میگه ما اینجوری هستیم که کمک نمیدیم. میگم ماهواره بخریم میگه من چارچوب فکریم این نیست. من کتاب می خونم میگه این کار خوبی نیست ما کتاب نمی خونیم ...
جاثیه (چهارشنبه 04 دی 92)
تشکرشده 130 در 52 پست
سلام عزیزم .....میشه کمی بیشتر توضیح بدی.؟؟؟از چه لحاظ با هم فرق دارین؟؟؟ از کجا میدونی با کسی حرف میزنه؟؟؟
تشکرشده 1,605 در 532 پست
من به انجام هیچ کاری اصرار نکردم. این به نظرم بهانه است. نمی دونم چرا این احساس رو داره. فکر می کنم از ازدواجش پشیمونه.
میدونم فکر می کنم اون مثل آینه داره افکار منو به سمتم برمی گردونه!!!!!! یعنی الان هر چی از زبون اون دارم میگم یه روزی حرفای من بود ... اما من به این نتیجه رسیدم که تلاش کنم اون به این نتیجه رسیده که دختربازی کنه لابد!
- - - Updated - - -
اس ام اس و تماس تلفنی. نمی دونم همدیگرو می بینن یا نه.
- - - Updated - - -
نمی دونم در چه حدیه.
- - - Updated - - -
خانم زندگی موفق میدونی که جوابت برام مهمه. من خونه رو شاد می کنم ولی اون وقتی میاد با اخم میاد. حواسش پیش من نیست.
zendegiye movafagh (یکشنبه 17 آذر 92), جاثیه (چهارشنبه 04 دی 92), شیدا. (شنبه 16 آذر 92)
تشکرشده 6,445 در 1,461 پست
سلام دوست خوبم.خیلی نگرانت بودم هرروز فکرمیکردم که چیشدوچکارکردی باخودت وزندگیت.عزیزم به دلت بدراه نده.تاهمین جامتوقفش کن همه این فکرهای ناجوروعذاب آوررو.
چرافکرمیکنی که توافسرده ای واحتیاج به دارو داری.بخدامنم 80درصدعلایم افسردگی رودارم. موردبه موردمیتونم واست نام ببرم.این حرفارو بیییییییی خیال.یه بی خیال واقعی وازته دل.اون بهت میگه کتاب نخون خب وقتی نیست بخون هرکسی یه علاقه ای داره.من جرات ندارم یه ترانه یاموزیک گوش بدم چون بدش میاد.برخوردشدید میکنه همین 3روز بیش بودکه بهم گفت تو....میخوری اگه ترانه گوش بدی!!!!چون فکرمیکنه یه چیزیم هست یاهرفکردیگه ای که بیش خودش میکنه.عزیزم حواست به زندگیت باشه نه فقط به شوهرت.اینقدر روی خودش وکارهاش تمرکز نکن اگه میخوای زندگیت به حالت عادی برگرده.همش دست خودته.بهش نگو توی خونه کمکم کن این نتیجه عکس داره.باورکن واسه منم همین بیش اومده اونم نه چندبارهمیشه.گاهی شبها من آشغالهارو میبرم میزارم دم در!!ازتاریکی کوچه هم میترسم!اما چه میشه کرد گاهی اوقات اینجوری میشه اما گاهی هم به غیرتش برمیخوره وخودش میبره.
شادباش وبخند.فیلمهای طنزروتهیه کن وباهم نگاه کنید.گله نکن بهش یه مدت فقط خوبی ومحبت کن وهیچ توقعی نداشته باش ازش تا دوباره توروببینه.هم واسش دست نیافتنی باش که بیشترحریص بشه بیادسمتت.هم بهش محبت کن.مخصوصا شبها. خوشگل کن ولباسهای خوب ببوش وعشوه گری کن.بزارهمه چی دوباره واسه تووشوهرت تازه بشه.اگه یادحرفاش یاکارهاش افتادی فقط نگاهش کن ویه لبخند بدون دلیل بزن بعدروتواونطرف کن یه اخم کن!!!که نبینه.اینجوری به کارخودت میخندی ویه خنده بادلیل دوباره تحویلش میدی. توروخدا حواست به زندگیت باشه.اینقدرهم نگو غمگینم وحوصله ندارموافسرده امو....خواهشا اگه یه اتفاقی هم افتاد زود ناامیدنشو.
عزیزم رابطه ات روباخداصمیمی کن.ازته دل وباگریه وزاری ازش کمک بخواه واسه مشکلاتت.اگه صحیفه سجادیه روداری یه نگاه بهش بکن واسه هرحالت ومشکلت یه دعا داره اونوبخون باگریه به خداالتماس کن تاهم خودت وهم زندگیت رو دوباره بیداکنی.واست همیشه دعامیکنم.
mercedes62 (شنبه 16 آذر 92), شمیم الزهرا (شنبه 16 آذر 92)
تشکرشده 194 در 95 پست
تشکرشده 2,351 در 551 پست
سلام امیدوارم حالتون بهتر باشه.
منم از اینکه همسرم تو خونه هیییچ کاری حاضر نیست انجام بده وقعا رنج میبردم و الان هم تا حدی میبرم، ولی فکر میکنم این تربیتیه که خانوادش القا کردن که نباید هیچ کاری انجام بده(حتی آب نمیره بخوره دستور میده من بیارم) و از دست منم کاری ساخته نیست. فکر میکنم همسر شما هم ازین لحاظ مشابه همسر منه و الکی دارین خودتونو اذیت میکنین. شاید بهتر باشه به کل دیگه ازش انتظار کمک نداشته باشین و به خودتون هم کمتر فشار بیارین. فرض کنین که اون این باورو داره که مرد هرگز نباید به زنش کمک کنه خوب شما هم اینو مثل یک اصل هرچند غیر منطقی بپذیرین و دیگه بهش فکر نکنین (چون قبلا هم ازین اخلاق همسرتون شکایت کرده بودین من در این رابطه حرف زدم)
zendegiye movafagh (یکشنبه 17 آذر 92)
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
خب کارهای که ناراحتش می کنه رو جلوش انجام نده اگه از کتاب خوندن خوشش نمی یاد یه طوری برنامه ریزی کن که وقتی نیست کتاب بخونی
یا وقتی از ماهواره خوشش نمی یاد اصرار نکن تا که کار به این حرف برسه که ما با هم فرق داریم
ببین عزیزم ما خانومها دو راه داریم یا جدایی یا زندگی
حالا که می خوای زندگی کنی پس با کیفیت زندگی کن
سعی کن زندگیتو عاشقانه تر کنی
من فکر می کنم یکی از دلایلی که فعلا با اخم میاد اینه که که بعد از چند تا کار خوب که می کنی یه چیزی ازش می خوای که اون هم انجام نمی ده
پس به شیوه خودشون اخم و بی محلی می کنن
اما به اخمش توجه نکن و ناراحت نباشب
رای خودت هدف تعیین کن
مثلا تا 6 ماه دیگه ما یه زندگی عاشقانه خواهیم داشت
تو این مدت سعی کن تا جایی که می تونی بحث نکنی و مواردی که ناراحتش می کنه انجام ندی
و هکه موجب شادیش میشه انجام بدی
تا یه مدت هم تا جایی که می تونی ازش درخواست نداشته باشا
گر هم داشتی خیلی مهربون باهاش صحبت کن
سخته اما جواب میده
حداقل از لجبازیهاش و و اخم کردنش دست برمیداره
تشکرشده 19 در 11 پست
سلام. دلم واستون تنگ شده بود خانم she. تاپیک های شما همیشه واسه بقیه مخصوصا من کلاس درسه.
لطفا بگید چطور احساس کردید شوهرتون داره به شما خیانت میکنه؟
یه چیزی بگم که نتیجه گیری خودمه.
مردها هیچ وقت عوض نمی شن این ما زنها هستیم که باید با شرایط تغییر کنیم اون همه بخاطر چارچوب های جامعه.
ممنون میشم مفصل تر مثل گذشته شرح بدین. درسته که فرشته مهربان گفتن کوتاه نویسی کنید اما به نظرم شرح ماجرا می تونه کمک کننده تر باشه.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)