سلام
2 سال پیش با پسر مدیر عامل شرکتی که کار میکردم آشنا شدم.. از اول با هم مشکل داشتیم و زیاد دعوا و اختلاف داشتیم ولی بعد از یکسال نامزد شدیم. به هم علاقه داشتیم و هر روز سعی می کردیم مشکلاتمون رو حل کنیم.
بعد از گذشت یکماه از نامزدی جداشدیم . به خاطر بد اخلاقی و پرخاش همسرم در هر بحثی و اینکه زنی که قبلا باهاش ارتباط داشت باهاش تماس گرفته بود و همسرم جای اثبات به من با من بد رفتاری کرده بود و من هم ازش جداشدم. بعد از گذشت 2 ماه از ماجرا با کلی پشیمونی که عوض شدم برگشت. من و خانوادم رضایت نداشتیم اکا با کلی اظهار پشیمونی و 1 ماه که امتحانش کردم و دیدم رفتار هاش واقعا عوض شده و ظاهرا واقعا بهم علاقه داره برگشتیم..
1 ماه پیش نشتیم پای سفره عقد.. با هم کاری و داشتیم شروع می کردیم.. هر لحظه زندگیمون با هم بود.. دو باری دعوا داشتیم که یک بار اون معذرت خواهی کرد اما بار دیگه گفت من دو روز زندم نمی تونم تو دعوا بگذرونم. جدا شیم.. کمی باهاش حرف زدم منطقی و باز ادامه دادیم..
همه چی خوب شده بود که این داستان پیش اومد:
شخصی بود که قبل از اینکه من همسرم رو بشناسم با نامزدش و خودش برای کاری رابطه معمولی داشتم.. اون شخص رو برای کاری به شرکتی که کار می کردم و متعلق به خانواده همسرم بود معرفی کردم.. گویا اونا باهم مراوده مالی پیدا کرده بودن که من بی خبر بودم.. بعد از آشنایی با همسرم همون رابطه معمولی رو هم قطع کرده بودم.. اون شخص عکاس بود و من جند تا عکس با حضور نامزدش گرفته بودم.. این و بگم که همسر من همیشه تا حدی سوء ظن به من داشت و شکاک بود..
چند روز پیش اون شخص که ایران هم نیست عکسی از من مونتاژ کرده و با تیتری بسیار بد که میگفت با همسرت رابطه داشتم و بعدش کلی خنده فرستاد..
من اول نمی دونستم چرا همچین کاری کرده بعد از این همه وقت بعد وقتی صحبتهای قبلی اون و همسرم رو خوندم فهمیدم اون به خاطر پولی که طلبکار بوده و نمی تونسته بگیره تهدید کرده بوده که به موقش زندگیتونو سیاه می کنم..
حالا همسرم به جای اینکه پیگیری کنه واقعیت داستانو و ساختگی بودن اون عکس و بلافاصله گفت جداشیم و وقتی من ازش خواستم که هر کاری می کنی این تهمت و حد اقل تا ثابت نشده به خانواده ها عنوان نکنو گفت به خانواده خودم که گفتم به پدر تو هم می گم که آبروت بره..
من خودم ماجرا رو با پدرم مطرح کردم و اون گفت فعلا هیچ ارتباطی با همسرت نداشته باش.. من خودم درخواست طلاق می دم چون مردی که تو همچین شرایطی جای اینکه از تو دفاع کنه خودش می خواد آبروتو ببره مرد زندگی نیست..
من هم نمی خوام دیگه باهاش زندگی کنم چون با اینکه می دونه من قربانی روابط تجاری خانوادش شدم باز حرف منو باور نمی کنه و خانوادش برای اینکه تقصیر اونا نباشه تحریکش می کنن که من دروغ می گم..
اما 2 مساله هست:
1- من فرصتی برای دفاع از خودم نداشتم چون همسرم تهمتهایی به من زد که حتی اون آدم نگفته بود و با دادو بی داد اجازه حرف زدن به من اصلا ندادو
2- ما یک بار رابطه جنسی داشتیم که کامل نبود البته.. پزشک گفت باکره هستی ولی 1 میلیمتر آسیب دیده بکارتت. می خوام بدونم پزشک قانونی با آسیب دیدگی تاییدیه بکارت میده یا نه..
لطفا کمکم کنید چه کار کنم.. هم از جدایی می ترسم دوست دارم همسرمو. هم دیگه نمی شه ادامه داد.
من 28 سال دارم و از اینکه نتونم دوباره با کسی رابطه عاطفی برقرار کنم و ازدواج خوبی داشته باشم می ترسم
علاقه مندی ها (Bookmarks)